جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

نخستین سفر به اروپا (6) (بخش پایانی)

سلام

توی این چند هفته حسابی حوصله تونو با این سفرنامه سر بردم ببخشید.

میخواستم این بار یک پست خاطرات بگذارم اما بعد تصمیم گرفتم بقیه شو توی یک پست بگذارم و تمومش کنم. اگه حوصله تون سر رفت ببخشید. تعداد کامنتهایی که پست به پست داره کمتر میشه کاملا نشون میده چقدر حوصله تون سررفته

 

ادامه مطلب ...

نخستین سفر به اروپا (5)

سلام

شنبه هفدهم شهریورماه سال یک هزار و چهارصد و سه

توی تفلیس هم صبحانه از ساعت هشت و نیم داده می شد و تور ساعت ده بود. پس باز هم سر فرصت بیدار شدیم و رفتیم توی سالن غذاخوری هتل دنیس که مثل اتاق خودمون توی آخرین طبقه هتل (طبقه چهارم) بود. اولین چیزی که بهش دقت کردیم  خشکی هوا بود. دیگه از اون رطوبتی که توی هوای باتومی داشتیم اثری نبود. بعد وارد سالن غذاخوری شدیم و یک لحظه فکر کردیم توی ایرانیم! چون به جز کارمندان شاغل در اونجا همه ایرانی بودند! درواقع توی دو سه روزی که توی اون هتل بودیم هیچ مسافر غیر ایرانی ندیدیم.

  ادامه مطلب ...

نخستین سفر به اروپا (4)

سلام

ادامه پنجشنبه پانزدهم شهریورماه سال یکهزار و چهارصد و سه

پیش از ادامه سفرنامه اول یه عذرخواهی بکنم چون یه چیزی را کلا یادم رفت:

بعد از برگشتن از مرز ما را به یک قلعه بردند که گفتند: قدیمیه و اخیرا بازسازی شده.


https://s32.picofile.com/file/8479018950/mooze.jpg

بعد هم گفتند چون توی این قلعه چند قتل عام صورت گرفته در زمان عثمانی ها اینجا را شوم میدونستن و متروکه شده بود. اما ازوقتی عثمانی ها رفتند مردم تصمیم گرفتند عروسیهاشونو اینجا بگیرن تا نحسیش از بین بره! اون روز هم اونجا چندتا عروس و داماد دیدیم. سایه بانهایی روی مسیر اصلی زده بودند که روشونو با شاخه های درخت کیوی پوشونده بودند. دوطرف راه اصلی هم بوته های بزرگی بود که بهمون گفتند اینها بوته های "برگ بو" هستند. چرخی توی قلعه و موزه ای که اونجا بود زدیم


https://s32.picofile.com/file/8479018984/aroos_mooze.jpg

و بعد رفتیم رستوران.

 

ادامه مطلب ...

نخستین سفر به اروپا (3)

ادامه چهارشنبه چهاردهم شهریورماه سال یکهزار و چهارصد و سه

سلام

آنی دراز کشید اما من نیومده بودم اینجا تا بخوابم! قرارمون با "اسی" برای ساعت هفت بعدازظهر بود. رفتم و توی تراس روی صندلی نشستم و مشغول تماشای اطراف شدم. به خودم گفتم: "نمیدونم لک لکی که منو با خودش آورده بود اگه توی موقعیت مکانی یا زمانی تحویل من اشتباه کرده بود وضعیت زندگی من به چه صورت بود؟ شاید الان ساکن یکی از همین آپارتمانهایی بودم که دارم نگاهشون میکنم. همین آپارتمانهایی که توی تعدادی از تراسهاشون افرادی نشستن و مثل من دارن به اطراف نگاه میکنن (و نمیدونم چرا تقریبا هیچ کدومشون لباسی توی بالاتنه شون ندارند!) شاید هزار سال دیگه توی یک خانواده ثروتمند سوییسی به دنیا می اومدم یا شاید هم هزار سال پیش و توی یکی از قبیله های بدوی آفریقایی ....

 

ادامه مطلب ...

نخستین سفر به اروپا (2)

سلام

روز جمعه نهم شهریور با کمک عابربانک ملی غیرنقدی نزدیک خونه سه تا عوارض خروج از کشور برای سه نفرمون پرداخت کردم که برای هر نفر 520000 تومن کم کرد. بعد برگشتم خونه و اپلیکیشن بله را نصب کردم که دیدم نوشته روزهای جمعه نمیشه باهاش ارز مسافرتی گرفت.جالب این که کلی پیام از طرف عسل داشتم که وقتی ازش پرسیدم چرا اینهارو برام فرستادی گفت: میدونستم توی بله نیستی اما دیدم اسمت هست. از اینجا به عنوان یه پوشه برای ذخیره فیلمهام استفاده میکردم!

  ادامه مطلب ...

نخستین سفر به اروپا (۱/۵)

سلام 

الان ساعت دوازده شب در تفلیسه و ما ساعت هشت صبح باید توی لابی هتل باشیم تا بریم سمت فرودگاه. 

از همه دوستانی که لطف کردند و توی این چند روز کامنت گذاشتند ممنونم. هر روز کامنتها را میخوندم.

تا آخر این هفته خونه اخوی نزدیک تهران هستیم. سر فرصت به کامنتها جواب میدم و بعد میرم سراغ نوشتن سفرنامه.

باز هم از همه سپاسگزارم. 

نخستین سفر به اروپا (1)

سلام

سفر همیشه یکی از چیزهای محبوب زندگی من بوده و هیچ وقت ترک نشده. ما حداقل سالی یک بار سفر میریم. حتی توی این چند سال که به دلیل ساختن خونه و پرداخت قسطهای وامهایی که به همین دلیل گرفته بودیم واقعا در مضیقه بودیم. اوایل مردادماه بود که عسل بهم گفت: کاش میشد یه روزی باز هم سوار هواپیما بشیم! راستش خیلی ناراحت شدم و تصمیم گرفتم هرطور که شده امسال به یه سفر بهتر از سفرهای چندسال اخیر ببرمش.

 

ادامه مطلب ...

گوشه ای از نصف جهان

سلام

باتوجه به این که مسافرت امسال ما یهوئی شد، تعیین محلش با مشکل روبرو شد. یکی دوبار محلی برای مسافرت تعیین شد که به دلایل مختلفی در لحظات آخر به هم خورد. و درنهایت بیشتر دوران مرخصی من و آنی بعد از انجام یک سری کارهای اداری که بعضی شون مدتها بود که مونده بودند  به سفر به شهرهای بزرگ و کوچیک اطراف ولایت و یا حضور توی ویلای کنار رودخونه گذشت که طبیعتا باتوجه به این که نوشتن سفرنامه های این شهرها عملا باعث لو رفتن محل ولایت میشه از نوشتن سفرنامه های اون چند روز معذورم. اما اگه کل ایام مرخصی را به گردش در اطراف و اکناف ولایت میگذروندیم چطور باید برای شما سفرنامه مینوشتم؟! پس تصمیم گرفتیم حداقل یه سفر کوتاه به یکی از شهرهای بزرگ داشته باشیم. حالا هر طور که شده. و نهایتا قرعه به نام شهر زیبای اصفهان افتاد. شهری که باوجود خشک شدن زاینده رود همچنان زیبا و تماشائیه. پس یه سفر دو سه روزه به این شهر داشتیم. اما به دلایل امنیتی ناچار شدم بخشهائی از این سفرنامه را تغییر بدم! و برای همین از یکی دوتا از خوانندگان این وبلاگ که از قبل در جریان ماجراهای سفر ما هستند عذرخواهی میکنم. ضمنا حتما تعجب میکنین که چرا جاهای معروفی مثل سی و سه پل و پل خواجو و نقش جهان و ... را ندیدیم. علتش اینه که ما قبلا بارها از اصفهان توی سفرهای مختلف عبور کرده بودیم و اون جاهائی که نام بردم دیده بودیم. پس تصمیم گرفتیم این بار بریم سراغ تعدادی از جاهائی که تا به حال ندیدیم! 

ادامه مطلب ...

سفر (۲)

سلام 

منتظر بودم محل سفر تعیین بشه و بعد پست جدید بگذارم. 

اما مسئله اینه که تعطیلات شروع شد و محل سفر مشخص نشد!

فعلا قراره فردا با خانواده باجناق دوم بریم ویلای همکار ایشون کنار رودخونه 

سفر

سلام

همون طور که توی پستهای قبل گفته بودم قرار شد که امسال سفر را بگذاریم برای اواخر شهریور و اوایل مهر تا هرجا عماد قبول شد بریم همون جا و هم سفرمون را رفته باشیم و هم عمادو ثبت نام کنیم. برای همین هم من و هم آنی با هزار بدبختی و فلاکت توی اون روزها از محل کارمون مرخصی گرفتیم و فقط منتظر بودیم که ببینیم چه شهری باید بریم. بخصوص من که امسال به دلیل این که چندین نفر از همکاران توی امتحان تخصص قبول شدن و خیلی از مراکز خالی شده واقعا به زور مرخصی گرفتم.

و از اونجا که اولا من نباید برای چیزی برنامه ریزی کنم وگرنه خراب میشه (!) و از طرف دیگه همه چیز توی کشور ما روی نظم و برنامه ریزی مثال زدنی پیش میره چند روز پیش اعلام شد امسال نتایج کنکور روز پانزدهم مهر اعلام میشه و تا اول آبان که کلاسها شروع میشه وقت ثبت نام داریم!

من میتونستم مرخصیمو به مهرماه منتقل کنم اما آنی به خاطر شرایط کاری که داشت نمیتونست و اصولا توی مهرماه نمیتونه مرخصی بگیره. پس ما ناچاریم توی همون روزهائی که مرخصی گرفتیم بریم سفر و حالا مسئله اینه که کجا بریم؟! و هنوز به نتیجه نرسیدیم.

شمال که دیگه بعد از چند سفر پشت سر هم که رفتیم نمیخوایم بریم. خیلی از جاهای کشور هم که اون موقع هنوز خیلی گرمه و اون مناطقو گذاشتیم برای چند سال دیگه که هم من بازنشسته شدم و هم بچه ها رفتن سر خونه و زندگیشون و میشه توی پاییز و زمستون رفت!

و بعد که نتایج کنکور اومدهم  اگه راه دور باشه ناچارم باز چند روز مرخصی بگیرم و این بار احتمالا یه سفر پدر و پسری بریم! البته اگه راه نزدیک قبول بشه که شاید با یکی دو روز مرخصی بشه کار ثبت نامش را جمع کرد. فقط امیدوارم ناچار به اجاره خونه براش نشیم و اگه یه شهر دیگه باشه بتونیم براش خوابگاه بگیریم.

خب فعلا همین دیگه.