جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

سفرنامه «قسطنطنیه»

سلام 

اولا ببخشید که دیر شد اما باور کنید که تقصیر من نبود 

خیلی فکر کردم که این سفرنامه رو چطور بنویسم تا اینکه تصمیم گرفتم اینطوری بنویسمش که میخونین: 

آغاز سفر (۳۰/۲/۸۹): 

قرار بود پرواز هواپیمای «تابان ایر» ما به مقصد استانبول ساعت ۱۰ صبح روز پنجشنبه سی ام اردیبهشت از فرودگاه اصفهان پرواز کنه اما روز قبل از اون از شرکت مجری تور (پرستیژ) به ما خبر داده بودند که پرواز ساعت ۱۹ انجام خواهد شد و به این ترتیب یک روز از مرخصی من بی فایده موند. به هر حال رفتیم فرودگاه٬ اولین چیزی که توی ذوقمون زد وضعیت نامناسب ترمینال پروازهای خارجی فرودگاه اصفهان بود که من فکر میکردم حتما خیلی مجهزتر و باکلاس تر از ترمینال پروازهای داخلیه اما نبود. پرواز ساعت ۱۹ هم انجام نشد بلکه ساعت حدود ۲۱ بود که هواپیما از زمین بلند شد. 

خیلی منتظر بودم که خلبان عبور از مرز و ورود به فضای ترکیه رو اعلام کنه اما چنین اتفاقی نیفتاد و حدود ساعت ۱۲:۴۵ به وقت تهران (۱۱:۱۵ به وقت ترکیه) ما در فرودگاه «sabiha gocken» استانبول به زمین نشستیم و بعد از تشریفات معمول گمرکی وارد خاک ترکیه شدیم. و بعد شروع کردیم به گشتن دنبال «تور لیدر» خودمون که کلی گشتیم تا پیداش کردیم و همون موقع فهمیدم که بیشتر ترکها اصلا به زبان انگلیسی آشنا نیستند. 

«محمود» که تور لیدر ما بود رسید و فهمیدیم برخلاف چیزی که توی ایران به ما گفته بودند (اول ۳ روز استانبول هستیم و بعد ۴ روز میریم آنتالیا) اول باید بریم آنتالیا. گفتیم: باشه٬ مشکلی نیست میریم٬ که «محمود» گفت: چرا مشکلی هست و اون هم اینکه به خاطر تاخیر شما٬ پروازی که قرار بود شما رو ببره آنتالیا رفته!! گفتیم: پس حالا باید چکار کنیم؟ گفت: هیچی٬ باید همینجا باشید تا فردا صبح دفتر فروش بلیت شرکت «سان اکسپرس» باز بشه و برای پرواز ۱۰:۳۰ فردا صبح بلیت بگیرین گفتیم: پس پولش؟ گفت: به ما چه؟! 

خلاصه که اولین شب حضور در یک کشور خارجیو به جای هتل روی صندلیهای فرودگاه صبح کردیم!! و آی خوش گذشت آیییییییی. 

بیشتر از همه دلم برای عماد میسوخت و بعد از اون برای آقای «د» و همسرش که برای ماه عسل اومده بودند ترکیه. با توجه به ممنوع بودن عکسبرداری در فرودگاه از این شب هیچ عکسی ندارم شرمنده!! 

۸۹/۲/۳۱: 

دفتر فروش بلیت اول صبح باز شد و مجبور شدیم با پول خودمون که توی صرافی فرودگاه مقداریشو چنج کرده بودیم بلیت بخریم. من یه سیمکارت اعتباری ترکیه ای هم خریدم که میگفتند ارزونتر از رومینگ تلفنهای خودمون تموم میشه! به هرحال ساعت ۱۰:۳۰ صبح با پرواز شرکت «سان اکسپرس» راهی آنتالیا شدیم اما اونجا فهمیدیم که مسئولان محترم شرکت «پرستیژ» به جای هتل چهار ستاره «سندر» که توی تبلیغ تور نوشته بود ما رو به هتل سه ستاره «دلفین» برده اند!! اونجا هم اول یه دستبند پلاستیک نارنجی رنگ به مچ دستهامون بستند تا توی شهر گم نشیم!! 

این یه عکس از هتل دلفینه که انصافا چشم انداز فوق العاده ای از دریای مدیترانه و کوههای «توروس» داشت با امکاناتی مثل این

با بیخوابی دیشب ما حق داشتیم که تا غروب بخوابیم و همین کار رو هم کردیم. بعد سری به ساحل زدیم و بعد رفتیم رستوران هتل که توش غذامون رایگان بود. 

یکی از صحنه هائی که هر روز موقع خوردن هر سه وعده غذا توی اون رستوران میدیدیم گفتگوهای عاشقانه یه دختر ترک و یه مرد روس به زبان انگلیسی بود که عکسشونو اینجا نمیگذارم تا یه وقت والدینشون نبینند و بهشون برنخوره!!  

وقتی رفتیم توی اتاقمون متوجه شدیم که از دمپائی خبری نیست٬ رفتم پیش مسئول پذیرش و هرچقدر فکر کردم یادم نیومد باید به جای «دمپائی» به انگلیسی چی بگم؟ پس گفتم: 

!!sorry but we havent any dampayi in my room

و ایشون هم فرمودند: 

!!dampayi order is yok

۸۹/۳/۱: 

امروز ما رو بردند تله کابین آنتالیا که به گفته تور لیدر ما توی آنتالیا٬ بلند ترین تله کابین اروپاست (حالا کی گفته آنتالیا توی اروپاست؟!). 

وقتی رسیدیم بالای کوه٬ برخلاف هوای مطلوب پائین با بارش برف مواجه شدیم! و چون لباس گرم نداشتیم آی سردمون شد آیییییی٬ و بیشتر توی محوطه کافی شاپ اونجا بودیم تا فضای بیرون. 

عصر هم رفتیم یه چرخی توی شهر زدیم اما خرید چندانی نکردیم چون میگفتند برای خرید استانبول خیلی بهتره.  اما سر از یه شنبه بازار درآوردیم که خیلی باحال بود و کلی عکس و فیلم گرفتم

شب هم نشستیم پای تلویزیون به تماشای فینال جام باشگاههای اروپا. 

۸۹/۳/۲: 

امروز تور شهر آنتالیا داشتیم اما تور لیدر محترم ما رو به چنان فروشگاههای گرون قیمتی برد که هیچکدوممون نتونستیم چیزی بخریم!  یه سر هم رفتیم تماشای آبشار زیبای «دودن» که مستقیما به دریای مدیترانه میریزه.

عصر و شب را هم باز لب ساحل بودیم و توی شهر. این هم یه عکس از خونه های زیبای آنتالیا.

۸۹/۳/۳: 

امروز ساعت ۱۲ ظهر اتاق هتلو ازمون تحویل گرفتند و یه علافی چند ساعته را تا رسیدن تور لیدرمون گذروندیم که بیشترشو لب ساحل بودیم. 

ساعت حدود هشت شب با پرواز هواپیمائی onur air به سمت استانبول پرواز کردیم و در فرودگاه آتاتورک این شهر فرود اومدیم و رفتیم هتل «مولا» (برخلاف حرفهای قبلی مسئولان تور «پرستیژ» که به ما گفته بودند میریم هتل «کایا» و بعد که هر دو هتلو دیدیم متوجه شدیم که قیمت هتل مولا شبی ۱۰۰ لیر ترکیه است و قیمت هتل کایا شبی ۱۳۶ لیر ترکیه!) 

چون بر خلاف آنتالیا توی استانبول ناهار و شام با خودمون بود بعد از مستقر شدن در هتل رفتیم دنبال شام و باید اعتراف کنم که اون شب استانبول به دلم نچسبید چون ما توی قسمت اروپائی شهر بودیم که بعدا فهمیدم اصلا به پای قسمت آسیائی شهر نمیرسه. 

۸۹/۳/۴: 

امروز با پرداخت نفری ۶۰ دلار به مسئول تور رفتیم تور جزیره «بیوک آدا» که یکی از جزایر ترکیه توی دریای مرمره است و توی اون از اتومبیل خبری نیست بلکه همه رفت و آمدها با درشکه انجام میشه. واقعا جای زیبائی بود.  و مثل بقیه جاهائی که توی ترکیه دیدیم پر از گربه های اهلی و عماد هم که عشق گربه! 

این عکسو موقع برگشتن به استانبول گرفتم آخه توی جزیره اینقدر در حال گرفتن فیلم بودم که عکس از یادم رفت!

موقع برگشتن هم تور لیدر محترم خبر داد که پرواز پنجشنبه به اصفهان کنسل شده و ما باید تا یکشنبه یا دوشنبه توی استانبول بمونیم که این حرف به مذاق بیشتر همسفران که کار و زندگی داشتند و پول نداشتند خوش نیومد. خود من هم مجبور شدم زنگ بزنم به خانم «ر» (مسئول امور درمان شبکه و مرخصیمو تمدید کنم البته بعدا گفتند پرواز جایگزین روز شنبه انجام میشه.  

شب هم با «آنی» و عماد رفتیم میدون تقسیم و خیابون استقلال که واقعا دیدنیه و یه مکان کاملا فرهنگی و شلوغ٬ پر از مغازه و رستوران و سینما و حتی گروههای موسیقی مختلف دوره گرد. (اینها سه تا لینک مختلف بودها!)

۸۹/۳/۵: 

امروز برامون تور جاهای تاریخی و فرهنگی استانبولو با قیمت نفری ۹۰ دلار گذاشته بودند که هیچکس اسم ننوشت!! و تور لغو شد اما تقریبا همه همسفرهامون با کمال میل شب در تور ۷۰ دلاری شام در کشتی تفریحی بر روی تنگه بسفر شرکت کردند که واقعا یه شب فراموش نشدنی بود هرچند اکثر این شبو من دوربین به دست در حال گرفتن عکس و فیلم از مناظر اطراف بودم. 

مثل این عکس و این یکی و این یکی. 

۸۹/۳/۶: 

امروز تور رایگان داخل شهر بودیم که درست مثل آنتالیا توی فروشگاههائی رفتیم که هیچکس جرات خرید پیدا نکرد! 

یه سر هم رفتیم توی یه سوپر مارکت که یه «کفیر» اصل ترکی خریدم که اصلا شبیه چیزی که توی ایران به اسم «کفیر» میفروشند نبود. 

۸۹/۳/۷: 

برای امروز هیچ کار خاصی نداشتیم و «آنی» هم حال و حوصله تماشای موزه و مسجد نداشت پس خودم با کمتر از ۱۰ لیر ترکیه (برای بلیت اتوبوس و تراموای) و با ۵۵ لیر ورودی رفتم تماشای مسجد ایاصوفیه و کاخ موزه توپکاپی و مسجد آبی. هر کدوم از این جاها آدمو به دنیای خاص خودش میبره و اگه رفتین استانبول تماشای این قسمت از شهرو از دست ندین. جائی که باقیمانده از استانبول قدیم یا همون «قسطنطنیه» است. 

۸۹/۳/۸: 

امروز ساعت ۷ صبح ما رو از هتل بردند بیرون و گفتند امروز سالروز فتح استانبول به دست مسلمینه و به زودی خیابونها بسته میشه. ضمن اینکه ساعت ده و نیم هم پرواز میکنین. 

رفتیم فرودگاه و گفتند پرواز لغو شده! بعد گفتند تاخیر داره و چمدونهامونو گرفتند و گفتند برین توی سالن ترانزیت. ما هم همه لیرهای ترکیه ای که داشتیم دوباره چنج کردیم و رفتیم توی سالن ترانزیت اما از هواپیما خبری نشد که نشد! 

تنها مغازه ای هم که اونجا بود فقط لیر قبول میکرد و درنتیجه ما گرسنه و تشنه موندیم مثل اکثر مسافرهای دیگه. 

کم کم سر و صدای مسافرها دراومد تا اینکه مسئولین فرودگاه حدود ساعت ۶ عصر به هر نفرمون یه ساندویچ پنیر و یه قوطی کوکاکولا دادند و بالاخره ساعت ۱۰ شب به وقت استانبول پس از ساعتها انتظار سوار یک هواپیما از «زاگرس ایر» شدیم و برگشتیم اصفهان. 

خدا پدر مسئولان گمرک فرودگاه اصفهانو رحمت کنه که بی دردسر بهمون اجازه عبور دادند و بالاخره ساعت ۴ صبح به وقت ایران رسیدیم ولایت و رفتیم خونه و صبح هم رفتم سر کار!! 

پ.ن۱: چند بار هوس کردم که اونجا برم کافی نت و ببینم جمله «دسترسی به این سایت امکان پذیر نمیباشد» رو به ترکی چطور مینویسند! اما دلم نیومد اون روزهائی که شاید تا چند سال دیگه تکرار نمیشدند به این راحتی حرومشون کنم 

پ.ن۲: از آزادی عقیده ای که توی استانبول دیدم واقعا لذت بردم. 

