جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

من رکورد شکستم

سلام 

شنیده بودم برای شکستن رکورد باید زحمت کشید٬ بی خوابی داشت٬ و عرق ریخت. اما هیچوقت کسی بهم نگفته بود که پس از رکورد شکنی٬ علاوه بر خستگی و بی خوابی خودم٬ نه تنها هیچ خبری از پاداش و تبریک نیست (که البته توی اداره ما چیز عجیبی نیست) بلکه حتی اثری از یک تشکر خشک و خالی هم دیده نمیشه. 

دیروز (جمعه) شیفت ۲۴ ساعته بودم. و در طول این شیفت٬ جز نیم ساعت اول شیفت (که هیچ خبری نبود) و بعد نیم ساعت برای خوردن ناهار و نیم ساعت برای خوردن شام (که هر دو بار مجبور شدیم از بیماران خواهش کنیم دقایقی منتظر بمونند) و حدود چهار ساعت خواب شبانه (که اون هم چند بار با اومدن بیمار قطع شد) نتونستم از روی صندلی مطب بلند بشم و فقط در حال گرفتن شرح حال٬ نوشتن نسخه٬ و نوشتن گواهینامه (!) برای دانش آموزان برای ارائه به مدرسه شون بودم. 

من نمیدونم این رکورد چقدر رکورده و مثلا میشه اونو توی رکوردهای گینس ثبتش کرد یا نه؟ حتی نمیدونم رکورد کشوری هم هست یا نه؟ اما به هر حال رکورد شخصی خودم بود و امیدوارم دیگه هرگز این رکوردو نشکنم. 

امروز صبح چند دقیقه مونده به ساعت ۸ صبح و پایان شیفت ۲۴ ساعته٬ رفتم سراغ دفتر ثبت نام بیماران و تعداد بیماران شیفتو شمردم. 

دقیقا ۲۳۸ نفر! 

پیش خودم گفتم کاش ۲ نفر دیگه هم بیاد تا بعدا بگم دقیقا ساعتی ۱۰ مریض دیدم اما خودم زبون خودمو گاز گرفتم چون دیگه واقعا آمادگیشو نداشتم (فقط امیدوارم حالا همه تون نگین که این که چیزی نیست و شما بیشترشو دیدین که توی ذوقم میخوره اساس!!) 

رفتم توی اتاق استراحت٬ صبحانه خوردم و بعد چند دقیقه ای روی تخت دراز کشیدم تا زمانی که اولین بیمار شیفت صبح اومد (یادم رفت بگم که من شیفت صبح امروز (ساعت ۸ صبح تا ۲ بعدازظهر هم بودم). ۶ ساعتی که در اون هم حدود ۶۰ بیمار اومد. 

نکته جالب اینکه از این ۲۳۸ بیمار حدود ۲۰۰ نفر سرماخوردگی داشتند و هر بار باید همون معاینات و همون سوالاتو تکرار میکردم. و بعد نوشتن نسخه برای بیمارانی که هر کدوم یک سبک نسخه میخواستند٬ یکی آمپول نمیزد٬ دومی فقط با آمپول خوب میشد٬ سومی قرصو بهتر از شربت میخورد٬ چهارمی اصلا قرص نمیخورد٬ پنجمی هر چه رو میخواستم براش بنویسم توی خونه داشت و ششمی ......  

چقدر دیر فهمیدم که شیفت دیشب درواقع آخرین شیفت بهیار محترم درمانگاه پیش از بازنشستگیه وگرنه بیشتر مراعاتشو میکردم و هرطور بود برای بیماران آمپول کمتری مینوشتم.

و در نهایت اکثر قریب به اتفاق بیماران در لحظه پاشدن از روی صندلی فقط یک سوال میپرسیدند: 

ببخشید آقای دکتر! این آنفلوانزای خوکی نیست؟ مطمئنید؟ 

الان که دارم این چند سطرو مینویسم هنوز خسته ام٬ اما مجبورم همین امروز بنویسمشون. چرا؟ خوب معلومه٬ چون از فردا صبح باید برم سر شیفت. 

یک شیفت ۳۰ ساعته دیگه. اونهم توی یک درمانگاه دیگه که اونجا دیگه حتی با موبایل هم نمیتونم وارد اینترنت بشم و نظرات شما رو بخونم ....... 

جالبتر اینکه از صبح سه شنبه سومین شیفت ۳۰ ساعته پیاپی من شروع خواهد شد و باز توی یک درمانگاه دیگه ..........

نظرات 35 + ارسال نظر
یکی ... یکشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 04:39 ب.ظ

من الان استاجر بخش اعصابم تازه بخش دوممه هیچی بلد نیستم .امروز استادمون یه دور با چییی از رومون رد شد گفت وضعتون خیلی خرابه

یه کم حوصله کنین راه می افتین
اما خدائیش این چه ربطی به این پست داشت؟!

دخترمهربون سرزمین احساس چهارشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 05:27 ب.ظ

خسته نباشید هرچند خیلی ازش می گذره

سلامت باشید ممنون

یلدا یکشنبه 10 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:55 ب.ظ http://mylovestoryy.blogfa.com

ولایتهای ما : بلاگفا . تهران

میرسیم خدمتتون انشاءالله!

خانم ورزش یکشنبه 10 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:15 ب.ظ http://sahar444.blogfa.com/

اخه چه جالب شما شهر کردی هستید من هر چی شهرکردی دیدم ماه بودند یکی از دوستانم از استادهام همکارم همه عالی بودند شغل سختی دارید خدا بهتون سلامتی و روحیه عالی بده

ممنون
شما لطف دارین

یلدا شنبه 9 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:52 ق.ظ http://mylovestoryy.blogfa.com

ربطش به کرد بودنشه!
من جغرافیای ضعیفی دارم البته!!
حالا کرد هم باشید مگه اشکالی داره؟؟؟
کلا آدمایی سن بالا به من میگن مغرور!! نکنه شما هم سنتون بالاست!
شوخی کردم!!
ولایت ما تشریف بیارید!!

ولایت ما فقط اسمش کرده
نه کرد بودن هیچ اشکالی نداره من خودم آدمهای کرد بسیار محترمیو میشناسم
حالا ولایت شما کجا هست که ما تشریف بیاریم؟!

یلدا جمعه 8 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:30 ب.ظ http://mylovestoryy.blogfa.com

نه تا حالا گذرم نخورده اونورا!!
فقط میدونم بانه کجاست! اونم چون تی ویه خونمون رو از اینجا خریدم 5 تومن دوستم گفت اونجا 1 تومنه!!!
راجع به پست بالاییتون بگم ، بی خیال زیاد مهم نباشه براتون حرف یا شناخته مردم!!
البته مثه منم نباشید که دیگه بهتون بگن مغرور!

اونوقت میشه بگین شهرکرد چه ربطی به بانه داره؟
نکنه فکر کردین ما هم کردیم؟ نه نیستیم
مغرور!

یلدا جمعه 8 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:54 ق.ظ http://mylovestoryy.blogfa.com

کنجکاو شدم از روی اسمتون مسیرو دنبال کردم رسیدم اینجا!!
به زبون ولایتتون بگم خدا قوت جوون!!

سلام
مگه شما ولایت ما هم اومدین یا اهل اینجائین؟

یکی مثل خودم پنج‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:09 ب.ظ

سلام
بابا مال دنیا ارزشی نداره.شماره حساب بدین ازتون کمک بگیریم

عماد عجب نظر خوشگلی داد.البته اگه پسر آقای پدر باشه

سلام
شماره حساب بدیم که ازمون کمک بگیرین؟!
هر وقت هر کمکی خواستین در خدمتیم
امید که در جشنتان به شما خوش گذشته باشد
بله عماد هم خود عماد خودمه!!!

شهاب حسینی پنج‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:15 ب.ظ http://www.roozneveshtam.blogfa.com

سلام دکتر
عیدتان مبارک
بشکن این قفل سکوت را بشکن
تو میتوانی
بشکن
بطور کلی
بشکن بشکنه
بشکن

من نمیشکنم!

سمیرا پنج‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 06:53 ب.ظ http://rangarang2.blogfa.com

این اقا عماد همون اقا عماد خودمونه؟
و اما درباره ی عمو غلام رضا:
امروز از کل مدرسه ما ۱۰۰نفر غایب بودن ولی این مدیر( با عرض پوزش) دیوونه ی ما مدرسه رو تعطیل نمی کنه تا اینکه همه مریض بشن و خودشون تعطیل کنن

خود خودشه!
شما به جای درس خوندن میشینی تعداد غایبینو میشماری؟! :دی

عماد پنج‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:01 ب.ظ

visha پنج‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:19 ب.ظ http://naughtydentist.blogfa.com

gahi fk mikonam dandoon pezeshki hamchianm bad nist.

کی میگه بده؟!

قهوه ای چهارشنبه 6 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:14 ب.ظ

خسته نباشی دکی جان.
انفلوانزا و سرماخوردگی بیداد میکنه ربولی جان تو تهران هم 95 درصد مریضها همینهاست و میگن مدارس نیمه تعطیله.بابای یکی از مریضها میگفت تو کلاس بچه اش دیروز 5 نفر اومده بودن!
تعطیل هم نمیکنن چون میخوان چندر غاز حقوق بدن به معلمها،بیچاره ها رو واسه 5 تا شاگرد میکشونن مدرسه.
اپیدمی وحشتناکه.من موندم چطور من ازشون نمیگیرم؟!تا میای ته حلقشون رو ببینی یه سرفه میزنن تو صورتمون!
وقتهایی که بیکار میشی باید فقط گواهینامه!بدون اسم بنویسی و بعدا که اومدن اسم رو وارد کنی.
به یه بچه میگم حالا که مدرسه نمیری باید استراحت کنی تا خوب شی،نری ورجه ورجه کنی، فوتبال بازی کنیا!باباش میگه نه این ورجه ورجه نمیکنه فقط دراز کش پلی استیشن بازی میکنه!!

رکوردت مبارک.اما سعی کن اینقدر خودت رو بیزی نکنی که زندگی کردن یادت بره.یادمه اونموقعها با دوستم روزای اخر هر ترم میگفتیم اخ جون مثلا رفتیم ترم 9 یا اخ جون سال چهارممون هم تموم شد!یه روز بهش گفتم ببین تا حالا فکر کردی داریم واسه کم شدن روزای عمرمون خوشحالی میکنیم؟!

سلامت باشی دوست عزیز
پس همه جا همین بازیه
آره خودم هم موندم که چطور هنوز زنده ام!!
وبلاگ افتتاح نشد؟

سمیرا چهارشنبه 6 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:45 ب.ظ http://rangarang2.blogfa.com

تو مدرسه ی ما هم خیلیا مریض شدن اما نمی دونم چرا مدرسه رو تعطیل نمی کنن منم الان فک می کنم دارم سرما میخورم
ای خدا

اونجا هم؟
منو بگو که فکر میکردم اون طرفها گرمه هنوز

باران چهارشنبه 6 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:26 ب.ظ http://www.drzss1368.blogfa.com

سلام
خوبید؟
من اپم بیایین پیشم موضوع ضایع شدنه منه!!!!

میگم شما فقط موقع آپ کردن خودتون میاین توی اینترنت؟!

سارا از ژوژمان سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 04:20 ب.ظ http://www.judgment89.wordpress.com

شما که قصد ندارید ما ترم اولی ها رو بترسونید یه وقت ؟ نه اصلا همچین قصدی ندارید
خدا یه صبری به ما بدهد یه پولی به شما !!!
راستی ژوژمان خوشحال میشه اثری از قدم هاتو ببینه در خودش

من و ترسوندن؟
عمرا!
من فقط حقیقت را میگویم همه حقیقت را و چیزی جز حقیقت نمیگویم!
وقتی من کامنت نمیگذارم معنیش این نیست که نمیام توی وبلاگتون مطالب اخیرتون بیشتر به درد آنی میخورد تا من!!

عروس گلتون!! سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 05:50 ق.ظ http://www.miss-atishpare.blogsky.com

خدایا پروردگارا بار الها یا ایزد منان یا رحمان و رحیم صد هزار مرتبه شکرت که من دکتر نشدم وگرنه معلوم نبود اون ۱۰۰ تای آخری الان کجا بودن و چه بلایی سرشون اومده بود!!!!
خدا به شما و همه همکارانتون و ایضا خانوم والده ی بنده صبر بده!!

خانم والده شما؟
توی تحقیقات کسی به ما نگفت که مادرتون هم پزشکن

شهاب حسینی سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:48 ق.ظ http://www.roozneveshtam.blogfa.com

نه قربونت !
ما با طلبه ها فقط دوری و دوستی داریم !

ما که فقط دوریشو داریم!

خاله اذر دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:55 ب.ظ http://www.khaleazar.blogfa.com

بابا،دست مریزاد...ولی چه خبره دکتر؟مگه قرضو قوله بالا اوردی!!
ضمنا،از این به بعد اول هر شیفت ،سابقه سنوات کاری بهیار محترم شیفت رو سوال کنین و با اون احتساب ،نسخه بنویسین!!!

قرض و قوله رو که همه دارن خاله جان
من هر روز از صبح تا ظهر موظفی سر کارم و بعضی شبها هم شیفت میدم
این دفعه نمیدونم چرا این شیفتهام این قدر نزدیک به هم شدن
آخه گناه داشت دیگه!!

باران یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:45 ب.ظ http://baranbanoo.persianblog.ir

چه وضعیت اسفناکی...این روزها مریضهای سرماخورده از سر و کول درمانگاه ما هم بالا می روند البته خدائئش به اندازه شما در هیچ شیفتی مریض ندیده ام.
واقعا آرزوی بهبود اوضاع جهان و درمانگاهتان را دارم!

خدا وضعیت خودمو بهبود بده کافیه خانم دکتر
به هر حال ممنون واقعا لطف دارین

یاس یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:14 ب.ظ

خراب بشه.عجب شغلی داریم ما.واقعا خدا به اجر وصبرش یاریمان کند

سلام
ممنون از حضورتون
باز هم از این ورا تشریف بیارین
واقعا

روشنک یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:48 ب.ظ http://khorshidbanoo82.blogfa.com

واااااااااای واااااااااای چه فاجعه ای من مرگ رو به سروکله زدن با مردم ترجیح میدم در مورد سوالتم متاسفانه جواب منفیه

اما به زودی مجبور میشین خانم دکتر!
حالا مطمئنی که متاسفانه؟

زندگی جاریست... یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:37 ب.ظ http://parvazz.wordpress.com

سلام
خدا قوت آقای دکتر
این جائی که شما کار می کنین بیمارستان تامین اجتماعی نیست آیا ؟ نه اینکه تعداد خیلی زیاد بوده بخاطر این پرسیدم ! آخه مردم ما خوب بلدند اگر چیزی مفت بود ازش استفاده کنند. می بینی نصفه شبی بینی شون میخاره پا میشن میرن پیش دکتر!!!!!!!!!

نه بابا
من استخدام شبکه بهداشتم
خدائیش معمولا این قدر هم شلوغ نمیشد نمیدونم چی شد یه دفعه
خوب دیگه کم کم برم که ۹۰ داره شروع میشه

متین بانو یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:45 ب.ظ http://dandanpezeshke-matin.blogfa.com

سلام.
بابا خدا قوت... چه توانی داری شما...!! وقتی این بحث کشیک مشیک میاد وسط چقدر بیشتر از قبل به انتخاب خودم ( دندون به جای پزشکی ) مطمئن میشم...!!!!

سلام
چه میشه کرد؟ یه کاری کردیم و مثل سه نقطه توش موندیم!

یک دانشجوی پزشکی یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:37 ب.ظ

یعنی من هم باید اینقدر کشیک باشم؟نمی خوااام!

من که متاسفانه کار دیگه ای بلد نیستم

[ بدون نام ] یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:59 ق.ظ

خسته نباشی

سلامت باشی
باز هم بدون اسم؟!

دکی بارونی یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:51 ق.ظ

دکتر خسته نباشی
به خودتون رحم نمی کنین به آقا عماد رحم کنین دوس داره باباشو بیشتر ببینه
رکوردتو حتما یه جایی به تبت برسونین بقیه ندزدنش

خودم هم میدونم
یه بار میگفت بابا نرو سر کار گفتم باید برم تا بهم پول بدن گفت فعلا که پول توی بانک داریم! آخه دلم برات تنگ میشه اینقدر دلم سووووووووخت

زبل خان یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:28 ق.ظ http://puli.vov.ir/

ماشاا....توان بدنی...

میگفتی توان ذهنی بهتر بود!

دست نوشته یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:52 ق.ظ http://www.dastneveshteh.wordpress.com

واو!
238 نفر! javascript:void(0);
واقعن رکورده. آفرینjavascript:void(0);
جدن خسته نباشید. می‌دونم چه احساسی به آدم دست می‌ده وقتی بعد این‌همه تلاش به قول شما یکی یه خسته نباشید خشک و خالی به آدم نمی‌گه.javascript:void(0);
منم همین حس رکورد رو وقتی تو یه روز 7 تا کلاس 2 ساعته داشتم٬ اون هم تو ماه رمضون٬ اون هم تو تابستون پیدا کردم و البته حس بعدیش رو!
ولی همین که آدم پیش خودش احساس رکوردزنی داره خوش کافیه. گور بابای بقیه

شهاب حسینی یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 06:44 ق.ظ http://www.roozneveshtam.blogfa.com

سلام دکتر جان!
خیلی خیلی خسته نباشید!
واقعا کار سخت و طاقت فرسایی دارید ، ولی متاسفانه به حق خودتان هم نمی رسید ؟
من از نزدیک یکی دو نفری را میشناسم که خیلی در این حرفه زحمت کشیده اند ولی ....
موفق باشید و صبور

ممنون دوست من
راستی یکی از همکلاسهای ما طلبه بود و بعد از اتمام درسش اومد قم برای ادامه طلبگی
تا دو سه سال پیش هم میدونم که اونجا بود به نام ا.ذ
نکنه ایشونو میشناسین؟!

فرانک یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:16 ق.ظ http://asadi88.blogsky.com

سلام...
لطف کردین به وبلاگ من آمدین برای اولین بار ..گفتید که این شعر مال کس دیگه ایست..من فکر کردم در مورد پست آخر من نظر دادین بعدا متوجه شدم که در مورد شعر سعدی بوده کامنت شما... این شعر با اطمینان کامل از سعدی و اون قره العین طاهره .....قطعا یه سارق ادبی.
وبلاگ جالبی دارین.خدا به شما صبر بده برای این ۳۰ ساعت آینده.موفق باشید

شاید هم اینطور باشه
به هر حال از حضورتون ممنون

کیمیاگر شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:34 ب.ظ http://www.parsartist.blogfa.com

سلام تو همین چند هفته فهمیدم که آدمی که خود آزاری نداره عمرا پزشکی نمیییییییییییییییررررررررررررررررهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه...............ماها هممون مازوخیسم داریم .عجب غلطی کردمآپم یه سر بزن.

سلام
اینجاست که میگن واقعا چقدر زود دیر میشود!!
منکه گفتم اگه جای شما بودم میرفتم دارو
البته دیگه پشیمونی هم سودی نداره اگه تغییر رشته هم دادی میگن دیدی؟ نکشید!

دخترزمستون شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:28 ب.ظ http://2khtarezemestoon.blogsky.com

درکت می کنم ... البته تقریبا ... خسته نباشی:)

همین حس همکاری شماست که به من انرژی میده!
ممنون

مهدی شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:26 ب.ظ http://armageddon.blogsky.com

ای تو معنی نوازش

توی سنگینی غربت

توی لحظه های اندوه

واسه من عزیزترینی واسه شاپرک یه کندو


شرمنده
الان اصلا حس شعری ندارم اما به هر حال ممنون

چپ دست شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:24 ب.ظ

خوشحالم پزشکی نمی خونم!
امیدوارم خدا بتون صبر و توان بده!

خوشحالی هم داره
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد