ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
سلام
۱. مرده اومد توی مطب، دفترچه شو گذاشت جلوم و گفت: این دفترچه رو بگیر یه مقدار شربت و آت و آشغال توش بنویس!
۲. یه روز رفتم توی یه مرکز دوپزشکه که یکی از پزشکهاش مرخصی بود. مرده اومد توی مطب و گفت: ببخشید شما با اون دکتره که توی اون یکی اتاقه فرق دارین؟!
۳. دفترچه بیمه روستایی مریضو مهر کردم تا بره پیش متخصص و علت ارجاعو نوشتم ادامه درمان. چند دقیقه بعد مریضه برگشت و گفت: چرا نوشتین برای ادرار درمانی؟!
۴. پسره از روی اسب افتاده بود. براش نسخه نوشتم و گفتم ببرین یه واکسن کزاز هم بهش بزنن. همراهش گفت: کزاز که مال سگه، این از اسب افتاده!
۵. خانمه بچه شو به خاطر ترشح چشم آورده بود و گفت: یه قطره توی چشمش ریختم ولی خوب نشد. گفتم: چه قطره ای بود؟ گفت: نمیدونم کاغذش کنده بود!
۶. مرده گفت: از صبح سرم درد میکنه گفتم: قبلا هم سابقه داشتین؟ گفت: سابقه چی؟!
۷. به دختره گفتم: سرم میزنین براتون بنویسم؟ گفت: نه گفتم: آمپول هم نمیزنین؟ گفت: اگه میشه بریزینش توی سرم!
۸. خانمه عروسشو با درد معده آورده بود و گفت: از برنج خارجی هم میشه؟ آخه این شمالیه اونجا همه اش برنج ایرانی میخورن!
۹. خانمه بچه شو آورده بود و گفت: اینو الان واکسن زدم طوری نیست ببرمش دندون پزشکی؟!
۱۰. خانمه دختر سه روزه شو آورده بود و گفت: فقط میخواستم بپرسم میشه گوششو سوراخ کرد؟!
۱۱. خانمه گفت: رفته بودیم تهران خونه اقواممون، شپش داشتن بی شعورا!
۱۲. مرده گفت: دستم زخم شده بود عفونت کرده براش 《عنبر سادات》هم دود کردم فایده نکرد!
پ.ن۱: مورد آخر همین حالا موقع نوشتن این پست اومد!
پ.ن۲: هرسال برای نوروز از اول لیست شماره های توی تلفنم شروع میکردم به فرستادن تبریک عید برای دوستان و اقوام. امسال گفتم بگذار ببینم اگه من تبریک نگم کسی به یاد من هست یا نه؟ نشون به اون نشون که فقط دو نفر پیامک دادن و سه نفر توی تلگرام تبریک گفتند اون هم افرادی که کمتر احتمالشو میدادم! البته صرفنظر از خوانندگان محترم این وبلاگ که همیشه به من لطف دارند.
پ.ن۳: مامانو بردیم دکتر که بعد از آزمایش و سونوگرافی گفتند دیگه نیازی به شیمی درمانی و هیچ دارو و درمان دیگه ای نیست حتی جراحی! امیدوارم خبر خوبی باشه و نه نشونه ناامیدی از درمان.
پ.ن۴: بالاخره چند روز پیش شیرینی مخصوص خوندن حروف اسم عسل رو براش بردیم مدرسه. همه همکلاسی ها و معلمشون هم با دیدن کلمه عسل روی تک تک شیرینی ها کلی سورپرایز شدند.
سلام
سال نو مبارک
۱. مرده گفت: از صبح اسهال خونی گرفتم و توی ادرارم هم کلی خون هست. گفتم: دیشب چی خوردین؟ گفت: کلی چغندر!
۲. به خانمه گفتم: توی آزمایشتون تیروئیدتون کم کار بوده. گفت: قبلا سابقه هیچ مشکل تیروئیدی نداشتم. گفتم: قبلا هم آزمایش تیروئید داده بودین؟ گفت: نه!
۳. به مرده گفتم: گلوتون درد میکنه؟ گفت: نمیدونم والا خودت بیا ببین!
۴. مرده با گلودرد اومده بود. گلوشو که دیدم گفت: طوری که نیست مشروب بخورم؟!
۵. به مرده گفتم: تا حالا آمپول زدین؟ گفت: نه ولی هروقت که میزنم بهتر میشم!
۶. مرده گفت: بنویس برم پیش ارتوپد. دفترچه بیمه شو مهر کردم و رفت. چند دقیقه بعد اومد و گفت: من گفتم برام عکس بنویسی پس کجا نوشتی؟ گفتم: شما گفتین ارتوپد، حالا عکس براتون بنویسم؟ گفت: از کجا؟ گفتم: من چه میدونم؟ در حالی که سرشو تکون میداد و از مطب بیرون میرفت گفت: مسخره است!
۷. به مرده گفتم: سرفه هم میکنین؟ گفت: فقط هروقت که سرفه ام میگیره!
۸. پیرزنه گفت: پماد چشمی هم برام بنویس. گفتم: از کدوم نوعش؟ گفت: از نوع سفیدش!
۹. نسخه خانمه رو که نوشتم گفت: بی زحمت یه بسته قرص چربی هم بنویس. گفتم: فقط یه بسته؟ گفت: آره میخوام برم ببینم توی قرصهایی که توی خونه دارم کدومشون مال چربیه؟!
۱۰. مرده با یه سری آزمایش و .... اومد. دیدمشون که نوشته بود یه توده رو بررسی کردن و متوجه شدن خوش خیمه. گفتم: خب الان مشکلتون چیه؟ گفت: دوباره درد میکنه میخوام برم پیش متخصص ببینه یه وقت خیمش بدخیم نشده باشه؟!
۱۱. مرده گفت: بی زحمت برای بچه ام کپسول ۵۰۰ هم بنویس اما کوچیکشونو!
۱۲. نسخه خانمه رو که نوشتم گفت: حالا بریم داروهامونو بگیریم؟ گفتم: بله. گفت: همین حالا؟!
پ.ن۱: شاید باورتون نشه اما امسال هنوز یه مورد هم نبوده که به عنوان خاطرات بنویسم! شاید این وبلاگ واقعا اثر کرده و تعداد این نوع سوتیها کم شده و باید به فکر یه سبک نوشته دیگه باشم!
پ.ن۲: به درخواست بچهها پنجشنبه رو مرخصی گرفتم تا امکان یه سفر چند روزه پیدا بشه اما مسئله اینه که هنوز مقصد مشخص نشده!
پ.ن۳: مدتی بود که اینجا یه سری دستمال گردن معروف به اسکارف مد شده بود (تا حالا فکر میکردم اسکارف یعنی روسری!) و عماد اصرار داشت براش بخریم. یه شب عماد رفت توی مغازه یه پیرمرد (که معروفه همه چیز توی مغازه اش پیدا میشه) برای خرید و بعد ازش پرسید: اسکارف هم دارین؟ پیرمرده گفت: اسکارف دیگه چیه؟ عماد گفت: همون پارچه ها که میبندن دور دهن و میپیچن دور گردن. پیرمرده گفت: آره یه بیست تا چند ماه پیش آوردم و هیچکس هم نخرید؛ اگه میخوای یکی هزار تومن برای تو. عماد هم شروع کرد به اصرار که یکی براش بخرم. گفتم: خب باشه دیگه هزار تومن چیه؟ پیرمرده هم رفت اون پشت مغازه و بعد از چند دقیقه گشتن با یه ماسک صورت برگشت! بگذریم که بالاخره با کلی اصرار یه اسکارف هم خرید و بعد از حدود یک هفته پرتش کرد ته کمدش و دیگه ازش استفاده نکرد یعنی درست همون اتفاقی که برای اسپینر و چند چیز دیگه افتاد! (این هم برای دوستانی که سراغ عمادو می گرفتند!)
بعدنوشت: شاید باورتون نشه اما بعد از کلی برنامه ریزی برای سفر با شروع موج جدید بارندگی ها آنی ترجیح داد نریم سفر؛ من هم از ترس این که بریم و هر اتفاق احتمالی که بیفته از چشم من ببینن قبول کردم!