زنهائی حجاب داشتند که واقعا به اون اعتقاد داشتند و برای همین در این کشور بدحجاب وجود نداشت. همونطور که دهها مسجد روزی پنج بار اذان میگفتند چندین کلیسا در جاهای مختلف شهر و از جمله خود خیابان استقلال پذیرای مسیحیان معتقد بودند و خلاصه که از هر دین و مذهب و طایفه ای میشد اونجا پیدا کرد. 

پ.ن۳: موقع برگشتن از آنتالیا به استانبول عماد ازم پرسید: بابا! ما با این هواپیما که رنگ دُمش قرمزه میریم؟ گفتم: آره گفت: آخ جون پس بالاخره به یکی از آرزوهام رسیدم!! 

پ.ن۴: وقتی رسیدیم دیدم دوتا از جزوه های کامران احمدی رسیده خونه پس از دیروز درس خوندنو شروع کردم و شاید دیگه کمتر بتونم کانکت بشم  

پ.ن۵: من نمیدونم چندتا سینما توی استانبول هست اما ما توی اون چند روز سه تا سینما دیدیم که دوتاشون فیلم جنجالی سنگسار ثریا رو پخش می کردند!

نظرات 37 + ارسال نظر
خانم ورزش یکشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:54 ب.ظ

ا ا ا من مشخصات گذاشتم ولی نیست نظر بالایی مال منه

[ بدون نام ] یکشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:51 ب.ظ

سلام سفر خوبی بوده به غیر از تاخیرها از عکس ها هم ممنون خیلی راحت باز می شدند قشنگ بودند مخصوصا آبشار و کشتی تفریحی ها انشاالله همیشه به سفر و خوشی

پسر شیطون چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:33 ب.ظ http://narcist.blogfa.com

سلام. خوبی؟
پست جالبی بود. معلومه که خیلی وقت گذاشتی واسش. اینقدر خوب نوشته بودی که انگار آدم حس میکنه اونجاس دیگه!! همین.. پس معلومه تو فرودگاه خوش گذشته. راستی فکر کنم چندتا عکس از تو کشتی رو فراموش کردی بذاری!

سلام ممنون
تو کی رفتی تهران
من عکساشو نگذاشتم تو که فیلمشو دیدی :دی

شهاب حسینی سه‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:46 ب.ظ http://www.roozneveshtam.blogfa.com

سلام
دکتر جون

میبینم که حسابی خوش گذشته

موفق باشید

سلام
مهندس جون
خدائیش جز روزهای اول و آخر خوش گذشت
ممنون

وروجک دوشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:42 ب.ظ http://jighestaan.blogfa.com

سلام دکی جون رسیدن بخیر
چند روزه میام بخونمش انقدر طولانی بود پستت حوصلم نمی گرفت بالاخره موفق شدم

سلام
شرمنده
تازه کلی از مطالبو هم ننوشتم!

سارای شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:56 ق.ظ http://zeddehaal.persianblog.ir

سفرنامه جذذذابی بود دکتر...
ما هم با خودت بردی..
دمت جییییییزز

ممنون
شما هم اگه جائی رفتین ما رو فراموش نکنین
دمت گوری گوری!

ناهید جمعه 14 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:21 ب.ظ http://nahid30.persianblog.ir

آقای دکتر دست مریزاد.چقدر زحمت کشیدی برای عکسها و مطالب.
ولی خودمونیم هتلتون بیشتر به مسافرخونه میمونه تا هتل(امان از دست این ترکها)
در ضمن اون دمپایی که منظور شما بوده به انگلیسی میشه slipper
امیدوارم با روحیه خوب شروع به درس خوندن کنی.
در ضمن با اجازت من میخوام وبلاگتو لینک کنم.
موفق باشی

خواهش میشود
شما قبلا هم تشریف می آوردین اینجا؟
به هر حال خوش اومدین
ممنون برای دمپائی
نیکی و پرسش؟!

مرجان جمعه 14 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:48 ب.ظ

خودتون حجم عکسا رو کم کنین و بعد آپلود.ببینید مشکل حل میشه.

اتفاقا دیشب حجمشونو کم کردم حالا هم میخوام بگذارمشون توی وبلاگ

مرجان جمعه 14 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:46 ب.ظ

چه حاگیری بودا.خوشبختانه تور اینجا گوش شیطان کر برای ترکیه مشکلی نبود.حالا بقیه بماندها

دمپایی خیلی باحال بود.
۲-۳-۸۹ عکس خونه ها رو یادتون رفت لینکش رو بزارین؟!
ایضا ۵-۳-۸۹
خواهرزادم همش از دوغی که ترکیه خورده میگفت که عینه ماست غلیظ بود .همه به کنار دوغش خیلی دوست داشت.و طرز بستنی ریخنشون با حرکاتی و یه وسیله ای شبیه شمشیر(نقل و قول از خواهر زادم)!!


من تاریخ به تاریخ خوندم و همزمان کامنت گذاشتم.حالا رسیدم قسمت آخر متنتون تازه دیدم نوشتین آپلود عکس امکان پذیر نمیباشد.دیگه حال ندارم نوشتم پاک کنم! عینا" ارسال میگردد!!!

خسته نباشید.این یه تجربه برای آیندگان!

دقیقا
آره واقعا غلیظ بود
از اون بستنی ها یکی برای عماد خریدیم

آتی جمعه 14 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:07 ق.ظ http://www.ati-70.blogfa.com

حالا گریه چرا؟
باشه یه بار دیگه هم میخونمش!

آتی جمعه 14 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:05 ق.ظ

سلام
همش میگین میام سر میزنم بعد نمیاین
نمیگین دل بچه میشکنه
باهاتون قهرم

سلام
من این پستتونو دیدم
آخه چندبار بیام یه پستو بخونم؟!

زندگی جاریست... جمعه 14 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:29 ق.ظ http://parvazz.wordpress.com/

سلام
رسیدن بخیر
اون قضیه دمپائی خیلی جالب بود.
راستی سوغاتیهای ما رو کجا انداختین من که دم پنجره نشسته بود منتظر سوغاتی بودم ولی نرسید که !

سلام
ممنون
فکر کنم بدموقع نشستین نه که هواپیما تاخیر داشت!

[ بدون نام ] جمعه 14 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:25 ق.ظ

عرض می کنم که خسته شدم این قدر منتظر شدم....
نیای نمیام

شما؟

medisa جمعه 14 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:52 ق.ظ

salam!residan b kheir
jomlatun az lahaze gerameri moshkel dashta
)icone y medisa k mikhad bege zabanesh khube(
namaye hoteletunam ghashang bud!!
emad jan ham che arezuhaei daran!

سلام
میدونم که زبانم زیاد جالب نیست
عماده دیگه چه میشه کرد؟!

بهداشتی پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:05 ب.ظ

آره خوب.نزدیک ۹۸٪ دمپاییه. ولی ۲ درصدی هم هستن که ایاخ قابی ayakh ghabi میگن بقیشو نمیدونم.آخه زبون اینجا به آدربایجان خیلی نزدیکهرلغات ترکیه رو زیاد نمی فهمم

چخ تشکر!

Amu پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:53 ب.ظ http://www.mekanikia.persianblog.ir

_________***__*_**** ___________
____________**__**_____* __________
___________***_*__*_____* _________
__________****_____******** ____
_________*****______**_*______** __
________*****_______**________*_**
________*****_______*_______* _____
________******_____*_______* ______
_________******____*______* _______
__________********_______* ________
__***_________**______** __________
*******__________** _______________
_*******_________* ________________
__******_________*_* ______________
____**___*_______** _______________
___________*_____*__* _____________
_______****_*___* _________________
_____******__*_** آپم. منتظر حضور شما...
____*******___** __________________
____*****______* __________________
____**_________* __________________
_____*_________* __________________
_____________*_* __________________
______________** __________________

منتظر باشید فعلا!

رضا.شـ | Pesarak.Net پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:57 ب.ظ http://pesarak.net

آی دکتر دنودونم!

ها؟!

من و هسمری پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:05 ب.ظ http://manohasmari.blogfa.com

فکر کنم بدون تور کلاً بیشتر مزه بده، خوشحالم یه حال و هوایی عوض کردین
روز زن و مادر رو از طرف من به خانوم گلتون تبریک بگین
شما نه پیش من میای و نه منو لینک می کنیچرا؟؟؟

آره اما این بار چون بی تجربه بودیم جرات نکردیم خودمون بریم
ممنون
میام پیشتون اما مطالبتون بیشتر زنونه است چی بگم آخه؟!

آتی پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:50 ق.ظ http://www.ati-70.blogfa.com

و همچنین!

قهوه ای پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:33 ق.ظ http://www.drqahvehi.blogfa.com

سلام!رسیدن بخیر مارکوپولو!
عجب آژانس بیخودی بوده،حقه باز و بی برنامه.امیدوارم با این سوز نامه ای که نوشتی بهتون خوش گذشته باشه.
میگم دمپایی خیلی هم به انگلیش سخت نیستا!
sandal!!!!به همین راحتی!

سلام
با یه ترکیه رفتن آدم میشه مارکوپولو آخه؟!
شکایتشو کردیم قراره هفته آینده بریم ببینیم چی میگن
واقعا صندل انگلیسیه؟

خیالاتی پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:01 ق.ظ

چند درصد احتمال دادین سوال دمپایی رو متوجه بشه؟ چه جواب مربوطی هم داده!
چقدر بگیر و ببدو بی نظمی داشتیم واسه رفت و آمد خیلی اذیت شدین ولی در کل گمونم خوش گذشته

گفتم چون باز هم مسافر ایرونی داشتن احتمالش هست که بفهمه
آره واقعا اون قسمتی که مربوط به هواپیمائی های ایرانی بود فقط بی نظم بود!

بهداشتی پنج‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:13 ق.ظ

دمپایی یوخدی دای گیر ندین...
حیوونی عماد اون دو روز رو چی کشیده!!!
ولی خوشیاتون زیاد بوده خدارو شکروچقد ترکی یاد گرفتین؟

واقعا همون دمپائی میشه؟!
آره واقعا
فقط چند کلمه!

باران چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:45 ب.ظ http://www.drzss1368.blogfa.com

سلامممممممممم
به به سفر خوبی بوده
اره خدایی نمای هتلی که رفتین قشنگ بود
ولی اون شب تو فرودگاه خیلی سخت گذشته نه؟؟؟
منم دلم برای اونایی که گفتین اومدن ماه عسل سوخت!
قربون عماد برم من چه ارزویی داشته!
ای ول منم می خوام از فردا شروع کنم به درس خوندن
عجیبه ولی با حرف شما انگیزه درس خوندنم رفت بالااا
ممنونم

سلام از ماست
آره دیگه نمیدونم اون چهار ستاره چی بوده که نرفتیم!!
پس این حرفهای ما چه اثراتی داره و خودمون نمیدونیم!

دکتر اشتباهی چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:39 ب.ظ http://dreshtebahi.blogfa.com/

بابا سفر خارجی!!بابا با کلاس!!بابا دکتر!!

ما اینیم دیگه
میتونیم!!

reza چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:43 ب.ظ http://pesarak.net

از ما گفتن بود!

در ضمن چند تا سایت آپلود عکس
pesarak.gigfa.com
up.iranblog.com
datairan.gigfa.com
pesarak-net.110mb.com
img98.com

تشکر

یک دانشجوی پزشکی چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:27 ب.ظ

تو اینترنت نیست که تو همه کامپیوترها هست.فقط کافیه عکستون تو کامپیوتر باشه بعد این کارهایی که گفتم رو انجام بدین

آهان
ممنون

زبل خان چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:19 ق.ظ http://zebelestan.wordpress.com

خوب حجم عکسو کم کنید....میخواستم بگم چرا عکس نیست که نوشتید اپلود نشده...
موفق باشید..در درس خوندن..
فقط بدی ازادیشون اینه که مامانم میگفت تو دانشگاه اجازه حجاب ندارن چون لاهیکه..من مامانم برای کنفرانس رفته بودن وخیلی تعریف میکدن از تمیزی ..از همه چی...

آره باید همین کارو بکنم انشاءالله بعد از شیفت امشب
آره همون طور که با حجاب اجباری موافق نیستم با ممنوعیت اون هم مخالفم
مادرتون درست گفتن واقعا تمیزه ضمن اینکه چون همیشه یه نسیم ملایم توی استانبول میاد هوای خیلی تمیزی هم داره

وفــــــا (... از عهد من تا وفای تو ...) چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:58 ق.ظ http://vafaaa.persianblog.ir

چقدر دردسر داشتید ...!!

خیلیییییی!

فووئولا چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:19 ق.ظ http://foveola.blogfa.com

سلام. امیدوارم برآیند همه اتفاقاتی که افتاده به سمت خوب بوده باشه! من خودم به شخصه (جهت تاکید بیشتر) علاقه ای به سفر با تور ندارم..
موفق باشید!

سلام
میشه گفت تنها خوبی تور اینه که همه چیز از قبل برای آدم آماده است (درست مثل همین سفر ما!!)

×بانو! چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:39 ق.ظ http://delneveshteha-007.blogfa.com/

ایشالا همیشه به گردش
خوب سایز عکسا رو کوچک تر کنید (تو paint هم میشه) راحت تر آپلود کنید اینجوری خیلی وقت گیره...

ممنون
آره اینجوری هم میشه حالا فعلا برم شیفت و بیام تا بعد

مژگان امینی چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:11 ق.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

سلام
فکر کنم بدون تور می رفتید بهتر بود .البته قبلش با اینترنت کارها را روبه راه می کردید.
منتظر نتیجه ی درس خواندنتان هستیم.

سلام
برای بار اول جرات نکردیم
خودم هم منتظرم :دی
فعلا که از همین اول کار عقب افتادیم!

یک دانشجوی پزشکی چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:23 ق.ظ

دمپایی اوردر.من فکر می کنم اگر کسی بتونه خودش بدون تور بره شاید بیشتر بهش خوش بگذره هر چند تور امنیتش بهتر هست.
برای اینکه حجم عکس رو کم کنین این کار رو بکنین روی عکس کلیک راست کنین واون رو با این برنامه باز کنین microsift office picture manager
وقتی با این باز کردین برین قسمت picture و
compress picture رو بزنین سمت راست از طرف خودتون یک ستونی میاد چهار تا گزینه داره شما وب پیجز رو بزنین حجم عکس رو کم می کنه حالا سیو کنین وهمون رو آپلود کنین البته چون حجم عکس کم می شه کیفیت عکس هم کم می شه.
مشکلی بود در خدمتم.

درسته اما چون ما تا به حال از کشور خارج نشده بودیم جرات نکردیم خودمون بریم
حالا این برنامه رو از کجا بیارم؟!
به هر حال ممنون ببینم میشه توی اینترنت گیرش آورد؟

رضا محمدزاده چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:10 ق.ظ http://www.rezamohamadzade.blogfa.com/

سلام
اولا خوش گذشت ؟
در ثانی کمی طولانی بود خوابم میاد نخوندم وبعدا میام میخونم ولی به کسی نگو نخونده گفت زیباست
میام

سلام
جای شما خالی
شرمنده که طولانی شد
راستی چه عجب از این طرفها؟

reza سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:44 ب.ظ http://pesarak.net

سلام از وبلاگ خانومتون اومدم
دی سی که شدم همه شو میخونم


راستی کنار لینک نظرات توی قالب وبلاگت طول و عرض نظرات رو 500 و 500 قرار بده که قالبت نظراتت یه کم قشنگتر در بیاد

سلام
خوش اومدین
جدی قشنگتر به نظر میاد؟

رضا مدهنی سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:41 ب.ظ http://www.madhani.blogfa.com/

ما با اجازه میریم یه روز مرخصی بگیریم و بیاییم این سفر نامه را بخوانیم
اون یه عکس را کجا باید ببینیم ؟ما که چیزی ندیدیم

پس منتظریم
اون یه دونه عکس مال هتل دلفینه توی خود مطلب بهش لینک دادم

بی گناهی گناه است سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:20 ب.ظ http://www.doctordadobidad.persianblog.ir

سلام آقای دکتر
خوشحالم که به سلامت رفتید و به سلامت برگشتید ان شاالله که همیشه شاد و خندان باشد.
راستی برادر من حداقل یه کامنت برای من بذار دلم می شکنه ها !!!
اونوقت سال دیگه که ایشالله جراحی قبول شدی من شدم سال دومی شما شدی سال اولی ....
تلافی می کنم...

سلام
ممنون
حقیقتش دیشب همه پستهای اخیرتونو خوندم و خیلی فکر کردم اما وبلاگ شما هیچ شباهتی به وبلاگهائی که من لینکشون میکنم نداره شرمنده

happy moon سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:16 ب.ظ http://www.m-sh-1375.blogfa.com

سلام.
اول!!!!S017:]
دمپایی خیلی باحال بود...عکسه هم خیلی ناز بود حیف که بقیش باز نشد
امیدوارم همیشه شاد باشین
بای

سلام
تبریک
ممنون آره حیف شد کسی راهی بلد نیست برای آپلود عکسهای با حجم بالا؟
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد