جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

توی کتاب نوشته....

سلام 

شاید این پست به مذاق بعضی از همکاران خوش نیاد اما بعد از مدتها فکر کردن تصمیم گرفتم که بنویسمش:

توی شهر اسمشو نبر که بودم، به دلیل کوچکی شهر و تعداد کم درمونگاه ها هر پزشک جدیدی که می اومد خیلی زود میدیدمش. اما از وقتی برگشتم ولایت گه گاه یه پزشک جدیدو تا مدتها نمیدیدم و وقتی هم میدیدم نمیشناختم.

اولین باری که خانم دکتر «ی» را دیدم یه روز صبح بود که برای تحویل گرفتن شیفت وارد یکی از مراکز شبانه روزی شدم، یه آمبولانس ۱۱۵ توی حیاط بود و دم در ورودی درمونگاه خانمی جلو اومد و گفت: «آقای دکتر! لطفا به داد بچه ام برسید.»

رفتم توی درمونگاه که دیدم از اتاق احیاء سر و صدا میاد، وارد اتاق که شدم یه پسر جوونو دیدم که روی تخت افتاده بود و دو نفر از پرسنل ۱۱۵ بالای سرش بودند که یکیشون درحال ماساژ قلبی بود، یه دختر جوون و لاغراندام هم با دستکشهای پر از خون بالای سر جوون روی تخت ایستاده بود و یه زخم عمیق جلو گردن اون جوون به چشم می‌خورد.

خانم دکتر منو که دید بعد از سلام بی مقدمه پرسید: «شما تا حالا تراکئوستومی (باز کردن غضروف نای به صورت اورژانسی برای رسیدن هوا به مریضی که دچار انسداد راههای هوایی فوقانیه) کردین؟» گفتم: «نه! هیچوقت پیش نیومده» گفت: «من هم نتونستم.» جلو رفتم، یه نگاه به پسر کردم و گفتم:«خانم دکتر!  این که تموم کرده!» تکنیسین ۱۱۵ آروم دم گوشم گفت:«دکتر! نجاتمون بده! وقتی رسیدیم خونه شون تموم کرده بود، ما فقط برای این که کتک نخوریم آوردیمش تا یه خط صاف (توی نوار قلب) هم ازش بگیریم و ببریمش که خانم دکتر ولمون نکرد!»

خانم دکتر همچنان مشغول گلوی اون مرحوم بود، حق به وضوح با تکنیسین ۱۱۵ بود اما خانم دکتر هم دست بردار نبود. به ناچار رفتم کمکش و تراکئوستومی کردیم، بعد لوله تراشه (لوله ای که داخل نای میگذارند) گذاشتیم و آمبوبگ (همون کیسه ای که هی فشارش میدن تا مریض نفس بکشه!) زدیم سر لوله تراشه و خانم دکتر مشغول دادن تنفس شد. پرسنل ۱۱۵ همچنان به نوبت ماساژ قلبی میدادند و بالاخره یکیشون گفت: «خانم دکتر! اجازه میدین دیگه تمومش کنیم؟» خانم دکتر گفت: «نه! توی کتاب نوشته احیا باید چهل و پنج دقیقه طول بکشه، هنوز سه دقیقه مونده!» سه دقیقه بعد هم خیلی شیک آمبوبگ رو گذاشت زمین و گفت: «خسته نباشید» و رفت بیرون! 

تکنیسین ۱۱۵ گفت:«اون وقت اگه کتک نخوردیم این بار دیگه حتما میخوریم، وقتی جسدو با این زخم گلو ببریم روستاشون!»

مدتی گذشت، یه روز وقتی رفتم سر شیفت مسئول داروخونه صدام کرد و گفت: «دکتر! میدونی که مدتیه چند آمپول مورفین برای موارد خاص بهمون دادن؟ گفتم: «بله» گفت: «یکی دو تا بیشتر ازشون نمونده بی زحمت فقط برای موارد خاص ازشون استفاده کنید» گفتم: «چطور؟» گفت: «دو روز پیش خانم دکتر «ی» شیفت بود، هرکسی با دندون درد هم که می اومد براش مورفین مینوشت، بهش گفتم اینهارو برای موارد خاص دادن گفت توی کتاب نوشته برای دردهای شدید مورفین بدین!»

چند هفته بعد وقتی شیفتو از خانم دکتر «ی» تحویل گرفتم مسئول داروخونه صدام کرد و گفت: «میشه یه سرم توی این دفترچه بنویسی؟» گفتم: «چه سرمی؟ برای چی؟» گفت: «دیشب یه مریض سوختگی آوردند، خانم دکتر هم یه سرمی براش نوشت که من اسمشو هم نشنیده بودم وقتی به خانم دکتر گفتم اینجا نداریم به همراهش گفت برو از بیرون بگیر، همراه مریض هم رفت و برگشت و گفت هیچکدوم از داروخونه های داخل شهر اصلا نفهمیدند این چه نوع سرمی هست؟! خانم دکتر هم گفت من نمیدونم توی کتاب نوشته این سرم بهترین سرم برای بیماران سوختگیه! من سرم دیگه ای نمینویسم! وقتی دیدم کم کم بحث داره بالا میگیره یه برگه از دفترچه اش کندم و یه سرم بهش دادم!»

چند هفته بعد یه روز خانم «ر» (مسئول امور درمان شبکه) بهم زنگ زد و گفت: «شرمنده شیفت درمونگاه ....  خالی مونده میشه برید؟» وقتی رفتم دیدم توی برنامه شیفت ها اسم خانم دکتر «ی» رو نوشتن، از پرسنل پرسیدم: «پس خانم دکتر؟» مسئول داروخونه گفت: «خانم دکتر دیروز و امروز شیفت بود، دیشب مرده بچه شو آورده بود دکتر، وقتی اومد تا داروهاشو بدم خانم دکترو صدا کردم و گفتم ببخشید خانم دکتر نوشتین قطره استامینوفنو هر چهار ساعت چقدر به بچه بده؟ خانم دکتر گفت بیست و یک قطره و نیم! گفتم خانم دکتر اون نیمش دیگه چیه؟ گفت من نمیدونم من وزن بچه رو گذاشتم توی فرمولی که توی کتابم بود این قدر شد! پدر بچه گفت ببخشید خانم دکتر توی کتابتون نوشته قطره آخرو باید با قیچی نصف کنیم یا با تیغ؟! خانم دکتر نگاه ناجوری بهمون کرد و رفت توی اتاق استراحت، یکی دو ساعت بعد یه ماشین اومد توی درمونگاه و یه خانم ازش پیاده شد و مستقیم رفت توی اتاق استراحت، آخر شیفت هم با خانم دکتر اومد بیرون و اومد پیش من و گفت:

«دختر من توی دانشگاه تهران درس خونده، مردم اینجا نمیتونن سطح علمشو درک کنن!» و رفتند بیرون. 

بعدها شنیدم که خانم دکتر داره ادامه طرحشو در جنوب شرقی کشور میگذرونه، نمیدونم مردم اونجا تونستن سطح علمشو درک کنن یا نه؟!

پ.ن۱: سفر ترکیه تا اواخر شهریور به تعویق افتاد. البته هنوز هم رفتنمون قطعی نیست و بستگی به شرایط اون کشور داره.

پ.ن۲: برای فردی مثل من که پدرش از بچگی توی گوشش خونده که بهترین راه رستگاری (!) استخدام دولت شدنه خیلی عجیب بود که یکی از اقوام که درس سینما خونده از استخدام دولتی استعفا بده و بره توی کار آزاد. اما وقتی گه گاه بازیهاشو توی شبکه های مختلف تلویزیونی در کنار بازیگران بزرگ کشور دیدم و بخصوص حالا که اسمشو به عنوان دستیار کارگردان یکی از مطرح ترین سریال های این روزها میخونم حسابی به طرز تفکر خودم درباره راه رستگاری شک کردم!

پ.ن۳: عسل داره برای چندمین بار انیمیشن up رو نگاه میکنه، وقتی زندگی کاراکتر اصلی انیمیشن به صورت دور تند پخش میشه و همراه همسرش از بچگی به پیری میرسه عسل با حیرت بهم میگه: «بابا! مگه دخترها هم پیر میشن؟!»

نظرات 77 + ارسال نظر
fnm سه‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 01:10 ق.ظ

(من کنت مولا فهذا علی مولا)

دریای غدیر، از ریزش آبشارگون وحی بر جان محمّد(ص) لبریز است
و قامت دین در زلال غدیر خم انعکاس می‌یابد
حلول عید ولایت و امامت را که به شکرانه ی تکمیل دین و تتمیم نعمت همگان
با عرشیان و فرشیان است ، محضر شما و همه ی شیعیان
تبریک و تهنیت عرض می‌نمایم

ممنونم

مامان جون شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 12:36 ب.ظ

سلام.اقای دکتر چه قدر دیر مطلب می زارید

سلام شرمنده

مترجم راه راه جمعه 19 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 03:50 ب.ظ http://manneveshtblog.blogsky.com/

سلام
بله گویا یکی دو نفر قصد دارن صله رحم به جا بیارن با ما
من خودم زیاد رفت و آمدی نیستم واسه همین زیاد کسی نمیاد پیشم
قدیما یه وبلاگی داشتم اونجا می نوشتم الان اسباب کشی کردم

http://mannevesht73.blogfa.com
یه زمانی سئوی این وبلاگه 94 بود
+منتظر پست جدیدم.

سلام
عجب

مترجم راه راه سه‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 03:34 ب.ظ http://manneveshtblog.blogsky.com/

سلام پست بذارین دیگه عه!

سلام
دیشب داشتم شروع میکردم به نوشتن که یهویی نشد
احتمالا پس فردا!

مرسده یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 11:37 ب.ظ

وبلاگ گردیم هرچند وقت یکبار به هدف دیدن پستاتونه همیشه هم پشیمون میشم که چرا این همه وقت گذشته ار آخرین پستی که خوندم
نمیشه خیلی همه تقصیرا رو گذاشت رو خانم دکترا یا آقای دکتر هایی مثل دکتر- ی -خودتون بهتر در جریانین که سیستم آموزشی مون روز به روز داره بدتر میشه به خصوص تو رشته ما مثلا منی که 3/5 ساله مثلا دارم پزشکی میخونم شاید چند صد هزار صفحه کتاب و جزوه خوندم ولی در عمل هیچی واقعا چرا باید همچین روند اشتباهی باشه اونم تو رشته ما که با جون آدما سر و کار داریم تو دوره های کارورزی و کارآموزیم متاسفانه بخصوص تو دانشگاه های خوب بیشتر تمرکز روی تئوریه در حالی که پزشکی یه مهارته و این مهارتا باید تقویت بشه

از لطفتون سپاسگزارم
کاملا با شما موافقم

mina یکشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 05:42 ب.ظ http://www.bidarii2000.roomfa.com

اره واقعاً!

23 سال پیش بود که برای کاراموزی پزشکی قانونی رفته بودیم .

پزشک قانونی مردی بلند بالا و عینکی و چهارشونه بود البته اون لحظه فکر میکردم پدر سوخته است چون دخترهایی که گشت ارشاد میاورد بد جوری معاینه میکرد.
یه روز که تو اتاقش بودیم یه مرد میانسال دست به سینه اومد تو و دست دکتر رو بوسید!
بیش از حد متعارف بهش احترام گذاشت و گفت این مرد جون منو نجات داد!
تو سرد خونه بودم که با ضربه ای به قفسه سینم منو نجات داد!
دکتر خندید و گفت ولی دنده هات رو شکستم!
بله!

اون 45 دقیقه احیا بی حکمت نیست دکتر

مطمئنا علائمی از حیات داشته دیگه!
اما جالب بود

رخساره جمعه 12 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 09:54 ق.ظ http://Doctoregharib.mihanblog.com

خب قبول کنید چیزی که توی کتاب نوشته و چیزی که استادا به ما یاد میدن و با اصرار ازمون میخوان دراینده طبق اون طبابت کنیم با چیزی که توی طرح به وجود میاد فرقش زمین تا اسمونه و هماهنگ شدن باهاش یکم سخته...اینم یکی از چیزاییه که بایذ تو دانشگاها به ما یادبدن ولی هیچوقت نمیدن

دقیقا
ممنون از نظرتون

مترجم راه راه پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 05:59 ب.ظ http://www.manneveshtblog.blogsky.com

سلام آپ کنین دیگه...هی سر میزنم هی اپ نکردین مراجع قانونی رسیدگی کنن خب!

سلام شرمنده دیشب میخواستم بنویسم که یهویی نشد

سحر پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 03:03 ب.ظ

سلام دکتر احسنت به شما که اینهمه نظر رو تایید و پاسخ میدید..
در مورد یکی از پستاتون که نوشته بودید مادری دفترچه دختر دانشجویش رو میاره که مهر کنید راستش منم زمان دانشجوییم به مامانم میگفتم به دکتر بگه هرچقد جاداره برگ دفترچمو مهر کنه جدی دکتر موقع دانشجویی انگار ادم بیشتر مریض میشه ها
واقعا یادم به خودم افتاد کلی خندیدم فکرش نمیکردم اینقدر واسه دکتر جالب در بیاد یعنی دکتر منم همینقدر حرف من براش جال بوده

پاسخ قبل تکرار می شود

سحر پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 03:02 ب.ظ

سلام دکتر احسنت به شما که اینهمه نظر رو تایید و پاسخ میدید..
در مورد یکی از پستاتون که نوشته بودید مادری دفترچه دختر دانشجویش رو میاره که مهر کنید راستش منم زمان دانشجوییم به مامانم میگفتم به دکتر بگه هرچقد جاداره برگ دفترچمو مهر کنه جدی دکتر موقع دانشجویی انگار ادم بیشتر مریض میشه ها
واقعا یادم به خودم افتاد کلی خندیدم فکرش نمیکردم اینقدر واسه دکتر جالب در بیاد یعنی دکتر منم همینقدر حرف من براش جال بوده

سلام
خواهش میگردد
نکنه خودم دفترچه تونو مهر کردم؟!

معلوم الحال پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 10:50 ق.ظ http://www.daneshjoyezaban.mihanblog.com

ایشون تصمیم داشتن تا اخر عمرشون از روی کتاب تجویز کن؟
فکر میکنم از چاله در اومدن و افتادن توی چاه

لابد
فکر کنم!
پس وبلاگتون کو؟

سحر چهارشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 10:56 ب.ظ

سلام
ماشالا به شما دکتر
یعنی وقت میکنید اینهمه وبلاگ رو سر بزنید؟؟اخه پستای قبلی که خوندم هرکی ادرس وبلاگشو نوشته
البته تعجبی هم نداره اینهمه نظر رو جواب میدید واقعا باید شما رو الگوی خودم قرار بدم با این همه مشغله به خواننده هاتون اونم اینهمهههه خواننده احترام میذارید
احسنت به شما

سلام
ای بابا من خودم هم نیاز به الگو دارم

دکتر آتیس چهارشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 08:43 ق.ظ

سلام! باید بگم که همه یادداشت هاتونو از سال ۹۵ به سمت سال ۸۸ خوندم.برای من که به تازگی میرم که وارد استاجری بشم بسیار جالب و آموزنده بود.
خانواده زیبا و مهربونتون رو خداوند حفظ کنه
ممنونم✋

سلام
خسته نباشید
بسیار از لطفتون سپاسگزارم

مهربان چهارشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 01:37 ق.ظ

سلام.وبلاگ خیلی جالب و جذابی دارین بی اغراق.خیلی اتفاقی پیدا کردم و تمام مطالبشو خوندم و لذت بردم فقط از جریمه شدنتون تو شهرمون ناراحت شدم!یه حسیم قلقلکم داد برگردم و استارت پزشکی بزنم که سریع سرکوبش کردم دردسر نشه برام.پایدار باشید

سلام
خسته نباشید!
توی شهر شما؟ آهان فهمیدم
سپاسگزارم

mina سه‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 05:08 ب.ظ http://www.bidarii2000.roomfa.com

سلام

نه ادرسمو اشتباه نوشته بودم
اگر چه دیگه فعال نیستم


یه پزشک قانونی داشتیم که تو سردخونه مریض رو احیا کرد . طوری رو قفسه سینه ضربه زده بود که قفسه سینه شکسته بود اما مریض برگشت ...
در ضمن روزتون مبارک

سلام
پس این طور!
واقعا؟ قابل تحسینه

.... دوشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 12:26 ب.ظ

راستش تو مورد اول با خانوم دکتر موافق بودم
منم اگه بودم این 45 دقیقه رد رعایت میکردم
ما واسطه ایم خدا که نبستیم!
ولی خوب 1.2موردم بود که زیادی خواست دقیق بازی در بیاره:|
در کل نه مثل این خانوم دکتر خوبه
نه مثل اون دکترایی که اصلا دربند خیلی زیادنیستن و دقیق کار نمیکنن

سپاسگزارم از نظرتون

Juddya دوشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 12:23 ب.ظ http://juddya-abbot20.blogsky.com

سلام دکتر خسته نباشید
راجع به رمزدارشدن پستها فرموده بودیداومدم بهتون اطلاع بدم که پست شماره ۳۰ دراین مورد نوشتم

سلام
ملاحظه شد!
ممنون از لطفتون

Rojin دوشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 07:50 ق.ظ http://rojna.blogfa.com

این خانم دکتر کتابی به درد همون تهران میخوره،. دکتری که از زندگی و امکانات یه منطقه خبر نداره و ادعاش میشه که باسواده، حتی مریضی که نه نبض داره نه نفس میکشه ۴۵ دقیقه احیا میکنه به درد لای جرز میخوره. این خانم دکتر چند سالش بود حالا؟ شما چرا ناچار بودین برین کمکش؟

ما اینجا مریض درد شدید غیر قابل تحمل داشته باشه بهش قرص میدن، Oxycodone ya Vicodin مورفین فقط بیمارستان و اورژانس تزریق میشه.

تو رو خدا ترکیه نرین با این وضعیت، اون هم کشوری که به مردمش هم رحم نمیکنه و خودش ادم کشه!!! اصلا باید تحریمش کرد مثل عربستان!!!

مدتهاست که وبلاگتونو میخونم
هیچوقت ندیده بودم این همه خشانت (!) داشته باشید

زهرا دوشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 02:15 ق.ظ http://roozhaie-zendegi.mihanblog.com

سلام
خیلی وقت بود به وبلاگهای محبوبم سر نزده بودم...خوشحالم لااقل شما هنوز سر جاتونین!قبلا اغلب خاموش میخوندمتون
این خانم دکتر احتمالا از اون دسته خانم دکترها بودند که همه کشیکها و درمانگاهها رو فروختند و فقط سرشونو فرو بردند تو کتاب...
فهمیدن این مطلب که کتب ما آمریکایی هستند و مریضهای ایرانیمون رو نمیتونیم دقیقا با اونها منیج کنیم(به دلایل مختلف من جمله دلایل نژادی و فرهنگی و ژنتکی)خیلی سخت نیست به نظر من..فقط کمی نیاز به تلاش تو دوران دانشجویی داره...
بچه هایی که الان اول راه هستند باید بدونند با صرف درس خوندن پزشک خوب نمیشن...برای پزشک خوب شدن باید هم خوب درس خوند و همخوب مریض دید و هم خوب از تجربه های اتندها و رزیدنتها حتی در اداره هر کیسی استفاده کرد.
عسل خانمتون هم همچنان گل سر سبد پستهاتون هستند

سلام
ممنون از لطفتون

yasna98 یکشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 05:13 ب.ظ http://http://yasna98.blogfa.com/

سلام اقای دکترمخاطب وبتونم دوس دارم اینجارو موفق و پیروز باشید

سلام
ممنون از لطفتون

مترجم راه راه شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 01:10 ق.ظ http://www.manneveshtblog.blogsky.com

لینکتون کردم دوستم

سپاسگزارم

مترجم راه راه شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 01:07 ق.ظ http://www.manneveshtblog.blogsky.com

شما لطف دارین ولی واقعا کم کسی حوصله ی خوندن حرفای یه نیمچه مترجم رو داره....

کافیه یه بار امتحان کنید

خاتون بانو جمعه 5 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 02:59 ب.ظ

سلام روزتون با تاخیر مبارک باشه.
چقدر این پستتون عالی بود. مخصوصا مطلب مربوط به خانم دکتر "ی"
پدرتون حرف خوبی زدند. من خودم هم خیلی اصراری به استخدامی نمی بینم ولی دوستانم بال ابل می زنن براش.
خیلی از مشاغل آزاد هستند که شما صاحب کار نیستید و زیر دست فرد دیگری هستید و اون ها به شما خیلی کمتر از حقوق واقعی و اصلی را می دهند.
مثلا طبق قانون کار حقوق شما در فلان شغل 800 تومن بشه به شما حتی تا 300 هزار تومن پرداخت می کنند و شما مجبور هستید برگه ی قرارداد با ماهی 800 تومان را امضا کنید و این یعنی یه ظلم واقعی صاحب کار به زیردستش.

سلام
ممنون اما عملا همه پست مربوط به خانم دکتر بود!
حق با شماست

مینو چهارشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 09:22 ب.ظ http://milad321.blogfa.com

در هر صنفی همه جور آ دمی هست.یکی به وسواس این خانم دکتر،یکی مثل جراحی که شبکیه منو عمل کرد بدون یک کلمه تو،ضیح یا دستور مراقبت.
چقدر دختر خانم شما با نمکه

حق کاملا با شماست
ممنون از شما

mina چهارشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 07:57 ب.ظ http://www.bidaree2000.roomfa.com

اولا شیر مادر حلال خانم دکتری که احیا رو 45 دقیقه ادامه میده!

باورکنید با خوندن این پست امید از دست رفته ای که نسبت به پزشکها داشتم دوباره به دست آوردم.

چقدر زیباست که پزشکی دقیقا بر اساس علمی عمل کنه.

اگر همه پزشکا اینقدر دقیق بودند دولت مجبور میشد همه داروهای مورد نیاز رو وارد کنه و نظم و دقت باعث کاهش مرگ و میر عزیزانمون میشد.

خیلی جاها که شیفت بودم وقتی مریض اورژانسی رو میاوردند پزشک عمومی تنها هنری که میکرد نوشتن گواهی فوت بود!

حتی پزشکی که مطب داره چند وقت پیش مریضی با ایست قلبی تو خیابون افتاد درست دم در مطبش!
وقتی اوردنش به اورژانس زنگ زدند! تا اونا اومدن و به جای ماساژ نازش کردند مرد بیچاره!

ماساژ باید به حدی باشه که قفسه سینه 5 سانتی متر فرو بره.
باید قلب فشرده بشه! متاسفانه هیچ کس درست انجام نمیده. بخصوص برای بیماران چاق.

بهتون قول میدم اون خانم دکتر دقیق به شدت معروف و موفق خواهد شد
کاش اسم و فامیلش رو میذاشتین که ارتباط باهاش برقرار کنم و به نوبه خودم ازش قدردانی کنم

فرمایش شما متین اما احیاء جسد با فیکس میدریاز دوبل و بدن سرد و خشک شده؟
آدرستونو درست نوشتین؟

[ بدون نام ] سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 09:14 ب.ظ

روز پزشک مبارک دکتر عزیز

امیدوارم سلامت و خوشبخت باشید

ممنونم برای وبلاگتون و لحظات شادی که برامون می سازید. امیدوارم بازخوردش رو تو زندگیتون ببینید

از لطفتون ممنون دوست ناشناس من

دلارام سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 08:15 ب.ظ

درود بر شما آقای دکتر گرامی
روز پزشک مبارکتون باشه ( بابت تاخیر معذرتخواهی میکنم)
امیدوارم همیشه دلشاد و تندرست باشید در کنار خانواده ی محترمتون.
روز شما و همه ی همکاران گل و وظیفه شناس و دوستداشتنی تون که از اینجا میگذرند هم مبارک باشه...
( راستی من چند بار با شکلک های موبایل اینجا کامنت گذاشتم ولی پست نمیشد، احتمال دادم بخاطر اوناست؛ به هر حال ببخشید اینجا گل نبود تقدیم کنم )
در پناه خدا باشید
عسل خانوووووم رو هم ببوسید بی زحمت

سلام
ممنون از لطفتون
چشم

اسحاقی سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 11:21 ق.ظ

سلام دکتر.هستم .ولی هنوز به کتاب صورت دسترسی ندارم و شما هم اینستا ندارین خو .بعد ببخشید احیانا اون دوست پست قبلی که ایمیلش مشکل داشت من نبودم آیا؟تا اونجا که می دونم ادرسو درست نوشتم.

سلام
ممنون از شما
شما که نظر خصوصی که جواب بخواد نداشتین داشتین؟

ساناز سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 10:36 ق.ظ

سلام راست میگه عسل جان دیگه خانوم اصولا سه دوره دارن کودکی جوانی وچقدر خوب موندی
ما که پیر نمیشیم

واقعا

نازلی سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 09:17 ق.ظ http://www.n-nikan.blog.ir

چه قلم سلیس و روانی برای بیان ماجراها دارید
من که خیلی لذت بردم

سپاسگزارم

pezeshketarhi دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 11:38 ب.ظ

salam, roozetoon mobarak

سلام خانم دکتر
ممنونم روز شما هم مبارک

یک د م د د ادبیات دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 11:12 ب.ظ

سلام، روزتون مبارک گل گل گل

سلام
سپاسگزارم

maryam.k دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 09:05 ب.ظ http://zendegiyekhososiyeman.blogsky.com

روزتون مبارک دکتر

ممنونم

عاطفه دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 09:00 ب.ظ http://www.ati-91.blogfa.com

سلام آقای دکتر
عجب داستانی بود..امتحان داشتم ولی با دقت خوندمش اومدم بگم روزتون مبارک ایشالا همیشه در کنار خانواده تون سالم تندرست باشید و در کارتون پیشرفت
در ضمن به عسل جان هم بگیدما دخترا هیچ وقت پیر نمیشیم هیچوقت

سلام
ممنون
اگه نمره تون خوب نشد من هیچ مسئولیتی رو قبول نمیکنم!

Mi3_x دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 06:59 ب.ظ

سلاممممم
مردم از بس اومدم و رفتم تا ببینم نظرات رو ثبت کردید یا نه!! :))
و الان خوشحالم از این بابت:))

++ خوب ببینید من نمیدونم جو دانشگاه چجوریه و هدفمم پزشکی داتشگاه تهرانه و تا الانم درست رفتم راهو:) اما اینجا همه میگن بری. دانشگاه که چی بشه میری و میای هیچ اتفاقی نمیفته
یا کسی نیست از خوبی های دانشگاه بگه و بشینم محکم تر بخونم همه میگن دانشگاه خبری نیست!!
و باعث میشه ادم از هدفش خیلی فاصله بگیره://
خواستم شما که پزشکی خوندید و بالاخره تحصیل کرده هستید یکم واسم صحبت کنید
و بگید پزشکی چجوریه سخته یا اسون
من از اونام که باعشق میخونم واسش
نه برای موقعیت اجتماعیش یا پول یا پرستیژ بالاس://
خواستم یکمی بگید و صحبت کنید تا محکم تر بخونم تا ببینم این راهو اشتباه نمیرم:)

امیدوارم منظوررو رسونده باشم:))
سپآس:))

سلام
شرمنده که مدتی منتظر موندین
سالی که خودم میخواستم برای کنکور بخونم اول نشستم و با خودم فکر کردم که امسال سالیه که زندگی آینده منو تعیین میکنه
شغلمو، سبک زندگی مو، درآمدمو، و...
بعد دیدم شل جنبیدن توی این سال مساویه با یه عمر حسرت خوردن پس بکوب شروع کردم به خوندن
اگه برای تخصص هم همون طور میخوندم مطمئنا تا حالا قبول میشدم

مترجم راه راه دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 05:28 ب.ظ http://manneveshtblog.blogsky.com/

-قطره آخر رو با قیچی نصف کنیم یا تیغ؟
-بابا مگه دخترا هم پیر میشن

سلام
اول روز پزشک بر شما مبارک؛ و دوم...
از طبعتون در طنزنویسی خوشم میاد تنها کسی هستید که می خوانمش به کامنتای وبلاگم دقت کنید متوجه می شید . بله ...اول برای شما کامنت گذاشتم بعد تو وبم پست گذاشتم.یه مدت بود می خواستم خرسو کنار بذارم شبش اصلا خوابم نبرد مدتی سراغ داروهای خواب آور رفتم اصن زدگیم ریخت به هم . بی خیال شدم و دیدم خرس ضررش کمتره !

سلام
شما لطف دارین
حیفه وبلاگ شما هم از نظرها مخفی باشه
باور کنید

دلژین دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 04:58 ب.ظ

روزتون مباااارک اقای دکتتتتر

سپاسگزارم
اگر دلژین پزشک عمومی هستید روز شما هم مبارک!
اگر دلژین دندانپزشک هم هستید روز دندانپزشکی با کلی تاخیر مبارک!

fnm دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 01:00 ب.ظ

با سلام
یکم شهریور ماه سالروز ولادت بزرگ دانشمند و طبیب برجسته نامدار ایرانی جهان اسلام
شیخ الرئیس ابوعلی سینا و روز پزشک بر تمامی
طبیبان فرزانه و جامعه پزشکی تلاشگر ایران اسلامی خجسته باد.

سلام
سپاسگزارم

سودا دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 12:45 ب.ظ

روز پزشک مبارک دکتر...

ممنونم خانم دکتر
روز شما هم مبارک

Juddya دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 11:55 ق.ظ http://juddya-abbot20.blogsky.com

سلام دکتر روزتون مبارک

سلام
ممنون

وانی دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 10:08 ق.ظ

سلام آقای دکتر روز پزشک رو به شما و همه ی پزشکان سرزمینم تبریک عرض می کنم
و تبریک دیگه برای قلم خوب و تفکر شماست . این پست نباید به کسی بر بخوره چون واقعیته و درصد کمی از پزشکان دچار وسواس فکری یا کوتاهی در معالجه و مسائلی از این قبیل هستن مثل درصد زیادی از آدم های جامعه که درگیر مسائل بدتری هستن قلم طنز شما فوق العاده است آنی خانم هم قلم بسیار خوبی دارند و همین میشه که عماد و عسل بچه های باهوش و با تفکر و شیرین زبون هستن. همگی در پناه خدا باشید

سلام
سپاسگزارم
شما لطف دارین اما باور کنید این طنز نبود فقط حقیقت بود

اسحاقی دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 08:07 ق.ظ

سلام دکتر .روزتون مبارک باشه .دستانتون پر توان و نسخه هاتون شفابخش .موفق تر باشید..

سلام
سپاسگزارم
معلوم هست شما کجایین؟

Penman یکشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 10:59 ب.ظ http://mrplanner.blogsky.com

چه جالب
عجب خانوم دکتر باصفایی :)
اون رستگاری تو مشاغل دولتی که پدرتون فرمودن.کاملا درسته ولی مربوط میشه به گذشته های خیلی دور که الان دیگه به تاریخ پیوسته.

ممنون
واقعا
دقیقا

خاله آذر یکشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 06:22 ب.ظ

خوبه تو محاسبه میزان دارو رادیکال و انتگرال نداریما

ساناز یکشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 11:23 ق.ظ http://sanaz1359.persianblog.ir

سلام. بعضیها اینجوری هستند دیگه همونی که بهشون دیکته شده رو اجرا میکنند. ابتکار عمل در هر شغلی لازمه.

سلام
دقیقا

مریم یکشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 08:29 ق.ظ

سلام.

چقدر دلم برای اون پسر که فوت شده سوخت.
آیا تو کتابش نوشته کسی که فوت شده رو باید 45 دقیقه احیا کرد؟!!

برام جالبه که تعریفش از درد شدید، دندون درده!!

دست بابای اون بچه هم درد نکنه که به اون شکل جوابش رو داد و باعث شد خانم دکتر ناراحت بشه و از ولایت شما بره! فقط امیدوارم با این مدل طبابت بلایی سر کسی نیاره.

به عسل هم بگین دخترا همیشه تو یه سن باقی میمونن و هیچوقت پیر نمیشن خیالش راحت باشه

سلام
بسیار از لطفتون سپاسگزارم

mi3_x یکشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 12:17 ق.ظ

سلام
مدت هاس که وبتون رو میخونم:)
اما خاموش بودم و چندباری هم حتی نظرمو نوشتم اما ثبت نکردمش:)
+ نمیدونم چرا

اما این سری ثبتش میکنم

یه کنکوری96 هستم:))
همکار ایندتو:))
میشه یکمی برام بگید از رشتتون و جو دانشگاه و درس ها تا بشه محرک واسم؟؟ و بیشتر درس بخونم؟؟؟ چون کسی رو ندارم که بخواد از دانشگاه واسم بگه و بشینم بخونم:(( بگه خوبه بده یا.....
سپآس

سلام
قبول دارین که سوالتون خیلی کلیه؟
میشه بگین دقیقا چیو میخواین بدونین؟
خوبه خیلی خوبه!

سنجاقک شنبه 30 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 06:59 ب.ظ

من دکترای زیادی لازم داشتم متاسفانه!!وقتی پای جراحی و عمل هم باشه به شدددت تحقیقات میکنم خدا رو شکر دکترای خوبی هم داریم..در موارد اورژانس هم تنها کاری ک میونین بکتیم اینه ک بریم ی بیمارستان خوب بقیه شو بسپریم بخدا..
ولی دکتر بیسواد رو از هشتاد فرسخی میشه تشخیص داد الان که دیگه با وجود گوگل ک سرش به سلامت قبل ازینکه مراجعه کنم ب دکتر خودم تخصصم رو کامل میکنم
یه مهر فقط لازمه ک اونم بخاطر استفاده بیمه مجبوریم بریم پرداخت کنبم دیگه
خیلیییی ناراحتم ک اینو میگم خیلیییی خیلییییی ناراحتم ولی متاسفانه اگه شناخت راجع ب دکتر نداشته باشم اقا و خانم باشند بدون شک اقاهه رو انتخاب میکنم..خانمای دکتری ک نزدیک ما هستن کلاااا تعطیلن مث همین خانم دکتر شما

پس مواظب باشم از هشتاد فرسخی بهم نزدیک تر نشین!
متاسفانه باید با بخش پایانی حرفتون مخالفت کنم
توی دانشگاه ما اساتید خانمی داشتیم خیلی از آقایون بامعلومات تر

الف.واو شنبه 30 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 10:33 ق.ظ http://www.havabanoo.blogsky.com

سلام
من که مدتیه فوبیای ادم کشتن گرفتم...از الان همش میترسم که بعدا بی سواد و نابلد بشم

سلام
بدیش اینه که حتی اگه کار اشتباهی هم نکرده باشین تا مدتها به خودتون میگین یعنی واقعاً کار دیگه ای نمیشد براش کرد؟

شالیزه شنبه 30 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 02:21 ق.ظ http://bali-baraye-paridan.blogfa.com

بسایر منصفانه

وات ایز بسایر؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد