جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (139)

سلام 

1. خانمه گفت: برام آزمایش ادرار بنویسین. شما بهش ویار میگین؟! 

2. مرده گفت: فشارمو هم بگیرین. دست چپو بزنم بالا یا راست؟ گفتم: راست. آستین دست چپشو زد بالا! 

3. به پیرمرده گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: یک. جون ندارم دو. شکمم کار نمیکنه سه. استخون درد دارم! 

4. خانمه گفت: بگذارین دفترچه مو عوض کنم بعد میام تا برام آزمایش بنویسین. گفتم: دفترچه تون که هنوز یه برگ داره. گفت: میترسم توی برگ آخر دفترچه بنویسین ایراد بگیرن! 

5. یکی از خانم دکترها رفت مرخصی زایمان و یه خانم دکتر دیگه به جاش اومد. یه روز که رفتم توی درمونگاهشون دیدم میز مطبو از اون طرف مطب گذاشتن این طرف. گفتم: میزو عمدا جابجا کردین؟ گفت: آره از اون طرف نمیتونم فشار بگیرم! 

6. نسخه بچه رو که نوشتم مادرش بغلش کرد و گفت: به دکتر بگو دستت درد نکنه. دکتر دوست سمیه است ها! (حالا اگه آنی اینو ببینه لابد میگه سمیه کیه؟!) 

7. یه بچه سرماخورده رو دیدم. بعد مادرش اونو از مطب برد بیرون. پدر بچه که پشت در ایستاده بود به خانمش گفت: گلوشو هم دید؟! 

8. به پیرمرده گفتم: دیگه مشکلی نداشتین؟ گفت: نه بقیه دردهامو برکنار کردم! 

9. نسخه پیرزنه رو که نوشتم گفت: من ویزیت نگرفتم. پول هم ندارم. برم داروهامو از بیرون بگیرم؟ گفتم: باشه. گفت: پس به کسی نگی پول نداد و رفت آبروم میره! 

10. به پیرزنه گفتم: توی خونه چه داروئی میخورین؟ گفت: قرص قند بزرگ و کوچیک، قرص فشار نارنجی، اسم بقیه شونو الان یادم نمیاد! 

11. به پیرمرده گفتم: فشارتون بالاست. گفت: قانونا باید خوب باشه؟! 

12. پیرزنه چند بسته قرص گذاشت روی میز و گفت: قرصهامو برام بنویس. از هر بسته دوتا دونه شونو گذاشتم تا بفهمی چی باید بنویسی! 

پ.ن1: موبایلم زنگ خورد. گفتم: بفرمائین. یه پیرزن گفت: آقا این چکی که به ما دادین که پاس نشد! گفتم: چک؟ از کدوم بانک؟ گفت: بانک ..... گفتم: من اصلا توی اون بانک حساب ندارم. گفت: مگه میشه؟ خود بانک این شماره رو به من داد. گفتم: خب اشتباه بهتون داده. 

چند دقیقه بعد باز از همون شماره بهم زنگ زدند. گفتم: بفرمائین. این بار یه دختر جوون گفت: آقا ببخشید اما این چکتونو کی پاس می کنین؟ گفتم: خانم من اصلا اونجا حساب ندارم که چک داده باشم. گفت: مگه میشه؟ خود کارمند بانک این شماره رو به من داد. گفتم: خب اشتباه داده. 

روز بعد موبایلم زنگ خورد. گفتم: بفرمائین. یه مرد بعد از یه سلام و علیک و تعارف حسابی گفت: آقا اگه ممکنه این چکتونو پاس کنین اینها به پولش احتیاج دارن! گفتم: آقای محترم من اصلا توی این بانک حساب ندارم! یکدفعه پیرزنه گوشیو گرفت و گفت: پس اگه ازت شکایت کردیم ناراحت نشو. گفتم: خب شکایت کنین. به مرده گفت: میگه خب شکایت کنین! بعد هم گوشیو قطع کرد! دیگه نمیدونم شکایت کردن یا نه؟!

پ.ن2: عماد از دست مادرش ناراحت بود. به دلیلی برای چند ساعت رفت خونه یکی از اقوام. بعد که برگشت خونه بعد از یه توصیف کامل از اتفاقات این چند ساعت به آنی میگه: خداروشکر که شما پدر و مادرمین. اونها دیگه کین؟! 

پ.ن3: این بار از عماد نوشتم. عسلو میگذاریم برای پست بعد!

نظرات 51 + ارسال نظر
دخترک شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 11:21 ب.ظ http://doxtarak.persianblog.ir

نوشته هاتون یا بهتره بگم تجربیاتتون خیلی بامزه ست. اصلا روحم شاد شد
یادم باشه هر وقت حالم گرفته بود بیام مثه امشب 9 تا 9 تا پست هاتون رو بخونم و سر هر خطش، با صدای بلند بخندم
خدا خیرتون بده. خدا فرزندهای گلتون رو هم حفظ کنه که سر شیرین کاری هاشون لبخند روی لب هام نشست :)

خنده تون مستدام
از لطفتون ممنون

دخی جلفه سه‌شنبه 25 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 08:18 ق.ظ http://sporty-girl93.blogfa.com

عماد چندسالشه؟ همین دوتا فرشته رو دارید؟

عماد هم متولد اسفند 1383 است
فعلا بله مگه این که دستور دیگه ای درباره افزایش جمعیت صادر بشه!

شاعر شنیدنی ست یکشنبه 9 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 10:23 ق.ظ http://kha2ne-sher.persianblog.ir/

یاد اون کامنته افتادم که تو لاین واسم فرستادن:
نوشته بود یکی بهم اسمس داده حسن اونجاست؟ منم گفتم نه! بعد دوباره اسمس داده اگه دیدیش بهش بگو بیا خونه مادرت نگرانه
لطفا اگه کسی حسنو می شناسه بهش بگه بره خونه مادرشه نگرانه

عزیزززممم چقد این دو تا بچه شیرینن یعنی حال می کنم از این داستاناشون /خدا حفظشون کنه

سلام
من یه حسن میشناسم اما فکر نکنم مادرش نگرانش بشه
ممنون

پرنیان جمعه 30 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 02:12 ق.ظ

٢.چرا راست؟
٤.می خواسته بره یه دکتر دیگه
پ ن ١: یه دختری که شکست عشقی خورده هر چند وقت یه بار می افته رو دور میس کال و اس ام اس که ترکم نکن دوست دارم برگرد.... یه بار تو اس ام اس گفتم اشتباه گرفتی باور نکرد ، بیشتر از قبل اصرار کرد. می خوام این دفعه که زنگ زد گوشی و بردارم بگم من نامزد علی جونم .... بره خودکشی کنه از دستش راحت شم

استاندارد گرفتن فشار با دست راسته
حتما!
اون وقت عذاب وجدان میگیرینا!

ی دختر سه‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 11:10 ق.ظ http://ah00ramazda.persianblog.ir

چه خاطرات جالبی دارین.

ممنون

aramesh پنج‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 11:09 ب.ظ http://zendeginamemaryam393.blogfa.com

slm b manam sar bzanid

سلام
چشم

aly پنج‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 08:08 ب.ظ http://2earthangels.blogfa.com

چون اون زمان فکر میکردم پیدا شدن تو سطل ماست مظلومانه تره و دل مامان بابام بیشتر واسم میسوزه
بچه بودم دیگه

مادر پنج‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 01:17 ب.ظ

سلام وبلاگ شما بسیار جالب ناک است آقای دکتر.فقط من موندم مرض شدم چطوری به دکتر بگم؟؟؟سوژه نشم !واللهسلامت وموفق باشید

سلام
ممنون از لطفتون
من امیدوارم شما هیچوقت مرض نشین

یادداشت های امیر پنج‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 11:59 ق.ظ http://amirnotes.mihanblog.com

متفاوت ترین یادداشت ها در یادداشت های امیر با عناوینی چون:
صورت مردم همی بینم تو را و فعل خر
دختری با آرایش غلیظ!!
الهی تب کنم شاید پرستارم تو باشی!
خون فقیر از چه رو بی بهاست؟!
و......

مزاحم میشم

زهره پنج‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 10:58 ق.ظ http://zohrehvameysam.blogfa.com

سلام آقای دکتر
مثل همیشه عالی بود
عکسهای عسل و عماد جونو دیدم خدا ایشالا براتون حفظشون کنه

سلام
ممنون
باز هم ممنون

منصوره(مامای مهربون) چهارشنبه 14 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 01:32 ب.ظ http://midwifery2012.blogfa.com

سلام
نه به چند ماه چند ماه اومدنم و نه به الان که اومدم به امید یه پست جدید

سلام
نه که خودتون تند تند آپ می کنین!

یاشل.ماجراهای خواستگاری سه‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 06:38 ب.ظ http://majerahayekhastegari.blogfa.com/

منظورم عکسی که با نوشته ها متناسب باشه.فکر کردم کلا نوشته س. البته دارم از اول میخونم یه جاهایی عکس از سفر و اینا داره.

ادامه بدین
چیزهای دیگه ای هم کشف میکنین!!

morteza دوشنبه 12 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 10:02 ب.ظ http://psoriasis2.blogfa.com/

سلام
2. حالا خوبه نگفتین پیرهنشو بزنه بالا
3. کاشکی همه ی مریضا اینجوری باشن، problem list اماده!
5. دکتر عدالت رو بالاخره رعایت کردین و از سوتی همکاران هم نوشتید
10. این که خوبه، بعضی ها کلا قند و چربی و فشار رو جزو بیماری جساب نمیکنن!
12. به نظرم بیشتر خنده دار بود تا توهین آمیز
پ ن 2 : انشاالله که شما و همسرتون سلامت باشید و سایه تون همیشه بالای سر بچه هاتون باشه :)

سلام
ممنون از نظرتون
در همه موارد باشما موافقم

اقای حس هفتم دوشنبه 12 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 10:01 ق.ظ http://seventhhess.persianblog.ir/

سلام
پ ن 1: خب وقتی چک بی محل می کشی باید منتظر شکایت هم باشی... حالا شما تا صبح بگو من حساب ندارم....
پ ن 4: شما اون18+ های خاطراتتون رو جای دیگه آپ می کنی؟ آدرسشو بده...
اصلا وسط 12 خاطره 4تاش پلاس نداشته باشه که مزه نمیده....
داور دقت کن!!!

سلام

شرمنده باید به هم ولایتی ها بگین

پونی دوشنبه 12 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 02:32 ق.ظ http://pppooonnnyyy.blogfa.com

دوست ناشناس من بودم یادم رفته اسم بذارم

حدس هم نزدی؟

باید حدس میزدم
قبلا هم سابقه شو داشتین!

رخساره یکشنبه 11 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 08:32 ب.ظ http://doctoregharib.mihanblog.com

از این حرفای عماد منم به مامان بابام زدم

واقعا؟
از اون دلخوری ها هم داشتین حتما
البته کی هست که نداشته باشه

دلی یکشنبه 11 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 07:04 ب.ظ

شما علامت سوال گذاشتید فکر کردم طعنه زدید

ممنون از شما

فک کنم در عرض 1ماه نزدیک 100تا امپول زدن و استراحت مطلق ربطی به دندون درد نداسته باشه

دکتر یه مورد جالب واستون بگم،جمعه صبح بود رفته بودم درمونگاه دیدم یکی با روپوش سفید که دکمه هاش بازه،شلوار ورزشی و از این دمپایی ابیای نیکتا تو درمونگاه میگرده

خداییش من فکرکردم رفتگر ، خدماتیه...

شب بود که تو خونه بحث شد که بله ایشون دکتر شیفت بودن!!!و به گفته مسوول پدیرش عادتشونه!البته من چندباری هم موقع تعویض شیفت با همچین تیپی دیدمش
این یه چیز طبیعیه که وجهه اجتماعی ادما و تیپ و لباسشون خیلی بهم ربط داره ولی تو این مورد غیر از احترام به شخصیت خودشون باید به شخصیت بیمارا احترام میذاشت

ما کی باشیم که به شما طعنه بزنیم
حق با شماست
صدتا؟ خوب طاقت آوردین

آنی یکشنبه 11 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 11:07 ق.ظ http://ngh2.blogsky.com/


سمیه کیه عزیزممممم

من اپ کردم
بگو بیان عکس ببینن
ولا بخدا

خصوصی عرض می کنم خدمتتون
چشم

pouya شنبه 10 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 11:50 ب.ظ http://pharmacy1.blogfa.com

ممنون البته به پای نوشته های فوق العاده شما نمیرسه
توی وبلاگ توضیح دادم من مجبور شدم برای گرفتن معافیت تحصیلی و اینکه سربازی نرم یه رشته ثبت نام کنم و برای کنکور بخونم

خواهش
عجب
خب آخرش که چی؟

دلی شنبه 10 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 09:43 ب.ظ

چرا باید وظیفه شما باشه??

چون سرزدن به یه دوست وظیفه است

رها شنبه 10 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 08:57 ب.ظ

ینی نیامد نظر من!

آمد
هنوز بهش نرسیدم جواب بدم!

منصوره(مامای مهربون) شنبه 10 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 11:33 ق.ظ http://midwifery2012.blogfa.com

سلام دکتر ربولی.
ببخشید این مدت بیشتر پستاتونو میخوندم ولی چون با گوشی بودم نمیشد کامنت بذارم.
5.خب حق داشته بنده خدا.اینطوری مسلط نبوده دیگه
6.انی خانم جای خود دارن ماهم میپرسیم سمیه کیه؟
جریان چک چی شد؟

سلام
خواهش میگردد
فکر کنم درکش می کنینا!
سمیه؟ کی؟ شیب؟ بام؟
دیگه خبری نشد

ققنوس شنبه 10 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 10:41 ق.ظ

آفرین به عماد که قدر عافیت را فهمید....
سه نفری که زنگ زدن با هم بودن...اول پیرزن... بعد دختر جوون و بعد هم مرد قرچماق (درسته) که ببین کدومش جواب می‌ده؟؟؟ آخرش هم شکایت...
خوب به بانک زنگ می دین...برای چی شماره شماره را دادن؟؟؟
به سمیه خانم هم سلام برسونید. :)))))

واقعا
احتمالا
آخه به کدوم شعبه اش می رفتم؟

یاشل.ماجراهای خواستگاری شنبه 10 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 10:23 ق.ظ http://majerahayekhastegari.blogfa.com/

سلام آقای دکتر وبلاگ باحالی دارین.از امروز میخونم شما رو.فقط کاش یکم عکسم میزاشتین البته حتما وقتتون کمه

شما لطف دارین
چه عکسی آیا؟

شاداب شنبه 10 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 03:13 ق.ظ http://rival.blogfa.com

راجع به "شما میفرمایین" و"عرض کنم خدمتتون" هم تاحالاهمچین چیزی ندیدم. چه بامزه ومحترمانه :)

شما لطف دارین

شاداب شنبه 10 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 03:10 ق.ظ http://rival.blogfa.com

سلام. با 1و2 کلی خندیدم

سلام
خنده تون مستدام

aly جمعه 9 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 10:01 ب.ظ http://2earthangels.blogfa.com

خاطراتتون مثل همیشه جالب
من ک هروقت مامانم دعوام میکرد میگفتم میرم دنبال پدر مادر واقعیم میگردم!!
همیشه هم میگفتم منو شما تو ی غروب پاییزی از تو سطل ماست پیدا کردین
بچه زبون درازی بودم دگ

ممنون از لطفتون
حالا چرا سطل ماست؟

دلی جمعه 9 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 03:52 ب.ظ http://cupoflife.persianblog.ir

سلام


ممنون از احوالپرسیهای شما!

من مدتی رو مریض بودم

وظیفه است؟
الان که بهترین انشاالله؟

pouya جمعه 9 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 12:54 ب.ظ http://pharmacy1.blogfa.com

سلام پست جدید گذاشتم
با حاله یه سر بزنین

سلام
چشم

mardebozorg جمعه 9 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 12:41 ب.ظ http://yeman.blogfa.com

دکتر جون بنظرم اشتباه متوجه شدی
یه دور دیگه با دقت بخون

متوجه شدم
نظرم برای شوخی بود
برای همین خصوصی گذاشتم

رها جمعه 9 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 04:10 ق.ظ

چون این وبلاگ مال یه دکتره!
ینی چقد ب جمله بالا خندیدم
حالا فک کنین اگه واسه ی متخصص بشه چقد با شکلک تر میشه؟(واسه شوخی بودا)
یادتونه همیشه می اومدم اینجا میگفتم فک میکنم شما 27 28 سال دارین؟این سری ک عکستونو تو فیس بوق دیدم تازه فهمیدم شما جدی جدی خیلی بیشتر از 27 هستین
راستی جدی گفتین اونو یا تعارف بود، اخه فک نمیکردم وبلاگم براتون جذابیتی داشته باشه!!!

خنده تون مستدام
خب خداروشکر بالاخره باورتون شد!

خانم گل جمعه 9 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 01:35 ق.ظ

پ.ن1:ای بابا،خب پول مردمو چرا نمیدین؟
پس دفعه بعد هم از عسل بنویسین هم از سمیه

میتونیم
مرده بره شکایت کنه!
لااله الاالله!

نسیم پنج‌شنبه 8 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 11:07 ب.ظ

دکتر خانومتونم پزشک هستن؟؟

نه خوشبختانه!

mardebozorg پنج‌شنبه 8 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 09:41 ب.ظ http://yeman.blogfa.com

سلام
دکتر کمپوت چی دوس داری؟
راستی آدامس هم بیاریم برات؟؟؟

سلام
بذار فکر کنم!
نه اتفاقا هیچوقت آدامس خور نبودم

×بـانـو! پنج‌شنبه 8 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 09:28 ب.ظ http://x-banoo.blogfa.com/

سلام
1.
5. مدرکشو از کجا گرفته بوده دقیقا؟!!
حالا جداً چرا چکتونو پاس نمیکنید؟ مردم کارو زندگی دارن

عماد دیگه قدر عافیت میدونه!

سلام
من هم همین طور
از دانشگاه!
بابا ندارممممم این کف دستم مو میبینی بکن!
امیدوارم

جودی پنج‌شنبه 8 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 04:56 ب.ظ http://medlife92.blogsky.com/

9.شمام که به هیچ کس نگفتید
یه سوالی.چرا در قسمت نظرات شما این همه شکلک قشنگ هست ماله من نداره

نگفتم دیگه
چون این وبلاگ مال یه دکتره!

وانی پنج‌شنبه 8 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 12:06 ب.ظ

سمیه کیه؟؟!! هان ؟ هان؟
همشون عالی یعنی فوق العاده شرمنده اگه درگیری های روزمره نمیذارن همیشه نظر بذارم

سمیه دیگه دوستم!
شما که همیشه لطف داشتین

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 8 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 01:28 ق.ظ

ام پی تری هایده رو ضبط ماشین باز نمیکنه کاوه میگه

هایده مرده؟ میگیم آره

میگه چون مرده آهنگاشم باز نمیشه


امروز مسجد بردم میگه چرا آقا مثل بچه ها عمه جان عمه جان

بابا بابا میکنه؟

خاطراتت مفصل و زیبا بود

ممنونم دوست ناشناس من

فردا چهارشنبه 7 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 07:47 ب.ظ http://med84.blogfa.com

سلام.
6/ حالا آنی نمی بینه ما که داریم میبینیم دکتر! سمیه کیه؟؟!!!!!!!!!
10> نیست بنده خدا اسم بقیه داروهاشم گفته!!!
پ.ن 2> ینی چه بلایی سر بچه آوردن که به این نتیحه رسیده؟؟!!!

سلام
دوستمه دیگه!
واقعا
چی بگم؟

ستاره بامداد چهارشنبه 7 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 11:44 ق.ظ http://morningstars.blogsky.com

چه پر ماجرا!
حالا خودمونیم غریبه هم نیست ، سمیه کیه؟؟!!
حالا خوبه فرداش گوشیو ندادن دست بچه شون که به شما بگه چکتون رو پاس کنین!

سمیه؟ کدوم سمیه؟ شیب؟ بام؟
واقعا

رها سه‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 11:05 ب.ظ http://nemidoooonaam.blogfa.com

2.ینی خواست باهاتون شوخی کنه..
5.الان باید چی بگیم!
اتفاقا میخواستم بگم یعنی چی ک از عماد نمینویسین!
چقدر بزرگ شده که در مواقع عصبانیت میره ی جای دیگه!

فکر نکنم
تشویقم کنین!
نه برای عصبانیت نرفت چون ما جائی کار داشتیم رفت

خانم کاکتوس سه‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 07:52 ب.ظ http://misskaktoos.blogfa.com

حالا آقای دتر فشار قانونی چه قدره ؟
بازم آفرین به عماد
من رو اگه دعوا می کردن صد در صد فکر می کردم بچه سر راهی هستم که از کوچه پیدام کردن


یعنی این قدر نازکتون نارنجی بوده؟!

پژمان سه‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 06:54 ب.ظ http://lahzelahzeomrman.mihanblog.com/

اشکال نداره به خاطر چک می برنتون زندون بد دیگه می نویسید خاطرات یه زندانی. هم کلاس داره و هم اونجا اتفاقات بامزه بیشتر میوفته در نتیجه روح ما شادتر میشه به این عماد لایک داره

دست شما درد نکنه امروز زندانیمون کنین لابد چهار روز دیگه حکم اعداممونو هم درمیارین!

هیوا سه‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 03:47 ب.ظ http://jojehordakezesht.blogsky.com/

سلام
5. الهی! خب اونوری راست دستش نبوده!
9. ، خدا خیرتون بده! می گن دکتر شیخ هم وقتی کشویی که ویزیت هاشون رو مردم توش می ریختن باز می کرده ، کلی سر شیشه نوشابه توش بوده، به جای سکه. ولی این روند همیشه ادامه داشته.
پ.ن2: همیشه هم که بچه ها با مادرشون مشکل دارن! از بس ما طفلکی ها همه بار تربیت رو شونمونه! اونوقت خنده و بازی و خوشحالی واسه باباهاس! خداروشکر که این بهشته زیر پامون هست

سلام
واقعا
نه بابا من که حقوقم ثابته
واقعا

دلی سه‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 03:44 ب.ظ

سلام

مورد 3من رفتم امپول بزنم گفت امروز چپ میزنی یاراست گفتم راست بعد چپ رو اماده کردم ، طرف گفت این چپه ها راست نیست


مورد 5 منم این هفته رفتم درمونگاه دیدم میز دکتر همیشه راست بود اومده چپ ...تعجب کردم ...دکترم جدید بود
دکتر نکنه تو ولایت مایین

سلام
پس منتظر باشین دکترتون توی وبلاگش بنویسه!
نه توی ولایت شما نیستم
راستی چه عجب!

امیلی سه‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 01:57 ب.ظ http://dlneveshtehayeman.persianblog.ir

مورد 10 عااااالی بود .چقدرم که اسم این 3 تارو بلد بوده واقعا
گاها کلاهبردایه این تلفنا.مثلا بیکی زنگ زده بود میگفت از طرف همراه اوله و 3 تومن بریزین به این حساب تا اینترنت تون فعال بمونه.میگفتیم اینترنت همراه اول نمیخوایم میگفت اجباریه

ممنون
بله حق با شماست این مائیم که باید حواسمونو جمع کنیم

مریم سه‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 10:33 ق.ظ

آقای دکتر سمیه کیه؟

چقد خوبه یکی از عسل بگید یکی از عماد


چشم

زرین دوشنبه 5 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 10:33 ب.ظ

پیرمرد و پیرزنهایی که مریضتون هستن، خیلی بامزه ان.
از یکی از پستهای قبلیتون فهمیده بودم که کدوم شهر زندگی میکنید، ولی نمیدونم چرا یادم رفته! ، گمونم راضی نبودید...

ممنون
فهمیدینا!

golnaz دوشنبه 5 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 08:26 ب.ظ

مورو 3 خیلی بامزه بوددکتر قضیه چکو مراقب باشین بعید نیست کلاهبردار و شیاد باشن.این روزا آدم همه چی میبینه!!والا بخدا.

ممنون
واقعا

نادم دوشنبه 5 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 05:17 ب.ظ http://aziiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiizam.blogsky.com

دختر چهل ستون و سی و سه پل!

سلام:

آنکه با تو چنین کرد (مرد) نبود،فقط (نر)بود.

مردان ایرانی را که یادت هست دختر عالی قاپو؟

همین چند سال پیش بود که بیش از سیصد هزار نفرشان در خون خود غلتیدند تا دست ناپاک اجنبی به دامان پاک تو نخورد!

همشهری منار جنبان!

سربداران را که میشناسی؟

همانهایی که نگاه شوم حرامیان مغول را به صورت معصوم دختران وطنشان تاب نیاوردند و سر بدار سپردند و ناموسشان را بدست پست اجنبی نسپردند.

نه!او که با تو چنین کرد مرد نبود!

مردان ایرانی شهره اند به ناموس پرستی.

و دختران این سرزمین را با هر عقیده و مرامی ناموس خود میپندارند.

دختر زاینده رود!

یادمان هست که برای پس گرفتن جسد یک دختر ایرانی که به دست مزدوران بعثی افتاد چند شهید دادیم تا جنازه دختر ایرانی هم روی شانه بیگانگان نباشد!

من!یک مرد ایرانی به تو قول میدهم که هنوز هستند ناموس پرستانی که حاضرند جانشان را فدا کنند تا دختر ایران زمین هراسی از نامردان پستی که با تو چنین کردند نداشته باشد.

و شرمنده ام جز اشکی که نثار زیبایی از دست رفته چهره معصومت کنم،در این عیادت مجازی،چیزی ندارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد