جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

روزی که «پایان نامه» آمد

پیش نویس:

سلام

میخواستم از این پست خلاصه نویسیو شروع کنم اما هرچقدر فکر میکنم توی این پست نمیشه از این خلاصه تر نوشت شرمنده.

مجبورین یکی دو پست طولانی دیگه رو هم تحمل کنین. هم طولانی و هم بیمزه!!

و اما من و جریان پایان نامه ام:

زمانی که وارد دانشگاه شدم تنها چیزی که اصلا بهش فکر نمیکردم پایان نامه ام بود.

بعد هم که کم کم اینقدر توی دروس غرق شدم که یادم از این مطلب رفت.

یه موقع به خودم اومدم و دیدم نصف اینترنی هم گذشته و بیشتر بچه های کلاسمون دارن کارهای اواخر پایان نامه شونو انجام میدن و فهمیدم دیر بجنبم دیگه هیچی ....!

پس افتادم دنبال پیدا کردن موضوع، یکی دوتا موضوع پیدا کردم و بردم پیش اساتید که همه شون گفتند: حالا فرضا که شما این موضوعو بررسی کردین، خوب که چی؟ چیو میخواین ثابت کنین؟! دیدم راست میگن!

آخریشون هم «تشخیص میزان مسمومیت با آلومینیم در بیماران تحت دیالیز» بود که استاد محترم فرمودند: این کارو فقط میشه با نمونه گیری از استخون همه مریضهای بخش دیالیز انجام داد. اگه حالشو داری بسم الله! و در نتیجه این موضوع هم ول شد!

یه روز یه دفعه به ذهنم رسید که ببینم چند درصد از زنان از چه روشهای پیشگیری از بارداری استفاده کردن و چرا این روشو انتخاب کرده اند؟

موضوعو پیشنهاد دادم و توی شورای پایان نامه تصویب شد. یه «پروپوزال» نوشتم و با یکی از اساتید زنان هم صحبت کردم و او هم خوشش اومد و شد استاد راهنمای من.

یه نامه از خانم دکتر «س» گرفتم که اجازه دسترسی منو به پرونده های بیمارستان و اجازه صحبتمو با بیماران بخش زنان بدن و رفتم سراغ رئیس بیمارستان که فرمودند: مگه میشه ما اجازه بدیم یه آقا هر روز بره توی بخش زنان و بایگانی بیمارستان که همه کارمندهاش خانمند؟!

جل الخالق!! چند ماه پیش که به عنوان اینترن زنان هر روز توی لیبر بودم ایرادی نداشت اما حالا مشکل دار شده بودم!

هر چقدر با خانم دکتر «س» سعی کردیم نشد که نشد و درنهایت این موضوعو هم ول کردم.

در همین موقع یه قانون هم تصویب شد که بر اساس اون هر استاد فقط میتونست در یک زمان روی یک پایان نامه کار کنه و نه بیشتر!

کارم دراومده بود اما خوشبختانه متوجه شدم یکی از اساتید گروه انگل شناسی (آقای دکتر «ی») که تحصیل کرده انگلستان بود بی پایان نامه موندهو رفتم سراغش.

آقای دکتر گفت: شما به مباحث علوم پایه علاقه دارین؟ گفتم: بعععععععععععععله چه جورررررر!!!

گفت: پس بیا این موضوعو کار کن: «بررسی امکان تشخیص بیماری کیست هیداتید به روش ایمونو الکتروفورز».

گفتم: وایییی خدا! چه موضوع نازی! من همیشه آرزوم بوده که چنین پایان نامه ای داشته باشم!!

و از فردا شروع کردم به گشتن توی بخشهای جراحی زنان و مردان برای پیدا کردن بیماران دچار کیست هیداتید (یا همون هیداتیک).

اما در حالی که استان ما یکی از قطبهای دامپروری کشور بود و هر سال شصتادتا مریض کیست هیداتیدی داشتیم یه دفعه قحطی این مریضها اومد!! و در حالی که طبق برنامه ریزی آماری باید 50 مریضو پیدا میکردم و ازشون خون میگرفتم بیشتر از 25تا پیدا نکردم!!

یکی از اساتید جراح هم که طبق دستور به عنوان استاد مشاور معرفیش کرده بودم هم هیچ کمکی بهم نکرد. فقط یه بار دکتر «م» متخصص عفونی از مطبش بهم زنگ زد که بدو بیا یه کیست هیداتیدی اومده مطبم! با آخرین سرعتی که میتونستم رفتم مطبش. گفت: خوب من باهاش کلی صحبت کردم تا اجازه داده ازش خون بگیری برو ازش خون بگیر. گفتم: شرمنده آقای دکتر! من رگ گیریم خوب نیست. میشه خودتون زحمتشو بکشین؟ آقای دکتر چنان نگاهی بهم انداخت که گفتم اگه میتونست لابد باز هم منو توی بخش عفونی تجدید دوره میکرد!

بعد هم از گوشی به عنوان «گارو» استفاده کرد و ازش خون گرفت و من هم با سرعت خودمو رسوندم به بیمارستان و قبل از اینکه خون توی سرنگ لخته بشه ریختمش توی یه لوله آزمایش

یه بار هم توی بخش جراحی زنان یه مریض پیرزن پیدا کردم که پرستارها گفتند: این مریض اونقدر بَدرَگه که ما نمیائیم ازش خون بگیریم! خودم رفتم سراغش و درحالی که هرچقدر دعا بلد بودم توی دلم میخوندم نوک نیدلو کردم توی دستش و آسپیره کردم.

نمیدونین چقدر ذوق کردم که بلافاصله خون اومد توی سرنگ! دهن همه پرستارها باز مونده بود که تو چطور از این خون گرفتی؟ من هم کلی خودمونو براشون گرفیم و گفتم: ما اینیم دیگه!!

اما همونطور که گفتم در نهایت مریضها شدند 25تا و اونهم در زمانی که همه بخشهای من تموم شده بود و باید میرفتم سراغ تسویه حساب و درنهایت مجبور شدم در یکی از تقلبهای نادر زندگیم شرکت کنم!

به این ترتیب که 5تا از نمونه ها رو دو قسمت کردم تا بشن 30تا و بعد هم گفتم که دیگه پیدا نکردم (آخه دکتر «ی» گفته بود باید 50 نمونه پیدا کنی و دیگه حداقل تعداد قابل قبول 30 نمونه است)!

اونطور که توی فیلمها دیده بودم منتظر بودم تا جلسه دفاع از پایان نامه من جلو همه اساتید و دانشجوها باشه اما فقط من بودم و استاد راهنمام و چند نفر دیگه پشت یک میز!

داشتم حرف میزدم که یکی دیگه از اساتید که باید میومد و دیر کرده بود رسید و بعد گفت: خوب موضوع پایان نامه ایشون چیه؟! و وقتی موضوعو فهمید گفت: یعنی چه بررسی امکان تشخیص؟ این کار که قبلا انجام شده شما تازه میخواین امکان انجامشو بررسی کنین؟!

یه لحظه گفتم همه زحماتم به باد رفت که دکتر «ی» به دادم رسید و گفت: اون مطالعات قبلی توی خارج بودند پس ما میتونیم بگیم بررسی امکان ...... با وسایل تولید داخل! و جالب اینکه بقیه هم قبول کردند و به همین صورت نوشته و تائید نهائی شد و من آخرین نمره مو هم گرفتم (16/1 برای پایان نامه)

پ.ن1: بقیه اساتید از استادی که دیر اومده بود دلیل دیر اومدنشو پرسیدند که ایشون هم فرمودند: توی جلسه کمیته مرگ و میر بودیم. یکی از مریضهای توی ICU فوت کرده بود و دیدیم یکی از اینترنها توی پرونده اش نوشته:

tab. bisacodyl N:20 stat

(قرص بیزاکودیل (ملین) 20 عدد همین حالا به بیمار داده شود)!

حالا که اون اینترنو خواستیم میگه، این قرصو یکی از پرستارها میخواست. گفت توی پرونده مریض بنویسم که نخواد پولشو بده!! (این هم برای اینکه این پست دیگه این قدر بیمزه نباشه!!)

پ.ن2: من هی دارم غر میزنم که این بار هم برای امتحان دستیاری درست درس نخوندم و وقت کم آوردم و این بار هم قبول نمیشم و حالا باید فردا (جمعه) بریم امتحان آنفلوانزای خوکی بدیم!

هفته بعد هم امتحان زبان انگلیسی داریم (یه کتاب معرفی کرده اند که بخونیم و بعد امتحانشو بدیم البته میتونستیم بین زبان انگلیسی و تفسیر سوره اسراء و مدیریت دولتی یکی رو خودمون انتخاب کنیم!)

پ.ن3: بالاخره بعد از کلی اینور و اونور رفتن توی دادگستری و کلی کاغذ بازی افت قیمت ناشی از تصادف ماشینم (که شرح تصادفو چند ماه پیش براتون نوشت)م 700/000 تومن تعیین شد و حالا باید بریم دوباره از اون دوتا ماشین شکایت کنیم!

پ.ن4: دیروز صبح هم که با ماشین اداره میرفتم سر شیفت باز تصادف کردیم! اما خوشبختانه تلفات جانی نداشتیم.

طرف مقابل هم مقصر بود.

پ.ن5: ببخشید که خیلی بیمزه بود. پست بعدی هم همینطور خواهد بود!!

نظرات 34 + ارسال نظر
نسیم جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1396 ساعت 04:51 ق.ظ http://www.khatkhatimajazi.persianblog.ir

به موضوع ناز کلی خندیدیم

خنده تون مستدام
حالا لینک وبلاگ قبلی تونو حذف کنم آیا؟

دانشجوی فوق لیسانس میکروبیولوژی دوشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:05 ب.ظ

منم این ترم درگیر پایان نامم. فقط یه موضوع می خواستم روش کار کنم... که دارم انجامش میدم. خدا آخر عاقبت منم به خیر کنه... کلی میترسمو از استرس دارم میترکم!!!
برام دعا کنید.
راستی بعد که دکتراتونو گرفتید چکار کردید؟؟؟

امیدوارم موفق باشید
برای پاسخ به این پرسش کافیه ادامه مطالب وبلاگمو بخونین

من(رها)! یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:26 ق.ظ http://nemidoooonaam.blogfa.com/

امسال که وقت کم نیاوردید!!!
چقدرم به هم ربط داشتن!!!خب تفسر رو برمی داشتیم اون دنیا هم بدردتون بخوره!!!
چقدرم به ما انگیزه می دید برای خوندن پست!!!

کم نه!!
اون دنیا؟!
خواهش میشود!!

رها یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:13 ب.ظ http://rahaarad.persianblog.ir

آره یه چیزی تو همون مایه ها...!
پستای بو دارو برداشتم کلا!!!

هر طور میل شماست
صلاح وبلاگ خویش ...

رها یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:49 ق.ظ http://www.rahaarad.persianblog.ir/

بخش هیجان انگیز منظورتون همون بخش رمانتیکش بود ؟؟؟ نمیخواستم باشه...برداشت درستی نشد ازش...

یعنی همه منظورتون از بند کیفو نفهمیدن؟!

دکتر سارا شنبه 28 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:15 ب.ظ http://drgloria.blogfa.com/

خدا رو شکر سالمید شما هم شدید باتوم بدست که توی هر تصادفی مقصر طرف مقابله
تو رو خدا با این رانندگیت عرفان و شرلی رو سوار نکن
تو خوبه فقط پنج تا از نمونه هات تقلب بوده من که همش تقلب بود تازه پایان نامه ام بعنوان مقاله هم چاپ شد و از پاکستان دعوتم کرده بودن که برم ارائه اش کنم اگه بدونی باتوم بدست چقد مسخره ام کرد که پاکستان دعوت شدم

یعنی چه؟
راننده شبکه با ماشین شبکه تصادف کرده من فقط توی ماشین نشسته بودم به من چه؟!
حالا پاکستان خوش گذشت دکتر مایک؟!

خانم ورزش شنبه 28 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:21 ب.ظ http://sahar444.blogfa.com/

سلام جالب بود واقعا اون که فوت کرده بود در اثر تجویز این قرصها بود یا شوخی کردید

سلام
من که عرض کردم
داروها اصلا مال مریض نبوده
یکی از پرستارها از اون اینترن بیچاره خواسته بود که قرصها رو توی پرونده بنویسه تا پولش بیفته گردن مریض!

زن مستقل شنبه 28 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 04:03 ب.ظ http://independentwoman.blogsky.com


سلام قلم خوبی دارید


درود بر شما
دانشجوی نمونه و نویسنده توانا

ممنون
اینو به آنی بگین بیزحمت!!

زندگی جاریست... شنبه 28 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 03:11 ب.ظ http://parvazz.wordpress.com

سلام
به شما باید لقب دانشجوی فعال و نمونه رو میدادن! وسطهای انترنی یادتون افتاده بود که باید پایان نامه کار کنین؟
من که به این لغت بیمزه آلرژی پیدا کردم. خواهشا اینقدر نگید پستهاتون بیمزه است.

چه کنیم دیگه
ما از اول هم بیمزه بودیم!!

هرمان شنبه 28 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:04 ب.ظ http://www.hermanhese.blogfa.com

سلام
امتحان زبانتون خوب بود؟
کمک خواستین درخدمتیم

سلام
جمعه امتحان آنفلوانزای خوکی بود
امتحان زبان قرار بود این هفته باشه که موکول شد به نهم
به هر حال ممنون

یک دانشجوی پزشکی شنبه 28 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:38 ق.ظ

این دو وبلاگ وبلاگ دوستانی هست که برای رزیدنتی دارن می خونن معمولا اخبار دستیاری رو هم می نویسند
http://mamaliz.blogsky.com/
http://dastyari.blogsky.com/

البته گاهی در نظرات با هم درگیر می شن و........
من خیلی وقته وبلاگشون رو نمی خونم.

ممنون
ماشاءالله
جائی از اینترنت هست که تا حالا نرفته باشین؟!

یک دانشجوی پزشکی شنبه 28 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:36 ق.ظ

راستش من هم درصد هستم یک مقاله بنویسم دنبال موضوعش می گردم می خوام قبل از پایاننامه تو این کار تجربه پیدا کنم!پس شما هم رزیدنتی شرکت کردین!انشالله که قبول می شین.بی مزه نبود مگه قراره تو هر پست بخندیم!یک سوال اون دوستان از کی برای پایان نامه شروع کرده بودند؟

کار درستی میکنید
با اجازه بزرگترها بله!
دوستان باید جواب بدن

یک دانشجوی اقتصادی شنبه 28 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:23 ق.ظ

تلفات مالی چی؟

خسارت مالی که دید اما به من چه؟
ماشین شبکه بود

medisa شنبه 28 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:33 ق.ظ http://naughtydentist.blogfa.com

slm.khubin?inam jaleb bud,che dardesi dare in payan name.khoda b kheir kone,tahamoel esterese erae gheire ghabele tasavore.
stat mokhafafe chie?
das farmuen shoma ham hamchini yekami mored dare ha

سلام
آره
راستش نمیدونم مخفف چیه؟ :دی
عجب! راننده شبکه با ماشین شبکه تصادف کرده به من چه؟!

دکتر نفیس جمعه 27 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:23 ب.ظ http://drnafis.blogfa.com

اولا که با وجود ۲۰ تا بیزاکودیل استت اصلا بیمزه نبود.
دوما که عجب توجیهی یافت این استاد شما
سیما که قبلا لینکیده بودیمتان ایضا!

ممنون
ضمنا لینک وبلاگمو توی وبلاگتون دیده بودیم
اگه زودتر نظر میگذاشتین ما هم زودتر میکشفیدیمتان

مهرناز جمعه 27 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:24 ب.ظ http://www.scare-crow.blogfa.com

سلام
اون یه تیکه که استاده نیومده ضد حال زد نیشم باز شد! اما وقتی همه چی درست شد نیشم بستشه شد

دستم درد نکنه
پس تو برای ضایع شدن من هم نیشت باز میشه؟

زبل خان جمعه 27 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:39 ب.ظ http://zebelestan.wordpress.com

سبیلم کجا بود...؟؟؟

توی عکس

رها جمعه 27 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 06:07 ب.ظ http://rahaarad.persianblog.ir

شما چرا فکر میکنین این پستا بی مزه است که آخرش عذرخواهی میکنین ؟؟؟ خیلی هم جالب بود... تقلب هم بسیاررررر فکر خوبی بود

آدم وقتی از طرف شما دوستان تائید میشه یه کم از عذاب وجدانش کم میشه!!!

Bijan e Bizan جمعه 27 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 05:43 ب.ظ

Na baba email sabete.2 tas.dar sani man harfe bad nazadam.ghasde amram khair bod hadafesh.ishala aid maybe. Aidi begir miam mibaramesh.

اگه باز این اینترنت قطع و وصل نشه یه ایمیل به آی دی قبلیت میفرستم حالشو ببری!!

likemoon جمعه 27 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 05:02 ب.ظ http://1of1000.blogfa.com

اصولآ ادامه مطلب جز جدایی ناپذبر پستهای شماست گویا!!!
ما هم که پایه پستهای طولانی همشو از اول تا آخر میخونیم چه کنیم به خاطرات علاقه داریم

شرمنده!
ممنون

دکترمانستر جمعه 27 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 04:28 ب.ظ

آها؟!
این سیتی که آخر کامنت من نوشته یعنی چه؟!!!

مگه من نوشتم که از من میپرسی؟

دکتر مانستر (استاد زبان سنجانی) جمعه 27 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 04:26 ب.ظ

شرمنده! من باز فراموشیدم اسمم رو بنویسم!
اونی که اسمشو ننوشته منم!سیتی

خواهش

فینگیلی جمعه 27 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 04:04 ب.ظ http://ruzegaran.blogsky.com

سلام دکتر
این که تقلب نیست!اتفاقا" همه ی نمونه های پایانامه ی خواهرم رو هم من نوشتم!!!تاثیر دوتا دارو روی یه بیماری بود که قبلا" کلی روش کار شده بود!ما هم به نفع یکی از داروهایی که در اکثریت بود نوشتیم!دروغ که نگفتیم!
این استاد انگل ما هم اون موقع گیر بود هر کی با من مقاله بگیره به عملیش چند نمره اضافه میکنم!بعد ما هم رفتیم پیشش موضوع داد در باره ی شیوع فاسیولا!ولی از بس کار تمییییییییز بود بیخیال شدیم!!!

کار خوبی نمودید!

بیژن جمعه 27 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 03:11 ب.ظ

میگم دکی من دم بختما یه خانم دکتر مامان سراغ یا سراق یا صراق یا صراغ نداری پست بشه اینور اب

مگه تو خیال برگشتن نداری؟
درست که باید در حال اتمام باشه دیگه!
من کامنتهای دارای حرف مستهجنو حذف میکنمااا
این بار بهت لطف میکنم!
انگار چند سال رفتی اون طرف اخلاقت عوض شده!
خدا به دور!!

[ بدون نام ] جمعه 27 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:59 ب.ظ

سلام
خاطره جالبی بود
ولی خاطره تز نوشتن من (که مختصرآ تعریف کردم) جالتره!
خصوصآ اینکه من هم وقتی در جمع آوری نمونه رسمآ کم آوردم بصورتی ناجوانمردانه چندتا کیس تکراری درست کردم...اما اونقدر چهره ام نورانی و معصوم بود که عمرآ استادجون روحش هم خبردار نشد که ممکنه...!
اگه من خاطره تز نوشتنم رو تعریف کنم از داستان هزارویک شب هم طولانی تر میشه!
حالا اگه خیلی اصرار کنید شاید تعریف کردم...!!!
به انی جون سلام برسونید!

شرمنده
من نمیتونم بهتون اصرار کنم چون اسمتونو ننوشتین :دی
سلام کیو برسونم؟

بیژن بیزن جمعه 27 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:44 ب.ظ


سلام دکی میگم از خاطرات دبیرستان هم بنویس. دو تا جونور زنگ زدن خونتون که تصادف کردی...این یه جمله ١۰ دقیقه طول کیشید تا بنویسم: غربت است و بی امکاناتی جانا

سلام
چه عجب از این ورا؟
ایمیلتو عوض کردی؟
اونور آب چه خبر؟

باران جمعه 27 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:25 ب.ظ http://www.drzss1368.blogfa.com

سلاممممممم
نه بی مزه نبود!!!
اتفاقا جالبم بود!!!
من خودمو کشتم از بس پاین نامه بابامو نگاه کردم!!!
موضوعش بررسیه توده های گردنی بود!
البته الان یادم نیست یه چیزی تو این مایه ها که من قبله ترم ۱ مثله این ندید بدیدا هی نگاش می کردم!
به نظر کاره جالبی می یاد!

سلامممممم از ما
به هر حال چه جالب باشه چه نباشه این شتریه که دم در خونه همه مون خوابیده یا میخوابه!

امیلی جمعه 27 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:58 ق.ظ http://neumann.blogfa.com/


این ربط بین زبان انگلیسی و تفسیر سوره اسراء و مدیریت دولتی چیه مثل شقایق به گودرزه ربطشون!!!!


هیچکی مثل این معتادای تزریقی خوب رگ نمیگیره امتحانش مجانیه!! اینو توی طرح بررسی هپاتیت بهم ثابت شده یکی بود که پرستار همراهمون نتونست رگشو پیدا کنه اما خودش در عرض یک ثانیه نمونه خونشو گرفت!

چی بگم؟
از خودشون باید پرسید
کاملا با شما موافقم

یکی مثل خودم جمعه 27 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:49 ق.ظ

سر امتحان کمک خواستین سریع بگین .ما با شماییم

ممنون
الان دیگه امتحان تموم شده
نکنه منظورتون برای امتحان زبان بود؟

زبل خان پنج‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:55 ب.ظ http://zebelestan.wordpress.com

خیلی هم بیمزه نبود..پر از اشک واه وناله بود..
چند سال بعد ماهم همینه.....
هر چی شکلک بود گذاشتم..
میگم اومدید وبم..عکسمم دیدید؟؟؟

پس از همین حالا به فکر پایان نامه باشین
بعععله عکستو هم دیدیم
یه خانم دکتر سبیل دار!!!

دکتر قهوه ای پنج‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:55 ب.ظ http://drqahvehi.blogfa.com

زبان انگلیسی و تفسیر سوره اسراء و مدیریت دولتی!!؟؟
احیانا دوبله راز بقا جزو مواردش نبود؟!

نه
فکر کنم جزء امتحان های بعدی باشه!

شهاب حسینی پنج‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:52 ب.ظ http://www.roozneveshtam.blogfa.com

سلام
دکترجون
دلمون برات تنگ شده بود ، کجایی ؟؟؟؟

هفته پیش یه شب درمیون شیفت بودم
شرمنده

یکی مثل خودم پنج‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:13 ب.ظ

سلام
نظر بالایی رو خوندم واسه همین گفتم الان نخونم بهتره.مشغله فکری زیاده الان!

خدا نکنه مشغله داشته باشین

هرمان پنج‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:05 ب.ظ http://www.hermanhese.blogfa.com

بلاخره اول شدم
ما که سر در نیاوردیم
دکترها نظر بدن

تبریک
شرمنده
خوب بیان نظر بدن!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد