جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

قسمت

دوباره سلام 

ظاهرا قسمت نیست امسال درس خوندنو شروع کنم. 

چهارشنبه که برامون مهمون اومد. دیشب هم ناچار شدیم بریم خونه دختر عموی گرامی که فامیلو دعوت کرده بود. ایرادش هم این بود که خونه ایشون یه شصت کیلومتری از خونه ما فاصله داره و توی یه شهر دیگه است. مجبور شدیم زود راه بیفتیم تا به موقع برسیم و شب هم که برگشتیم ساعت از یک گذشته بود. 

هفته آینده هم باید دوشنبه صبح تهران باشیم برای ادامه کارهای عیالات متحده که شرح کاملتری از کارشو توی وبلاگم در بلوگفا نوشته ام. پسرخاله گرامی هم که مدتها بود با عیالش عقد کرده بودند یکدفعه هوس کرده اند هفته آینده ازدواج نمایند و حتما اگه در مراسم پیشواز از ازدواج و بدرقه اون (!) که هر کدوم توی ولایت ما دو سه روزی طول میکشه حاضریمونو نزنیم کلی مغضوب علیه میشیم! 

امروز هم که کل این مطلبو نوشتم و لحظه ای که میخواستم بفرستمش توی وبلاگ اینترنت قطع شد کلی اعصابم خرد شد که نوشته هام پاک شده یا نه تا دوباره اینترنت وصل شد و دیدم پاک شده خیالم راحت شد و دوباره نشسته ام و مشغول نوشتن شده ام!! 

بگذریم 

در اسفند ماه سال ۷۳ در امتحان جامع علوم پایه شرکت کردیم و از آغاز سال ۷۴ وارد دوره فیزیوپاتو شدیم. 

دوره ای که تا حدودی شبیه دوره راهنمایی توی مدارس به نظرم اومد. آخرش معلوم نمیشه این مطالبی که آدم میخونه مطالب علوم پایه ایه؟ بالینیه؟ چیه؟ 

تازه چند روزی از دوره گذشته بود که دیدم مصطفی (یکی از بچه های ورودی ۷۰ که عقب افتاده بود و ما بهش رسیده بودیم داره میخنده. گفتم چیه؟ گفت دیشب مهمونی بودیم یه آقایی بهم میگه بچه ما بیماره بردیمش پیش  فلان متخصص اینو میگه بردیم پیش فلان فوق تخصص اینو میگه حالا شما چی میگین؟! 

از مطالب دیگه ای که از این دوره یادم مونده یکی اینکه استاد فارماکومون یکی از مترجمان کتاب کاتزونگ (آقای دکتر قفقازی) بود و همین باعث شد که مطالب فارماکو رو خوب یاد بگیریم اما عوضش توی امتحان تلافی درآورد و چنان امتحانی گرفت که خیلی از بچه ها از جمله خودم به زور نمره آوردیم. 

یادمه یک جلسه هم مترجم دیگه اون کتاب (دکتر ادیب) اومد سر کلاس و وقتی آخر کلاس یکی از بچه ها جرات به خرج داد و سراغ دکتر قفقازیو ازش گرفت ایشون فرمودند: 

من برام یه مشکلی پیش اومده بود نذر کردم اگه مشکلم حل شد یه جلسه بیام برای شما درس بدم! 

استاد کورس کلیه آقای دکتر «ا» هم فرمودند رفرنس کتاب گایتونه اما مبحث کلیه رو از این کتاب سوال میدم چون خیلی بهتر توضیح داده. رفتیم و گشتیم و کتابو پیدا کردیم و خریدیم و بلافاصله فهمیدیم چرا این کتاب مبحثو بهتر توضیح داده چون اسم استاد گرامی ما به عنوان مترجم روی جلد کتاب بود! 

یه بار هم توی مبحث گوارش استادمون دکتر ح.ا با لهجه غلیظ آذریشون فرمودند: 

وقتی میگم رنگ ملنا سیاهه یعنی واقعا سیاهه بعد کمی به این طرف و اون طرف نگاه کرد و گفت: 

خانوما ببخشید مانتوهای به این قشنگی پوشیدینا اما ملنا قشنگ رنگ همین مانتوهای شما میشه!!!!!!!! 

دخترهای کلاس (چه مکعب چه سه تفنگدار و بقیه) تا مدتها چشم دیدن استادو نداشتند!!!!!!!!!! نمیدونم چرا؟!!

نماینده کلاسمون هم عوض شده بود. 

دکتر ص انتقالی گرفته بود و رفته بود شهر خودشون و ارسلان (که الان همین جا متخصص قلبه) نماینده کلاس بود که انصافا کارشو خوب و محکم انجام میداد بعضی وقتها هم اونو با برادرش (که الان رزیدنت جراحیه اشتباه میگرفتیم البته دوقلو نبودند اما با هم اومده بودند دانشگاه) یادمه یه بار بچه ها میخواستن به دلایلی تاریخ یکی از امتحاناتو عوض کنند آموزش یه نامه تو بُرد زد که تغییر امتحان به هیچ عنوان ممکن نیست و زیرش هم نوشته بود آموزش. 

روز بعد یه نامه دیگه زیر اون نامه بود: 

امتحان در فلان تاریخ برگزار میگردد امضاء ارسلان خ. 

و حدس بزنید بچه ها در چه تاریخی رفتند سر جلسه امتحان؟! 

روز پخش کردن جزوات هم از اون روزا بود میرفتیم نمازخونه بعد صفحات جزوه رو کنار هم میچیدیم و به صف میشدیم از هر دسته یکی برمیداشتیم و میرفتیم جلو تا تموم بشه یه بار دیدیم آخر جزوه یه دسته کاغذ آ-چهار سفید هم هست که هر کسی یکیشو برمیداره گفتم این دیگه چیه؟ ارسلان گفت این برگه ها زیاد اومد! 

اما یه بار بیچاره رو خیلی اذیت کردند وقتی وسط کلاس نمیدونم چی شد که یکدفعه چهارپایه ای که دستگاه اُپک روش بود افتاد و اُپک هم داغون شد چندتامون که نزدیکش نشسته بودیم شاید میتونستیم اونو بگیریم اما همه مون مثل مجسمه نشستیم و تماشا کردیم چطور می افته! 

اول میخواستند پولشو از ارسلان بگیرن که دستگاهو از سمعی و بصری تحویل گرفته بود اما بالاخره دست از سرش برداشتند. 

از مسائل جالب دیگه توی دوره فیزیوپاتو روزی بود که امتحان سمیولوژی دادیم. 

از سر جلسه که اومدیم بیرون هنوز داشتیم درباره سوالات بحث میکردیم که دیدیم نمراتو زدند توی بُرد! ما که هنوز نفهمیدیم چطور برگه ها با این سرعت تصحیح شدن؟ 

توی همین دوره بود که دانشگاه ناپرهیزی کرد و بردندمون اردوی شیراز یادش به خیر محمد ایستاده بود کنار حوضهای پر از سکه کنار قبر سعدی و از بچه ها میپرسید: 

حاضری دو تومن بگیری بری اون ده تومنیو برام بیاری بیرون؟! 

وقتی هم رفتیم سر قبر سنگ قبرو بغل کرده بود و با گریه و زاری و با لهجه محلی «ای برارم» میخوند همه چهار چشمی نگاهش میکردند که این چش شده؟! 

یادش به خیر!!

نظرات 17 + ارسال نظر
طیبه پنج‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1396 ساعت 06:30 ب.ظ http://almasezendegi.mihanblog.com

راستی من سال ۷۵ از رشته ی مزخرف آمار فارغ التحصیل شدم.و دوسال دانشگاه علوم پزشکی به عنوان کارشناس امار حیاتی مشغول بودم.مثلا می رفتم دوره کارورزی بچه های پزشکی و درباره ذیج حیاتی ازشون سوال می کردم و نمره می دادم به استادشون تا لحاظ کنه
من قسمت پزشکی اجتماعی و مرکز توسعه مشغول بودم .
با spssهم کار می کردم برای تحقیقات پزشکی...یادش به خیر
بعد دیگه از اونجا استعفا دادم و اومدم اینجا(محل کار فعلیم)

چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد (چه ربطی داره؟!)

دخترمهربون سرزمین احساس چهارشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:10 ب.ظ

نگران آینده شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:26 ق.ظ

سلام.
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای
عجب استادی داشتین!حق داشتن چشم دیدنشو نداشته باشن!

سلام
خوب پس بالاخره فهمیدین جریان چی بوده!!

نگران آینده پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:46 ق.ظ

وقتی میگم رنگ ملنا سیاهه یعنی واقعا سیاهه بعد کمی به این طرف و اون طرف نگاه کرد و گفت:

خانوما ببخشید مانتوهای به این قشنگی پوشیدینا اما ملنا قشنگ رنگ همین مانتوهای شما میشه!!!!!!!!
معنی ملنا در این پاراگراف چیه؟

معنی ملنا چه در این پاراگراف و چه در هر جای دیگه ای یه چیزه
مدفوعی که به دلیل مخلوط شدن با خون مونده به رنگ سیاه درمیاد
شرمنده

نگران آینده پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:42 ق.ظ

سلام.واقعا انگار قسمت نبوده درس بخونین!
پارسال تشریف بردیم اردو کاشان.همه دور حوض های باغ فین جمع شده بودن و سعی می کردن تو چاه وسط حوض سکه بندازن!من که از این کارا نکردم.به نظر شما سرنوشت این سکه ها چی میشه؟
توضیح :منظور از سکه 50 تومنیه.

سلام
واقعا
لابد میرسه به اونها که آب حوض می کشن!

مریم دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 05:30 ب.ظ

وای!!! صفحه مو نگا!!! مخم گریپاژ کرده!! این صفحه باز بود داشتم سنجش ثبت نام میکردم یهویی چشمم خورد بهش!!

مشکلی نیست پیش میاد دیگه

مریم دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 05:19 ب.ظ

سلام نه انقدام سریع نیستم همینطوری این صحفه رو خوندم بیشتر دوست داشتم اولای خاطراتتون رو بخونم !!! دیشب یکی از بهترین وتلخترین شبهای زندگیم بود اگه تلخ بود ولی نه تنها من بلکه تمام خانواده من خیلی چیزا رو فهمیدن! منم یه تصمیم اساسی بر اساس تجارب دیشب دیگران که خودمم گریبانگیرش شدم گرفتم!تازه جالبه من توی تاریخ عمرم تجربه سردرد نداشتم که به حول وقوه ی الهی دیشب تجربه کردم!

سلام
ظاهرا اتفاق خیلی مهمی بوده
جلو ضررو از هر راهی که بگیرین منفعته
حتما حکمتی داشته (اسمایلی یه ربولی مادربزرگ!!)

مریم دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 05:36 ق.ظ

سلام خاطرات قدیمیتون وقتی حال ادم اساسی کن فیکونه خیلی خوندنین! چقدر چیز در مورد پزشکی فهمیدم وچقدر بعدها براتون خاطره انگیز میشه! ولی هرچی شما بیشتر در مورد پزشکی مینویسید علاقه من بهش شدیدتر میشه! ولی من خلاف شما خیلی راجع به درسهایی که تو دوره ۷ ساله میخونن چیز میدونم ! همیشه با نجمه (دوستم) راجع به درسا وپزشکی حرف میزنیم!

سلام
خدا نکنه حالت کن فیکون باشه
امیدوارم به آرزوتون برسین و بعدا هم پشیمون نشین
آفرین به شما
اما خودمونیم عجب سرعتی دارین که الان رسیدین به این پست!!

دکتر نوید پنج‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:30 ب.ظ http://yaghesh.persianblog.ir

بعضی اساتید تدریس رو مقدس می دونند و بعضی هم...

کاملا حق با شماست

fifi پنج‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 03:01 ق.ظ http://zanaane.blogsky.com/

pas maloome taghalob az zamanaye ghadim matrah boode va elam natayej kheili zood ma fekr kardim in idea az aghaye daneshjoo boode nagoo bonyan gozaresh daneshgahe shoma boode.

بعععله دیگه!
چه عجب یادی از این پست کردین!!

آخرین نسخه USMLE step1 Kaplan DVD's بهترین منبع برای گذراندن آزمون های usmle که برای پزشکان متقاضی کار یا ادامه تحصیل در کشور آمریکا بوده اند DVD های step1 کاپلان(2007) که بهترین منبع آمادگی برای آزمون های usmle

یک دانشجوی پزشکی یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 03:41 ب.ظ

ظاهرا من قبلا افتخار نظر دادن تو وبلاگتون رو داشتم.به نظر قبلیم تو این پست و پست قبل نگاه کردم. دیدم دو تا نظرام مثل همند!امیدوارم درباره این دوره فیزیوپات بیشتر بنویسین.در مورد خوندن برای پره واینکه از چی بخونیم هم اگه بنویسین که خیلی خوب می شه.هر چند تا اونجایی که من فهمیدم دوستان دوست ندارند نحوه خوندنشون رو واینکه برای پره از روی چی بخونیم تا نمره خیلی خوب بیاریم رو بفرمایند. شایدم ما فیزیوپات ها رو قابل نمی دونند.

دوست خوبم:
بهتره این سوالاتو از کسی بپرسین که تو دوران دانشجویی آدم درسخونی بوده باشه نه مثل من بدبخت که تحصیلاتم با یکسال تاخیر تموم شد موفق باشید
پایان پیام!!

یک دانشجوی پزشکی یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 03:28 ب.ظ http://www.manopezeshki.blogfa.com/

سلام.حرف دل من بود.وای من تو این دوره ام.چقدر کسل کننده است! وصف حال نمرات سمیو روشنیدم. من که ترجیح می دم زودتر استیجر شم.می خواستم درباره فیزیوپات تو وبلاگم بنویسم ولی تا الآن که چیز خاصی برای نوشتن پیدا نکردم.ما دوران علوم پایه خاطرات زیادی داشتیم اما الآن...

الهام یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 01:38 ب.ظ http://daneshjooye86.blogfa.com

الهام یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 12:04 ق.ظ http://daneshjooye86.blogfa.com

سلام.
جدی میگین؟ یعنی نمیشه هم درسو درست خوندو هم به این کارا رسید؟ آخه اینجوری که میشه زندگی نباتی... این زندگی فایده داره به نظرتون؟
من به شدت نیاز دارم به راهنمایی یک سال ((خیلی)) بالایی!
.
اگه شما فک میکنید که با پیگیریاین مسائل آینده ی خوبی در انتظارم نیست دیگه دنبالش نمیرم.
.
. چه کنم؟؟

سلام
یادمه یه بار توی دوران دانشجویی از یکی از استادامون که تفاوت سنی زیادی باهامون نداشت درباره کارهای سیاسی پرسیدم اون هم گفت: من فقط یه جمله بهت میگم.
الان سالهاست که دانشجویان کره جنوبی علیه سیاستهای دولتشون تظاهرات میکنند اما تا حالا شنیدی یه بار بگن بقیه مردمشون هم تظاهرات یا اعتراض سیاسی چیزی داشتن؟
خواهرم!
این جور اعتراضات شاید لازمه دوران دانشجویی باشه اما در نهایت به دردسرش نمی ارزه.
در ادامه وبلاگم سرگذشت قاسمو بخون!

دکتر مانستر شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:39 ب.ظ http://drmonster.blogsky.com

سلام دکتر
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای!
چه خاطره نویسی طولانی ای!
دکتر من خیلی ناامیدم...خبری از جزوه های جدید نیست...امسال که هوس کردم نواندیشان بخونم کلآ (کن فیکون) شد!!!
چه خاکی تو سرم بریزم؟؟؟ فرصتها داره میگذره...همکلاسیهای مونگول ما (احتمالآ با خرید سوال) رشته های تاپ آوردن...
دارم دیوونه میشم...حسابی گریپاژ کردم...
شما میخواید چه جزوه ای بخونید؟؟؟؟؟

شاپکده جمعه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 09:55 ب.ظ http://www.shopkadeh.com/?cat=62

100 فیلم جدید سال 2008 و 2009 به همراه زیرنویس فارسی با کیفیتی بالا و بدون هیچ دخل و تصرفی !!!
در سبک های : اکشن ، درام ، عاشقانه ، کمدی ، تخیلی و .....

برای کسب اطلاعات بیشتر به ادرس http://www.shopkadeh.com/?cat=62 مراجعه کنید.

موفق باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد