جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (114)

سلام:

۱. پیرمرده گفت: یه بار دیگه هم اومدم اینجا اما خوب نشدم البته اون بار اینجا دکتر نبود فقط یه زن بود!

۲. پیرزنه گفت: دیروز اومدم اینجا یه دکتر بداخلاقی اینجا بود که نگو. باز هم قربون اخلاق خودت!

۳. به مرده گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: من عشایرم، بچه شهر هم نیستم اما سرما خوردم!

۴. (۱۳+) خانمه شرح حالشو گفت و بعد گفت: مدتی هم هست که پر.یودم عقب افتاده. گفتم: داروهائی که باید براتون بنویسم برای خانم های حامله خوب نیست یکدفعه اول یه آزمایش حاملگی بدین. گفت: نه بابا فکر نکنم حامله باشم. یک ساعت بعد جواب آزمایششو آورد و گفت: حامله ام دکتر! نکنه شما سید بودین تا دستتون بهم خورد حامله شدم؟!!

۵. پیرمرده گفت: داروخونه میگه این دارو که دکتر نوشته اینجا نداریم بیا برو توی داروخونه ببین راست میگه که نداره؟!

۶. پیرزنه نسخه شو آورد و گفت: داروخونه میگه داروی اولیو اینجا نداریم عوضش کن. عوضش کردم. گفت: اولیو نداره چرا داری آخر مینویسی؟!

۷. به یه بچه گفتم: از چشمت اشک میاد؟ گفت: هروقت گریه می کنم!

۸. (۱۶+) خانمه گفت: من خونریزیم خیلی شدیده انگار یه گاو رو سر بریدی و گذاشتیش اونجا!

۹. نسخه پیرمرده رو که نوشتم: گفت خدا ارزتو بهت بده!

۱۰. پیرزنه گفت: بیا فشارمو بگیر ببین چه رنگیه؟!

۱۱. مرده گفت: یه ضربه به پام خورد عکس گرفتم. دکتر گفت یه ترک هست بین درشت نی و نازک نیت!

۱۲. پیرزنه گفت: میدونی من از کجا اومدم درمونگاه؟ از اونجا اومدم تا اینجا!

پ.ن۱: بالاخره مقدار باقیمونده از یکی از وامهام از کل مبلغی که وام گرفته بودم کمتر شد هورررراااااا! تا چند ماه دیگه برای اون یکی هم همین اتفاق میفته انشاءالله.

پ.ن۲: یه سوال حکیمانه از عماد: چرا وقتی که میخوابیم اول چشممون بسته میشه بعد گوشمون اما وقتی بیدار میشیم اول گوشمون باز میشه بعد چشممون؟!

نظرات 77 + ارسال نظر
سارا الف سه‌شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 09:33 ب.ظ

سلام دکتر ناشناس ولایتی... دو هفته‌ای هست که دارم از اول وبلاگتون میخونم و میام و الان به اینجا رسیدم. دلم میخواست تا ته بخونم و ولایتتونو کشف کنم اما جواب این سوال حکیمانه عمادتون رو خواستم بگم. شاید تا الان خودتون شنیده باشین. نمیدونم چقدر فکت علمی به حساب میاد اما فکر میکنم از منبع موثقی شنیدم که آخرین حسی که هشیاری رو از دست میده شنوایی هست. طبیعتا باید اولین حسی هم باشه که هشیاری رو به دست میاره... خلاصه این نظر منه. از فرمت نوشتار و قسمت بندی‌هاتون خیلی خوشم اومد و برخلاف شما که دوست ندارید خیلی خاطره‌نگاری کنید خاطرات جالبتون بارها از شدت خنده اشک منو درآورد.... پی نوشت‌های عسل خانوم که بماند... علاوه بر اینکه این دختر به شدت شیرینه بزرگی جاش توی قلب شما به شدت مشهوده و خیلی دعا میکنم که خدا خانواده موفقتون رو در پناه خودش تا بالیدن و عاقبت بخیری بچه‌ها، حفظ کنه. لطفا ادامه بدید.

سلام
ممنون از لطف شما
اون اوایل اسم ولایتو مینوشتم اما به لطف بعضی از دوستان ناچار شدم برم و تک تک حذفشون کنم حتی بعضی از پستها هم کاملا حذف شدند

[ بدون نام ] چهارشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 09:47 ب.ظ

ممنون

خواهش می گردد

[ بدون نام ] دوشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 04:40 ب.ظ

ممنون از راهمنائیتون.
بله.هردوتا دستم. ولی نه همزمان.
آزمایشِ چی؟
پیش چه دکتری باید برم؟

خواهش میگردد
دکتر متخصص مغز و اعصابو توصیه میکنم تا یکدفعه هر آزمایشی لازمه براتون بنویسن

[ بدون نام ] دوشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 12:34 ق.ظ

سلام
ببخشید دکتر یه سوال پزشکی دارم...
خواب رفتن دست(از آرنج تا نوک انگشتا) و داغ شدنشون،بدون دلیل خاصی مثلن درحال اانجام کارای روزمره و...،نشونه ی بیماری خاصیه؟حدود دوهفتس هرچن وخ یه بار دستام اینطوری میشه.

سلام
هردوطرف؟
بهتره یه آزمایش بدین اگه نرمال بود میشه گفت مشکل از اعصاب دستتونه یا مهره های گردنی

سبا چهارشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 01:38 ق.ظ

سلام
1.واقعا برای طرز فکر جامعمون متاسفم منم خیلی جاها دیدم که فکر میکنن خانوما چیزی بلد نیستن نمونش یکی از آقایون همکلاسی خودش بلد نیست یه میکروسکوپو تنظیم کنه به ماها میگه شما با چه امیدی اومدین ژنتیک!
راستی ممنون بابت جوابتون باید بگم من خیلی درس میخونم عاشق رشتمم هستم فقط رشته شمارو یکم بیشتر دوست دارم ولی با هرکی مشورت میکنم درست حسابی جوابمو نمیده خواهش میکنم راهنماییم کنید بازم شرمنده

سلام
خواهش میشود
چی بگم؟ راهنمائی من انجام شد دیگه!
درنهایت فقط میتونم بگم این نه تصمیمیه که فقط با عقل بگیرین و نه تصمیمیه که فقط با احساستون بگیرین

[ بدون نام ] دوشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 10:16 ق.ظ

خیل بده مسخره می کنید هااا

من فقط جمله های بیماران محترمو نقل قول میکنم

مهران پنج‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 10:42 ق.ظ http://daneshjoyepezeshki.mihanblog.com/

از نظر بیمار و همراهانش هر مذکر با روپوش سفید دکتره و هر مونث با روپوش سفید پرستار

خدا به داد یه دوجنسه روپوش دار برسه!

یک عدد نئو چهارشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 12:43 ق.ظ

من وقتی اینارو میخونم نمیتونم جلوی خندمو بگیرم!خونواده بیخاب میشن وقتی من وبِ شما رو میخونم!
ازین ببعد شبا نمیام بخونم!...

شرمنده
خب پس دیگه روزها منتظرتون هستم

حامد جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:26 ق.ظ

دکتر مرسی،کلی خندیدم عالی بود...اگه مورد 4 حقیقت داره یعنی یه روشی شبیه گردهافشانی؟پولینیشن فرتیلیزیشن؟ علم متحول میشه ها!
عمادم راست میگه،توجیهشم این میتونه باشه که چشم در داره(پلک) اما گوش نداره...پلک که سنگین شد خود ه خود بسته میشه و کی حال داره وازش کنه اما گوش اتوماتیک عمل میکنه...یه کم شیرازی فکر کنین حله!!

ممنون
اگر حقیقت داره یعنی من بابای بچه ام؟!

فائزه سه‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:53 ب.ظ http://dr-noghli.blogfa.com/

ایوای خدا
خیلی جالب بودن!
دکتریه سوال جلوی مریض چه عکس العملی نشون میدید؟نمی خندید؟

ممنون از لطفتون
نه دیگه به این چیزها عادت کردم خنده هامو میگذارم برای وقتی خلوت شد!

shoka دوشنبه 2 دی‌ماه سال 1392 ساعت 07:51 ب.ظ

من خواننده قدیمی و خاموشم
من یه سوالی دارم شاید ج ندید!آخه مربوط به اون جایی که بخاطرش پست هارو بستید اما سوال من مهمه!
شما تو لرستان بودبد می خواستم بدونم دکتر مهرداد منصوری ارتوپد رو اونجا می شناسید.البته الان تهران هست.می خواستم بدونم اسمش رو شندید و کارش رو...

شرمنده اما من هیچوقت توی لرستان کار نکردم

پزشک طرحی چهارشنبه 27 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:41 ب.ظ

4-جل الخالق
5-خو یه سر میرفتین
8-چه تشبیهی
10-

ممنون از نظرتون

آسیه سه‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 03:23 ب.ظ

خیلی سخت میگیرن نمیدونم چی کار کنم دوستام میگن چون تو یکی یدونه ای پدرو مادرت این کارارو میکنن بهشون میگم من حالم از شماها هم بهتره میگن ما تشخیص میدیم خوبی یا نه

راستی عسل جون خوبه ؟ دلم براش تنگ شده آنی خانم چرا عکساشو نمیذاره دلم خیلی میخواد عسلو ببینم

خب البته این موردی هم که گفتین تاثیر داره
امیدوارم این درس عبرتی باشه برای شما که برای بچه تون چنین کاری نکنین!

سه نقطه جون سه‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 03:06 ب.ظ

دکتر دروغ نگیدا ما می فهمیم

دلیلی نداره دروغ بگم

فروز مامان دیانا سه‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:09 ق.ظ http://diananini.blogfa.com

سلام جناب دکتر ، دلمون تنگ شده برای خاطرات جدید . چیزی در چنته دارین به قد یه پست آیا ؟

سلام
چشم تا دقایقی دیگر!

مژگان امینی دوشنبه 25 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 07:00 ب.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

سلام
راستی مگه اصلاْ گوش بسته می شه که بخواد باز بشه ؟
من که با صدای تق اتاق بچه ها از خواب می پرم.

سلام
من و شما بله
اما بچگیهارو که یادتون هست؟

آسیه دوشنبه 25 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:49 ب.ظ

سلام آقای دکتر

میخواستم یه سوالی ازتون بپرسم شما هم وقتی بچه هاتون خدایی نکرده مریض میشن بهشون گیر میدین؟
من از دست مامان و بابام دارم دیونه میشم از وقتی از بیمارستان مرخص شدم نمیذارن از جام بلند بشم از خوردن و خوابیدن دیگه خسته شدم

سلام
اول فکر کردم منظورتون اینه که بهشون گیر میدیم که مریض میشن؟!
اتفاقا مشکلی که خیلی از خونواده ها دارن اینه که بچه ها وقتی خوب میشن همچنان انتظار همون محبت و توجه دوران بیماریو دارن ظاهرا توی خونه شما عکس بیشتر جاهاست!

سه نقطه جون دوشنبه 25 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 03:24 ق.ظ

یه بار دیگه سلام دکتر
با خوندن مطالب قدیمی تر،متوجه شدم دوست ندارید خیلی هویت تون شناخته بشه به خصوص توسط افراد فامیل! گفتم 99% سوال قبلیمو تایید نمی کنید!!!
فقط بگید ولایتتون همون جاست؟؟؟
خواهش میکنم بد جور ذهنمو مشغول کرده!

سلام
پاسخ شما منفی می باشد!

مهسا یکشنبه 24 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 01:15 ب.ظ http://www.eltiam.persianblog.ir

اقای دکتر عالی بود
راستی جواب سوال اخرو بگم؟؟
فکر کنم حکمتش فضولی باشه
مید.نید چرا ؟اخه بعد فضولی کردن گوش بیشتر از چشمه

ممنون
نمیدونم ممکنه

ساقی شنبه 23 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 01:08 ب.ظ http://mey-khaneh.blogfa.com

ایضا

دکتر پرتقالی شنبه 23 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 07:54 ق.ظ http://dr-orange.blogfa.com

سوال عماد خیلی طنازانه بود می دونستید؟

ممنون
نه!

یاس جمعه 22 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:05 ب.ظ http://nasimsahari.blogsky.com

سلام آقای دکتر رمز رو دریافت کردید؟

سلام
خیر

مهسا جمعه 22 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:59 ق.ظ http://med90mahsa.blogfa.com

اگرم کشف شده باشه ما که خبر نداریم

ریحان پنج‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:23 ب.ظ http://itwasntme.persianblog.ir

وای "سید" ش خییییییلی باحال بود!

ممنون

دکتر هاشمی پنج‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 10:48 ب.ظ

شبکه بهداشت کمیجان در استان مرکزی به یک پزشک خانواده قراردادی نیاز دارد. 20 روز کار 10 روز آف. ماهس 3 م و 100. برای اطلاعات بیشت ربا شبکه کمیجان خانم بیرامی تماس بگیرید.

جهت اطلاع همکاران علاقمند

ساقی پنج‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:50 ب.ظ http://mey-khaneh.blogfa.com

همینارو

پ نه پ شیطانی

aram پنج‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 07:45 ب.ظ

salam.mitonam azaton sol pezeshki beporsam ?

سلام
خواهش
فقط اگه بلد نبودم پیشاپیش شرمنده

گرونا پنج‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 03:22 ب.ظ

بازم مثل همیشه جالب و بامزه...

ممنون

حافظ کوزه شکسته پنج‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:44 ب.ظ http://Jamewazhehha.blogfa.com

سلامی دوبل!
6 منظورم بود!
البته عجیب هم نیست 16 بنویسم ها! اخه فکر کنم بتونم اونچه آدما می تونن بعداً فکر کنن رو متوجه بشم!! از بس کراماتم زیاده! بانک که می رم در به اذن خدا باز می شه! آسانسور که می خوام پیاده بشم، چون منم می گه: خوش امدید! یه خیابون هست که هر روز ازش می گذرم. یه مدت اون گوشه ای که میام می رم، از دل آسفالت چشمه جوشیده و هر روز بیشتر می جوشه!!!
حافظ مقدس شدم برا خودم!

سلام
یعنی این قدر کرامت دارین؟

مهسا پنج‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 01:35 ب.ظ http://med90mahsa.blogfa.com

این آقا پسرتون آخرسر پروفسور میشه.بعدا نگین نگفتی ها!!!
سوالاش عجیب,حکیمانه س

واقعا
حالا علتش کشف نشده واقعا؟

آسیه چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:31 ب.ظ

4 روز بستری بودم چند روزم اینترنت نداشتم

ممنون بله الان بهترم

خب خدارو شکر

ساقی چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 10:29 ب.ظ http://mey-khaneh.blogfa.com

خدایی؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟

چیو؟

سودی چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 06:23 ب.ظ

خیلی خیلی جالب و خنده دار بودن. ممنون از شما و بیمارانتون

ممنون و خواهش

امیلی چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:19 ب.ظ http://dlneveshtehayeman.persianblog.ir

آقای دکتر فرمت نوشتاریتون واسه نوشتن خاطرات درمانی مسریه گویا

واقعا؟
مگه دیگه کجا اینطور نوشتن؟

آسیه چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:19 ب.ظ

سلام آقای دکتر خوب هستین ؟ من چند روز بود به شدت مریض بودم و بیمارستان بستری شدم نتونستم بیام وبلاگتونو بخونم ماشالا چند تا پست گذاشتین !

امروز همه ی پستارو خوندم و دوباره بخاطر خاطرات جالبتون خندیدم
ممنون که همیشه باعث شاد شدن ما میشین

سلام
ممنون
اما مگه چند روز بستری بودین که من چندتا پست گذاشتم؟
بهتر شدین الان؟

یک کلاهبردار چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 01:25 ب.ظ http://mohandeskhaste.wordpress.com/

برای کدوم قسمتش؟

روانشناس سه‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:27 ب.ظ

راستش من خیلی اهل کامنت گذاشتن نیستم و دلیلش هم این است که به خاطر آزمون دکتری و شرکت در دوره های آموزشی حسابی سرم شلوغ است بااین حال وقتی می آیم و شما را می خوانم
خستگی روحی ام بر طرف می شود. ممنون برای مطالب جالب و خاطرات خواندنی که انرژی می دهند.

امیدوارم در همه امتحانات زندگی موفق باشید

وانی سه‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:26 ب.ظ

همه اش خنده بود و باحال شماره 4 هم تاریخی شد!!
موندم شماره 8 اینا آی کیوشون مشکل داره یا به به نظرشون با کلاس تشریف دارن و راحتن!! آخه تو فرهنگ ما مطرح کردن بعضی حرفا حتا پیش پزشک سخته چه رسه مثال هاشون

ممنون
شاید هم هردو!

پروانه سه‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 06:44 ب.ظ http://bestmoments.blogfa.com

سلام دکتر،
4-
5-حالا پیگیری کردین؟؟
8-عجبا!!!
پ ن1- انشالله.
پ ن2- خداییش خیلی حکیمانه س ! واقعا چرا؟

مرسی عالی بود.

سلام
ایضا
دلیلی نداشت اگه بود که میدادن بهش
واقعا
آمین
واقعا

شیرین سه‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:56 ب.ظ http://silversky5.blogfa.com

سلام
تو کامنت قبلی خیر سرم اومده بودم شکلک بذارم که اونجوری شده بود...
مورد 4 خنده دارترین بود...
با اجازه لینکتون کردم...

سلام
تکرار نشه!

ندنیک سه‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:46 ب.ظ http://blue-sky.persianblog.ir

مگه درمانگاه متخصص زنان نداره ؟

lمن از همین جا میگم خدا بهت صبر بده

نه توی یه شهر بیست سی هزار نفری درمونگاه هیچ متخصصی نداره
ممنون

باران لاهیجی سه‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:17 ب.ظ

بعضیاش دیگه خعلی جالب بود

ممنون

پزشک تازه کار دوشنبه 18 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:10 ب.ظ

سلام، هم پست و هم کامنتهای باحالی داشتین! پاینده باشید

سلام
ممنون

[ بدون نام ] دوشنبه 18 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:00 ب.ظ

مورد 3 و 4 خیلی خوب بود :))

ممنون

خبرنگار دوشنبه 18 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 10:48 ب.ظ http://ghasedake90.mihanblog.com

سلام دکتر
حال شما
هوای روزگارتون خوبه ؟



پ ن : خب شما چی جواب عمادو دادین ؟؟؟

سلام
شما چطورین؟
ممنون
حقیقتو گفتم: نمیدونم

فاطمه دوشنبه 18 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:43 ب.ظ http://www.radepayegol.blogfa.com

چه سوال جالبی کرده پسرتون

واقعا

شیرین امیری دوشنبه 18 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 07:15 ب.ظ

یعنی لذت بردیم و خندیدیم دست شما هم درد نکنه..
ازین مثبت هجده ساله ها داداشم خیلی داره یعنی هرچی تعریف میکنه بالای هجده هستش..
داداشه ما داریم؟
خودم دکتر بشم همه موردهام ایرانی اسلامی خواهد بود

خواهش
واقعا؟
داداش اگه با خواهرش این حرفارو نزنه با کی بزنه؟
ببینیم و تعریف کنیم :دی

گیلاس آبی دوشنبه 18 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 06:46 ب.ظ

سلام...من داود هستم...یک معتاد!!
چند روزه میخوام بلاگفارو ترک کنم...همش نمیشه
همش میگم از شنبه....شنبه میشه دوشنبه....
ای بابا...دکتر چیکار کنم؟!!
در ضمن
خاک به سرم
دکتررررر؟!!!
با دست عمل خلافی عفت عمومی جریحه دار میکنی؟!!!!
در ضمن
مورد8خیلی باحال بود...خدا عوضیت بده!!
(به نقل از یکی از بیمارات!!)
در آخر...دکتر....
دیگه درباره وام حرف نزن!!آدم تا یه کم یادش میره
تو بیا یاداوری کن

سلام
من که خیلی وقته بلاگفا رو ترک کردم
با داروی بلاگ اسکای!
ممنون از نظرتون

شیرین دوشنبه 18 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:56 ب.ظ http://silversky5.blogfa.com

سلام
مورد 4 javascript:void(0);javascript:void(0);
پ ن 2 : واقعا چرا؟؟؟

سلام
مورد 4 چی؟!
خدائیش من هم نمیدونم

روانشناس دوشنبه 18 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:31 ب.ظ

سلام
مدتهاست که می آیم و اینجا را می خوانم وبلاگ جالبی دارید.
12. خوب راست گفته!
پ.ن.2: راستش وقتی بچه بودم همیشه فکر می کردم چرا ماه و خورشید در خیابان ها و کوچه ها دنبالمان می آیند؟
جداً وقتی که آدمها پیر می شوند مثل بچه ها می شوند

سلام
از لطفتون ممنون
باز هم کامنت بگذارین منتظرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد