جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (131)

سلام

1. به خانمه گفتم: چربی تون بالاست. گفت: ما که همه اش روغن مایع میخوریم پس چرا چربی؟ راستی ببخشید خامه و کره هم موثرند؟!

2. به خانمه گفتم: چه داروئی به بچه تون دادین؟ گفت: قطره دایم تکون!

3. دوتا دختر اومدند توی مطب گفتم: بفرمائین. یکیشون گفت: ما از طرف دکتر .... اومدیم برای تعیین گروه خون!

4. خانمه گفت: اجازه هست خودمو وزن کنم؟ گفتم: بفرمائید. رفت روی وزنه و گفت: ببخشید موقع وزن کردن لباس آدم هم موثره؟!

5. مرده بچه شو آورده بود و گفت: چنان سرفه میکنه که دندونش درد میگیره!

6. خانمه بچه شو آورده بود و گفت: این بچه مسموم شده. گفتم: چیزی خورده که باهاش مسموم بشه؟ گفت" نه!

7. خانمه از کربلا اومده بود. گفت: اونجا رفتم دکتر برام این آمپولو نوشتند. گرفتم و نگاهش کردم. آمپول آموکسی سیلین بود ساخت کشور مصر (چیه؟ نوشتم جالب ننوشتم خنده دار که! خب تا حالا ندیده بودم!)

8. پیرزنه گفت: نمیدونم جای پدرمی یا برادرم ....!

9. خانم مسئول تزریقات اومد توی مطب و گفت: حدس زدم شما شیفت باشین. گفتم: چطور؟ گفت: آخه فقط شمائین که با همه پنی سیلین ها همزمان دگزامتازون هم نمینویسین!

10. دفترچه بیمه روستائی پیرزنه رو مهر کردم تا بره پیش متخصص. گفت: انشاءالله مال سفر مکه تو مهر کنی!

11. خانمه گفت: نمیدونم چرا این قدر رنگ پوست دستم تیره شده. بچه اش گفت: مال اون کرمه است که تازه خریدی!

12. به خانمه گفتم: دیگه هیچ ناراحتی نداشتین؟ گفت: باز هم ناراحتی دارم اما غیر از اینهاست که تا حالا گفتم!

پ.ن1: یه نگاه به آخرین پست اون یکی وبلاگم بندازین جالبه (از نظر خودم البته!)

پ.ن2: مدتیه بعضی شبها عسل (و گاهی عماد) رو میبرم پارک نزدیک خونه مون. اگه بدونین چه حالی میده وقتی عسل سوار بر تاب هر چند دقیقه یک بار دستهاشو می بره بالا و با فریاد میگه: اومدیم پاااااارک! دیگه چی بگم از اون شب که موقع برگشتن یهو گفت: مرسی بابا!

نظرات 52 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 5 آذر‌ماه سال 1395 ساعت 03:34 ب.ظ

مورد ۵ :
خب ممکنه با سرفه پر کردگی دندونش تکون خورده باشه که دندونش درد گرفته آخه مال منم اینجوری شده بود.
سلام راستی

ممنون دوست ناشناس من
سلام راستی

شاعر شنیدنی ست دوشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 03:28 ب.ظ http://kha2ne-sher.persianblog.ir/


ای جاننم عسل

دکتر نفیس سه‌شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:22 ق.ظ http://drnafis.blogfa.com

10 آخی
7 خب جالبه !
8

ممنون از نظرتون

عطیه شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:46 ب.ظ

ممنون

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 2 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 05:13 ق.ظ

من کماکان منتظر دیدن عکس جدیدی از دختر نازتون هستم. اوندفعه حوالی ام دادید به وبلاگ همسرتون که بیشتر از یک ماهه به روز نشده. وقتی تو پستها ازش اینجوری تعریف میکنید آدم عاشق بچه ای مثل من دلش آب میشه خب!
ایشالا همیشه شاد و سالم باشه.

درجواب یکی از دوستان عرض کردم

دکتر بعد از این سه‌شنبه 31 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 08:46 ب.ظ http://diaries99.blogfa.com

راستش به خاطر کنکور و این حرفا!
خدا حفظشون کنه براتون
قضیه پارک رفتن ما قضیه راضی نشدن پدرجانه:D
البته اونم دلیل داره.کلا قضیه پیچیده ایه

خب حالا که دیگه کنکور هم تموم شد
یا حالا یا هیچوقت!

فرشاد سه‌شنبه 31 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 08:28 ب.ظ http://www.booye-na.blogfa.com

دایم تکون

دکتر بعد از این سه‌شنبه 31 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 08:10 ب.ظ http://diaries99.blogfa.com

سلام علیکم:D
من قبلا ها خیلی میومدم به وبتون
آخی عسل و عماد الان خیلی بزرگ شدن؟چن سالشونه؟
چه خوش به حالتون که میتونید برین پارک.ما که هرچه تلاش کردیم نشد:(

سلام
خب چرا نمیومدین؟
عماد داره میله کلاس چهارم عسل هم دوساله
خب چرا نمیرین پارک؟

بانمک سه‌شنبه 31 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 05:15 ب.ظ

راستی یادم رفت بگم آقای دکتر نکنه خدای نکرده موهای سرتون سفیده که پیرزنه گفته نمیدونم جای برادرمی یا پدرم؟!!!! خوش بحال عسل حسودیم شد..،عمادو هم همیشه ببرین پارک..

خب همه شون که نه!
خب برین پارک کی جلوتونو گرفته؟

بانمک سه‌شنبه 31 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 05:11 ب.ظ

خیلی جالب بودن ولی کاش بیشتر مینوشتین.آخی عسل جون چه ذوقی کرده پااارک...آقای دکتر ما بچه ها هم دل داریما دلمون پارک میخواد، کاش یکی هم منو ببره پارک.، حوصلم ترکید با بیکاری تابستون تو خونه..

ممنون
باید به همولایتیها بگم بیشتر سوتی بدن!
وا
خب خودتون برین

nice سه‌شنبه 31 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 03:45 ب.ظ

کماکان منتظر پست جدید هستیم جناب دکتر.

باورتون میشه همین حالا نصف بیشتر یه پست جدیدو نوشته بودم و یهو پرید؟ :-(
الان هم که دیگه باید برم ترک اعتیاد و امشب هم که شیفتم. نمیدونم اگه وقت شد فردا از اول مینویسمش

رها سه‌شنبه 31 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 03:45 ق.ظ

اولا من فکر کردم عسل رحم داره و مثل همه از الان شروع نمی کنه !
دوما دیگه سحر رو همه بیدار شدن منم بیدار شدم! اصلا یه کیفی می ده سحر پا شدن ! بعدشم من چه روزه بگیرم چه نگیرم چیزی نمی خورم همینجوری پا می شدم یکم بخورم تا افطار ! فقط بخاطر خوردن مسکن روزه نمی گیرم !
( این آخری رو گفتم که دیگه نپرسین چرا روزه نمی گیرن پس؟!)

رحم دیگه گیر میاد توی این دوره و زمونه؟
آهان از اون لحاظ

Bluish یکشنبه 29 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 09:35 ق.ظ http://bluish.blogsky.com

سلام
خاطراتتون مثل همیشه جالب و قشنگ بود ولی مورد3 دیگه آخرش بود! یعنی انتظار داشت اگه معرفش یه دکتر باشه، مثلن گروه خونیشو بگن: Aمثبتِ سلطنتی!!؟؟!!

سلام
ممنون
احتمالا

[ بدون نام ] یکشنبه 29 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 12:51 ق.ظ http://parsa8789.niniweblog.com/

مثل همیشه جالب
مرسی

ممنون

مریم پنج‌شنبه 26 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 02:14 ق.ظ

چقدر عسل جون ماه شده من خاطرات اونو از همه بیشتر دوست دارم پیشنهاد میکنم یه وبلاگ جدا واسه اون طراحی کنید

ممنون از لطفتون
اما حرفهای جالبش فعلا اون قدر زیاد نیستن که درحد یه وبلاگ باشن

مژگان امینی چهارشنبه 25 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 10:02 ب.ظ http://mozhganamini. persianblog.ir

سلام
خوب دیگه دایی نیستید .به اون پیرزنه هم می گفتید دخترم به من می گه بابا شما هم بگو.

سلام
نه خوشبختانه به عنوان بابا به رسمیت شناخته شدم!

مهران چهارشنبه 25 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 09:12 ب.ظ http://daneshjoyepezeshki.mihanblog.com/

حقوق ثابت؟ یعنی میخاین بگین کارانه هیچی؟
مطب چی ؟ندارین؟

ولایت ماست دیگه
ما تا چند سال پیش حتی نمیدونستیم برای معاینه دانش آموزان بدو ورود به دبستان هم باید پول بگیریم!
کارانه هم فقط بعد از کلی نامه نگاری و بدبختی مال سه ماهه اول سال نود و دو رو چند ماه پیش گرفتیم
چند ماهه که بعدازظهرها توی یه مرکز ترک اعتیاد کار میکنم

خانم کاکتوس چهارشنبه 25 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 03:45 ب.ظ http://misskaktoos.blogfa.com

حالا جای پدر پیر زنه بودین یا برادرش ؟؟؟
دختر دختر قند عسل ، شیرین عسل ، طفلک عماد با اومدن عسل هوو دار شده
یه سوال بپرسم ؟ چرا ایران حتما دکتر برای خوب شدن آمپول می نویسه ولی کشور های دیگه مثلا انگلیس به داروی ساده هم نمی دن ولی بازم خوب می شی !؟

فکر کنم پدرش!
واقعا
یه جواب بدم؟ خیلی از مواردی که من آمپول مینویسم خودم هم میدونم که واقعا نیازی به آمپول نداره اما وقتی الان توی ایران پزشکیو باسواد میدونن که آمپول بنویسه و هرنسخه اش خداتومن بشه چه میشه کرد؟

شیرین چهارشنبه 25 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 02:32 ب.ظ

جای شما بودم گوشای عمادو میگرفتم بزوووور میبردمش بیرون بهتر از کامپیوتر بازیه حسابی رو روحیش تاثیر داره

آخه یه بار میشه این کارو کرد یا دوبار یا ...
نه هرشب

خودم چهارشنبه 25 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 01:33 ب.ظ http://Someone-like-me.blogsky.com

سلام. ممنون که جوابم و دادین. نه انتظار پرسش ندارم چون میدونم نمیشه از همه پرسید دقیقا مثل خودم.
به هرحال ممنون

سلام
میدونم که درک میکنین

*setare* چهارشنبه 25 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 12:13 ب.ظ

اموکسی سیلین آشناییت ندارم

*setare* سه‌شنبه 24 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 04:15 ب.ظ

یه سوالتاحالا پنی سیلین ندیدین یا کشور مصر ندیدین یا کربلایی ندیدین؟؟؟؟
این حرف عسل نشون میده که بچه بیچاره رو فقط قرنطینه میکنید تو خونه...الهی نازی

اگه یه بار دیگه بادقت اون شماره رو بخونین متوجه میشین!
یعنی ما اینقدر بدجنس به نظر میاییم؟

چهل تیکه سه‌شنبه 24 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 05:55 ق.ظ

دکتر نخندی ها ولی من بچه دو هفته ای رو که گلاب به روش بوی گاز متان میداد رو بردم دکتر فرنگستون که آیا بچه حالش خوبه یا نه؟ یعنی هنوزم قیافه دکتر بیچاره یادم میاد با چشای گرد شده از تعجب از خنده ولو میشم کف زمین.

یعنی چی از تعجب؟
خب میخواستین ببینین خوبه یا نه دیگه

ماه پری سه‌شنبه 24 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 04:58 ق.ظ http://mahpari.blogsky.com/

منم گروه خونیم و نمیدونم
تا حالا سرم مزدم
ازمایش ندادم و ٩ ساله امپول هم نزدم

از سوزن و چیزاى تیز و ... میترسم
کلیم مشکل دارم
اما جز گواهى پزشکی برای انواع غیبت ها دکتر نرفتم

ما هم هنوز گروه خونی هیچکدوم از بچه هارو نمیدونیم

مه دوشنبه 23 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 07:04 ب.ظ

مرسی بسیار ممنون از جواب دادنتون و وقتی ک گذاشتین.

خواهش می کنم
امیدوارم به دردتون خورده باشه

ریحان دوشنبه 23 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 02:25 ب.ظ http://itwasntme.persianblog.ir

طاها دوشنبه 23 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 01:34 ب.ظ http://dastanakeman.mihanblog.com

سلام دکتر
مثل همیشه جذاب و خوندنی بودن...
خدا عسل خانمو براتون حفظ کنه
دکتر اگه فیفا بهتون جایزه داد حتما عکسشو بذارین تو وبلاگتون ببینیم جایزه ی خارجی ها چه شکلیه

شاد باشید و سلامت

سلام
ممنون
باز هم ممنون
چشم
شما هم سلامت باشید

راضیه دوشنبه 23 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 03:35 ق.ظ

پ.ن1 : یه پا کارشناس فوتبال هستینا

پ.ن2: من عاشق کارای بچه هام . واسه همین بعضی وقت ها میرم تو پارک و بچه هارو نگاه می کنم .
ایشالله همیشه شاد و سلامت باشید

ممنون
حق دارین
ممنون

فردا یکشنبه 22 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 11:37 ب.ظ

نه این چه حرفیه؟! مسخره نکردم. واقعا حس کردم لحظه ی باشکوهیه.

میدونم بابا
شوخی کردم

فاطمه یکشنبه 22 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 07:25 ب.ظ

ممنون دکتر مثه همیشه همش جالب بود!
اینکه بچه هارو میبرید پارک خیلی خوبه ، بچه ها الان واقعا فضای تفریحشون خیلی محدوده.

خواهش میگردد
قبول دارم

مهسا یکشنبه 22 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 06:48 ب.ظ http://med90mahsa.blogfa.com

راستی امکانش خیلی زیاده فیفا براساس نظرشما این تصمیمو گرفته باشه ها
جالب بود مرسی

ممکنه
خواهش

مهسا یکشنبه 22 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 06:45 ب.ظ http://med90mahsa.blogfa.com

8 بامزه بود
اون پاراگراف آخری هم خیلی احساسی بود.خوشمان آمد

ممنون
خودم هم خوشم آمد!

کیمیاگر یکشنبه 22 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 06:00 ب.ظ

به 8 میگفتین نمیدونم مادر جون .. من به چشم مادربزرگ بهتون نگاه میکنم..
دکتر حقوق پزشک خانواده روستایی هم خوب میخاد بالابره کفش 5میلیون


شانس که نداریم توی عهد عتیق ما فقط حقوق طرحو میگرفتیم

شیرین امیری یکشنبه 22 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 05:04 ب.ظ

وای خدا چه عسل خوشمزه ای
منم دلم میخواد
ولی اگه شانس منه ده تا بیارم بازم عماد میشه
لازمه بگم مثل همیشه جالب بودن؟

نوش جانتون!
مگه عماد چشه؟
چشمهاتون جالب میبینه

مرسده یکشنبه 22 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 01:18 ب.ظ

مورد 1 که شبیه مادربزرگ من بودهی میگم مادرجون چربی خونت بالاست روغن نریزتوغذا هات میگه تویه ترم پزشکی خوندی نمیدونی هنوز روغن مایع مشکلی نداره
مورد8 هم خوب آقای دکتر ورودی 71 اونم رشته پزشکی که پیشروی سنی توش دوبرابره خوب حق بدین دیگه

مگه روغن مایع مشکلی داره؟!
پیشروی سنی چی بید؟

BARAN یکشنبه 22 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 12:15 ب.ظ http://mahe-mehr.mihanblog.com

چرا رنگ پوست دستشون تیره شده بود؟

فکر کنم مال کرمش بود!

یک عدد مامان یکشنبه 22 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 10:48 ق.ظ http://kidcanser.blogfa.com

عزیزم عسل

ممنون

ققنوس یکشنبه 22 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 09:47 ق.ظ

وااای چقدر ناز این عسل خانم... خدا حفظش کنه.
مرسی دکتر... ما شما را نداشتیم چیکار می کردیم.
خدا شما را هم حفظ کناد.

ممنون
یه وبلاگ دیگه رو میخوندین!
باز هم ممنون

یاش یکشنبه 22 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 09:29 ق.ظ http://www.soundsoflife.blogfa.com

من واقعا از گفتن عبارت «تو حلقم» بدم میاد. اما بعضی جاها لعنتی کارایی خوبی داره. مثل وقتی که اعتماد به نفس پیرزن شماره 8 رو می بینی
حالا مطمئنین پیرزن بوده بنده خدا؟ شاید شکست روزگار بوده؟

پ.ن2: ای جانم عســــل

نه بابا واقعا پیرزن بود
ممنون

پردیس یکشنبه 22 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 02:21 ق.ظ

سلام
خب مورد 8 حتما منظورش جای پسرش یا یکم آنطرفتر جای نوه منظورش بوده ... نیت مهمه
مرسی دکتر عزیز
پ.ن: الان برزیل سومی رو هم خورد،شما طرفدار کدوم تیم هستین؟

سلام
احتمالا
طرفدار که نه اما توی وبلاگ جوگیریات پیش بینی کرده بودم که برزیل قهرمان میشه!

وانی یکشنبه 22 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 02:01 ق.ظ

تو مطب که لنست نزدین ؟! وای بابای پیره زنه من که فوتبالی نیستم ولی باعث افتخاره که یه پزشک واسه فیفا کامنت بذاره مامان عسل دخملی که تنبلی می کنه پست بنویسه یا عکس بذاره جرمش چیه؟!

من فقط فرستادمشون آزمایشگاه درمونگاه
ممنون
یه بار باید از روی تصمیم کبری بنویسه

مرجان یکشنبه 22 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 01:15 ق.ظ http://mahroo1371.blogfa.com

سلام
اون پیرزنه یا فکر می کرده خودش بچه ست یا شما زیادی خوب موندین! پدر یا بردار؟
مثل همیشه خوب
این پستو وقتی خوندم که به شدت اعصابم خورد بود. حالا بهتر شدم
خدا این دو تا فرشته رو براتون نگه داره. حس فوق العاده ای باید داشته باشید خدا سایه ی شما و همسرتون رو رو سرشون حفظ کنه که تا می تونید این لحظه های عالی رو تجربه کنید.

سلام
احتمالا
از لطفتون ممنون

دختر یکشنبه 22 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 01:04 ق.ظ http://intotheunknown.blogfa.com/

سلام
به شماره های 2 و 8 و 10 خیلی خندیدم :)

آخی چه بچه های شیرینی. لاااااااااو

سلام
خنده تون مستدام
ممنون

فردا شنبه 21 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 11:55 ب.ظ http://med84.blogfa.com

سلام.
میبینم که پستها رو با ازمایش و چربی و ... شروع میکنید!!
منم امپول اموکسی ندیدم.
مرسی بابا! جه لحظه ی باشکوهی!

سلام
ایرادی داره؟!
من هم یه بار دیدم!
مسخره که نمی کنین؟

رها شنبه 21 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 11:43 ب.ظ

سلام !
اولا خب اره من عکستون رو تو فبس بوق دیدم دیگه قبلا گفتم که !!!
دوما خب استثنا هم هست اما بعضی همکارای شما رو باید انقدر زد که ترکوند!یا حتی با ناخن چشماشون رو از کاسه در آورد !
سوما من در عجبم خاطرات چرا انقدر کم بود؟!
چهارما چرا فقط گاهی عمار رو می برین ؟ یعنی بچه رو تو خونه تنها می ذارین ؟! آخه آنی خیلی حساس بود تا جایی که یادمه!
آخی حس پدرانه !
اما نمی دونید با این همه زبون ریختنش قراره در آینده نزدیک چقدر جبیتون رو خالی کنه! دختر ها استادن تو این قضیه!

سلام
بله یه بار گفته بودین
امیدوارم بیشترمون استثناء باشیم
12تا بودند دیگه
عمار کی هست؟ اگه منظورتون عماده ترجیح میده پای کامپیوتر مشغول بازی باشه
ممنون
نمیدونین که از همین حالا شروع کرده!

مهران شنبه 21 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 09:31 ب.ظ http://daneshjoyepezeshki.mihanblog.com/

سلام
اون مورد 9 خیلیا با پنیسیلین یه دگزا هم میدن که اگه مشکل جای دیگه هم هست رفع رجوع بشه
مریض خوشحال
دکتر خوشحال
کاسبی ! خوب
بدین بره دکتر ، به جایی برنمیخوره
من الان وجدان خبیث شمام

سلام
بله دیدم
من که حقوقم ثابته کاسبیم فرقی نمیکنه
خوشوقتم

مه شنبه 21 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 09:04 ب.ظ

شماره 8 چقد باحال بود:))))
کامنت آخری ک درباره نحوه عوض کردن اسم داده بودم توی لاین بهتون رسیییییییییییییید؟؟؟؟؟؟؟

ممنون
میدونم جوابتان دیرشده شرمنده ام
بعدنوشت: استودیو توی لاین پیدا نمیکنه

عاطفه شنبه 21 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 07:14 ب.ظ http://www.ati-91.blogfa.com

سلام آقای دکتر
2)دایمتیکون رو میگفتن؟!!
3)اومده بودن درباره ی تعیین گروه خونی از شما سوال کنند؟!!
4)
5)سرفه دندون
7)لابد جالبه دیگه
8)
10)منظورشون پاسپورت بوده دیگه!!!
پ.ن)آخی

سلام
بله
نخیر میخواستند بفرستمشون آزمایش
ایضا

لابد!

مگه خودم باید مهرش کنم؟
ممنون

علی کور شنبه 21 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 06:53 ب.ظ

سلام حسن کور .مگه چن سالته که پیرزنا جای پدر اشتباهت میگیرن ؟!!! ای خدا !! شایدم اثرات تورم باشه !
عاشق خاطراتتم .
راستی به خاطر عملیات لوله گذاری ، لوله برداری ، لوله بندی ، لوله باز کنی ، کلا عملیات پایین تنه دکترو زندانی میکنن ؟ یا بیمارو ؟

سلام
یعنی من متورم شدم یا مریضها؟
هنوز که خبری نیست

ستاره بامداد شنبه 21 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 06:41 ب.ظ http://morningstars.blogsky.com

سلام دکتر
کلا بچه های کوچیک عاشق پارک و تاب سوارین . خواهر خودم که عاشق بومبالا بومبا!!!! هستش. تشکی که بچه ها رو اون بپر بپر میکنن!!!! که حانی جون(خواهرم) اسمشو با توجه به شخصیتی که توی کتابخونه عموپورنگ می دید بومبالا گذاشته!!!! وقتی میره رو تشک دیگه پایین بیا نیست!

سلام
عماد سوارشون میشه اما عسل جرات نمی کنه هنوز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد