جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۸۸)

سلام

۱. خانمه گفت: برام آزمایش بنویس. وقتی نوشتم گفت: وقتی جوابشو آوردم خودت ببینیشا!

۲. مرده گفت: پهلوم درد می کنه. فکر کنم کلیه ام باشه. راستی کلیه طرف راسته یا چپ؟!

۳. پیرمرده گفت: چند روز پیش اومدم برام دارو نوشتین اما داروها اصلا برام حکم نکردند!

۴. پیرزنه گفت: برام آزمایش قند بنویس. گفتم: فقط قند؟ گفت: خوب قند و چربی که همیشه با همند!

۵. پیرمرده گفت: نمیدونم این قرص مال چی بود اما خیلی خوب بود!

۶. برای پیرزنه طبق دستور آزمایش کلی نوشتم. بعد شصتاد نوع قرص قند و فشار و ... ریخت روی میز و گفت: اینهارو هم میخورم. برام بنویس. شروع به نوشتن کردم که گفت: حواست باشه داروهارو ننویسی روی آزمایشها!

۷. توی اتاق استراحت بودم که زنگ زدند، یعنی مریض اومده. اومدم بیرون دیدم یه پیرزن نشسته روی صندلی های جلو در مطب. رفتم و نشستم توی مطب اما هرچقدر منتظر شدم از پیرزنه خبری نشد. اومدم بیرون و بهش گفتم: میخواین برین پیش دکتر؟ گفت: بله. گفتم: خب بفرمائین تو. گفت: نشستم اینجا گفتم شاید دکتر بعدی که میاد زن باشه!

۸. دختره گفت: چند روزه گلو درد دارم. دردش هم درست مثل وقتیه که خیلی جیغ می زنم!

۹. به خانمه گفتم: بچه تون چیزی نخورده که باهاش مسموم شده باشه؟ گفت: فکر کنم موز نشسته خورده!

۱۰. پیرمرده گفت: برام داروی خوب بنویسی ها. من هم جای پدرت هستم!

۱۱. پیرزنه گفت: فکر کنم قند گرفتم برام آزمایش بنویس. حالا اگه قند داشتم انسولین چقدر بزنم؟!

۱۲. به پسره گفتم: مشکلتون چیه؟ یه کم من و من کرد و گفت: آقای دکتر! شما سربازهارو دوست دارین؟!

پ.ن۱: شرمنده که از پست پیش تا حالا این قدر طول کشید. عیالواری و گرفتن وام جدید و به تبع اون دادن شیفت بیشتر و ... خلاصه که شرمنده.

پ.ن۲: طبق حسابی که کردم با دادن قسط وام خونه و وام جدید و پول اینترنت و بیمه عمر تا چند سال باید ماهی حدود یک میلیون تومن قسط بدیم. خدا به دادمون برسه!

پ.ن۳: چند روز پیش بالاخره سبد کالا بهمون دادند. فقط نمیدونم مال ماه رمضون امسال بود یا سال پیش که بهمون ندادند؟!

پ.ن۴: از وقتی دفترچه های بیمه روستائی رو دادند وظیفه داشتیم شبها از ساعت هشت به بعد و روزهای تعطیل اونهارو ببینیم. اما مدتیه که نامه اومده دیگه با این دفترچه ها قرارداد نداریم و نبینینشون! فکر کنم با اداره بیمه مشکل پیدا کردن. به هر حال علت هرچی که باشه درمونگاه ها شبها کلی خلوت شدن دستشون درد نکنه! (یادتون که نرفته؟ ویزیت رایگان و دارو رایگان و ...)

پ.ن۵: فکر کنم این پست هم نوبت خاطرات نه چندان جالب بود شرمنده!

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۸۷)

سلام

۱. پیرمرده گفت: نمیدونم چند روزه چرا وقتی حرف می زنم نمیتونم نفس بکشم؟!

۲. پیرزنه گفت: این آزمایشو چند روز پیش اون دکتر چشم درشته برام نوشت حالا شما جوابشو میبینین؟!

۳. خانمه دختر سیزده ساله شو آورده بود و باافتخار می گفت: اینو آوردم چون میخواد برای اولین بار آزمایش کلی بده!

۴. خانمه بچه شو آورده بود دکتر. نسخه شو که نوشتم گفت: برای خودم هم این داروهارو مینویسین بگیرم؟ هنوز ویزیت نگرفتم. براش نوشتم. پیرزنه که بعد از اون اومد توی مطب گفت: نرفته بود پذیرش حالا هزار تومن به نفعشه!

۵. به خانمه گفتم: سابقه هیچ بیماری نداشتین؟ گفت: چرا تالاسمی نرمال دارم!

۶. تلفن مرکز داشت زنگ میخورد و مسئول پذیرش هم سرش شلوغ بود. رفتم و گوشیو برداشتم. خانمه پشت تلفن گفت: اون خانم دکتر که «آی یو دی» میگذاره هست؟ گفتم: بله هستند. گفت: همون خانم دکترو میگما. آخه میدونین؟ دکترا دونوعند یه نوعشون مریض میبینه یه نوعشون آی یو دی و اینها میگذاره!

۷. یه روز دیدم هر داروئی مینویسم مریض میره داروخونه و برمیگرده و میگه: مسئول داروخونه گفت این قرصها معده تو اذیت میکنه به دکتر بگو چندتا قرص معده برات بنویسه. رفتم دم داروخونه و گفتم: جریان چیه؟ گفت: تصادفا ته انبار چشمم افتاد به شش هزارتا قرص رانیتیدین که از خیلی وقت پیش مونده بود. نگاه که کردم دیدم دوماه دیگه وقت دارند و ما هم فراموش کردیم بیاریمشون توی داروخونه!

۸. مسئول تزریقات داشت می خندید. گفتم: جریان چیه؟ گفت: پیرزنه پسرشو آورده بود آمپول بزنه. وقتی خودش هم داشت آمپول می زد بهش گفتم: اسم پسرت چی بود؟ گفت: یادم نمیاد! پسره گفت: آخه مجبور بودی این قدر بزائی؟!

۹. به پیرزنه گفتم: فشارتون خوبه. گفت: پس یعنی سردردم از سردرده؟!

۱۰. به خانمه گفتم: زیاد حرص میخورین؟ گفت: از دست این دختر (که باهاش اومده بود) و خواهرش. هرشب یکیشون میره سر کامپیوتر و یکیشون سر لپ تاپ و تا ساعت پنج صبح نمیگذارن بخوابیم!

۱۱. خانمه بچه چهار ماهه شو آورده بود. گفتم: تا حالا چه داروهائی بهش دادین؟ بچه رو داد بغلم و گفت: اینو بگیر تا داروهارو از کیفم دربیارم!

۱۲. یه خانم باردار بهم گفت: میخوام برم پیش دکتر .... کارش خوبه؟ گفتم: آره خوبه. گفت: میدونم، آخه چند ماه پیش دیدم خانمتونو که باردار بود برده بودین پیشش!

پ.ن: باتوجه به اینکه خریدار خونه مون برای انتقال وام خونه از روی سندمون عجله داشت و میدونستم اگه بخوام معامله رو فسخ کنم به این زودی ها دستم به پولی که تا حالا به فروشنده خونه جدید دادم نمی رسه مجبور شدیم باهاش توافق کنیم و به اندازه پول پارکینگو ازش بگیریم. با این تعهد که همسایه های جدید اجازه میدن ماشینمونو توی پارکینگ بگذاریم. درواقع فقط توی سند پارکینگ نداریم.

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۸۶)

سلام:

۱. توی دفترچه یه زن باردار نوشتم لطفا سونوگرافی کامل حاملگی انجام شود. گفت: حالا حتما باید کامل باشه؟ میترسم خیلی گرون بشه!

۲. برای مرده آزمایش نوشتم. مسئول داروخونه که همون موقع برای کاری اومده بود توی مطب میخواست برگه دوم دفترچه رو بکنه که مرده گفت: برگه دفترچه رو برای چی می کنی؟ مسئول داروخونه گفت: این برگ ویزیت پزشکه دیگه. به درد تو که نمیخوره. مرده گفت: به درد من نمیخوره به درد دفترچه که میخوره!

۳. پیرمرده گفت: از دیروز سرگیجه دارم. البته ناراحت کننده هم نیستا. اتفاقا خیلی هم خوشاینده!

۴. ساعت حدود دوازده شب یه زن و شوهر دختر حدودا هجده ساله شونو آوردند درمونگاه. گفتم: چی شده؟ خانمه گفت: این دختر داشت پشت تلفن با نامزدش صحبت میکرد. یکدفعه جیغ زد و افتاد روی زمین و تشنج کرد. حالا هم هرچی ازش میپرسیم مگه .... چی بهت گفت؟ میگه: .... دیگه کیه؟! 

۵. خانمه پرسید: این قرصهائی که میگن اشتها آورند، فقط اشتهارو بالا می برند یا وزنو هم بالا میبرند؟!

۶. به مرده گفتم: از کی این مشکلو دارین؟ گفت: از دو هفته پیش البته قبلش هم همین طور بودم!

۷. میخواستم فشار خانمه رو بگیرم گفت: راستی من الان پریو.دم برای گرفتن فشار طوری نیست؟!

۸. به مرده گفتم: فشارتون شونزدهه. گفت: امروز یه کم عصبی شدم. طوری نیست!

۹. خانمه گفت: از دیروز تنگی نفس پیدا میکنم. البته یه بار با آب خوردن و یه بار با پاشویه خوب شد!!

۱۰. خانمه گفت: خانم دکتر برامون این آزمایشو نوشته نشد که بریم تاریخش گذشت. گفتم: مشکلی نداره توی یه برگه دیگه براتون مینویسم. گفت: اون وقت آزمایشگاه ایرادی نمی گیره که یه نفر دیگه نوشته بوده حالا شما نوشتین؟!

۱۱. نسخه پیرزنه رو که نوشتم گفت: راستی من یه قرص دیگه هم میخورم. گفتم: اونو هم باید براتون بنویسم؟ گفت: نه اونو دارم نمیخواد بنویسی!

۱۲. پیرمرده گفت: چند روزه که خیلی خلط به دنیا میارم!

پ.ن۱: نمیدونم چه زمانی ممکنه من بخوام یه کاری بکنم و اون کار راحت انجام بشه؟! خونه ای که اخیرا قولنامه کردیم نوسازه و سندش آماده نبود. دیروز به فروشنده زنگ زدم و سراغ سندو گرفتم که گفت: سندش تا هفته دیگه آماده است. اما تعداد پارکینگهائی که برای ساختمان تائید شده یکی از تعداد واحدها کمتره و مثل اینکه قرار شد واحد شمارو بدون پارکینگ توی سند بنویسن! و این درحالیه که توی قولنامه نوشته این خونه پارکینگ دارد. حالا نمیدونم چی میشه؟ درست میشه؟ معامله رو فسخ کنیم؟ جریمه بگیریم؟ اون وقت ماشینو چکار کنیم؟ و خیلی سوالات دیگه.

پ.ن۲: اولین چک خونه جدید با پولی که از خریدار خونه خودم گرفتیم + پس انداز خودم توی این دو سال رد شد. برای چک دوم هم که تاریخش فرداست ناچار شدیم طلاهای آنی رو بفروشیم. برای چک سوم هم درخواست وام کردم. میمونه پول موقع انتقال سند و تخلیه خونه که تقریبا همون مقداریه که قراره خودمون از خریدار خونه بگیریم.

پ.ن۳: ببینین من چقدر توی اداره اعتبار دارم که ضامن های وامم رئیس و معاون اداره مون هستند! سومی هم خواهر آنیه.

پ.ن۴: باتوجه به مقدار قسطی که وام جدید داره هرچقدر فکر میکنم میبینم اگه (گوش شیطون کر) یه روزی روزگاری رزیدنت بشم عملا غیر ممکنه با حقوق رزیدنتی بتونم قسط این وامهارو بدم. 

پ.ن۵: عماد ازم پرسید: وقتی ما بزرگ شدیم، اول منو زن میدین یا اول عسلو مرد میدین؟!

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۸۵)

سلام:

۱. خانمه بچه چند ماهه شو آورده بود و گفت: چشمش عفونت کرده. هفته پیش خودم این طور شده بودم. نمیدونم چون توی چشمش نگاه کردم اون هم گرفته؟!

۲. مرده گفت: چند روزه وقتی میرم دستشوئی تا مینشینم ادرار می کنم!

۳. مرده گفت: نمیدونم چرا توی خانواده ام فقط من مریض میشم؟ البته باز جای شکرش باقیه که بقیه سالمند!

۴. (۱۸+) یه روز رفته بودم به جای پزشک مسئول مرکز مشاوره ازدواج. دیدم کارشناس مرکز مشغول بحث با یه مرده که طبق آزمایش هم خودش و هم عیال آینده اش ناقل ژن تالاسمی بودند. کارشناسه مرتب میگفت: بهتره که با هم ازدواج نکنین. مرده هم میگفت: من نمیتونم این دخترو ولش کنم. کارشناسه بهش گفت: یعنی اینقدر عاشقش شدی؟ شما که اصلا اهل این استان هم نیستین. مرده گفت: باباجان ک....ش نمیتونم دیگه ولش کنم میفهمی؟!

۵. رفتم سر شیفت و خانم دکتر رفت خونه. چند دقیقه بعد یکی از پرسنل گفت: دیشب خانم دکتر داشت مریض میدید که یکی از پرسنل رفت دستشوئی. چند دقیقه بعد اومد بیرون و به من گفت: نمیدونم این کیف مال کیه که مونده توی دستشوئی؟ خانم دکتر نگاهی کرد و گفت: این که کیف منه! توی اتاق استراحت بود کجا بود؟ بعد نگاه کرد و دید همه مدارکش توی کیفه اما از پول هیچ خبری نیست!

۶. خانمه پسرشو آورده بود و گفت: توی کمرش یه لکه زده میخواین ببینین؟ گفتم: باشه. گفت: ببخشین که باید پشتشو بکنه بهتون!

۷. خانمه گفت: این آزمایش قبلیمه. این هم آزمایش جدیدم. گفتم: اسم روی این دوتا آزمایش که با هم فرق میکنن. گفت: دفعه پیش با اسم مستعار آزمایش دادم!

۸. یه زن و شوهر بچه شونو که زمین خورده بود آوردند و گفتند: ببینین بخیه میخواد؟ گفتم: بله بخیه میخواد. خانمه به شوهرش گفت: بیا بریم از دکتر .... بپرسیم. دکترهای اینجا که چیزی حالیشون نیست!

۹. به خانمه گفتم: به پسرتون برای اسهالش هیچ داروئی هم دادین؟ گفت: آره شربت تئوفیلین بهش دادم. گفتم: اون که ربطی به اسهال نداره. گفت: میدونم اما وقتی دیگه هیچ داروئی توی خونه نداریم چکار کنم؟!

۱۰. پیرزنه اومد توی مطب و گفت: دیشب اومدم اینجا پیش دکتر. وقتی رفتم خونه یادم افتاد که فشارمو نگفتم بگیره حالا اومدم بگیرم!

۱۱. خانمه ازم پرسید: ممکنه بعد از گرفتن رژیم، وزن آدم برگرده؟!

۱۲. پیرمرده رفت داروخونه نسخه شو قیمت زد بعد رفت پذیرش پولشو حساب کرد و بعد دوباره برگشت داروخونه تا داروهاشو بگیره. بعد به مسئول داروخونه گفت: تو هم به پول نیاز داری؟!

پ.ن۱: خونه ای که توی پست پیش گفتم یادتونه؟ سر یه قیمتی توافق کردیم و رفتیم بنگاه تا قولنامه شو بنویسیم که فروشنده محترم یک دفعه به قیمت هر متر مربع صد و پنجاه هزار تومن اضافه کرد و ما هم دیدیم پولمون نمیرسه پس گفتیم: خداحافظ!

توی این هفته چندتا خونه دیگه دیدیم و یکیشونو از هر نظر پسندیدیم به جز جاش! یعنی اگه دو سه تا خیابون بالاتر بود فورا میخریدمش اما حالا هنوز شک داریم.

پ.ن۲: نصف شب از مهمونی برگشتیم خونه که دیدیم در میزنن. درو باز کردم که دیدم یکی میگه: من همسایه طبقه پائینتون هستم. در دستشوئیمون قفل شده و باز نمیشه. از نگهبان آپارتمان پرسیدیم که گفت: قبلا برای شما هم همین اتفاق افتاده شما چکار کردین؟ گفتم: زنگ زدیم آتش نشانی!

پ.ن۳: عماد یکی از اون بستنی های جایزه دارو خورده و میگه: با این همه زحمت خوردمش اما چیزی برنده نشدم! 

پ.ن۴: به نظر شما ما چطور باید به عماد حالی کنیم که باید بره بخوابه چون فردا باید بره مدرسه؟!

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۸۴)

سلام

سال پیش تقریبا همه تابستونو توی طرح معاینه دانش آموزان بدو ورود به دبستان بودم. اما امسال بنا به دلایلی این امر بر عهده بعضی از ازمابهترون بود! و من فقط چند روزی توی اون قسمت بودم.

این پست هم خاطراتی از همون چند روزه:

۱. خانمه گفت: نمیدونم چرا این بچه اصلا بزرگ نمیشه؟ الان هم قدهای این بچه دوبرابر اون قد کشیدن!

۲. خانمه گفت: مطمئنین دستگاه شنوائی سنجی تون سالمه؟ گفتند بچه ام شنوائیش مشکل داره اما این بچه توی خونه از سی کیلومتری صدای منو میشنوه!

۳. به خانمه گفتم: وزن بچه تون کمه. از شربتهای تقویتی که توی بازار هست بهش دادین؟ گفت: یه بار براش خریدم. وقتی رسیدیم خونه نشست شربته رو خورد اما اصلا گرسنه اش نشد!

۴. به خانمه گفتم: فشار بچه تون پائینه گفت: اگه فشارش پائینه برای اینه که هنوز صبحونه نخورده. هیچوقت نمیتونه قبل از ساعت ده غذا بخوره!

۵. به بیشتر بچه ها وقتی میگفتم آستینتو بزن بالا، فورا اخم میکردن و دنبال آمپول میگشتن. بعد از یه مکث میگفتم: میخوام فشارتو بگیرم. اکثرا لبخند میزدند و بعضیشون میگفتند مثل پیرزن ها!

۶. خواستم فشار یکی از بچه ها رو بگیرم به روی میز اشاره کردم و گفتم: دستتو بگذار اینجا. با کلی دقت انگشتشو گذاشت دقیقا همون جا که من گذاشته بودم!

۷. درحال معاینه تیروئید به یکی از بچه ها گفتم: آب دهنتو قورت بده. وقتی داشت از اتاق میرفت بیرون، خواهرش که باهاش اومده بود به مادرش گفت: وقتی دکتر به فاطمه گفت آب دهنتو قورت بده من هم قورت دادم!

۸. یه روز یه کم دیر رسیدم به محل پایگاه و چند نفر از بچه ها و مادرهاشون منتظرم بودند. وقتی رفتم توی اتاقم دونفر با هم اومدند تو و هردو معتقد بودند نوبت اونهاست. بالاخره مسئول پایگاه مجبور شد از روی شماره سریال پرونده بهداشتیشون نفر اولو معلوم کنه. وقتی دومی اومد توی اتاق گفت: ببخشید که سر نوبت اون همه بحث کردیما! مسئله این بود که اون خانم بیرون به من توهین کرد و باید ادب می شد!

۹. به یکی از پدرها گفتند بچه تون باید بره مدرسه استثنائی. پرونده شو پاره کرد و بچه شو برد و گفت: سال دیگه میارمش!

۱۰. به خانمه گفتم: وزن بچه تون زیاد بوده. گفت: اینها خونوادگی درشتند!

۱۱. گلو یکی از بچه هارو نگاه کردم. به مادرش گفت: مامان بیا ببین چقدر بچه بستنی خوردن بعد آقای پارکی چوبهاشونو جمع کرده داده به دکتر!

۱۲. مرده وسط دیدن یکی از بچه ها اومد تو و گفت: ببخشین من عجله دارم فقط میخوام جواب آزمایش بچه مو نشون بدم. وقتی رفت بیرون به خانمی که توی اتاقم بود گفت: ببخشید مادر. خانمه گفت: وا مگه من چند ساله به نظر میام که این آقا بهم میگه مادر؟!

۱۳. خانمه بچه شو آورد پیشم. پرونده بهداشتی بچه رو نگاه کردم و گفتم: اول ببرینش شنوائی سنجی. خانمه بچه شو گذاشت و از در رفت بیرون. یک دقیقه بعد برگشت و گفت: میگه بچه ات هم باید بیاد!

۱۴. چند نفر دیگه بیشتر نمونده بودند و یکدفعه همه شون اومدند تو. من هم دیگه حالشو نکردم بهشون چیزی بگم. یکی از بچه ها شروع کرد با گچ روی تخته سیاه یه نقاشی بکشه و کم کم بقیه بچه ها هم رفتند کمکش. یکی از بچه ها گفت: نگاه کنین! من هم شماره موبایل مامانمو نوشتم روی تخته! مادرش با چنان سرعتی بلند شد و تخته رو پاک کرد که نگو!

۱۵. توی اتاقم نشسته بودم که دیدم سر و صدا میاد. رفتم بیرون دیدم خانمه پرونده بهداشتی بچه شو پاره کرده و داره داد میزنه که: بچه من استثنائیه؟ میدونی این بچه چقدر چیز بلده؟ اصلا بیا باهاش به انگلیسی حرف بزن ببینم کدومتون کم میارین؟! 

۱۶. به خانمه گفتم: قد بچه تون کوتاه بوده. گفت: عیب از خونواده پدرشه که قدکوتاهند. مثلا خود پدرش هم قد منه!

پی نوشت1:

این قدر گفتیم اول یه خونه میخریم بعد اینجارو میفروشیم آخرش برعکس شد!

توی هفته ای که گذشت یکدفعه سر و کله یه مشتری برای آپارتمانمون پیدا شد.

وقتی ازم قیمت خواست. قیمتی بهش گفتم که کلی از آخرین قیمتی که بنگاه های مختلف روی خونه گذاشته بودند بیشتر بود و وقتی اون بنده خدا فورا قبول کرد پیش خودم گفتم: حیفه که این مشتریو از دست بدم! و خونه رو بهش فروختیم رفت! به همین سادگی.

توی این چند روز هم درس و جزوه و همه چیزو گذاشتم کنار و دارم دنبال خونه میگردم.

خریدار خونه گفته: من اصلا عجله ای برای خالی کردن خونه ندارم. اما توی این مملکت ما که آدم از فردای خودش خبر نداره بهتره زودتر یه جارو پیدا کنیم دیگه!

حالا یه جا رو پیدا کردیم که گرچه مجبوریم باز چند میلیونی برای خریدش قرض بگیریم اما خونه نسبتا خوبیه. تنها مسئله اینه که نمیدونیم میشه توی تراسش د.ی.ش گذاشت یا نه؟!

قراره فردا با یه متخصص این کار بریم آپارتمانو ببینه!!

پی نوشت2: مدتی پیش حدود دویست هزار تومن از حقوقمون کم کردند.

چند روز پیش یکی از کارمندان شبکه رو دیدم که بهم گفت: هفته بعد قراره معاون وزیر بیاد اینجا و توی شبکه دارن با عجله برای پرسنل ستادی حکم جدید میزنن و اون مبلغو به حقوقشون برمیگردونن! ضمن اینکه طبق یه خبر موثق نامه محرمانه اومده که شبکه دیگه حق نداره هیچ چیزی بخره چون بودجه نیست حتی خودکار! (حالا چطور قراره ویزیت و دارو رایگان بشه خدا میدونه!)

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۸۳)

پیش نویس:

سلام

هرچند جای مناسبی نیست اما همین جا درگذشت مادر سرکار خانم دکتر خالقیو به ایشون و خانوادده محترمشون تسلیت میگم و براشون آرزوی صبر دارم

۱. به مرده گفتم: کجاتون درد میکنه؟ گفت: این کلیه ام دردو میگیره بعد میده به اون یکی اون یکی درد میگیره!

۲. به خانمه گفتم: آستینتونو بزنین بالا تا فشارتونو بگیرم. وقتی آستینشو زد بالا فشارسنجو بستم دور بازوش. خانمه گفت: من آستینمو بیشتر از اینجائی که شما فشارسنجو بستین بالازدما!

۳. یه زن و شوهر بچه ده روزه شونو آورده بودند دکتر. بچه خواب بود و با حرفهای پدر و مادرش هیچ عکس العملی نشون نمیداد. اما جالب اینکه با هر سوال من لبخند میزد! (نمیدونستم دیگه صدام هم این قدر خنده داره!)

۴. (15+) خانمه چندتا شیاف واژینال پروژسترون آورده بود و میگفت: اینو متخصص برای دخترم نوشته. اما چون حامله است میترسه استفاده کنه. گفت از دکتر بپرس ببین میشه از پ.ش.ت استفاده شون کنم؟! (راستی خودمونیم مگه پروژسترون توی حاملگی جزء گروه ایکس نبود؟)

۵. مرده بچه شو آورده بود و گفت: از دیشب تا حالا دوبار استفراغ کامل کرده و سه بار هم یک چهارم!

۶. خواستم برای مرده نسخه بنویسم که دیدم عکسش روی دفترچه هست اما اسمی که توی دفترچه نوشته شده اسم یه خانمه. بهش گفتم: انگار اسمتونو توی دفترچه اشتباه نوشتن. گفت: آره اسم خانممه. توی دفترچه اون هم اسم منو نوشتن. فکر کنم برای اینکه نتونیم دفترچه مونو به خونواده های دیگه بدیم!

۷. پیرمرده گفت: انسولینم تموم شده برام بنویسین. بعد گفت: البته اینو هم بگم که من بیماری دیابتو توی جبهه گرفتم!!

۸. به خانمه گفتم: بچه تون دیگه هیچ ناراحتی نداره؟ گفت: سرش هم درد میکنه. بچه گفت: من سرم درد نمیکنه. مادرش گفت: پس چرا بروفن میخوری؟ گفت: چون تو بهم میدی!

۹.مرده گفت: چند روزه از این داروهای اعصاب میخورم و احساس میکنم خیلی ریزبین شدم تا حدی که گاهی مولکولها رو هم می بینم!

۱۰. به پیرزنه گفتم: آخرین برگ دفترچه تونه باید عوضش کنین. گفت: خوبه اومدم اینجا بهم گفتین وگرنه نمیفهمیدم دفعه بعد دفترچه ام برگ نداشت!

۱۱. یه پسر جوونو با شکایت تشنج آوردند درمونگاه. بعد از گرفتن شرح حال و توصیف کامل پدر و مادرش از نوع تشنج و زمانش فرستادمش اورژانس. بهیارمون که باهاشون رفته بود وقتی برگشت گفت: اونجا دکتر ازشون پرسید: پسرتون چه اش شده؟ هردوشون گفتند: قرص خورده!

۱۲. خانمه بچه چندماهه شو آورده بود و گفت: خیلی خراب کاری کرده بود. اون قدر که از لباسش بیرون ریخته بود. گفتم: خب؟! گفت: خب میترسم از خراب کاریش خورده باشه!

پ.ن۱: باتوجه به اینکه خیلی از بنگاه های خونه میگفتند اول باید خونه مونو بفروشیم تا بعد دنبال خونه بگردیم، دیروز اولین مشتری برای دیدن خونه مون اومد. اما ظاهرا که نپسندید (ادامه گزارش فروش خونه در پستهای بعد اعلام خواهد شد!)

پ.ن۲: یکی از پسرخاله های گرامی غریق نجاته و توی استخر کار می کنه. چند روز پیش دیدمش و گفت: پسرتو توی استخر دیدم. بهش میگم منو میشناسی؟ میگه: فکر کنم تو هم یکی از اونهائی هستی که توی اینترنت باهامون آشنا شدی! 

پ.ن۳: چند ماه پیش و درست پیش از انتخابات مجلس حدود سیصد هزار تومن با عنوان حق جذب به حقوقمون اضافه شد و جالبه که حالا میخوان حذفش کنن. 

به نظر شما چرا آیا؟!

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۸۲)

سلام

۱. به مرده گفتم: آمپول میزنین؟ گفت: بله من حتی آمپول پنادر بدون بی حسیو هم تحمل میکنم!

۲. خانمه گفت: میخوام برام ماموگرافی بنویسین. گفتم: از دوطرف دیگه؟ گفت: چی؟ گفتم: ماموگرافی از هر دو طرف دیگه؟ گفت: شرمنده من هرچقدر فکر میکنم نمیفهمم منظورتون چیه؟!

۳. مرده خانمشو آورده بود و گفت: براش یه سونوگرافی بنویس. گفتم: از کجا؟ گفت: قبلا سابقه کیست تخمدان داشت. فکر کنم نافش هم افتاده بعد دفترچه شو گذاشت جلوم و درست مثل حالت گفتن املا گفت: بنویس .... سونوگرافی .... از ..... کیست .... و ..... ناف!

۴. خانمه دخترشو آورده بود و گفت: این دختر رشته تجربی میخونه. شاگرد اول کلاسشون هم هست. حالا مونده توی کنکور پزشکیو بزنه یا دندونپزشکیو؟ گفتم: خوب به کدوم علاقه داره؟ گفت: به هردوشون! گفتم: به نظر من اگه بره دندونپزشکی بعد راحت میتونه بره سر کار اما اگه پزشکی بخونه تازه میشه یه پزشک عمومی دوباره باید امتحان تخصص بده. گفت: شما نگران اینش نباشین. این اگه شروع کرد به درس خوندن یه سره تا آخرش میره!

۵. مرده گفت: آقای دکتر! به نظر شما چرا بیشتر داروهائی که دکتر .... (متخصص مغز و اعصاب) مینویسه یه طوری به اعصاب ربط داره؟!

۶. نسخه پیرزنه رو که نوشتم گفت: خیلی ممنون خدا عوضی بهت بده!

۷. جواب آزمایش خانمه رو دیدم و بهش گفتم: حامله نیستین. مگه پریودتون عقب افتاده؟ گفت: نه اما الان دو هفته است که جلوگیری نکردیم گفتم شاید حامله شده باشم!

۸. به دختره گفتم: دستتونو بزنین بالا تا فشارتونو بگیرم. مادرش گفت: دست راستشو بزنم بالا؟ گفتم: بله. رفت جلو دخترش و آروم ازش پرسید: دست راستت کدومه؟!

۹. مرده بچه شو آورده بود. گفتم: سرفه هاش خلط داره؟ گفت: نمیدونم، یه کم صبر کنین .... بلند شد و رفت در مطبو باز کرد و به خانمش گفت: من نمیدونم تو بیا حالیش کن!

۱۰. نسخه خانمه رو نوشتم. میخواست از روی صندلی بلند بشه که عطسه کرد. همراهش گفت: صبر اومده باید یه کم همین جا بمونی!

۱۱. پیرزنه گفت: هربار با شربت ماستی (آلومینیم ام جی اس) درد معده ام خوب میشد اما این بار مجبور شدم بیام دکتر. گفتم: این بار خوب نشد؟ گفت: نه این بار نداشتم!

۱۲. پیرزنه گفت: اونقدر سر درد دارم که از خونه تا اینجا رو با سرم راه می رفتم!

پ.ن.۱: رفتم توی یه بنگاه و بهش میگم: یه خونه داریم با این شرایط و اینقدر پول نقد. میخوایم خونه رو با یه بزرگتر عوض کنیم. گفت: از من میشنوی راحت بشین سرجات زندگیتو بکن!!

پ.ن.۲: (۱۴+) یکی از دخترهای دانشجوی فامیل به آنی گفته: فکر کنم .... (یکی از اقوام) حامله باشه آنی بهش گفته: نه چند روز پیش که اومده بودند خونه ما پریود بود. دختره گفته: خوب چه ربطی داره؟!

پ.ن.۳: از همه دوستانی که روز پزشکو تبریک گفتند ممنونم. امیدوارم روز پزشک همه پزشکان محترم مبارک باشه. ضمنا از همین حالا روز داروساز هم مبارک.

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۸۱)

پیش نویس:

سلام

وقتی تلویزیون اعلام کرد  زلزله شش و دو دهم ریشتری در آذربایجان (که نمیدونم چه اصراریه حتما واژه شرقی رو هم ضمیمه اش کنن) هیچ تلفاتی نداشته کلی خوشحال شدم که سر خم می سلامت شکند اگر سبوئی

اما فقط یکی دو روز کافی بود تا زاویه های پنهان دیگه ای از این فاجعه دیده بشه.

خوشبختانه گفته شده دیگه مشکلات حاد و اولیه تموم شده (اینو یکی از دوستان مجازی گفته که در راستگوئیشون شکی ندارم) پس با خیالی کمی راحت تر میریم سراغ پست جدید.

۱. حدود روز دهم ماه رمضون دختره اومد توی مطب و گفت: این چند روزو روزه گرفتم اما دیگه نمیتونم! گفتم: حالا من چکار باید بکنم؟ گفت: آخه از یه حاج آقا پرسیدم گفت: فقط اگه یه پزشک تائید کنه که از نظر جسمی توانائی گرفتن روزه رو نداری میتونی روزه نگیری!

۲. پیرمرده اومد توی مطب و گفت: برام یه آزمایش بنویس. گفتم: چه آزمایشی؟ گفت: هر آزمایشی که خدا اینجا بهتون داده بنویس!

۳. پیرمرده گفت: هفته پیش برای درد پام اومدم اینجا برام دارو نوشتین خوب شد. البته به خواست خدا خوب شد نه داروهای شما!

۴. خانمه گفت: بچه ام خیلی ضعیفه. نمیدونم چرا یا قد میکشه یا وزنش اضافه میشه. هروقت توی بهداشت میگن قد کشیده میفهمم که این ماه وزنش اضافه نشده!

۵. میخواستم برای پیرزنه نسخه بنویسم. گفتم: آخرین برگه دفترچه تونه باید ببرین عوضش کنین. گفت: به این زودی تموم شده؟ من که یه بار یه بار میام دکتر!

۶. سونوگرافی خانمه رو دیدم و بهش گفتم: دوقلو حامله این اما از اون دوقلوها نمیشن که شبیه به همدیگه ان. گفت: خودم میدونم من با دارو چهارقلو حامله شدم دوتا شونو به اصرار خودم کشتن 

۷. پیرزنه گفت: پام خیلی درد میکنه هربار میرفتم پیش دکتر .... توی مطبش اما این بار پول نداشتم گفتم بیام اینجا که دکترها عوض میشن پیش دکتر شانسی!

۸. به یه پیرمرد متولد ۱۳۰۷ گفتم: فشارتون هفده است خیلی بالاست. گفت: هفده؟ برای من که خیلی خوبه!

۹. به پیرزنه گفتم: فشارتون خوبه. گفت: خوبه؟ خیالم راحت شد آخه صبح یه تخم مرغ خوردم با کره و مربا!

۱۰. خانمه گفت: وزن بچه ام اضافه نمیشد. یه شربت تقویتی براش گرفتم این بار توی یک ماه دویست گرم به وزنش اضافه شده. یعنی میگین شربتش خوب بوده؟ دوباره براش بگیرم؟!

۱۱. خانمه گفت: اون بار اومدم اینجا برام یه کپسول نوشتن خیلی خوب بود. گفتم: چه کپسولی بود؟ گفت: اسمشو نمیدونم اما یه شکل بیضوی داشت!

۱۲. خانمه بچه پنج شش ساله شو آورد و گفت: از صبح میگه دلم درد میکنه منو ببر دکتر اما اگه دکتر بهم بگه چیزیت نیست من قبول میکنم!

پ.ن۱: باتوجه به اینکه بعضی از دوستان به این نکته اعتراض کرده اند همین جا رسما اعلام میکنم دردسرهای بچه داری و به دنبال خونه گشتن و گه گاه درس خوندن فرصت اینو برام باقی نمیگذاره که به همه دوستان سر بزنم. همین که برای بعضی از دوستان کامنت میگذارم خدائیش شاهکاره!

پ.ن۲: مدتیه یکی از کارخونه های بستنی سازی روی بسته هاش واژه جایزه رو بزرگ نوشته. برای عماد چندتاشونو خریدم که روی چوب یکی از بستنی ها نوشته بود برنده یه بستنی رایگان شده. چوبو بردیم مغازه و یه بستنی دیگه گرفتم و جالب اینکه وقتی بستنی جایزه رو خورد روی چوبش نوشته بود دوباره برنده یه بستنی رایگان شده!

پ.ن۳: بعد از حدود بیست و هفت ماه بالاخره دارم فیلمهائی که توی سفر ترکیه گرفتیم روی دی وی دی بزرگ رایت میکنم (سرعت عملو می بینین؟!) جالب اینکه فقط به خاطر حدود دویست مگا بایت مجبور شدم اونها رو به جای سه تا دی وی دی روی چهارتا دی وی دی رایت کنم!

پ.ن۴: چند جمله از یکی از همکاران: خدائیش من عشق میکنم که پزشک عمومیم. از صبح که میرم توی مطب تا ظهر بچه میاد، بزرگ میاد، پیر میاد، جوون میاد، .... حالا فرض کن من فوق تخصص زانو بودم، از صبح تا شب فقط زانو! خوب حوصله ام که سر میرفت!

بعدنوشت: دیشب بعد از نوشتن این پست، چشمم به این پست افتاد و واقعا متاسف شدم برای تحقیری که هموطنان تحصیلکرده مون در دیار فرنگ متحمل میشن.

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۸۰)

سلام

۱. درحال نوشتن نسخه یه بچه پرسیدم: آمپول میزنه؟ پدرش گفت: نه نمیزنه. بعد به بچه اش گفت: ناراحت نشو دکتر وظیفه شه که بپرسه!

۲. به مرده گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: سرماخوردگی، مختصر و مفید!

۳. پیرمرده گفت: مدتیه که رفت و آمد ادرارم مشکل شده!

۴. میخواستم ببینم یه بچه کوچیک تب داره یا نه؟ به محض اینکه دستمو گذاشتم روی پیشونیش چنان جرقه ای زد که نگو! صدای گریه بچه هم بلند شد!

۵. بارها مادرهائی رو دیدم که به زور و یا با وعده و .... دهن بچه شونو باز میکنند تا گلوشونو ببینم اما برای اولین بار خانمه اونقدر بچه شو قلقلک داد تا خنده اش گرفت و دهنشو باز کرد!

۶. خانمه اومد توی مطب و گفت: ببخشید شما سونوگرافی هم میتونین بنویسین من شماره بگیرم؟!

۷. پیرزنه گفت: چند روزه راه که میرم شکمم نفخ میکنه!

۸. بچه رو معاینه کردم و به پدرش گفتم: دفترچه داره؟ گفت: حالا حتما باید داشته باشه؟!

۹. مرکزی که من توش کار میکنم سالهاست که شبانه روزی شده. به نظر شما این چه معنی میده که بیشتر مریضها وقتی میان دم پذیرش اول میپرسند الان دکتر هست؟!

۱۰. به خانمه گفتم: اسهالتون خونی بود؟ گفت: توالت ما چراغ نداره!

۱۱. یه بچه شش ماهه رو آوردند و گفتند از دیروز شکمش کار نکرده. به مادرش گفتم: غذا هم بهش میدین؟ گفت: از دیروز شروع کردیم. گفت: چی بهش دادین؟ مادربزرگش گفت: دیگه هرچی توی سفره بود بهش دادیم دیگه ... گوشت و برنج و ....!

۱۲. خانمه گفت: چند روزه که بعد از غذا خوردن دلم «قور قور» میکنه اما هروقت هم که قور قور نکنه دلم درد میگیره!

 پ.ن۱: دیروز موفق شدم جزوه ای رو که برای یک هفته درنظر گرفته شده بعد از سه هفته تمومش کنم!! خودمونیم نباید زیاد بهم ایراد گرفت. اون هم موقع تولد عسل و کارهائی که افتاده گردنمون. ضمن اینکه عصرها هم دارم دنبال یه خونه جدید میگردم که هم بزرگتر باشه، هم اگه ممکنه جاش بهتر باشه و هم به پولمون بخوره.

 پ.ن۲ : مدتها بود که ازم پول ویزیت و .... نمیگرفتند و من هم به همین امید بیمه تکمیلی نگرفتم. اما خانم دکتری که آنیو بردم پیشش نه تنها برای ویزیت هیچ تخفیفی بهمون نداد بلکه توی بیمارستان هم از تخفیف خبری نشد! (البته دروغ چرا؟ تا قبر آ ... آ ... آ ... آ پول زیرمیزی خانم دکترو ندادیم)

 پ.ن۳ : دو سه سال پیش بود که یکدفعه چندین نفر از پزشکهای استخدامی شبکه توی امتحان رزیدنتی قبول شدند و من هنوز رمز و رازشو نفهمیدم. اما امسال من هنوز نشنیدم کسی قبول شده باشه (هرچند سر کار هم نرفتم) اما شنیدن خبر قبولی دو نفر از دوستان مجازی رو شنیدم که باعث خوشحالیم شد و جالب اینکه هردو هم در یه رشته قبول شده اند. با تبریک خدمت دوستان خوب مجازی دکتر ریحان و جوراب محترم.

بعد نوشت: این هم سومین قبولی که تازه دیدم مجددا تبریک

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۷۹)

سلام

۱. به پیرزنه گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: خودم هم نمیدونم چم شده حالا یه دوائی برام بنویس!

۲. پسره با استفراغ اومده بود. خواهرش که همراهش بود گفت: با چندتا از دوستاش رفت بیرون وقتی برگشت اینطوری بود. چیزی مصرف نکردین؟ پسره گفت: نه! دختره گفت: اینجا باید راستشو بگی حالا وقتی برگشتیم خونه خودمون خاکت میکنیم اما اینجا نترس حقیقتو بگو!

۳. بخشی از سخنان یک پیرمرد: برای تولد حضرت علی رفتم ابتکار، اونجا پهلوم درد گرفت. ترسیدم برم دکتر که حاج آقائی که اونجا بود گفت چون برای درمانه طوری نیست از ابتکار بری بیرون اما مواظب باش آمپول ترقیتی بهت نزنن تا روزه ات باطل نشه. اومدم درمونگاه گفتند باید بری سگل گرافی اما گفتم وقتی ابتکار تموم شد میرم اما چون دردش افتاد دیگه نرفتم. حالا باز درد گرفته!

۴. مرده دفترچه بیمه شو گذاشت روی میز و گفت: اگه میشه منو آزاد ویزیت کنین. گفتم: چرا؟ گفت: آخه دفترچه ام یه برگ بیشتر نداره. میخوام توی اون هم برام آزمایش بنویسین. اگه منو با دفترچه ویزیت کنین دیگه برگی نمیمونه که توی اون برام آزمایش بنویسین!

۵. به پیرزنه گفتم: سابقه چربی داشتین؟ گفت: آره خیلی زیاد یه بار رفتم آزمایش گفت تا دم مرز چربی داری!

۶. به پیرمرده گفتم: از این قرصها شبی یکی بخورین. گفت: اون وقت شب بخورم برای درد روز خوبه؟!

۷. دم در بین چندتا از مریضها سر نوبت دعوا شد. یکی از خانمها وسط دعوا خودشو کشید توی مطب و بعد به شوهرش که هنوز مشغول دعوا بود گفت: بسه دیگه نمیخواد دعوا کنی دیگه اومدم تو!

۸. یکی از خانمهای همکار شیرینی عقدشو آورده بود. یکی برداشتم و خوردم و متوجه شدم که دهنم به شدت تلخ شده. اما چون ایستاده بود اونجا مجبور شدم با لبخند همه شو بخورم! وقتی رفت بیرون کلی فکر کردم که چرا این شیرینی تلخ بود؟ تا اینکه یادم افتاد به چند لحظه پیش که سر اتوسکوپو با پنبه الکل حسابی تمیز کرده بودم!

۹. برای اولین بار در طول تاریخ یه مریض دیدم با اسم و فامیل کاملا مشابه با خودم!

۱۰. یه مریضو با آمبولانس درمونگاه فرستادیم بیمارستان. وقتی آمبولانس برگشت بهیارمون اومد پیشم و گفت: سر خیابون مریض ارست کرد از همین جا بهش ماساژ دادم تا دم در بیمارستان. دکتر ..... و دکتر .... هم رسیدند و بهم گفتند: آفرین تو جون این مریضو نجات دادی. گفتم: خب آفرین.

دو روز بعد پسر اون مریض اومد پیشم و گفت: آقای ..... نیستند؟ گفتم: نه امروز شیفت نیستند چطور؟ گفت: بهشون بگین از دستشون شکایت کردیم. از اینجا تا دم بیمارستان نشسته پیش راننده آمبولانس و اصلا متوجه نشده سرم پدرم رفته بوده زیر پوست!

۱۱. نسخه مریضو که نوشتم همراهش گفت: حالا این داروها براش خوب هست؟! 

۱۲. یه بچه رو با درد شکم آوردند. مادرش گفت: آقای دکتر! یه وقت آپاندیس نیست؟ بچه گفت: اگه آپاندیس بود که خودم میگفتم!! 

پ.ن۱ :عماد فرمودند: وقتی از کنار عسل رد میشدم بهم گفت: دَدَ!

پ.ن۲ :قراره گوش شیطون کر امروز دیگه آنی آپ کنه! 

پ.ن۳: با جمع بندی همه مسائل به این نتیجه رسیدم که ملاقات دوستان مجله سپیدو بگذارم برای مهمانی های بعد. از این که لطف کردند و منو دعوت کردند ممنون