جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۱۹۳)

سلام

۱. (۱۴+) سه هفته توی یه درمونگاه روستایی بودم که پزشکش طرحش تموم شده بود. یه روز از شبکه زنگ زدند و گفتند از فردا پزشک جدید مرکز میاد اونجا. آخر وقت از پرسنل خداحافظی کردم که خانم مسئول داروخونه گفت: من اینجا با چندتا پزشک مرد کار کردم. اما هیچکدوم به بی عرضگی شما نبودن!

۲. راننده قرار بود دوتا از خانم های توی درمونگاهو ببره، خانمها توی ماشین بودند اما راننده داشت معطل میکرد. به یکی از خانمها گفتم: خودتون بشینین پشت فرمون و راه بیفتین برین. گفت: آخه من اونقدر با احتیاط میرم که اگه با ماشین برم و بعد راننده پیاده راه بیفته زودتر میرسه!

۳. پیرزنه گفت: مدتیه که فراموشی پیدا کردم. مثلا (سرشو برد بالا) خدایا ببخشید که جلو خودت میگم اما رکعت های نمازو هم یادم میره! 

۴. به خانمه گفتم: بچه تون از کی سرما خورده؟ گفت: این از وقتی که از شکمم اومد بیرون سرما خورده بود!

۵. به خانمه گفتم: حرص نخوردین؟ گفت: چرا داداشم رفته سربازی، اما نه گاوم خورده زمین پاش شکسته. بالاخره ده میلیون تومن گاوه! 

۶. پیرزنه گفت: آزمایش هم رفتم. گفتم: خب رفتین آزمایش چی گفتند؟ گفت: هیچی!  خونمو گرفت و گفت پاشو برو!

۷. خانمه گفت: شبها که میخوابم اسید معده ام میاد بالا میاد تا توی گوشم! 

۸. درحال دیدن مریض بودم که یه خانم اومد و گفت: یه مریض بدحال توی خونه دارم که نمیتونم بیارمش، میشه سر راه رفتن به شهر بیایین ببینینش؟  گفتم: باشه. رفتم خونه شون و برای مریض نسخه نوشتم که یکی از اهالی خونه گفت: میشه فشار مادرمو هم بگیرین؟ مریضه گفت: دکتر برای من اومده اینجا حالا چطور شده مادرت این قدر عزیز شده؟!

۹. خانمه گفت: بچه ام تب داره. نمیدونم چرا وقتی میبرمش پیش بچه خواهرم تب هردوشون بیشتر میشه!

۱۰. (۱۴+) خانمه گفت: سینه ام ورم کرده. گفتم: همین یک طرف؟ یکدفعه شوهرش لباس خانمه رو بالا زد و گفت: دست بزن ببین چقدر ورم کرده. نوک انگشتمو گذاشتم و گفتم: بله ورم کرده. شوهرش گفت: ای بابا قشنگ فشار بده! محکم!

۱۱. (توسط خانمها خوانده نشود!) همسر یکی از پزشکان که بچه کنکوری داشت فوت کرد. چند ماه بعد دیدمش که گفت: یکی از مریضها بهم گفت: توی همین روستا چندتا دختر ترشیده داریم نمیخوای؟ گفتم: چند سالشونه؟ گفت: هجده، نوزده سال! 

۱۲. مرده با اسهال و استفراغ اومده بود، نسخه شو که نوشتم گفت: یه پماد هم برای پادرد برام بنویس. از مطب که میرفت بیرون گفت: دکترو ببین، اگه خودم نگفته بودم پماد برام نمینوشت!

پ.ن۱: توی گوشی جدیدی که چند ماه پیش خریدم یه برنامه ورزشی هم هست. روز پنجشنبه حدود یک ساعت پیش از بازی تیم ملی با مراکش از خونه رفتم بیرون تا تمرین دویدنمو انجام بدم. وسط راه بالا پریدم تا برم روی یه جدول، پای راستم اومد روی جدول ولی پای چپم به بالای جدول نرسید. تعادلم به هم خورد و گوشیم از یه طرف پرتاب شد و عینکم از یه طرف دیگه. به زحمت تعادلمو حفظ کردم و گوشیو برداشتم که دیدم ..... 

از بالا تا پایین صفحه پر از ترک های ریز و درشت بود. بعد از تعطیلات بردمش تعمیر که گفت: چقدر شانس داری! فقط صفحه اش شکسته و میشه عوضش کرد. فعلا همون گوشی قدیمی دستمه با همون مشکلاتی که باعث شد عوضش کنم. یعنی نمیدونم چرا من از گوشی این قدر بدشانسی میارم. حالا از یه طرف میترسم گوشی تعمیری دیگه گوشی نشه و از طرف دیگه کلی از تمرینات ورزشی گوشی عقب افتادم! جالب این که قیمت این گوشی ها از وقتی که من خریدمش کلی گرون تر شده!

پ.ن۲: در حین دیدن بازی ایران و مراکش عماد دقیقا همون سوالاتی رو میپرسید که زمانی برادرهای کوچیکم میپرسیدند مثلا: اگه بازی مساوی بشه پنالتی میزنن؟ اگه نمیزنن پس کدومشون میره بالا؟ و.... 

اما سوال عسل موقع دیدن بازی اسپانیا و پرتغال بود: «حالا اونها که لباس سفید دارن به ما کمک می‌کنن لباس قرمزها به اون لباس قرمزها که با ما بازی میکردن؟»

پ.ن۳: میدونم که احتمالش زیاد نیست اما امیدوارم تیم ملی امشب برابر اسپانیا موفق باشه. (وبلاگ فوتبالیم از کار افتاده و ناچارم اینجا بنویسم!)

نظرات 51 + ارسال نظر
وفا شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1397 ساعت 09:53 ق.ظ http://neli6671@gmail.com

۱۸ساله ترشیده س؟:/ اونوقت بابای من اونروز پرسید راستی تو وقتی ازدواج کردی چندسالت بود؟ من) ۲۳. بابام) من چرا اینقدررررر زووود تو رو شوهر دادم؟!!

کاش تو روستاها بیمارستان هم بسازن منم برم طرح ! :(

به نظر من نه
انشاءالله

دختر خرداد سه‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 05:06 ب.ظ http://talatomdarya.blogfa.com

سلام فک کنم الان درست فرستادم آدرسم را

سلام
بله

دخترخرداد یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 11:28 ب.ظ http://www.talatomdarya.com

سلام خداقوت
خیلی خوبه این همه سال وبتون هنوز هست
اونم با مشغله ای که دارید
واقعا خسته نباشید مطالبتون بسیار خوب بود
ونکته ای که برای من داشت این بود که گاهی خودم شاید دچتر این اشتباهات میشدم......

سلام
ممنون از لطف شما
راستی آدرستونو هم اشتباه نوشتین ظاهرا

ایرمان یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 04:57 ق.ظ

بعد مدتها وسط درس خوندن برگشتم به خوندن وبلاگ !
از اون‌شماره یکتون شاخ دراوردم!!
و خندم گرفت که وقتی ۱۸ساله ترشیده محسوب میشه !من دیگه احتمالا پیرزنم و خبر ندارم

خوش اومدین
ببینین من چه حالتی پیدا کردم
شما چرا؟ پس جناب آسانسور چی؟

فامس یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 12:44 ق.ظ

سلام.. ما که کنکور دادیم.. ببینیم سازمان سنجش لیاقت این رو داره.. یه خانم دکتر با استعداد رو قبول کنه. ان شالله.... والا کنکور امسال جای همه چیز از جمله بچه به دنیا آورد ن عقد و خواب و تخمه خوردن بودن الا کنکور دادن.... این ی کیه.. بیا چنتا ترشیده داریما... بعد آقای دکتر دست راست رو سرمون. جهت قبولی پزشکی کنکور عرض کردم

سلام
امیدوارم همون طور بشه که به صلاحتونه

Atena شنبه 9 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 08:14 ب.ظ

سلام وبتون خیلی جالب وعالیه. ٤و٩باحال وعجیب

سلام
ممنون
موافقم

ی شنبه 9 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 05:44 ب.ظ

ترشیده می خوام

[ بدون نام ] شنبه 9 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 03:13 ب.ظ

سلام جناب دکتر ممنون از جوابتون.خدای نکرده به هیچ عنوان قصد جسارت نداشتم.متاسفانه دارم می بینم اکثرا معیاربیشتر اقایون برای ازدواج ظاهر شده .وچه خانم های فهمیده و با کمالاتی که میتونن مادرهای موفقی بشن فقط به خاطر نداشتن بعضی معیارها از این موهبت محروم میشن.از نظر من که همه زیبایی خودشون رو دارن.قصدم به هیچ عنوان خدای نکرده جسارت به شما نبود فقط از این معیارهای ظاهری که متاسفانه الان خیلی زیاد شده ناراحتم.در حالی که ظاهر که دست کسی نیست مهم اخلاق هست که متاسفانه الان زیاد مهم نیست

سلام
کاملا با شما موافقم
ناراحت نشدم چون دلیلی نداشت

ساناز شنبه 9 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 02:04 ب.ظ http://sanaz2020.blogsky.com

سلام. مثل همیشه خاطراتتون بسیار جالب بود.
مورد ۱ معنی عرضه رو هم فهمیدیم...

سلام
ممنون
تازه فهمیدم چقدر بی عرضه بودم تا حالا!

ستاره بامداد جمعه 8 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 05:19 ب.ظ http://morningstars.blogsky.com

کلا انگار همه بچه ها عادتشونه موقع دیدن برنامه های تلویزیون، بزرگتراشونو سوال پیچ کنن!

دقیقا

طیبه پنج‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 11:49 ب.ظ http://almasezendegi.mihanblog.com

سلام
وقت به خیر
عه...‌من که همه پست های شما رو خوندم ولی یادم نمیاد از آشنایی با همسرتون خونده باشم.یکی از خواننده هاتون کامنت گذاشته و انتقاد کرده که شما هم جواب دادید حق با شماست
من هم دلم می خواد اون پست رو بخونم.اگه اشکال نداره لطفا راهنماییم کنید.

سلام
خودتون پیداش میکنین

ریزوریوس ❤:) پنج‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 12:34 ب.ظ http://risorius.blog.ir

11 . حالا خوبه روستاس اونجا
ما یکی از همکلاسیامون (۲۰ سالشه) فکر میکنه دختر که از ۲۰ گذشت دیگه باید ترشی انداختش
مثلا یکی از همکلاسیامون ۲۳ سالشه بهش میگه ترشیده به هر حال تحصیلات هم گاها شعور نمیاره

اصولا شعور و تحصیلات ربطی به هم ندارند
باور کنید

دلژین پنج‌شنبه 7 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 10:40 ق.ظ

میخونمتون همیشه و کلی میخندم :))
اخ اخ
چقدر آدم حرص میخوره گوشی نو اینجوری میشع :/

خنده تون مستدام
آی گفتین

[ بدون نام ] چهارشنبه 6 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 10:31 ب.ظ

سلام جناب دکتر من همیشه پستهاتون رو میخونم پست های قبلیتون رو که خوندم اون پستی که اشنایی با همسرعزیزتون رو نوشته بودین.از ظاهر همکلاسیهای دانشگاتون ایراد گرفته بودین.راستش فکر نمیکردم شما هم جزو اون دسته از اقایونی باشین که از روی ظاهر قضاوت کنین.اخه ظاهر که خود ادم هیچ نقشی توش نداره چرا باید معیار باشه ؟!یا وسیله تمسخر.اخلاق وادب ودانش که دست خود ادم هست برای کسی مهم نیست بعد ظاهر که دست خود ادم نیست خیلی مهمه.برای همینه که اینقدر متاسفانه امار جراحی زیبایی توی ایران بالاست چون تنها چیزی که از نظر اکثر اقایون ایرانی مهمه فقط فقط ظاهره

سلام
حق با شماست
شاید این هم از نقاط ضعف من باشه که همیشه احساس واقعی مو مینویسم
اما در این که کارم اشتباه بوده حرفی نیست

شیرین چهارشنبه 6 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 12:29 ب.ظ http://ندارم

سلاااااام
راسشوبخواین ن همیشه میرم وب گولو
اسم شمارومیدیدم میگفتم این دیگه چه اسمیه رغبت نمیکردم بازش کنم ببینم چه خبره
ولی بالاخره امروز اومدم اینجا وکلییییی کیف کردم
خاطراتتون خیلی باحالن منم تومحل کار نمیتونستم خودموکنترل کنم آخرسر جلوی دهنمو گرفتم یه ارباب رجوع بیادببینه میگه خانومه خل شده هی میخندهدمت گررررم خستگیم درررفت
ضمنا اون عسل باباروببوس ازطرف من

سلام
پس خوش اومدین
شرمنده اگه باعث اختلال در کارتون شدم
چشم

پونی چهارشنبه 6 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 07:44 ق.ظ

از نظر کواعبا اترابا دیگه

فحش دادی الان؟!

خلیل سه‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 11:13 ب.ظ http://tarikhroze4.blogsky.com

سلام،

دست مریزاد دکتر! تصویر خوبی از جامعه میدین! با سپاس

سلام
مخ لسیم

مینا سه‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 01:04 ق.ظ http://searchofsmile.blog.ir

ا دات آی آره چرا زدم دات کام؟

چه عرض کنم؟

مینا دوشنبه 4 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 06:57 ب.ظ http://searchofsmile.blog.com

پس با این حساب من کپک زدم ،استخونامم پوسیده

دور از جون
راستی آدرستونو هم اشتباه نوشتین

ی د ادبیات دوشنبه 4 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 10:29 ق.ظ

خانم مسوول داروخانه در لحظۀ آخر هم تلاش خودش ار کرده به نظرم کسانی که منظور +دار بودن اون را متوجه نشدند توجهشون فقط به گفتۀ خانم بوده، در صورتی که ربولی زبان بدن او را (طرز نگاه، لحن گفتن، شیوۀ لباس پوشیدن و تأکید گفتاری او را) هم مشاهده کرده است.

آفرین بر شما
زدین توی خال!

لیلا خانم دوشنبه 4 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 09:57 ق.ظ

جدی اینو گفت ؟؟؟من مردم برای مورد یک

باور کنید

جیک جیکی یکشنبه 3 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 05:28 ب.ظ http://khoda-ra.blog.ir/

سلام.هروقتی که تونستین بیاین وبلاگم و پست اولم رو جواب بدین.ممنونم [گل]

سلام
چشم

جیک جیکی یکشنبه 3 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 05:19 ب.ظ http://khoda-ra.blog.ir/

عه سلااام گمتون کرده بوددم پیداتون کردم باز.تبریک به خودم تبریک به همه


مورد 3و4

سلام
تبریک به همه؟!

پژمان یکشنبه 3 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 10:47 ق.ظ http://chashmanman.mihanblog.com/

سلام دکتر
من فوتبالی نیستم. از ده سالگی تا الان چند نوع ورزش رزمی رو تا سطح استادی رفتم ولی سرجمع تا حالا یه فوتبال رو کامل ندیدم. بازی ایران بحرین سال 84 بود. تیم حفاظت ورزشگاه بودیم. ملت غرق فوتبال بودن من در و دیوار استادیوم رو نگاه می کردم. ولی انصافا بازی با اسپانیا عالی بود. حس حماسی خاصی داشت.

سلام
خب سلیقه ها متفاوته حق دارین
اون هم بازی عذاب آوری بود سال هشتاد و چهار

راضی یکشنبه 3 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 10:37 ق.ظ

مثل همیشه عالییی

سپاسگزارم

پونی شنبه 2 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 11:57 ب.ظ http://pppooonnnyyy.blogfa.com/

عجب خاطراتی !
واقعا خانه های بهداشت را باید اسمشو گذاشت خانه بهشت!
هجده ترشیده باشه سیزده رسیده!
به امید پیروزی بر پرتقال ؟! پرتغال؟؟
پارتاخال؟!

بهشت؟ از چه نظر؟!

نسیم شنبه 2 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 11:43 ب.ظ http://www.mannevesht73.blogfa.com

عه یه نسیم جدید اومده :)))
بارم‌تاکید جنسیشو نفهنیدم :))

جدید؟ متوجه نشدم!
چشم دل باز کن.....!

نسیم شنبه 2 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 06:26 ب.ظ

حالا دکتر خداییش اگه دخترتون بخواد پزشکی بخونه بهش اجازه می دید( خارج از فضای روشنفکری امروزی و فمینیستی)؟

من بهش توصیه نمیکنم
اما اگه واقعا علاقه داشته باشه حرفی ندارم

نسیم شنبه 2 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 05:39 ب.ظ http://www.mannevesht73.blogfa.com

من نکته مثبت چهارده مورد یک رو نفهمیدم

وقتی صرفا روی دکتر مرد تاکید کرد حس خوشایندی برام نداشت
دیگه خودتون فکر کنین

نیلو شنبه 2 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 04:38 ب.ظ http://nil-nil.blogfa.com

فقط شماره 10 و 12 عالی بود. کلی خندیدم.
عسل خیلی کارشناسی می پرسه ها!

خنده تون مستدام
واقعا

خانم دکتر تمام وقت شنبه 2 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 12:43 ب.ظ http://harfhayedivane.mihanblog.com

منظور مسیول داروخونه چی بود؟من داروخونمون خیلی دوسم داشت چون روتین هام با روتین های بقیه پزشکا فرق داشت داروهاش فروش میرفت.منظور داروخونه شما هم همین بوده؟

چه عرض کنم؟ توضیح بیشتری نداد!

شیرین شنبه 2 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 12:16 ب.ظ http://khateraha95.blogfa.com

1- بهش نگفتین خیلی ممنون؟؟؟؟؟؟؟؟من بودم میگفتم 6- خب راست گفته ازمایشگاه همینو میگه دیگه
7-اونو باید بشکافن دوباره ببافتن کلا اتصالاتش مشکل داره
10-وای نهههههههههه
11-یادمه دانشجو بودم توی یه مهمونی خانمی که همسنم بود بهم گفت تورو دیگه هیچکس نمیگیره گفتم چرا گفت من همسنتم پسرم داره میره مدرسه تو داهاتمون 11 سال بشه 12 کسی نمیره سراغشون
متاسفانه خیلی بدشانسیاوردیم حیف شد خیلی ایران حقش برد بود

ممنون از لطفتون

Maryam.k. شنبه 2 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 02:12 ق.ظ http://dreamlandd.blogsky.com

1.وا خاک بِسرم :/
11.آقا منم خوندم ماهم چندتا ترشیده داریما اگه خواستین شماره بدم
انصافا بازیشون قشنگ بود

واقعا
اتفاقا ازدواج کرده خانمش هم یه مقدار با بچه‌ها مشکل پیدا کرده

تیردخت جمعه 1 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 08:15 ب.ظ http://stayhungrystayfoolish.blog.ir/

سلام و روزبخیر ...
پیرزن شماره ی 3 چقدر دوست داشتنی بود

سلام
واقعا

[ بدون نام ] جمعه 1 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 07:58 ب.ظ

سلام اقای دکتر خوبید؟ مورد-۸- چقدر خاکی هستید! خوشمان امدددد

سلام
سپاسگزارم اما قبلا هم از موارد مشابه نوشتم

طیبه جمعه 1 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 05:48 ب.ظ http://almasezendegi.mihanblog.com

تازه یه چیز دیگه
سوال عسل جان همیشه از نوع سوالات من بوده وقتی برادرهام یا همسرم فوتبال می دید تا اینکه اخیرا برای اینکه پیش نیکان آیروم حفظ بشه خودم دقت می کنم و جواب همه نوع سوال(سوالات عماد گونه و عسل گونه) رو پیدا می کنم و حتی پیش بینی اینکه در چه حالت هایی ما به دور بعد صعود خواهیم کرد
به هر حال بچه ام درباره ی من خیلی رویایی فکر می کنه و کن رو همه چیز دان می دونه و هرچقدر بهش میگم اینطور نیست باز هم انتظار داره همه چی بلد باشم
این هم یکی دیگه از برکات بچه.دست گل خدا درد نکنه

خب پس یه نوع توفیق اجباری دارین!

طیبه جمعه 1 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 05:42 ب.ظ http://almasezendegi.mihanblog.com

سلام
این گوشی من خیلی کم سواد شده
غلط املاییش هم زیاد شده
تو کامنت اولم می خواستم تایپ کنم نیکان که نوشت نیاکان و من حواسم نبود همون جوری ارسال شد.
به بزرگواری خودتون ببخشید
بیشتر باید حواسم رو جمع کنم.

سلام
متوجه شدم
اما ربولیه دیگه کاریش نمیشه کرد!

بهار نارنج جمعه 1 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 12:08 ق.ظ

سلام
همه موارد خوب بودن اما تلخی مورد یک تا آخرش تو ذهنم بود

سلام
حق دارین

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 07:47 ب.ظ

درمانگاه شماره یک همونه که مسئول پذیرشش میگفت بمونید بهتون خوش میگذره؟
اصلا واقعا منظورش +14 بوده یا با برداشت منظور دیگه ای قاطی شده؟ آخه هر چی فک میکنم دلیلی برای حرفش پیدا نمیکنم :/

نه یکی دیگه بود!
چی بگم؟ من هم نفهمیدم آخرش

طیبه پنج‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 07:41 ب.ظ

مورد ۳
اگه من بودم جای هر دکتری
قطعا پیشونی اون پیرزن ساده رو می بوسیدم.من احساسات رو بروز میدم.
مورد ۱۰ رو برای همسرم خوندم گفت چه بی غیرت بوده شوهرش گفتم منظوری نداشته که....گفت پس خنگ بوده

یعنی من هم باید میبوسیدم؟!
چی بگم؟

طیبه پنج‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 07:28 ب.ظ http://almasezendegi.mihanblog.com

من شماره ۱۱ رو خوندم.موردی نداشت
خب فرهنگ روستاها هم با هم متفاوتند.نگرش و واکنش هاشون هم به ازدواج و دخترها هم مثل بقیه چیزا با هم فرق داره حتی در قرن ۲۱ و سال ۲۰۱۸
حالا خدا کنه تو این دور و زمونه که همه لوس بار میان دخترهای اون روستا طوری بار اومده باشن که آمادگی مادر یه خانواده شدن رو داشته باشند ضربه نخورن
والا من که همسن های خودتون هستم تو ۲۷ سالگی اصلا آمادگی نداشتم و خیلی هم لوس بودم و ضربه هم خوردم سر جدایی از مامان بابام مخصوصا بابام خدابیامرز.ولی دیگه تو دلم برعکس همه که میگن یا علی و ازدواج می کنند گفتم جهنم و ضرر و ازدواج کردم.دیگه دل رو به دریا زدم.
حالا نسل جدید که یه بچه یا دو بچه هستند که دیگه خیلی لوسن

حق با شماست اما دخترها گناه دارند
اون که بعله

طیبه پنج‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 07:14 ب.ظ

آفرین و احسنت به دکتر مهربون
که با گوشی تمرینات ورزشی انجام میده
باریک الله به این اراده
ایشالا زود گوشتون درست میشه دوباره تمرینات ورزشی انجام میدید.سالم باشید انشالا

سپاسگزارم
اما فعلا که کلی عقب افتادم

هانیه پنج‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 05:07 ب.ظ http://khodamylove.blog.ir

مورد 10 واقعا آقا عقل و حیا داشت؟
مورد 11 واقعیت جامعه ما هست اونم تو روستاها پیرمرد 60 و چند ساله رفته از روستا دختر 30 گرفته و دو تا هم براش بچه به دنیا آورده

ازش نپرسیدم!
بله متاسفانه

ترنم پنج‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 12:44 ب.ظ

مردک دیوونه نبود من که به سلامت عقلی و روانی اش شک دارم(مورد۱۰) خدا بهتون صبر بده! واقعا تو این رشته شما ارامش وجود داره؟

ایضا
ممنون
پاسخ منفی است!

شایان پنج‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 12:06 ب.ظ http://florentino.blogsky.com

باختیم دکتر...ولی عیب نداره. میزنیم پوست پرتغال میکنیم :)

امیدوارم

نل پنج‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 11:41 ق.ظ


معیار عرضه عوض شده گویا

اتفاقا بادقتتر خوندم
پس الان من پنیسیلین شدم دیگه با ۲۶سال سن.

و دیگر اینکه دیشب هم از سوالات مامان من:قرمزها ماییم یا سفیدها؟
گفتی قرمزها ما بودیم یا اونها؟



امیدوارم گوشیتون گوشی خوبی بشه

به خانم بگین.وقت کرد.آپ کنه وبشو.خوب بود.سلام برسونین

ترجیح میدم بی عرضه باشم

ممنون
چشم

طیبه پنج‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 01:05 ق.ظ http://almasezendegi.mihanblog.com

من که فوتبالی نیستم به خاطر نیاکان نشستم دیدم.اون دوس داره
ولی چقدر بازی با اسپانیا خوب بود.حیف شد که اون گل رو الکی الکی خوردیم.شانسی گل زد یارو

به خاطر نیاکانتون؟!
واقعا

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 12:37 ق.ظ

اینقدر... حواسم به این مورد ده و یازده و یک پرت شد سلام یادم رفت ببخشید.. سلااااااااام

سلام از ماست
اختیار دارید

M.E چهارشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 09:41 ب.ظ

سلام
یادمه شیش سالم که بود اوریون گرفتم...دکتر بهم گفت نباید تو این هفته شکلات بخوری...منم گفتم شکلات چیه بابا،من با کلاسم فقط کاکائو میخورم
مورد ۱۱:فقط و فقط تاسف...
با آرزوی بهترین ها برای شما

سلام
عجب
موافقم
ممنون

کیت چهارشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 09:21 ب.ظ

۱۱- یاد روزایی افتادم که ۲۲ سالم شده بود و مادرم نگران ترشیده شدنم بود میگفت چرا یه خاستگار حسابی برات نمیاد داری پیر میشی از ریخت و قیافه میفتی

البته یه مقدار هم باید بهشون حق داد که نگران باشند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد