جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) ناجالب (انتخاب اشتباه)

پیش نویس 

سلام 

در طول سالهائی که از پزشک شدن من و ویزیت بیماران میگذره٬ به جز صدها و شاید هزاران بیماری که دیدم و فراموششون کردم و صرفنظر از تعداد کمتری بیمار که میتونین اونها رو توی پستهای این وبلاگ بخونین٬ گه گاه با بیمارانی روبرو میشم که توجهمو به خودشون جلب میکنند.  

این بیماران معمولا به صورتی نیستند که بشه توی پستهائی مثل «خاطرات (از نظر خودم) جالب» درموردشون نوشت و گرچه دو سه باری چنین کاریو انجام دادم اما بیشتر این افراد بعد از مدتی فراموشم شده اند. 

اما وقتی دو سه هفته پیش مریضی که این پستو درباره اش نوشتم اومد٬ تصمیم گرفتم ماجرای اونو بنویسم حتی اگه مجبور بشم یه پست مجزا رو به اون اختصاص بدم٬ چون مطمئنا تعداد چنین بیمارانی اونقدرها زیاد نیست. 

اول تصمیم گرفتم یه اسم کلی برای پستهائی که در مورد این مریضها مینویسم انتخاب کنم اما بعد دیدم هیچ اسمی مثل «انتخاب اشتباه» به درد این پست نمیخوره. 

و اما اصل ماجرا: 

سر ظهر بود و درمانگاه تازه خلوت شده بود. رفتم توی اتاق استراحت پزشک توی درمانگاه شبانه روزی ولی به محض اینکه روی تخت دراز کشیدم زنگ زدند و فهمیدم مریض اومده. برگشتم توی مطب و با یه دختر حدودا ۲۰ ساله با لباس سرتاپا سیاه روبرو شدم که تور سیاهی که به لبه آستینها و جلو مقنعه اش دوخته بود و حرکت ظاهرا ناخودآگاهی که داشت و هر چند ثانیه لبه های مقنعه شو میگرفت و به جلو می کشید حسابی جلب توجه میکرد. تورهای سیاهرنگ چند سانتیمتری از دستهاشو میپوشوندند و صورتش هم توی اون مقنعه حالت خاصی پیدا کرده بود به طوری که آدم فکر میکرد با یه قهرمان شمشیربازی طرفه که توری فلزی جلو صورتشو برداشته. روی صندلی نشستم و اونو هم دعوت به نشستن کردم٬ اضطراب و ناراحتی از همه حرکاتش میبارید٬ دستهاش می لرزید و صورتش چین افتاده بود. وقتی ازش خواستم مشکلشو بگه٬ از حالت تهوعش گفت و از سردردهاش٬ از بی خوابی و کم اشتهائی ..... بعد از گرفتن شرح حال و معاینه بهش گفتم: تا جائی که من میبینم شما از نظر جسمی هیچ مشکلی ندارین٬ اخیرا توی خونه هیچ مشکلی یا ناراحتی نداشتین؟ احساس کردم اگه یه کلمه دیگه حرف بزنم اشکش سرازیر میشه پس ساکت موندم تا خودش حرف بزنه و چند ثانیه بعد خودش به حرف اومد: آقای دکتر! حق با شماست٬ مدتیه که من توی خونه مشکل دارم٬ من یه نامزد داشتم که اخیرا فهمیدم مشکل داره و ازش جدا شدم٬ یه خواهر کوچیکتر هم دارم که از اون موقع سر هر چیزی داره بهم نیش و کنایه می زنه٬ مرتب داره بهم سرکوفت میزنه و میگه تو نتونستی شوهر آینده تو درست انتخاب کنی٬ من هم نمیتونم بهش چیزی بگم چون ازم کوچیکتره. اگه هم شکایتشو به پدرم بکنم همیشه طرف اونو میگیره و میگه خواهرت حق داره تو انتخاب درستی نکردی باید قبلا بیشتر درباره اش بررسی میکردی. دیگه واقعا نمیدونم چکار کنم؟ الان هم به بهونه رفتن به دانشگاه از خونه اومدم بیرون و اومدم درمانگاه. آقای دکتر! من توی انتخابم اشتباه کردم٬ شما مواظب باشین توی انتخابتون اشتباه نکنین ( ) او همین طور میگفت و من هم همین طور گوش میکردم٬ توی دلم خدا رو شکر کردم که یه موقعی اومده که درمانگاه خلوته و هر لحظه این احتمال وجود نداره که یه نفر دیگه بزنه به در و بگه: چکار میکنین؟ ما هم توی نوبتیمااا... چند دقیقه ای گذشت تا اینکه آروم شد. من چندان آدم خوش صحبتی نیستم و از طرف دیگه واقعا نمیدونستم که چی باید بهش بگم؟ پس یه مشاور خوب بهش معرفی کردم و بهش توصیه کردم حتما بهش مراجعه کنه٬ یه مقدار آرامبخش ملایم هم براش نوشتم تا فعلا کمی آرومتر بشه. او هم تشکر کرد و بلند شد که بره. یکدفعه کنجکاویم گل کرد و پرسیدم: راستی نگفتین مشکل نامزدتون چی بود؟ دم در مطب ایستاد٬ یه نگاه بهم کرد و گفت: بعد از عقدمون معلوم شد تومور مغزی داره. گفتم: برای همین ازش طلاق گرفتین و دارن بهتون سرکوفت میزنن؟ گفت: آره! .... البته چون پسر خوبی بود من هم مهریه مو بخشیدم. بعد هم برگشت و رفت بیرون. یخ کردم .... چند دقیقه ای ساکت روی صندلی نشستم. واقعا اگه این دختر بعد از ازدواج متوجه تومور مغزی شوهرش می شد چکار میکرد؟ باز هم به همین راحتی ازش جدا میشد؟ اگه احیانا خودش دچار چنین مشکلی شده بود هم همین انتظارو از شوهرش داشت؟ واقعا چه کسی یه انتخاب اشتباه داشت؟؟؟

بعدنوشت: بالاخره یه اسم کلی برای این پستها پیدا کردم!

نظرات 82 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 12:45 ق.ظ

سلام، سال 93دارم پستتون رو میخونم و فعلا چک نکردم ببینم هنوز هم مینویسید یا نه.
من درست 1 ماه بعد از ازدواجم اونهم بعد از یک سال و نیم عقد از روی داروهای همسرم متوجه شدم بیماری as داره.
مشکلات زیادن و این بعلاوه بقیه مشکلات باعث شده بی خواب بشم و الان ساعت 1 بعد از نیمه شب بیام وبگردی و بعد از 2 سال و اندی عقد به این فکر کنم که آیا موندنم در این زندگی درست بوده یا نه.

سلام
بله دوستان هنوز دارن منو تحمل میکنن
حق دارین اما کمی هم به این فکر کنین که اگه خدای نکرده ماجرا برعکس بود چه انتظاری از همسرتون داشتین

ارکیده چهارشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 01:56 ب.ظ

من خیلی ناراحت شدم برای نامزد اون خانم
ولی این بیماری دلیل نمیشد که با دروغ عقد کنه
چون این خانم اگر اشتباه نکنم بعد عقد متوجه مشکل نامزدشون شدن اگر قبل عقد فهمیده بودند به شما حق میدم اما اگر بعد عقد فهمیده پس اون آقا هم یک بیمار بوده ه یک دروغگوی بزرگ

ممنون از نظرتون

mikah سه‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 02:11 ق.ظ http://jarrahcomicstrips.mihanblog.com/

قاصدک دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:59 ب.ظ http://www.ghasedak2163.blogfa.com

برام قابل تصور نیست . اون هم از آدمی با این وضع ظاهری که شما گفتین . حالا جدا شدنش بماند . اینکه انتخابش رو به دلیل بیمار بودن نامزدش اشتباه میدونه .

اما حقیقت داشت متاسفانه

مظهرگلی یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:49 ب.ظ http://mazhar-goli.blogfa.com

وا خو مشخصه پسره انتخاب اشتباهی کرده ! بی برو برگرد!

دقییییییقا

گمشده یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:47 ق.ظ http://injatanha.blogfa.com

سلام
از بس به سوتیای مریضاتون خندیدم خودمم سوتی دادم چند روز پیش رفتم مطب برادرم منشیش گفت مریض داخله چند لحظه صبر کن
مریض که اومد بیرون دیدم ی پیرزنس دستشو گرفته داره گریه می کنه رفتم داخل گفتم این چش بود؟ گفت بنده خدا دستش شکسته خواستم بگم باید گچ بگیره گفتم وای یعنی حالا باید دستشو گل بگیره...
راستی پست جدیدم دارم

سلام
اتفاقا بدفکری هم نیست از گچ ارزونتر تموم میشه :دی
مزاحم میشیم

دکتر مــــــیم شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 05:36 ب.ظ http://maryamos.mihanblog.com/

خدای من !

حالا من باید چی جواب بدم؟

roya شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 04:22 ب.ظ http://ro-ja.blogfa.com

نمیشه خیلی راحت قضاوت کرد.
کسی چه میدونه ما اگر تو اون وقعیت بودیم چه میکردیم.
ولی همدلی با اون پسر خیلی بهتر بود .
معنی واقعی عشق و ایثار یعنی همین

دقیقا
ما هم الان داریم حرفشو میزنیم اما اگه نوبت خودمون بشه معلوم نیست چکار کنیم
اما به هرحال سرکوفت زدن در چنین موردی واقعا منطقی نیست

دیادیا بوریا شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:49 ق.ظ

واقعا درکشون نمی کنم
یعنی از یه همچین خانواده ای که طرز فکرش اینه میشه عملکرد دخترش رو نسبت به طلاق ژی برد ولی من تو کار همون خانواده موندم
در ضمن دکتر جان باور کن دوستان در مجله سژید حتی یه بار یه ایمیل یا کامنتی نفرستادن که دارن از مطالب من استفاده می کنن
احتمالا ادرس وبلاگ جدید منو داشتن از اینم کش می رفتن
خداییش حداقل می گفتن که دارن استفاده می کنن منم مخلاف نبودم ولی این خیلی بی انصافیه..

با شما موافقم
شاید توی همون وبلاگ کامنتی چیزی گذاشتن؟ نگذاشتن؟

محمدجواد شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:57 ق.ظ

ممنونم دکترجان
بیخیال شدم
دوره اش خیلی طولانیه

خواهش
بله طولانیه

آناهیتا جمعه 6 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 06:24 ب.ظ http://www.elahebaran.blogfa.com

سلام.
نمیدونم چی بگم. واقعا نمیدونم!!!!

گاهی..........سکوت سرشار از ناگفته هاست!!!!

سلام
میدونم چه حسی دارین
ممنون که سر زدین

کیانادخترشهریوری جمعه 6 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:27 ب.ظ

بعضی وقتا خیلی سخته قضاوت کردن.باید تو موقعیت طرف باشی تا دلیل انتخابشو بفهمی...

کاملا موافقم

محمدجواد جمعه 6 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:09 ق.ظ

سلام دکتر

راستش میخوام از هورمون سوماتروپین استفاده کنم
قدم 174
میخوام بشم 180
دوست ندارم سرخود مصرف کنم
فقط میخوام بدونم تو چه دوره ایی باید استفاده کنم و چقدر طول می کشه جواب بده
مخلصم دکتر

سلام
به نظر من که احتیاج نداری
اما اگه واقعا میخوای این کارو بکنی باید بگم باید یه مدتی مرتب آمپول بزنی در حد چند ماه اون هم حتما زیر نظر متخصص

mikah پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:57 ب.ظ http://jarrahcomicstrips.mihanblog.com/

چشمتان بی بلا
ممنون که سرزدید
چی یعنی؟!(اشاره به کامنت قبلی)

ممنون
خواهش
چی بگم؟

محمدجواد پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:40 ب.ظ

سلام آقای دکتر
خوبین
شرمنده دیر اومدم
حتما تومورش خوش خیم بوده که ازش جدا شده
راستی دکتر به نظر شما واسه پزشکی برم دانشگاه افسری یا نه
آخه می ترسم چون من مذهبی نیستم
شما اگه جای من بودین چه کار می کردین

سلام
ممنون
خوش خیم که خوبه آقاجان!
این سوالو باید از یکی دیگه بپرسی
من که حتی سربازی هم نرفتم

y پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:24 ب.ظ http://amore2.blogfa.com

salam
mamnun az hozuretun
aha man khodamo jaye pesare gozashtam
narahat konandas
bande khoda pesare

سلام
بله خیلی

طبیبانه پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 06:07 ب.ظ http://786holographicworld.persianblog.ir/

سلام
خیلی جالب بود . من هم پست رو خوندم و هم کامنتها رو. جالب اینه که هر روز آمار طلاق توایران به خاطر مسائل خیلی پیش پا افتاده تر ازاین حرفها داره بالا میره دیگه تومور که جای خود داره!
برای موندن با کسی که تومور داره باید عاشق اون همسر و عاشق زندگی بود. اما خیلیها -ونه همه-خیلیها دارند با ازدواج یا معامله میکنند یا تکلیفشون رو به جا میارن که انگار ازدواج یک مرحله اجباری از زندگیه و یک تکلیف!

سلام
ممنون از لطفتون
با حرف شما هم کاملا موافقم مثل سایر دوستان

متین بانو پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 04:40 ب.ظ

نمیشه قضاوت کرد ... آدم باید توو موقعیتش قرار بگیره (دور از جون همه) ... ولی من فکر میکنم آدم اگه واقع بین باشه و خودشو شرایط و توانش رو درست و واقعی ببینه طلاق گرفتن و تنها گذاشتن طرف همیشه تصمیم اشتباهی نیست ... چه فایده داشت اگه واقعا کشش ِ اون مسیر سخت ِ در پیش روشون رو نداشت و با شوهره میموند ؟!

خوب این هم یه نوع دیدگاهه که از نظر من هم اشتباه نیست
ممنون که سرزدین

دلوار سرگرمی پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:27 ب.ظ http://http://delvarsargarmi.persianblog.ir/

سلام.
دکتر من رسیدم به صفحه12وبلاگتون.تا حالا که خیلی خوش گذشته..
ولی دوتا مورد.یکی اینکه بعضی از خاطره هاتونو توی چند تا پست تکرارکرده بودین.
دوم اینکه واقعا واکنش خودتون توی مواقع سوتی دادن بیمارا چیه؟؟(مثلا اون زن و شوهر با بچه دوسالشون که بچه سلام کرده بود اونام ذوق زده شده بودن بچه رو تشویق کردن اونم جوزده گفته بود هاپ هاپ)من تو خونه کلی خندیدم ولی اگه جای شما بودم اون لحظه اینقد میخندیدم تا پخش زمین شم
و دیگه اینکه اجازه میفرمایید لینکتون کنم؟؟اگه منوهم لینک نکنید موردی نیست/
و همچنیم آپم با دوتا مطلب طنز و خنده دار..تشریف بیارید

سلام
آفرین به این پشتکار
واقعا تکراری بود؟ شرمنده
بعد این چند سال دیگه یاد گرفتم جلوشون نخندم
نیکی و پرسش؟
میرسیم خدمتتون

ایرمان پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:19 ق.ظ

راستش من درک نمی کنم چرا خانواده اش بهش سرکوفت می زدند...این اصلا ربطی به انتخاب اشتباه ندارد...یک حادثه ای بوده که دست کسی هم نبوده...نمی دونم اگه جاش بودم چه می کردم نمی خوام هم قهرمان بازی دربیارم و بگم من می موندم....می دونید این جور مواقع واقعا نمی شه گفت درست چی هست و هر کسی بسته به شرایط خودش تصمیمی می گیرد....که نمی شه هم بهش عیبی گرفت.

ربطشو که من هم نفهمیدم
به هر حال ممنون از نظرتون

دکتر ژیلا چهارشنبه 4 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:56 ب.ظ http://www.drjila.com

درود
وااااا !!!!!!!!!!!!
دختره انگار مامور بیمه بوده و اشتباه پسر بیماری رو بیمه کرده یا مسول استخدام بوده...
البته نمی شه ازش انتظار داشت که به پاش بمونه اونم تو جامعه ی ما که نگاه های بدی به یه بیوه می کنن و نمی تونه منتظر آینده ی روشنی باشه ولی نمی تونه بگه که انتخابش اشتباه بوده.

سلام
همینو بگو
حالا کی گفت قرار بوده زود بیوه بشه؟
شما دیگه چرا خانم دکتر؟

mikah چهارشنبه 4 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:33 ب.ظ http://jarrahcomicstrips.mihanblog.com/

شاید اصل مطلبو نگفته مثلا طرف ایدزی چیزی داشته
وگرنه دیگه واقعا از آدم خارج بودن اینا

اسم گلتون..ایمیل قشنگتون....وبلاگ هم دارید !!!!

به وبلاگم سربزنید

یعنی؟
چشم

ناهید کوچولووو چهارشنبه 4 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:06 ب.ظ http://mohandes-kocholooo.blogfa.com/

چه بد !!

آره

تاتی چهارشنبه 4 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:39 ق.ظ

میکم دکتر 2 تا نظر اولمو تایید نکنی ها آخه لازم نیس همه بفهمن من جه آدمی ام!ولی هر جی دلت خواست بکو من ناراحت نمیشم!

چشم

رویا چهارشنبه 4 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:11 ق.ظ http://royaa22.blogfa.com

ممنون از پاسختان

موفق باشید
یاعلی

خواهش
ممنون
علی یارت

نشیمو سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:39 ب.ظ http://kalepook.blogsky.com

قضاوت سخته..خیلی خیلی سخته... اصن کار ما نیست...

دقیقا
من که حتی جرات نکردم اصلا توی انتخاب رشته کنکور علوم قضائیو انتخاب کنم

زبل بانو سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:19 ب.ظ http://zebelestan.blogsky.com

نه طلاق نگرفتن...

؟

خانم اردیبهشتی سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 05:12 ب.ظ http://mayfamily.blogfa.com

سلام
این که این دختر تصمیم گرفته به خاطر بیماری نامزدش ازش جدا بشه قابل درکه! موندن و مواظبت از کسی که بیماری سختی داره یک عشق و محبت و صبر زیاد می خواهد! و می دونیم که هر کسی هم با عشق ازدواج نمی کنه!
ولی دیگه صحبت از اشتباه و سرکوفت زدن و ... قابل درک نیست! مگه این گونه بیماری ها مثل اعتیاد قبل ازدواج آزمایش داره که بشه تشخیصش داد؟!

سلام
فرمایش شما کاملا متینه من هم با اونها موافقم

گم و گور سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 02:33 ب.ظ http://injatanha.blogfa.com

سالادی رو ک نشه خورد جاش سطل اشغاله
شما خودشو ناراحت نکن
بچه مایه داره ......

سالادی رو که نشه خورد اصلا نباید درست کرد!

چای گرم شبهای امتحان سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:17 ب.ظ http://marina60.persianblog.ir

salam...hala ghazie un tur dukhtan be maghnae chy booood????

سلام
یکی دوبار دیگه هم از این کارها دیدم
بیشتر توی اونهائی که میخوان یه کم بیشتر حجابو رعایت کنن تا خیالشون از نظر شرعی راحت باشه

Taty سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:37 ق.ظ

Vaaaaaay dr ye kari kardam darhade laliga!badan migam!alan hame be khonam teshnean!in mobaylam dastam bebinan fateham khondast!faghat shoma behem begid age (t4) adam bala bashe chi mishe?dr be jone khodam in dafeye akhariye ke azaton soal miporsam!bavar konid age doctore asabi nabod az khodesh miporsidam!faghat hamino goft!onam bade koli janjal!be man che!ta 1shanbe az negarani mimordam khob bod?

وا مگه چیکار کردی؟
اگه فقط تی چهارت بالاست بعیده مشکل خاصی باشه
حداکثرش (که اون هم بعیده) باید یه مدتی دارو بخوری

مریم سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:28 ق.ظ http://innizbogzarad19.blogfa.com

مامانم همیشه میگه اول فک کن بعد حرف بزن
واقعا راس میگه

موافقم

گم و گور سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:33 ق.ظ http://injatanha.blogfa.com/

سلام
بفرمایید
نمی فرمایید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟//

سلام
میرسیم خدمتتون

دلوار سرگرمی دوشنبه 2 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:42 ب.ظ http://delvarsargarmi.persianblog.ir/

سلام مجدد
من عادت دارم کامنتارو تو وبلاگ خودم جواب بدم ولی اومدم اینجا ازحضورتون تشکر کنم
وازتون یه گله.این وبلاگ شما منو امروز از کارو زندگی انداخته.همش تو نتم و چشمم خیره به سیستم و وبلاگ شما.تازهههههههههههههههههههه رسیدم صفحه 3چشامم اینجوری شده
من خودم از طنز و شوخی خوشم میاد..بعضی خاطراتوکه میخونم با صدای بلند میخندم...(هیچ دیگه دیوونم شدم)ایشالله قلم و دستتون پرتوان باشه واسه نوشتن و لبتون خندون
.بازم میام وبلاگتون.فعلا هم که اتراق کردیم اینجا.فعلا

علیک سلام مجدد
خواهش
شرمنده که باعث ناراحتیتون شدم
تشریف بیارین درخدمتیم

تاتی دوشنبه 2 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:37 ب.ظ

ده دوازده سال دیکه زوده؟دکتر اکه جواب آزمایشم خوب بود و زنده موندم یه سال دیکه هم میزارم روش که بشه 13 سال تا مبارزه با رواج خرافه برستی هم باشه؟خوب شد الان؟
اصلا میفرستم بیش خودتون واسه جک آب کامل شمام ویزیتو 2 برابر بکیرین سودشو 60 ،40 تقیسم میکنیم!ورودی هم از هر نفر یه جعبه کمبوت آناناس میکیریم خوبه؟

در خدمتیم

تاتی دوشنبه 2 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:28 ب.ظ

آخه دیروز رفتم جواب آزمایش خونمو به دکتر نشون دادم و دکتر جان خیلی شیک روانمو شست و بهن کرد رو بند!هر جی اصرار کردم هیجی نکفت فقط یه مدل دیکه آزمایش خون واسم نوشت و کفت بجه جون به جای دخالت تو کار من سریع تر این آزمایشو انجام بده و جوابشو با مامان یا بابات بیار!دل منم که کلا رخت شور خونه ی شاه عباس و این صحبتا!به بابام هم کفتم جواب آزمایشم نرمالهآخه همش 2 روزه که رفتن سفر!دکتر من واقعا فکر میکنم اتفاق بدی واسم افتاده اصلا حس خوبی ندارم!

اگه اینه که بیخود نگرانین
به احتمال زیاد چیزی نیست
گرچه طرز رفتار اون همکار محترمو هم نمیپسندم

تاتی دوشنبه 2 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:10 ب.ظ

سلام ربولی جون
یه سوال:اکه بابا و مامانتون 2 روز بیش رفته باشن مسافرت و شما روز بعد برین دکتر و جواب آزمایشتون از نظر دکتر نکران کننده باشه و در حالی که داره یه آزمایش دیکه مینویسه بکه بجه جون دفعه ی بعدی با ولیت بیا در حالی که خودت(البته دور از جون شما)از ناراحتی داری میمیری حاضری به بابا و مامانت زنک بزنی و جریان و بکی و مسافرتو با نکرانی براشون زهر کنی؟

سلام
خدا بد نده چی شده مگه؟
زنگ بزنی که چی بشه؟
درنهایت که کاری نمیتونن بکنن که

نسیمه دوشنبه 2 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 02:08 ب.ظ http://nasimehsamani.blogfa.com

می دونی چیه دکتر قضاوت کردن درباره آدم ها وقتی جای اون ها نیستیم کار سختیه ...منم نمی دونم کار درست چیه البته بر عکس این اتفاق زیاد می افته مردای زیادی زنشونو به خاطر بیماری طلاق می دن یا می رن زن دوم می گیرن ...مشاورهای ازدواج می گن با کسی که می دونی بیماری لا علاج داره ازدواج نکنید(دکتر مجد)

قبول دارم که وفاداری توی زنها بیشتر از مردهاست
بخصوص با این قانون چند همسری که توی جامعه ما رواج داره

مژگان امینی دوشنبه 2 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:57 ب.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

این خانم و خانواده اش همگی به مشاور احتیاج داشتند. من فکر می کنم آدم کم ظرفیت باید جدا بشود وگرنه همسر بیمارش را قبل از بیماری می کشد .طلاق برای بعضی ها نعمت است.
من وقتی پدرم توی بخش سرطان بیمارستان... بستری بود معنی انرژی منفی را فهمیدم ولی معنی دکتر خوب و با روحیه و مثبت را هم همانجا فهمیدم.

ممنون از نظرتون
کاملا موافقم

دلوار دوشنبه 2 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:24 ب.ظ

http://persianpet.org/forum/thread82173.html

حالا این همون پسته؟
برم ببینم چه خبره

دلوارسرگرمی دوشنبه 2 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:23 ب.ظ http://delvarsargarmi.persianblog.ir/

سلام
من تازه با وبلاگتون اشتا شدم.البته اسمتونو توی کامنتای وبلاگ دوستان دیگه زیاد دیدم.وهمیشه هم جای سئوال بود.ربولی حسن کور یعنی چی؟؟ترجمه داره یانه فقط یه اسمه؟؟
امروز که داشتم پستهای قدیمیتونو میخوندم دوتا موضوع جالب دیدم..دیدم بعضی خاطراتتون واسم اشناست....یادم اومد که اونو قبلا خوندم و هم تو وبلاگم گذاشتم...تیترشم اینه خاطرات یه پزشک عمومی از شهرکرد..حتی بهم ایمیل شده بود.به احتمال زیاد باید خودتون باشید.جالبه که توی اکثر سایتا و وبلاگها هم همین پست هست.موضوع دوم انکه توی چندتا پست گفتید (وحتی با ولاگ نویسی خداحافظیم کردید )که عده ای وبا یه هجمه گسترده به شما توهین کردن که چرا مردم شهرشونو مسخره کردین...شاید علتش همین مطلبی که من میگم باشه وتیترش که از مردم شهرکرده..به هرحال ایشالله موفق باشید

سلام
خوش اومدین
باز هم از این کارها بکنین
بله اون پست خیییییلی معروف شد و توی شصتادتا سایت و وبلاگ اومد
یه بار خودم یه جمله شو سرچ کردم و متعجب موندم
نه اون جریان توهین جدا بود
من درباره خاطراتم از یکی از شهرهای استانمون نوشته بودم که ظاهرا به مذاق بعضی از مردم اون شهر خوش نیومد
کامنتهای مهربانانه شونو هم نگه داشتم برای روز مبادا!

رویا یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:08 ب.ظ http://royaa22.blogfa.com

من فک کردم مشکله نامزدش مربوط میشه به سوال درسی من

چه موضوعاتی میدن ما تحقیق کنیمااا

نمیگن مناسب سنمون نیست

بعد فکرامون هی منحرف میشه

شما که باید بالای 18 سال باشین که!

رویا یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:05 ب.ظ http://royaa22.blogfa.com



با پوزش .. میشه پیرامون جراحی تغییر جنسیت توضیحی بفرمایید
کاندید این جراحی هم خانم ها و هم آقایان هستند؟
آیا به لحاظ جسمی کاندیداها سالم هستند وتنها مسئله روحی است؟
من سرچ کردم در مورد این موضوع اما مطالب برایم مبهم بود و این سوالات هم در راس ... رشته من سایکولوژی است و برای درس آسیب شناسی روانی در مورد این موضوع تحقیق میکنم

باسپاس
یاعلی[گل][گل][گل]

با خواهش میکنم
تا جائی که من از دوران دانشجوئی یادم مونده با وجود آزادیهای بیشتر مردان در جامعه امروز تعداد مردانی که قصد زن شدن دارند خیلی خیلی از زنانی که قصد مرد شدن دارند بیشتره
بسیاری از این افراد به دلیل وضعیت روحی و روانی خودشون دست به این کار میزنند ولی افرادی هم هستند که به دلیل اختلالات هورمونی که در دوران جنینی رخ داده با جنسیتی به دنیا میان که درواقع برخلاف جنس حقیقی و کروموزومیشونه و توسط جراحی به جنس واقعی خودشون برمیگردند
افرادی هم هستند که درهنگام تولد علائمی از هر دوجنس دارند که لازمه هرچه زودتر با یه عمل جراحی تکلیفشون روشن بشه

رویا یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:59 ب.ظ http://royaa22.blogfa.com

میگما خوب شد حس کنجکاویتون مرحله آخر به سر حد خودش رسید

و گرنه اون گوش شنوا و سکوت آرام بخشی که باعث شد اون دختر راحت مسئله شو باهاتون در میان بذاره جای خودشو میداد به یه نگاه مبهم که حالا بیا و تفسیر ش کن

شاید اصلا چیزی نمیگفت پا میشد میرفت :دی

changiz یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:57 ب.ظ

hay roboli hay hay donyaeest in donya. vali ghesasho bavar kardi? man fekr nakonam khonevadee be khatare bimarie pesare ke asan malom nabode be dokhtare sarkoft bezanan. kollan jaye ajibist in IRAN!

یعنی میگی مسئله چی بوده آیا؟

زری* یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:23 ب.ظ

اگه خواهر من بود سرکوفت نمیزدم تو سرش..پتک رو میکوبوندم بجاش...
این ته ته ناجوانمردانگیه البته به شرطی که طرف پنهان نکرده باشه بیماریش رو.
اگرم پنهان کرده که همون خواهره باید بره پیش روانشناس چون بیماره!

ممنون از نظرتون
کاملا با شما موافقم

پریا یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 06:23 ب.ظ http://drparya.blogfa.com

سلام
چه پایان تکان دهنده ای داشت منتظر اعتیادی خیانتی چیزی بودم...

سلام
خودم هم همینطور!

پرسشگر یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:56 ب.ظ

سلام آقای دکتر. ببخشید من یکم از شما راهنمایی میخوام. من برای انتخاب رشته ی دانشگاهیم سر دو راهی موندم. به نظر شما پزشکی بهتره یا داروسازی؟؟؟ لازم به ذکره که من چون توی خونوادمون پزشک زیاد هست با این شغل و سختی هاش و تا حدودی زیر وبمش آشنایی دارم. همچنین رشته ی داروسازی رو هم آشنا هستم باهاش تا دودی. به هر دوی این رشته ها هم علاقمندم و نسبت به هر دوتاش کشش وتمایل دارم. من به نظرتون چه کار کنم؟؟ درگیرم به شدت...

سلام
فکر نمیکنم من مشاور خوبی باشم چون چیز زیادی از داروسازی نمیدونم
اما اگه خودم برمیگشتم عقب میرفتم داروسازی
همین که آدم با جون مردم سروکار نداشته باشه خیلیه

×بانو! یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:56 ق.ظ http://x-banoo.blogfa.com

خدایاااااا
اینجور چیزا رو که میشنوم با خودم میگم مردم اصلاً واسه چی ازدواج میکنن؟!

برای خنده :دی

ماما مهربون یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:47 ق.ظ http://midwife40.blogfa.com

سلام دکتر.ولی من با نظر دوستمون موافق نیستم(رومینا)خیلی از بیمارا وضعیت جسمی بدی دارن ولی سرشار از انرژی مثبتنروحیه شادی دارن

سلام
شما لطف دارین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد