جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

از صیام تا سیام (2)

سلام

قصه به اینجا رسید که ما به فرودگاه رسیدیم. با رسیدن به فرودگاه امام خمینی ما وارد یک بازی شدیم به نام پارکینگ خالی را پیدا کن!

بازی به این صورت بود که یکی یکی به پارکینگها مراجعه میکردیم و مسئولان پارکینگها هم میگفتند جا نداریم! تا این که بالاخره توی پارکینگ شماره پنج یه جای خالی پیدا شد. وقتی به مسئول پارکینگ گفتم اگه ماشینو اینجا بگذارم که ماشینهای پشت سرم نمیتونن بیان بیرون گفت: خب ترمز دستیو بخوابون و دنده رو خلاص کن تا هروقت لازم شد ماشینو به جلو یا عقب هل بدیم!

بعد از پارک ماشین اومدیم سر خیابون و مثل خیلی های دیگه منتظر اتوبوس رایگان فرودگاه شدیم. تا اون موقع هیچوقت اون همه چمدونو توی یه اتوبوس ندیده بودم.

بالاخره وارد فرودگاه شدیم. اولین چیزی که توجه منو به خودش جلب کرد پله برقی بود که اونو بارها توی اخبار ورزشی و موقع بازگشت تیمهای ورزشی دیده بودم. یه نگاه به تابلو نشون دهنده پروازها کردم. پرواز ما هنوز به انتهای تابلو هم نرسیده بود. چند دقیقه ای نشستیم تا پروازمون روی تابلو به نمایش دراومد و همون موقع بلندگو هم برای اولین بار ازمون دعوت کرد که برای تحویل بارمون مراجعه کنیم. هرچقدر از سر تا ته سالنو نگاه کردم نفهمیدم کجا باید بریم؟ رفتم سراغ خانمی که توی اطلاعات نشسته بود و پرسیدم: ببخشید ما کجا باید بریم؟ و ایشون فرمودند: باید برین اون ور!

وقتی به آنی گفتم گفت: حتما درست نپرسیدی بعد خودش رفت و پرسید و عینا همون جوابو شنید! از یکی از پرسنل دیگه اونجا پرسیدم که گفت: پروازتون مال چه ساعتیه؟ گفتم: دو ساعت دیگه. گفت: الکی نرین دیگه به پرواز نمیرسین همین حالا برگردین! گفتم: همین حالا اسم پروازمونو از بلندگو صدا کرد. گفت: مگه به صدا کردنه؟!

از پرسنل اونجا که ناامید شدیم خودمون شروع به گشتن کردیم و بالاخره راهرویی رو پیدا کردیم که از همون کنار اطلاعات به سالن پشتی میرفت و وقتی رفتیم اون طرف تازه فهمیدیم که اصل فرودگاه اون طرفه.

اول گیتمونو پیدا کردیم و چمدونو تحویل دادیم و همون جا کارت پرواز هردو پروازو گرفتیم. بعد به جایی هدایت شدیم که مسافرین پروازهای مختلف توی چند صف ایستاده بودند تا پاسپورتشون مهر خروج بخوره و فیش عوارض خروج از کشورو تحویل بدن. بعد هم حواله دلارهامونو دادیم و دلار گرفتیم و توی سالن نشستیم.

صدای اذان صبح که بلند شد همه برای دقایقی کارو قطع کردند و البته هیچکدوم مشغول نماز نشدند. فقط این وسط پرواز ما چند دقیقه تاخیر پیدا کرد. بعد یکی یکی کارت پروازو نشون دادیم و از طریق یه راهرو بزرگ که مستقیما به در هواپیما وصل شده بود وارد هواپیمای ایرباس الاتحاد شدیم که سه صندلی در هر طرف داشت.

عماد کنار پنجره نشست. عسل کنارش و من روی صندلی اول. آنی هم ردیف پشت سر ما بود و همه راهو مشغول صحبت با یه خانم ایرانی ساکن آمریکا که داشت میرفت خونه اش.

چند لحظه بعد یکی از خانمهای قرمزپوش مهماندار درحالی که دو دستشو مثل یه ضربدر روی سینه گذاشته بود از سر تا ته هواپیما رفت و برگشت درحالی که توی هر دستش یه اسپری بود که یه ماده کاملا بی رنگ و بی بو ازش خارج میشد و من که نفهمیدم چی بود.

بعد از اون سخنرانی همیشگی دو در در جلو.......  که البته توی مانیتورهای جلومون پخش میشد و از اون نمایش همیشگی مهماندارها خبری نبود هواپیما بالاخره از زمین بلند شد. جلو هر مسافر یه مانیتور بود که میتونست با اون فیلم ببینه یا بازی کامپیوتری انجام بده یا مسیر حرکت یا تصویر بیرونو تماشا کنه. امکان کانکت شدن با گوشی و تبلت هم بود که ظاهرا پولی بود و از خیرش گذشتم. به هرنفر یه هدفون هم داده شد. اما از هدفون من هیچ صدایی بیرون نیومد. هدفونو با عماد عوض کردم اما ظاهرا عیب از چیز دیگه ای بود. به یکی از مهماندارها گفتم که گفت: صبر کنید تا هواپیما از زمین بلند بشه. دفعه بعد هم گفت الان برمیگردم اما رفت و دیگه برنگشت!

خستگی چند ساعت رانندگیو به شدت احساس میکردم پس بی خیال فیلم شدم و درحالی که عماد مشغول بازی کامپیوتری بود و عسل درحال تماشای فیلم باب اسفنجی بیرون از آب بعد از خوردن صبحانه ای که بهمون دادند از هوش رفتم.

یکدفعه از خواب پریدم و دیدم عماد داره بهم ضربه میزنه. گفتم: چیه؟ گفت: صدای هدفونت درست شد؟!

یه نگاه به مانیتور کردم. هنوز روی آسمان ایران بودیم. بعد یه نگاه به اطراف کردم و ناخودآگاه خنده ام گرفت. خانمهای مسافر دیگه مهلت نداده بودند از مرز رد بشیم!

دیگه خوابم نبرد و مشغول تماشای بیرون و درون(!) هواپیما شدم تا لحظه فرود توی فرودگاه ابوظبی. خوشبختانه نیازی به ایستادن توی صف برای زدن مهر ورود و خروج امارات نبود و فقط یه بار دیگه کیف و کمربند و..... را از زیر اشعه رد کردیم و به یه سالن دیگه رفتیم. توی مسیر هم پر از مغازه های فرودگاهی و صرافی و..... بود.

عسل یکدفعه هوس بستنی کرد. بردمش دکه ای که اونجا بود و یه صددلاری دادم. گفت: پول خرد ندارم بعد هم تا اومدیم پول خرد کنیم موقع رفتن شد!

برام جالب بود که فرودگاهی با این عظمت برخلاف تهران (و بعد بانکوک و پوکت) از اون راهروهای متصل شونده به در هواپیما (اسمشو نمیدونم خب!) نداشت و مسافرهارو با اتوبوس جابجا میکردند. خداییش کلی راه هم با اتوبوس رفتیم تا به هواپیما رسیدیم.

موقع بالا رفتن از پله ها متوجه شدم هواپیما متعلق به هواپیمایی jet airways هست و نه الاتحاد و کلی تعجب کردم، البته بعدا سرچ کردم و فهمیدم الاتحاد شش فروند بویینگ 777 از این هواپیمایی هندی اجاره کرده.

وارد هواپیما که شدیم داشتم ذوق مرگ می شدم. صندلیها عالی بود. اما چند قدم که برداشتم متوجه شدم اونجا قسمت فرست کلاس بوده!

هواپیما از هواپیمای قبل خیلی بزرگتر بود. در کنار هر پنجره سه صندلی بود و اون وسط چهار صندلی دیگه. آنی و بچه ها کنار یکی از شیشه ها نشستند و من کنارشون روی اولین صندلی وسط هواپیما. عسل هم گفت: نوبت منه کنار پنجره بشینم!

هواپیما از زمین بلند شد. مهماندارها هر چند دقیقه یک بار ظاهر می شدند و هربار چیزی می آوردند. یه بار نوشیدنی ( که برخلاف هواپیمای قبل شامل نوشیدنی های ال.کل.ی هم میشد، یه بار یه دستمال مرطوب یه بار دو کیف حاوی کتاب و اسباب بازی برای عماد و عسل و...  

حدود نیم ساعت بعد از پرواز یکدفعه یکی از مهماندارها ظاهر شد و دو پرس غذا به من و آنی داد و رفت. دیگه هم خبری از غذا نشد. دیگه کم کم به این نتیجه رسیده بودیم که باید همین دو غذا رو بخوریم که برامون منو آوردند تا ناهارمونو انتخاب کنیم و فهمیدیم اونها غذای بچه ها بوده.

من میخواستم چیزیو امتحان کنم که تا به حال نخوردم پس برنج مصریو با مرغ انتخاب کردم اما برنجش تفاوت چندانی با برنج ایرانی و هندی نداشت! اما سبک پختنش فرق میکرد.

به پایین که نگاه میکردیم ارتفاع اون قدر زیاد بود که عملا چیزی دیده نمیشد. این بار دیگه هدفونم هم کار میکرد پس رفتم سراغ فیلمها. بیشتر از صد فیلم قابل دیدن بود، اما بیشترشون فیلمهای مطرحی نبودند. بالاخره فیلم the evil wears prada با بازی مریل استریپ را دیدم و وقتی دیدم تازه داریم از روی هند رد میشیم فیلم دومو کاملا شانسی انتخاب کردم که فیلم خاصی هم نبود با نام aloha.

با نزدیک شدن به مقصد خلبان چند بار از مسافران خواست که بشینند و کمربندهارو ببندند و هربار هواپیما برای چند ثانیه تکان تکان میخورد.

نزدیکیهای بانکوک هم یه فرم دوقسمتی بهمون دادند تا پر کنیم. شامل مشخصات شخصی، شماره پرواز، هدف از سفر، و... 

نصف فرمو توی فرودگاه بانکوک ازمون گرفتند و نیمه دومشو موقع ترک این کشور.

بالاخره به بانکوک رسیدیم. هواپیما به تدریج ارتفاعشو کم کرد و به زمین نشست. توی بانکوک که اختلاف دو و نیم ساعته با تهران داشت هوا دیگه تاریک شده بود. پاسپورتمونو مهر کردند و نصف فرمی که گفتم گرفتند. از چشممون عکس گرفتند و بعد رفتیم و چمدونمونو گرفتیم و رفتیم پیش یه خانم تایلندی که اسم تور مارو صدا میزد. بعد به هرنفر یه سیمکارت تایلندی true move داد که همه جای این کشور روی رومینگ بود و من نفهمیدم خودش جایی آنتن میداد یا نه؟! بعد از هر خانواده یه عکس گرفت. عسل باز بستنی میخواست که هیچکدوم از مغازه های توی فرودگاه نداشتند! یکی از آقایون همراهمون لطف کرد و در چمدونمونو که قفل شده بود و رمزشو یادمون رفته بود برامون باز کرد و بعد سوار یه مینی ون شدیم و درحالی که من برای اولین بار سوار ماشینی می شدم که فرمونش سمت راست بود هر مسافرو دم هتلش پیاده کردند و ماهم که تنها مسافرین اون شب هتل خودمون بودیم که از توی نت پیداش کرده بودم.

پ.ن1: میخواستم تا آخر بانکوک رو توی همین پست بنویسم اما دیگه خیلی طولانی میشه شرمنده.

پ.ن2: روز جمعه رفتم سر قرار. اما بیشتر بچه ها نبودند. بد نبود اما اگه بچه های بیشتری میومدند بهتر بود.

پ.ن3: پست بعد عکس هم داره قول میدم! 

 

نظرات 41 + ارسال نظر
maryam.k سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 06:56 ب.ظ

سلام دکتر جان...
نه لو نرفت دیگه خیلی احساسی شده بود بهتر از این حالم بیام بیرون

سلام
آهان از اون لحاظ
موفق باشید

maryam.k سه‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 11:44 ق.ظ

سلام دکترجان...
وبلاگم رو حذف کردم با وبلاگ جدید میرسم خدمتتون

سلام
لو رفت دوباره؟
رمزدار بود که!

maryam.k جمعه 17 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 12:21 ب.ظ http://marabekhaateratnegahdar.blogsky.com

سلام...وای دکتر فک کن یه لحظه بیدار شدی دید کشف حجاب شدها

سلام
واقعا
وا
وبلاگت کو؟!

ک ف سه‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 05:36 ب.ظ

سلام.شما دکتر حمید شمس باغبانان می شناسین دکتر؟

سلام
اسمشونو هم تا به حال نشنیدم شرمنده

رز صورتی سه‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 04:56 ب.ظ http://her-life20.mihanblog.com/

خانه ای ساخته ایم از جنس محبت و نور. در روزگار یخبندان عاطفه و شور،
از شما دوست و همراه عزیز برای عضویت در خانواده مجازی مون و فعالیت در اون دعوت می کنیم.
امیدواریم دست در دست هم، جمعی شاد و صمیمی و پویا ، به زیبایی یک خانواده ی حقیقی خلق کنیم.
منتظرتونیم.
http://lovely-family.mihanblog.com/

مزاحم میشم

ترانه سه‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 10:15 ق.ظ

سلام ... تا اینجاش که جالب بود ...مخصوصا این که عسل همه اش بستنی می خواسته ... فقط توی فرودگاه ایران موقع اذان واقعا فقط چند دقیقه مهلت دادند؟ اگر کسی میخواست نماز بخونه که نمیشد؟ بعد تایلند چه جوری بود؟ ... یعنی اونجا هرکس آزادی مذهبی داشت؟ مثلا اگر کسی می خواست با حجاب باشه یا نمازبخونه مسخره و امل به حساب نمیومد؟

سلام
ممنون
بله حدود ده تا پونزده دقیقه
خود تایلند کلی مسلمون داشت که محجبه بودند کسی هم کاری به کارشون نداشت و بالعکس

بهناز دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 12:42 ب.ظ http://artana.persianblog.ir/

سلام خوشحال میشم به وبلاگم سر بزنید و منو لینک کنید

سلام
مزاحم میشم

الی یکشنبه 12 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 09:52 ق.ظ http://mohsenelham.blogsky.com

سلام....
گفتم خانوم چون اکثرا خانوما تو این جور موقعیت ها فاز منفی میدن....
از اصفهان پرواز داشتیم پون شب عید بود فرودگاه امام تمام پروازهاش پر بود....
به نظر من لذت بخش ترین چیز میتونه واسه یه خانواده یه مسافرت هیجانی با حضور تمام افراد خانواده باشه....اینجوری یه صمیمیت خاصی بین افراد خانواده به وجود میاد....

س‌لام
کاملا حق با شماست در همه موارد

M.Gh شنبه 11 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 07:44 ب.ظ

سلام علیکم خوبید آقای دکتر ؟
همیشه به سفر انشاالله .
چه با جزئیات تعریف کردید . معمولا آقایون این جزئیات یادشون نمیمونه ولی گویا تامین خوراک یک عده وبلاگ خون شما رو متعهد کرده به ثبت جزئیات ...
پرواز الاتحاد و Emirates واقعا عالی هستند...

سلام
ممنون
الکی که دکتر نشدم

mina شنبه 11 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 06:59 ب.ظ http://www.bidarii2000.roomfa.com

عرض به حضور که بعد از ساعتها رانندگی جای پارک پیدا نمیشد!

بعد که پرسنل ترسوندنتون و گفتن از پرواز جاموندین!

بعد هم پرواز 2 مقصده بود که خیلی خسته کننده هست!
حالا تاخیر و ... اولین پرواز فرودگاه امام هم که بماند همیشه با درد سره!

اینا به کنار ، عسل بستنی میخواست و نبود!!!

شوخی کردم!
تعریف پوکت رو شنیدم میگن تفریحات خوبی داره و بسیار سرسبز و زیباست بخصوص جزیره فی فی!
اگر اشتیاه نکرده باشم اسمشو البته!
میگن این جزیره بهشته! دختر خالم و پسر خالم میگفتن .
امیدوارم به شما هم خوش گذشته باشه.

چین بیشتر اماکن تاریخی بود و بازدید فشرده که خسته کننده شد!

ای بابا اگه بخواین با این چیزا اوقات خودتونو تلخ کنین که نمیشه که!

رها جمعه 10 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 05:43 ب.ظ http://razhaye-man.blogfa.com/

از نظر فعالیت وبلاگ گردی!!!

آهان!

یک د م د د ادبیات جمعه 10 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 05:09 ب.ظ

به شیرین: عزیزم! باحیا و حجاب بودن، اسمش دهاتیّت نیست. چه بسا شهریهایی که شیک و با کلاس و با حجابند و چه بسا دهاتیهایی که ...... حال آدمو به هم میزنند.

سرکار خانم شیرین ملاحظه فرمایند

شیرین امیری جمعه 10 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 12:47 ق.ظ

خانمهای مسافر دیگه مهلت نداده بودند از مرز رد بشیم!!!
با همکلاسی ها یه گروه تلگرام داریم واسه اطلاع رسانی وقت و جای کلاس جزوه و صدای استاد و ...
تقریبا همه دخترای همکلاسی به جز یکی دونفر و بنده امل دهاتی عکس های بدون روسری و اونجوری ازخودشون توی تلگرام و سایر شبکه های مجازی گذاشتن ...
پوشش شون هم خیلی یه جوریه .... اکثرا مانتوهای کشی تنگ خیلی کوتاه و ساپورتهای واقعا.... و متاسفانه ارایش های خیلی خیلی خیلی غلیظ اونم به سبک لبای پروتزی جدید با فکر کنم نیم کیلو رژ قرمز تند روی لب ها
بچه های رشته های پیرا پزشکی هم که دیگه اصلا نگم بهتره
نمیگم کارشون بده یا خوبه ولی درکل ادم یه جوری میشه ...
دست خودم نیست نمیتونم از شدت دهاتی یتم بکاهم و این چیزها برام عادی بشه ..
فقط به روی خودم نمیارم که طرز فکرم اینطوریه!

البته نباید فراموش کرد که هرکسی اختیار خودشو داره
اما اون سبک آرایشها و لباس هایی که شما گفتین و من هم کم ندیدم را نه توی مردم تایلند دیدم نه توریستهای بقیه کشورها

جیمبو پنج‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 11:36 ب.ظ

سلام
خواننده خاموش هستم اما چون دیدم هیچ کس اسم اون راهرو یادش نیومد دیگه روشن شدم ..
اسمش jetway هست و معمولا برای انتقال مسافر از سالن به داخل هواپیماهای پهن پیکر و یا برعکس ازشون استفاده میشه و برای هواپیماهای کوچیک پله میارن .. فرودگاه ابوظبی بیس هواپیمایی الاتحاد هست و چون خیلی خیلی خیلی بزرگه شمارو با اتوبوس منتقل کردن که البته بستگی به پوزیشن پارک هواپیما هم داره که نزدیک به جت وی باشه یا خیر .. برای سفرهای بعدی اگر نیاز شد تو فرودگاه ابوظبی زیاد بمونید میتونید از هتل ترانزیت داخل فرودگاه استفاده کنید . اگر اشتباه نکنم هتل پرمیوم اسمش هست .

سلام
از لطفتون ممنونم
واقعا خلقی را از نگرانی نجات دادین

mina پنج‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 07:43 ب.ظ http://www.bidarii2000.roomfa.com

تا اینجا که سفر نبود، درد سر بود!!

کلاً سفرهای خارجی معطلی و بگیر و ببند زیاد دارن!

یادمه موقع برگشتن از چین منم تو هواپیما غش کردم!

بیهوش شدم از خستگی!
7 روز هم پکن هم شانگهای ! خسته کننده بود!
ضمن اینکه سفر به چین باید به بالای 60 سالگی موکول بشه سر ما کلاه رفت
چون تفریحی نبود زیارتی بود!

وا
شما به این میگین دردسر؟
مگه چطور بود چین؟

F.Gh پنج‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 11:50 ق.ظ

هاهاهاها! یادتونه من گفتم خودتون از بوکینگ دات کام هتل بگیرین؟ واقعن بهتر از توربازی هستش! چون معمولن توی خود هتل ها هم گشت های توریستی پیشنهاد میشه و توربازی نتیجه ای جز اعصاب خوردی نداره

پارکینگ فرودگاه امام هم واقعن مصیبته اما اگر حدود سه ساعت و نیم قبل از پرواز اونجا باشین و چرخ بزنین جای ثابت زیر سقف! گیرتون میاد. من نمی دونم شما کدوم پارکینگ رفتین اما یه پارکینگی هم هست که جلوی در سالن پرواز هاست اصلن نیازی به اتوبوس سواری نداره...

بعدشم به نظر من پروازهای خارجی ایران ایر و ماهان هم قابل قبوله... دیگه برای پروازهای خارجی هواپیما خوباشون! :-))) رو مصرف می کنن خیلی ترسناک نیستن :-)))

چرا یادمه
همون وقت گفتم چرا امکانش نبود

الی پنج‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 10:31 ق.ظ http://mohsenelham.blogsky.com

سلام خوب هستین؟؟؟
چرا اون خانوم میگفت الکی نرید به پرواز نمیرسین شما که دوساعت وقت داشتین؟؟؟؟؟
ما عید از فرودگاه اصفهان رفتیم کربلا پنج ساعت تاخیر داشت....اونجا هم وضعیتش مثل فرودگاه امام بود...خیلی بهمون سخت گذشت....آقای همسر از خسته گی نشت کف سالن انتظار آخه صندلی ها پربود...خخخخ عکسشو هم دارم که نشسته کف زمین....
حالا نشستن تو ماشینی که فرمونش برعکس چه حسی داره؟؟؟؟؟
انی عسل خانومتونم چه جاهایی هوس بستنی میکنا....
منتظر ادامه سفرنامه اتون هستیم

سلام ممنونم
کی گفت که اون خانوم بود آیا؟
چرا از اصفهان؟
اتفاقا کنار راننده هم نشسته بودم!

بهاره تهرانی پنج‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 08:54 ق.ظ http://childhood.blog.ir

سلام
خیلی جذاب نوشتید
منتظر اددامه هستم
حالا سوغاتی برامون چی خریدید?:-)

سلام
ممنون
تشریف بیارین بگیرین؟:-)

رها چهارشنبه 8 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 09:45 ب.ظ http://razhaye-man.blogfa.com/

تنها ک خوبه؛ )
عروسیییی خوبه، مهم اینه یه نفر عروسی کنه:))))
فقط عروسی از اون شلوغااااا باشه هااااا، حالا کی بیایم عروسی؟؟؟ (دارم فک میکنم ی روزی خدا نکرده شوهرم اینو بعد از ازدواج بگه چیکارش میکنم:))) )
دکتر مسافرت رفتین فعال شدیناااا؛ )

فعال؟
از چه نظر؟!

ریحانه چهارشنبه 8 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 09:05 ب.ظ

وبلاگ قشنگی دارین
بنده مدتهاست که مطالب وبلاگتون رو مطالعه میکنم
فقط خواستم با نظر دادن تشویقتون کنم که ادامه سفرنامه رو بنویسین.

لطف دارین
چشم

لیلا چهارشنبه 8 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 03:52 ب.ظ http://stayhungrystayfoolish.persianblog.ir/

سلام جناب دکتر
سفرنامه تان را خواندیم .جالب بود و منتظر ادامه ش میباشیم.
فکر میکنم واسه یک پزشک پر مشغله ،این جور مسافرت ها گنج به حساب میاد ....بازم از این جور سفر ها جور کنید و برید ،هم بچه ها دنیا رو میبینن و هم خودتون حال و هواتون عوض میشه.

سلام
حق با شماست
چشم

مریم چهارشنبه 8 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 02:57 ب.ظ

سلام. خیلی عالی هستید دکتر جان. من قبلا از طریق وبلاگ پزشک قانونی میخوندمتون و بعد از مدت ها چند روز پیش توی وبلاگ شهرزاد(کولی) دیدمتون و کلی خوشحال شدم و این بار وبلاگتونو اد کردم در قسمت فیوریت
خیلی شیرین سفرنامه مینویسید و تجربیاتتون بسیار مفیده. ممنون.

سلام
شما لطف دارین
ممنون

انه سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 11:27 ب.ظ http://manopezeshki69.blogsky.com

آخر واسه عسل بستنی خریدین!؟ :-D

اونم داستان داره

مرجان_رشت سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 11:15 ب.ظ

سلام به خوشی
هواپیماهای امارات معمولا خوبن.همیشه به سفر

سلام
حق با شماست
خداییش از هواپیماهای وطنی خیلی بهتر بود

رها سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 10:06 ب.ظ http://razhaye-man.blogfa.com/

خوبه ک جز ب جز مینویسین، اینجوری همه چی یادتون میمونه
نمیدونم چرا اینو خوندم یاد امسال خودم افتادم ک برای بار اول تنهایی سوار هواپیما میشدم، چقدم هیجان داشتم، البته چون تنها بوم :)))))
خب منتظر ادامه و عکساییممم

واقعا
وا نبینمت تنها مادرررر

تک مُدی سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 08:11 ب.ظ http://unimodal.blog.ir

یه اسم خوبی داره این راهروئه
ولی انقد نامانوسه که من وقتی شنیدنمش، یادم نموند دیگه...

چقدر خوب نوشتین، حداقل آدم وارد فرودگاه امام میشه حواسش هست چیکار کنه!

...
دکتر پوکت هم رفتین؟! چجوریه؟
یه جوری ازش شنیدم که اگه بخوام بین ترکیه و پوکت یکیو انتخاب کنم، انتخابم پوکته!

ممنون که اسمشو گفتین!
خب خداروشکر این پست به درد یکی خورد
پوکت هم رفتیم
عرض میکنم خدمتتون

گندم سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 06:08 ب.ظ http://aestivum.blogsky.com

سلام
شما می دونستید من عاشق سفرنامه خوندم دلیلش استفاده از تجربه دیگران و دیدن دنیا از زاویه دید اونهاست
و البته یکی از تفریحات من خوندن وب های سفرنامه است مثل شیما وعلی و کوله پشتی نارنجی
متشکرم

سلام
نه نمیدونستم!
موفق باشید و سفرنامه بنویسید

یک د م د د ادبیات سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 01:32 ب.ظ

پوکا... درست می گه. چرا ادامۀ مطلب را که میزنی فقط یک صفحۀ سفید میاد؟

وقتی داشتم این پستو مینوشتم وقتی دیدم داره طولانی میشه زدم روی ادامه مطلب اما چیزی باز نشد
حالا هم توی مدیریت فایل نمیبینم که حذفش کنم

پــونـه سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 01:20 ب.ظ http://veblagane.blogsky.com

سلام دکترجان
ممنون. زحمت کشیدین
چه با جزئیات بودااا
ما همچنان منتطریم

سلام
خواهش
چشم

معلوم الحال سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 11:33 ق.ظ http://danehjoyezaban.mihanblog.com

سلام
عالی بود! مخصوصا اون قسمتش که خانما از مرز رد نشده ...
عسل خانوم چرا هوس بستنی رو گذاشته خارج از ایران؟ اونور چیزای خوشمزه تری هم هست
پ. ن.2: چرا بچه ها نیومدن؟ باید یخورده از اهرم مدیریتی تون استفاده کنید

سلام
ممنون
چیزهای خوشمزه تر اونجا به درد عسل نمیخوره!
وبلاگتون باز نمیشه چرا؟

افسانه سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 06:47 ق.ظ

اقای دکتر یعنی شما تا حالا از فرودگاه امام پرواز نداشتین؟؟
کلا خانم های ایرانی همه جا راحتن

نه
این دومین سفر خارجی من بود
اولیش هم از فرودگاه اصفهان بود
خیلی عجیبه آیا؟

کوثر سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 06:33 ق.ظ

سلام فکر کنم هواپیمایی که باهاش از ایران رفتید ایرباس 320 یا 321 بوده ایرباس 300 پهن پبکره و 9 ردیف صندلی داره و از همه مهمتر قدیمیه و مدتهاست تولید نمی شه

سلام
تا جایی که یادم میاد روی کارت محل درهای اضطراری و... که داخل جیب پشت صندلی جلویی بود A-300 نوشته شده بود
اما ظاهرا شما معلوماتتون در این مورد کامل تره
ممنون از توضیحتون
تصحیحش میکنم

سنجاقک سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 01:39 ق.ظ

چه جالب تو هواپیما هم میشه از وای فا استفاده کرد؟فک میکردم امکانش نباشه!
اون ادامه مطلب چیه؟سر کار رفتیم خو!

توی الاتحاد که میشد
اما پولی بود

مامان جون سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 12:18 ق.ظ

سلام اقای دکتر منتظر گاف مدیر هم هستیما یادتون نره

سلام
چشم

مهرسان دوشنبه 6 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 10:59 ب.ظ http://mehrsanlife.blogsky.com

سلام
سفر به خیر
مثل همیشه عالی بود

سلام
ممنونم

پوکاهانتس دوشنبه 6 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 09:38 ب.ظ

من عاشق پروازم :)) هر چه طولانی تر بهتر.
ادامه مطلب هیچ چیز اضافه ای نداشت. سرکار گذاشتین آقای دکتر؟
منتظر ادامه هستیم.
چقدر عسل خوووبه!

پس یه نقطه مشترک دیگه پیدا شد
کل ماجرای پروازو نوشتم چیز اضافه ای نداشت؟ وا!
چشم
فقط برای نشستن کنار پنجره و هوس بستنی؟ کجاشو دیدین دخترمو؟ ممنون به هر حال

مژگان امینی دوشنبه 6 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 09:26 ب.ظ http://mozhganamini. persianblog.ir

سلام
تا بچه ها بزرگ تر نشدن هرچی مسافرت هست بروید بعدش هی غر می زنند تعطیلات ما را حرام کردید وقتمان تلف شد مسافرت چیز بیخودی است.
خانه بهترین جاست البته امیدوارم مثل بچه های ما نشوند.

سلام
عسل که باز میخواد بره خونه خوشگله!
به هر حال ممنون از راهنمایی تون

بهار دوشنبه 6 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 07:13 ب.ظ http://mustbebetter.persianblog.ir/

چند ساعت بود مجموعتا طول مسیر؟

اگه مستقیما از تهران می رفتیم شش ساعت و چهل و پنج دقیقه بود.
اما ما اول دوساعت رفتیم تا ابوظبی و بعد از یکی دو ساعت صبر توی فرودگاه اونجا شش ساعت توی راه بودیم تا بانکوک

tarlan دوشنبه 6 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 06:30 ب.ظ http://tarlantab.blogsky.com

سلام عالی بود ما هم با شما همراه شدیم

سلام
خواهش

یک د م د د ادبیات دوشنبه 6 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 05:01 ب.ظ

تشکر. منتظر بقیه اشیم.

خواهش
چشم

آلما دوشنبه 6 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 04:28 ب.ظ

سلام
چقد خوبه با جزئیات مینویسین
ما سه ساعت زودتر تو فرودگاه امام بودیم و چون دیدیم روى هیچ بردى پرواز ما نیست ازشون پرسیدیم و دیدیم بیشتر مسافرا رفتم و فقط ما موندیم و چند نفر دیگه!
پرواز دو تیکه سخت نیست؟
چرا یه سره نرفتین؟
هزینشم فکر کنم بیشتره

سلام
خواهش
بله از نوع کارشون اصلا خوشم نیومد
سخت که بود اما ترجیح دادیم پرواز با هواپیماهای ایرانیو موکول کنیم به بعد از برداشتن تحریمها!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد