جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) ناجالب (6)

سلام 

تا همین الان هم که دارم شروع به نوشتن می کنم دارم فکر می کنم که کدوم یکی از دو خاطره ای که توی ذهنم اومده براتون بنویسم؟ 

خب بالاخره تصمیممو گرفتم. هرچند ممکنه خیلی از شما از این پست خوشتون نیاد و بگین بعد از دوهفته آپ کرده و حالا هم ببین چی نوشته! اون یکی رو که جالب تره میگذارمش برای یک دفعه دیگه! 

چند سال پیش بود. نمیگم چند سال چون خدائیش خودم هم یادم نمیاد. مطمئنا این وبلاگو هنوز درست نکرده بودم پس خیلی سال میشه. 

زمستون بود و هوا به شدت سرد. یه لایه برف روی زمین بود که همه جا رو سفید سفید کرده بود. ساعت حدود یک و نیم صبح یه روز جمعه بود و من درحال دیدن مریضی که همین چند دقیقه پیش منو برای دیدنش از خواب بیدار کرده بودند. 

درحال نوشتن نسخه بودم که در درمونگاه باز و بسته شد. پیش خودم گفتم: باز خدا پدرشو بیامرزه که همین حالا که بیدارم اومد و صبر نکرد برم و بخوابم و بیاد. نسخه مریضو نوشتم و به دستش دادم. اون هم تشکر کرد و رفت. چند لحظه صبر کردم تا مریض جدید بیاد توی مطب. اما خبری نشد. بالاخره خودم از مطب بیرون رفتم. دو پسر حدودا هجده ساله وسط درمونگاه ایستاده بودند و با پرسنل صحبت می کردند. جلوتر رفتم و گفتم: چی شده؟ مسئول پذیرش گفت: اومدن و میگن یه نفر افتاده سر کوچه! یکی از پسرها اومد طرف من. گفت: حالش خیلی بده افتاده بود سر همین کوچه. برین بیارینش. گفتم: ما که نمیتونیم آمبولانسو بیرون بفرستیم. واقعا سر همین کوچه است؟ گفت: آره. اما لطفا زودتر به دادش برسین. بعد هم هردوپسر سر و صورتشونو با شال بستند و از درمونگاه رفتند بیرون. سوار موتورشون شدند و راه افتادند. 

رفتم نزدیک بخاری سالن و پیش خودم گفتم: خدائیش عجب قدرتی دارند که توی این سرما سوار موتور میشن! راننده آمبولانس اومد جلو و گفت: چکار کنم دکتر؟ شما که میدونین ما نمیتونیم آمبولانسو ببریم مریض از بیرون بیاریم. میخواین زنگ بزنم 115؟ گفتم: نه! میترسم سرکاری باشه. خودتون برین. اگه سر همین کوچه است که مشکلی نداره. 

راننده از درمونگاه رفت بیرون. آمبولانسو روشن کرد و از حیاط درمونگاه هم خارج شد. ما هم منتظر موندیم. حتی بهیار شیفتو هم بیدار کردم و گفتم که منتظر باشه. اما چند دقیقه بعد آمبولانس درحالی برگشت که خبری از مریض توش نبود. از راننده پرسیدم: چی شد؟ گفت: هم سر این کوچه رو نگاه کردم هم سر کوچه بالائی اما هیچ خبری از هیچ مریضی نبود. گفتم: دقیق نگاه کردی؟ گفت: آره هیچکس نبود. بعد هم راه افتاد و رفت طرف اتاق استراحتش. 

خودم هم یکی دو قدم رفتم طرف اتاق استراحتم اما خدائیش نتونستم جلوتر برم. با خودم گفتم: اگه واقعا کسی باشه چی؟ اگه راننده حواسش نبوده یا میخواسته توی این سرما زودتر برگرده و بخوابه چی؟ یه نگاه روی ساعت کردم. دیگه ساعت دو بود. باید زودتر تصمیم می گرفتم. 

اما به کی باید خبر می دادم؟ 115؟ نه اون وقت اگه خبری نبود دیگه هربار برامون مریض می آوردن بهمون چپ چپ نگاه می کردند. یکدفعه یه چیزی توی ذهنم جرقه زد. گوشی تلفن درمونگاهو برداشتم. اول یکو گرفتم، بعد یه یک دیگه و بعد صفر. 

تلفن دو سه تا زنگ خورد و بعد یه نفر گوشیو برداشت و باصدای خواب آلود گفت: «پلیس 110 بفرمائین» 

خودمو معرفی کردم و جریانو توضیح دادم. با دقت گوش داد و بعد گفت: شما فکر می کنین واقعا یه نفر اونجا باشه؟ گفتم: من مطمئن نیستم. اما میترسم واقعا یکی اونجا باشه و راننده ما اونو ندیده باشه. گفت: باشه یه واحد میفرستم. 

ساعت از دو و نیم گذشته بود. یه ماشین پلیس چند دقیقه پیش اومده بود توی درمونگاه و وقتی یه بار دیگه جریانو برای مامورین توضیح دادم رفته بودند سر کوچه اما برنگشته بودند. کم کم مسئول پذیرش هم رفت بخوابه. بعد از اون هم مسئول داروخونه اما من و بهیار مرکز همچنان کنار بخاری نشسته بودیم. 

بالاخره صدای ماشین پلیس بلند شد. ایستاد کنار درمونگاه و چندتا بوق زد. ما هم رفتیم بیرون. یکی از مامورین پلیس کمی شیشه ماشینو پائین کشید و سرشو از شیشه بیرون آورد و گفت: ما همه جارو گشتیم اما هیچکس نبود. احتمالا یکی سر به سرتون گذاشته. بعد هم راه افتاد و رفت. 

دیگه خیالم تقریبا راحت شده بود که خبری نیست. پس رفتم اتاق استراحت و افتادم روی تخت و از هوش رفتم. تا صبح یکی دوتای دیگه هم مریض اومد اما هیچکس نگفت کسیو سر کوچه دیده. 

هوا دیگه روشن شده بود و شیفتم داشت تموم می شد. به لطف ماجرای دیشب و مریضهائی که اومده بودند اصلا نتونسته بودم بخوابم. چشمهام از بیخوابی به شدت قرمز شده بود و داشت میسوخت. دیگه حتی حال و حوصله شانه کردن موهامو هم نداشتم. وقتی پزشک شیفت جمعه اومد با هم سلام و علیکی کردیم و پریدم توی ماشین تا برم خونه. خدارو شکر کردم که جمعه است و لازم نیست تا ظهر هم مریض ببینم. به سر کوچه که رسیدیم راننده گفت: اونجا چه خبره؟ چشمهامو باز کردم. سی چهل نفر سر کوچه کناری ایستاده بودند. راننده سرشو از شیشه بیرون و پرسید ببخشید چی شده؟ یکی از جوونهائی که اونجا بود گفت: یه جسد افتاده توی جوی آّب! 

بدنم لرزید. یعنی خودش بود؟ همونی که دیشب نه راننده آمبولانس پیداش کرد و نه مامور 110؟ یعنی همون موتوریها بهش زده بودند؟ یعنی کوتاهی از من بود؟ اما دیگه چکار باید میکردم؟ 

تا چند هفته منتظر بودم تا از پلیس بیان سراغم و ازم مشخصات اون دوتا موتوریو بپرسند. اما هیچ خبری نشد! خدائیش الان که دارم این پستو مینویسم دیگه حتی یادم نمیاد اون شب دقیقا چه زمانی بود یا حتی با کی شیفت بودم. چه برسه به این که بخوام قیافه اون دو موتورسوارو به یاد بیارم. 

پ.ن1: بالاخره بعد از کلی نامه نگاری باز بهمون کارانه دادند. 117 هزار تومن برای سه ماه! 

پ.ن2: از اداره بیمه اومدند بازدید و کلی گیر دادند که چرا پزشک خانواده شهریو شروع نکردیم. گفتیم: با کدوم امکانات اون وقت؟ گفتند: آخه شبکه بهداشت رسما به ما اعلام کرده که از اول دی شروع شده! 

پ.ن3: عماد ازمون خواست یه چیزی براش بخریم اما نخریدیم. گفت: حالا که این طور شد میرم یه پست توی وبلاگم میگذارم و به همه میگم ربولی حسن کور درواقع کیه؟!

نظرات 60 + ارسال نظر
مامان دخترم 88 یکشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 08:12 ب.ظ http://dokhtaram88.blogfa.com/

باز هم درود .بسی متاثر شدم .....

حق دارین

دخی جلفه دوشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 10:24 ق.ظ http://sporty-girl93.blogfa.com

یه وقتایی این اتفاقا میفته و ادم چقدر خودش رو سرزنش میکنه ولی خب حتما قسمتش این بوده که دیده نشه و اون اتفاق واسش بیفته

دم عماد گرم چه تهدید بزرگی کرده ها ، راستی اگه امکانش هست وبلاگ عماد رو هم بدید بخونیم البته به خاطر این نمیگم که ممکنه شما رو لو بده کلا میخوام برم وبلاگش

واقعا
فکر نکنم خوشتون بیاد الان مدتهاست که آپ نشده

ali سه‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 06:55 ب.ظ

سلام دکتر جان...مطلالبتون خیلی باحاله
از وقتی با وبلاگتون اشنا شدم هر موقع وقت کنم یه سر میزنم.
در رابطه با کارانه هم که گفتید...دکتر من که یک طرحی ساده هستم(کارشناس رادیولوژی)و توی بیمارستان شهری کوچک 40 هزارتایی هستنم کارانم ماهی 190 هست حالا شما میفرمایین کارانه سه ماهتون 117تومن؟!!!اینو چطور تحلیل میکنید؟توضیح پلیز

سلام
ممنون
یعنی میخورنش؟

پزشک طرحی سه‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 10:05 ب.ظ http://pezeshketarhi.blogfa.com

ایضا

مژگان امینی سه‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 06:00 ب.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

شما سعی خودتان را کردید حتی بیشتر از وظیفه
ممنون که ما را محرم اسرار خود دانستید
در ضمن من هم گاهی چیزهایی که بچه ها می خواهند را نمی خرم تا بیشتر از این لوس نشوند.

ممنون از لطفتون

pouya جمعه 26 دی‌ماه سال 1393 ساعت 11:56 ب.ظ http://pharmacy1.blogfa.com

یه لحظه احساس کردم دارم فیلم جنایی نگاه میکنم
دست به قلمتون خیلی خوبه
احسنت

شما لطف دارین
دیگه این طوری هم نیست

انیس جمعه 26 دی‌ماه سال 1393 ساعت 05:07 ب.ظ

سلامی 2 باره
ظاهرا با گوشی پزشکی یکیه. گوشی پزشکی اصطلاحش همون استتسکوپ نیس؟

سلام
بله اسمش همینه

انیس پنج‌شنبه 25 دی‌ماه سال 1393 ساعت 05:41 ب.ظ

سلام .خوبین؟
من شنیدم گوشی پزشکی با فیزیوتراپی یکیه.اسمش هم استتسکوپ هست.درسته؟میخوام ی دونه بخرم بزارم پیشم تا هدفمو هی یاداوریم کنه. ممنون میشم بهم بگین چه مارکی خوب هست و اصله؟ اگه اصل باشه تو مطبم هم میبرمش. چ رویایی ام نه؟

سلام ممنون
راستش من نمیدونم گوشی فیزیوتراپی دقیقا چطوریه
ولی وقتی ما دانشجو بودیم محبوب ترین مارک گوشی لیتمن بود

افسون چهارشنبه 24 دی‌ماه سال 1393 ساعت 03:43 ب.ظ

سلام
عجب حکایت تاسف برانگیزی بود:-(
باید اضافه کنم من نه تنها گفتم "بعد از دو هفته آپ کرده حالا ببین چی نوشته" همچنین دارم به گفتن " ای بابا پس کی میخواد آپ کنه " نزدیک میشم!
از عملی شدن تهدید عماد هم استقبال مینماییم!

سلام
واقعا
شرمنده به زودی

سمیرا چهارشنبه 24 دی‌ماه سال 1393 ساعت 01:59 ب.ظ

سلام خانم دکتر
آخه می گن به لطف دولت و وزیر جدید حقوق پزشکان عمومی ده میلیون شده و متخصصین 30 تا 40 میلیون تو ماه؟! کارانه 117 تومانی دیگه چیه با این پولا!!!

سلام
خانم دکتر کی هست حالا؟
بستگی به محل کارشون داره به همه این همه پول نمیدن

سانا چهارشنبه 24 دی‌ماه سال 1393 ساعت 03:42 ق.ظ

اقای دکتر ما هنوز داریم از اون مبحث اخ جون شیاف میخندیم

خنده تون مستدام

golnaz چهارشنبه 24 دی‌ماه سال 1393 ساعت 12:40 ق.ظ

سلام عرض شد
راستش اوایل پستو که خوندم گفتم چقد موضوعو جنایی کردین سرکاری بوده دیگه
امابعد از اینکه خوندم جسد پیدا شده قیافه من:از الان تصمیم گرفتم پزشک با وجدانی بشم البته اگه این بنده ترم یکی رو بعنوان همکار قبول بفرمایین!

سلام
ممنون از لطفتون
امیدوارم موفق باشید

زهره چهارشنبه 24 دی‌ماه سال 1393 ساعت 12:22 ق.ظ http://zohrehvameysam.blogfa.com

سلام آقای دکتر
چقد این پست ناراحت کننده بود

سلام
واقعا

محمد چهارشنبه 24 دی‌ماه سال 1393 ساعت 12:21 ق.ظ

سلام دکتر شما شهرکرد زندگی میکنین!???

سلام
اجازه بدین محل سکونتم مخفی بمونه
به اندازه کافی سرش فحش خورده ام

عطیه سه‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1393 ساعت 09:31 ب.ظ

چقد بد
شاید اصلا اون آدم هم نباشه اما همین فکر هم آدم رو از بین میبره
117هزار تومن برای یک دکترررر؟؟؟؟؟؟

واقعا
آره دیگه نمیدونم چکارش کنم؟!

فائزه سه‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1393 ساعت 12:44 ب.ظ http://www.s7475m.blogfa.com

سلام خوش حال میشم از تبادل لینک
شما در پیوند من هستید

سلام
مزاحمتون میشم

سپیده سه‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1393 ساعت 10:50 ق.ظ http://وبلاگ هم دارم!!!

دهنم قرصه قرصه ( اصلن دهن من کپسول) خیالت راحت دکتر

رها دوشنبه 22 دی‌ماه سال 1393 ساعت 06:31 ب.ظ http://www.rahaaa93.blogfa.com

سلامبیشتر خاطراتتون رو خوندم بسیار جالب بود به نظرم خیلی دوست دارم بهم سر بزنید و راجع به مطلبی که گذاشتم نظرتون رو بگید . به امید قبولی تون در تخصص

سلام
مزاحم میشم

مینا دوشنبه 22 دی‌ماه سال 1393 ساعت 04:12 ب.ظ http://dokhtaran-zamin.blogfa.com

شرمنده گفتم اول جواب بدم بعد آدرسو بنویسم که اونم حواسم نبود ننوشتم کامنتم بدون آدرسفرستادم

[ بدون نام ] دوشنبه 22 دی‌ماه سال 1393 ساعت 04:10 ب.ظ

سلام
دیه تصمیم گرفتم بزنمشون ...بازم ممنون از راهنماییتون .لطف کردین .
ممنون بابت توضیح .امیدوارم درست شده باشه.

سلام
بله درست شد
ممنون

پگاه دوشنبه 22 دی‌ماه سال 1393 ساعت 03:05 ب.ظ

خوب شد به صد و.ده هم زنگ زدید و به آمبولانسی اکتفا نکردید.
تازه شاید همون موقع طرف فوت شده بوده.
به هر حال کارتون درست بوده.

ممنون از لطفتون
بله ممکنه

مینا دوشنبه 22 دی‌ماه سال 1393 ساعت 12:30 ق.ظ http://dokhtaran - zamin.blogfa.com

سلام
ممنون .لطف کردین .ولی همون فکر کنم آمپولا بزنم بهتره تا این همه وقت قرص بخورم .7 تا 10 رووووووووووز .
شرمنده متوجه نشدم .کدوم جای خالی وسط اسم وبلاگم .ببخشی آی کیو در حد جلبک های کف اقیانوس

سلام
درنهایت خودتون باید تصمیم بگیرین
اختیار دارین
اگه الان روی آدرسی که توی وبلاگم گذاشتین کلیک کنین وبلاگتون نمیاد چون در دوطرف خط فاصله ای که توی اسم وبلاگتون هست یه جای خالی وجود داره و باید حتما اونهارو پاک کنین تا وبلاگتون بیاد

مهکامه یکشنبه 21 دی‌ماه سال 1393 ساعت 11:20 ب.ظ http://sepidjame89.blogfa.com

واقعا دیگه چیکار می تونستین بکنین! هیچی!
حالا هم دیکه شاید مهم نباشه راننده امبولانس مقصر بود یا گشت پلیس ، که توی جوی و نگاه نکردن
ولی چه مرگ دردناکی بوده

جانم عماد

ظاهرا که همین طوره
ممنون از لطفتون

مینا یکشنبه 21 دی‌ماه سال 1393 ساعت 09:09 ب.ظ http://dokhtaran - zamin.blogfa.com

سلام خوبین آقای دکتر ؟
آقا عماد و عسل خانوم خوبن ؟
جای پنی سیلین 1200 چه قرصی میشه خورد

سلام
ممنون از لطفتون
میتونین کپسول بخورین البته دست کم هفت تا ده روز
کپسول آموکسی سیلین یا قرص پنی سیلین وی یا اریترو مایسین و ...
راستی ممنون میشم اگه اون دوتا جای خالیو از وسط اسم وبلاگتون حذف کنین و نظر یگذارین

نیایش یکشنبه 21 دی‌ماه سال 1393 ساعت 04:32 ب.ظ http://1392niayesh.blogfa.com

کاش لااقل میگفتن توی جوب آبه

واقعا

الی یکشنبه 21 دی‌ماه سال 1393 ساعت 12:32 ب.ظ http://WWW.ADRINABANOO.BLOGFA.COM

دکتر منتظر خاطره دوم هستیم بی صبرانه

چشم
اما قبلش دو سه تا خاطرات از نظر خودم جالب داریم!

سپیده یکشنبه 21 دی‌ماه سال 1393 ساعت 12:11 ب.ظ

البته ببخشید که فوضولی کردم چون حفظ حریم خصوصیتون در اولویته اگه دوست نداشتین جوابمو ندین من همینطور نامحسوس می خونمتون موفق باشید

خواهش میگردد
اگه دهنتون قرصه باید بگم حق با شماست

وزوز شنبه 20 دی‌ماه سال 1393 ساعت 02:53 ب.ظ http://fariinaz.blogfa.com

سلام.
اون یکی حاطره دیگه چی بود؟

سلام
اون هم چند پست دیگه

هیوا شنبه 20 دی‌ماه سال 1393 ساعت 07:36 ق.ظ

سلام
من که مسخره شون نمی کنم،هر چی جک شیرازی بلدم خواهر شورم برام فرستاده

سلام
خداروشکر که روابطتون حسنه است

مانلی جمعه 19 دی‌ماه سال 1393 ساعت 11:08 ب.ظ http://maneli68.mihanblog.com

وااای چقدر غم انگیز... واقعا سخته بعد از این همه پیگیری این اتفاق بیافته

واقعا

pouya جمعه 19 دی‌ماه سال 1393 ساعت 05:14 ب.ظ http://pharmacy1.blogfa.com

سلام مشتاق حضور

سلام چشم

خانم کاکتوس جمعه 19 دی‌ماه سال 1393 ساعت 03:07 ق.ظ http://miss kaktoos.blogfa.com

تنم لرزید
نمی دونم اسمش رو می شه گذاشت قسمت الهی و یا به قول مادر بزرگم تموم شدن طناب عمرش یا کوتاهی
ولی شما مسئول نیستید وقتی کارتون رو به درستی انجام دادید و شاید باید راننده آمبولانس و پلیس عذاب وجدان بگیرن

من هم همین طور
ممنون از لطفتون

مینا پنج‌شنبه 18 دی‌ماه سال 1393 ساعت 11:42 ب.ظ http://dokhtaran - zamin.blogfa.com

سلام
چه غم انگیز .
درپناه خدا سلامت و شاد باشین .

سلام
ممنون از لطفتون

شاداب پنج‌شنبه 18 دی‌ماه سال 1393 ساعت 04:34 ب.ظ http://rival.blogfa.com

خیلی ناراحت کننده بود، آخرش خیلی حسرت(افسوس) خوردم که کاش پیدامیشد... چه مرگ بدی تو جوب زیر برف دفن شی وخون تو رگات یخ بزنه :( ...
ولی تا حرف عمادو خوندم پوکیدم ازخنده :)) آخه چقد بانمکن.. ولی کارشما طبق روانشانسی درسته، نباید همه چیزو برا بچه فراهم کرد...

واقعا
خنده تون مستدام
دقیقا

Miss.hiss چهارشنبه 17 دی‌ماه سال 1393 ساعت 04:32 ب.ظ http://whitelife.blogfa.com/

هیچی دیگه عمل کردم تمام شد!

خب خداروشکر

هیوا چهارشنبه 17 دی‌ماه سال 1393 ساعت 08:19 ق.ظ http://jojehordakezesht.blogsky.com/

سلام
جوب درسته!
حتی می تونستیم بنویسیم آبشی(abshi)، یا جوف ، یا جوق ، یا چوق .... البته فکر کنم این آخریه چوب باشه.
ولی دیگه مطمئنم که جوی آب حتما درسته!
عوارض ازدواج با یکی از دیار راحت پروران.
شنیدین که تو شهرشون همزمان با همایش "جنبش عدم تعهد"، همایش " تعهد عدم جنبش " برگزار شده بود؟!

سلام
ممنون از لطفتون
خوب نیست آدم اقوام همسرشو مسخره کنه ها!

saeed چهارشنبه 17 دی‌ماه سال 1393 ساعت 12:37 ق.ظ

سلام.دکتر برای بررسی وجود انحراف سپتوم چه نوع عکس رادیولوژی باید درخواست شه؟

سلام
یادم نمیاد نیاز به عکس خاصی باشه
هر گرافی که صورتو از روبرو نشون بده کافیه مثل گرافی رخ جمجمه یا مثلا نمای واترز که البته بیشتر برای دیدن سینوسها به کار میره

انیس چهارشنبه 17 دی‌ماه سال 1393 ساعت 12:33 ق.ظ

پس زنده میمونم
مر30 دکتر جان(اقای دکتر جان البته)

انشاءالله
خواهش میگردد

انیس سه‌شنبه 16 دی‌ماه سال 1393 ساعت 01:26 ب.ظ

سلام اقای دکتر. ی سوال
من علت قاروقورکردن شکم رو سرچ کردم اضظراب و انسداد روده و اینا بود. ی مدته سیر یا گشنه شکمم صدا میده. علائم انسداد تورم شکم هم بود. اتفاقا شکم هم دراوردم. اما نمیدونم شکمم از انسداده یا از ی جانشستن و درس خوندن و یا صدای شکمم از انسداده یا ااسترس درس ها. راهنمایی پلیزززز؟ و اینکه انسداد روده صداش همیشه هست ؟ من دائم نیس اما خب کم هم نیس. زنده میمونم عایا ؟

سلام
مطمئن باشین از انسداد روده نیست چون انسداد اونقدر عوارض دیگه هم ایجاد میکنه که نگو!
احتمالا از استرس یا رژیم غذایی شماست

نسیم دوشنبه 15 دی‌ماه سال 1393 ساعت 11:58 ب.ظ

به نظر من این بهترین خاطرتون بود فک کنم اگه خودتون میرفتین دنبالش پیداش میکردین والااا

ممنون
واقعا که
عذاب وجدان درست میکنین برام بعد از این همه سال؟!

[ بدون نام ] دوشنبه 15 دی‌ماه سال 1393 ساعت 06:34 ب.ظ

وای انقد از تهدید عماد جان خندیدم که یادم رفت برای مطالب قبلی چی میخواستم بنویسم...

پس مجبورین دوباره پستو بخونین تا یادتون بیاد
خنده تون مستدام

الی دوشنبه 15 دی‌ماه سال 1393 ساعت 01:31 ب.ظ http://WWW.ADRINABANOO.BLOGFA.COM

چه بدشانسی بوده اون بدبخت دیگه .

واقعا
حتی بیشتر از من!

وانی دوشنبه 15 دی‌ماه سال 1393 ساعت 01:42 ق.ظ

همش که نباید خنده دار باشه اینجور وقت ها می گم اگه قرار بود فوت بشه ایشالا بلافاصله و بی درد بوده
حالا ربودی حسن کور کیه؟! داشتن بچه های تکنولوژی دان این عوارض هم داره

ممنون
آمین
من هم ربودی رو نمیشناسم!

محدثه دوشنبه 15 دی‌ماه سال 1393 ساعت 01:24 ق.ظ http://maybechange.mihanblog.com

راستی این پست شماره 6 میشه، نه 5!

حق با شماست
درستش کردم ممنون از یادآوری

محدثه دوشنبه 15 دی‌ماه سال 1393 ساعت 01:08 ق.ظ http://maybechange.mihanblog.com

خو شرلوک هلمز رو صدا میکردین بابا

حالا میخواین چه کنین؟
بالاخره واسه عماد اون چیزی رو که میخواد میخرین یا نه؟
تا کشف هویت یک قدم باقیست!


حالا اونم یه چیزی گفت

یاشل.ماجراهای خواستگاری یکشنبه 14 دی‌ماه سال 1393 ساعت 08:08 ب.ظ http://majerahayekhastegari.blog.ir

سلام.ببخشید شاید من در موردتون اشتباه از کامنتا برداشت کردم.
وای چه داستان ترسناکی بود.حتما آخر عمر اون آدم بوده ولی کوتاهی از شما نبوده

سلام
خب خداروشکر که از مظان اتهام خارج شدم!

ستاره بامداد یکشنبه 14 دی‌ماه سال 1393 ساعت 07:01 ب.ظ http://morningstars.blogsky.com

سلام
اوه اوه اوه عماد واقعا دیگه کارد به استخونش رسیده که میخواد بره باباشو لو بده!!!

سلام
ظاهرا

سین یکشنبه 14 دی‌ماه سال 1393 ساعت 06:00 ب.ظ

سلام
بیچاره خانواده اش

ربولی حسن کور در واقع کیه؟؟
خوب نویسنده این وبلاگه دیگه

سلام
واقعا
آفرین درست حدس زدین!

رخساره یکشنبه 14 دی‌ماه سال 1393 ساعت 04:08 ب.ظ http://doctoregharib.mihanblog.com

وای چقدر ترسناک


تهدید عماد هم بامزه بوده ها...من که میگم براش نخرین تاتهدیدشو عملی کنه

واقعا

هیوا یکشنبه 14 دی‌ماه سال 1393 ساعت 02:01 ب.ظ http://jojehordakezesht.blogsky.com

سلام
یعنی به فکر کسی نرسید که شاید تو جوب افتاده باشه. دقیقا بعد از اینکه خوندم آمبولانس نتونسته ببینش، فکر کردم که حتما تو جوب افتاده بوده. ولی واقعا از قسمت نمی شه فرار کرد. شما، مامور آمبولانس، خود اون موتوری ها، پلیس، همه می خواستید پیداش کنید ولی ... قسمت اون آدم این نبوده.

حالا به عماد جون باج دادید؟

سلام
واقعا
خودمونیم مونده بودم بنویسم جوب یا نه؟ نمیدونم از نظر لغوی درسته یا نه؟
عمرا!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد