ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
سلام
اول شرمنده به خاطر تاخیر توی آپ کردن.
شیفت های یک روز درمیون و یه سری کارهای دیگه مانع از این شد که آپ کنم. ضمن اینکه نمیخواستم بعدا بعضی ها بگن چون تند تند آپ می کردی امسال هم تخصص قبول نشدی
بگذریم
نمیخواستم این همه خاطرات از نظر خودم جالب پشت سر هم بگذارم اما تنها داستانچه ای که این مدت به ذهنم رسیده به شدت مزخرفه! ضمن اینکه تصمیم گرفتم پستی که به درخواست دوستان قرار شد دوباره درباره محمود بنویسم بگذارم برای بعد از عید تا ببینم بالاخره خونه مون میاد یا نه؟!
۱. خانمه دختر جوونشو با صورت پر از جوش آورده بود و گفت: صورتش اصلا جوش نداشت اما ازوقتی عقدش کردیم داره جوش می زنه یعنی اثر داره؟!
۲. خانمه بچه شو با اسهال آورده بود و گفت: روده هاش عفونت داره؟ گفتم: بله. گفت: حدس می زدم آخه هم دهنش خیلی بو میده هم مدفوعش!
۳. دوتا پسر نوجوون که کاملا مشخص بود از اراذل و اوباش شهرند اومده بودند. وقتی بهشون گفتم: سرنسخه ای که از پذیرش گرفتین بدین تا نسخه تونو بنویسم یه سرنسخه سفید که چندین بار تا خورده بود دادند دستم و بادقت بهم خیره شدند تا ببینند عکس العملم چیه؟ هرطور بود خودمو کنترل کردم و خیلی آروم تاهای کاغذو باز کردم و نسخه رو روش نوشتم.
۴. به خانمه گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: مدتیه حساسیت به کهیر پیدا کردم!
۵. امسال توی ولایت ما فقط یک روز به خاطر بارش برف مدارس تعطیل شد. شب قبلش من شیفت بودم و به خانمی که برای بچه اش استعلاجی میخواست گفتم: رادیو اعلام کرد فردا مدارس تعطیله. گفت:پس میشه یه روز استعلاجی برای هفته بعد بهم بدین؟!
۶. به پیرزنه گفتم: فشارتون بالاست. مگه قرص فشارتونو نمی خورین؟ گفت: چرا اما دکتر یه قرصهائی بهم داده که خیلی کوچیکند اصلا به درد نمی خورند!
۷. به خانمه گفتم: بچه تون اشتهاش خوبه؟ گفت: یه بشقاب برنج و خورشت خورده دیگه میخوای چقدر بخوره؟!
۸. مرده رو معاینه کردم و ازش شرح حال گرفتم. وقت نوشتن نسخه که شد گفت: خب! حالا من میگم تو بنویس!
۹. پیرزنه گفت: من همیشه میرم پیش دکتر ..... دقعه پیش هم یه نامه بهم داد و منو فرستاد پیش متخصص. ببین دکتر بهم چقدر اعتماد داشت که نامه رو داد به خودم ببرم پیش متخصص!
۱۰. نسخه خانمه رو نوشتم و دادم دستش و او هم با شوهرش از مطب رفتند بیرون. چند لحظه بعد مرده برگشت توی مطب و گفت: ببخشین خانمم هنوز خبر نداره اما ممکنه حامله باشه اون وقت این داروها مشکلی نداره؟!
۱۱. نسخه پیرزنه رو نوشتم و گفتم: دیگه هیچ مشکلی نداشتین؟ گفت: بقیه مریضی هامو نگفتم چون پول ندارم
۱۲. شیفتم تموم شد و دکتر شیفت بعد از راه رسید. از مطب رفتم بیرون و بعد برای یه کاری برگشتم توی مطب که دیدم دکتر داره صندلی بیمارانو از اون طرف میز میگذاره این طرف. گفتم: صندلیو چرا جابجا می کنین؟ گفت: من هرجا که میرم صندلی هرطرف میز که باشه میگذارم اون طرف میز بعد وقتی مریضها میان طبق عادت بشینن روی صندلی میبینن اون طرفه یه لحظه گیج میشن اونقدر بهشون میخندم (خوب بگو مگه مرض داری؟ )
پ.ن۱: این بار نوبت بیمزه ها بودا!
پ.ن۲: (ویژه دوستان نزدیک!) من این خاطراتو به ترتیب مینویسم مگه مواردی که مناسبتی داشته باشه. خاطره شماره ۴ این پست آخرین خاطره قبل از اون پست رمزداره! (ببینین از کی تا حالا توی نوبت بودنا!)
پ.ن۳: امروز قراره فرمانداری های اون دو شهرستان جدید که اینجا درباره شون گفتم افتتاح بشن. البته نمیدونم شبکه بهداشتشون کی تشکیل بشه. اما نکته جالب اینکه وقتی حدود جغرافیائی شهرستان های جدید مشخص شد فهمیدم پست سازمانی من همچنان توی شهرستان خودمون باقی میمونه و جزئی از شهرستانهای جدید نیست (خدائیش خودم هم نمیدونم این خوبه یا بد؟)
پ.ن۴: دلشکسته عزیز بهتر نیست به جای اینکه برام شماره موبایل بگذارین هرحرفی دارین همین جا بفرمائین؟!
پ.ن۵: توی کتاب ریاضی امسال عماد مقدمات کسرو توضیح داده و متوجه میشم که عماد درست متوجه نشده. پس یک بار دیگه براش توضیح میدم اما باز داره تمریناتو اشتباه حل میکنه. به آنی میگم: فکر کنم باز هم متوجه نشد. عماد میگه: لازم نیست بیشتر از این فکر کنی چون کاملا درست متوجه شدی!
پ.ن۶: بعد از مدتی که هوای اینجا حسابی گرم شده بود هفته پیش یه بارش برف ناگهانی و نسبتا زیاد داشتیم که باعث شد کلی از شکوفه ها از بین بره. این عکسو هم توی خیابون گرفتم که درست همون لحظه یه مقدار برف از روی شاخه درخت پائین ریخت و عکسو به دونیمه مساوی تقسیم کرد!
پ.ن۷: ای بابا چرا این پست اینقدر پی نوشت پیدا کرد؟!
سلام:
۱. پسره با لباسهایی که مشخص بود کار فنی داره اومده بود. یه نگاه به زخم روی انگشتش کردم و به بهیارمون گفتم: این زخم حتما باید بخیه بشه. پسره خندید و گفت: میدونین؟ توی ده تا انگشتم این تنها انگشتی بود که تا حالا بخیه نخورده بود!
۲. داشتم مریض میدیدم که با صدای شلیک گلوله از جا پریدم. وقتی رفتم بیرون متوجه شدم مامور وظیفه شناس شهرداری درتعقیب یه سگ ولگرد وارد محوطه درمونگاه شده و همونجا شکارش کرده!
۳. ساعت پنج صبح بود که مسئول داروخونه از خواب بیدارم کرد و گفت: سرم خیلی درد میکنه می شه یه آمپول دگزا برام بنویسی تا از داروها بردارم و به خودم بزنم؟ فردا صبح پولشو میدم به پذیرش!
۴. به مرده گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: حالم خیلی بده درست مثل بحران جهانی!
۵. به خانمه گفتم: کجای کمرتون درد میکنه؟ گفت: دقیقا همون جائی که فیله آدم قرار گرفته! (یادم افتاد به نوشته یکی از دوستان که یه بار یه مریض شبیه به اینو نوشته بود اما حالا هرچقدر فکر میکنم یادم نمیاد کدوم وبلاگ بود؟!)
بعدتر نوشت: به لطف دوستان پیداش کردم: اینجا بود
۶. پیرزنه شماره گرفته بود و اومد توی مطب. گفت: فشارمو بگیر! گرفتم و گفتم: خوب مشکلتون چیه؟ گفت: هیچی! من فقط میخواستم فشار بگیرم مسئول پذیرش گفت: پول خرد ندارم بقیه پولتو بدم یکدفعه یه شماره دکتر بهت میدم! (توضیح: مدتیه که اینجا برای گرفتن فشارخون قبض پونصد تومنی باطل میشه)
۷. خانمه گفت: برام قرص کامپیوتری بنویس (ترجمه: کاپتوپریل)!
۸. پسره گفت: داشتم راه میرفتم که یه میخ رفت توی پام. حالا حتما باید آمپول گداز بزنم؟ (ترجمه: کزاز)!
۹. به خانمه گفتم: آزمایشتون سالمه. گفت: پس الکی یه برگ از دفترچه مو حروم کردم؟!
۱۰. به پیرزنه گفتم: از کدوم قرصها برای فشارتون میخوردین؟ گفت: از همون قرصها که یه خط وسطشونه!
۱۱. خانمه بچه شو آورده بود و گفت: از دیروز گلوش درد میکرد. خودم توی گلوشو دیدم و متوجه شدم که زبون کوچیکه رو هم داره!
۱۲. بعد از گرفتن شرح حال و معاینه نوشتن نسخه برای خانمه رو توی دفترچه اش شروع کردم. بچه دو سه ساله اش گفت: خط نکش روش! ادامه دادم. باز گفت: خط نکش روش! باز هم نوشتن نسخه رو ادامه دادم. یکدفعه گفت: روش خط نکش پدر .... (من سانسورش نکردم مادرش جلو دهنشو گرفت!)
۱۳. (۱۴+) داشتم یه پیرزنو معاینه میکردم که آقای بهیارمون وارد شد. یه نگاه به دختر جوون همراه مریض کرد و گفت: تو دختر .... نیستی؟ دختره گفت: چرا هستم. شما پدرمو میشناسین؟ بهیاره گفت: ما یه زمانی با هم رفت و آمد خونوادگی داشتیم. اگه بدونی من چقدر تورو بغل کردم!!
پ.ن۱: یکی از متخصصین محترم شهرمون یه زمین ششصد متریو نزدیک خونه ما خرید متری یک میلیون و چهار هفته بعد فروخت متری یک میلیون و سیصدهزار تومن! حالا من هم هرچقدر میخوام شیفت بایستم!
پ.ن۲: عماد از مدرسه اومده و میگه: فردا ساعت دو بعدازظهر حتما بهم یادآوری کن. فرداش ساعت دو و نیم بود که یادم افتاد و بهش یادآوری کردم. باعجله دویده و تلویزیونو گذاشته روی شبکه سه و میگه چرا دیر بهم گفتی؟ تموم شده انگار. میگم: چی؟ میگه: دوستم که فوتبالش خیلی خوبه قرار بود امروز توی تیم منتخب رونالدو بازی کنه و بازیشو شبکه سه مستقیم پخش کنه خودش بهم گفته بود!
پ.ن۳: متاسفانه نشریه سپید به شدت دچار مشکل مالی شده. امیدوارم بتونه پابرجا بمونه.
پ.ن۴: دیروز بالاخره محمودو دیدم البته نه توی خونه مون بلکه توی مسجد و توی مراسم ختم پدرش باز هم خداروشکر که این روزهای آخر پسرش اینجا بود. طبیعتا موقعیت مناسبی برای صحبت هم نداشت.
سلام
۱. به خانمه گفتم: به بچه تون هیچ داروئی ندادین؟ گفت: چرا از دیشب دارم بهش شربت تب آور میدم!
۲. به خانمه گفتم: دیگه مشکلی نداشتین؟ گفت: چرا! بدبختی بی پولی ...!
۳. به پیرزنه گفتم: از کدوم قرص های قند میخورین که براتون بنویسم؟ گفت: من خیلی وقته که قند دارم. از همه جور قرصهای قند هم خوردم!
۴. مرده گفت: من به آمپولهای یک و هشتصد عادت دارم برام بنویس!
۵. به خانمه گفتم: گلودرد هم دارین؟ گفت: نه زیر گلومو فشار هم که بدی درد نمیاد!
۶. به خانمه گفتم: توی خونه هیچ داروئی نخوردین؟ گفت: ادالت کلد خوردم و پرتقال و لیمو شیرین!
۷. مشغول معاینه خانمه و گرفتن شرح حال ازش بودم درحالی که بچه دو سه ساله اش فقط تکونم میداد و درحالی که اسکناس توی دستشو به طرفم دراز کرده بود مرتبا میگفت: عمو! بیا پول!
۸. به مرده گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: من سرما نخوردم اما به پام ضربه خورده!
۹. یکی از خانمهای توی درمونگاه که قرار بود چند روز بعد بازنشسته بشه از صبح ناراحت بود. گفتم: چی شده؟ گفت: بهم گفتن روز بازنشستگیتو هم باید بیائی سر کار. دیگه خسته شدم خو!
۱۰. پیرزنه گفت: قرصهای فشارمو هم برام بنویس تموم شدن. گفتم: من که نمیدونم از کدوم نوعش میخوردین. پوسته شو نیاوردین؟ گفت: نه! حالا نمیدونی چه قرصی بوده اسمشو هم نمیدونی توی نسخه بنویسی؟!
۱۱. خانمه بچه شو آورده بود و میگفت: دیدم داره آب میریزه توی گوشش! بهش گفتم: چرا این کارو میکنی؟ گفت: آخه گوشم درد گرفته میخوام ببینم خوب میشه؟!
۱۲. به خانمه گفتم: قبلا هم سابقه سردرد داشتین؟ گفت: آره اما قبلا سه شنبه ها سردرد داشتم حالا افتاده به یکشنبه ها!
پ.ن۱: بادوستی که جزوات امتحان رزیدنتیو کپی میگرفت و من هم ازش میگرفتم تماس گرفتم که گفت: من که دیدم با داشتن زن و بچه و هزار جور گرفتاری دیگه امکان درس خوندنو ندارم دیگه دنبال جزوه نرفتم!
این هم از درس خوندن امسالمون!!
پ.ن۲: دیشب سر شیفت در بین اومدن مریض ها چند دقیقه ای از فیلم هواشناسو از شبکه نمایش دیدم. واقعا مغزم سوت کشید وقتی حقوق یه گوینده اخبار هواشناسیو توی یه شبکه تلویزیونی محلی اونجا شنیدم: ۳۴۰۰۰۰ دلار در سال!
پ.ن۳: من هنوز اون فیلم موسوم به مو.هن رو ندیدم اما اخیرا بعد از مدتها یکی از سی دی های فیلممونو دیدیم. فیلمی با نام سفر به اروپا که نمیدونم اگه شوخی هائی که در اواخر فیلم با دین مسیحیت کرده بودند با اسلام میکردند چه بلائی ممکن بود سر کارگردان و دست اندرکاران این فیلم بیاد؟
پ.ن۴: از محمود هنوز خبری نیست. ظاهرا حال پدرش اصلا خوب نیست