ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
سلام
چند سال پیش بود که تصادفا وارد وبلاگی شدم و یادم اومد زمانی این وبلاگو هم دنبال میکردم و بعد به خاطر مشغله های کاری و فکری دیگه نرفتم سراغش. برای نویسنده کامنت گذاشتم و از این که دوباره پیداشون کردم ابراز خوشحالی کردم. برای چندتا از پستهای بعدیشون هم کامنت گذاشتم.
یک روز رفتم ببینم به کامنتهایی که گذاشم چه جوابهایی دادن که دیدم هیچکدومشون تایید نشدن. هرچقدر فکر کردم چیزی ننوشته بودم که باعث ناراحتی شده باشه. چند روز صبر کردم اما واقعا کنجکاو شده بودم. برای نویسنده کامنت خصوصی گذاشتم و علتو پرسیدم که برام کامنت خصوصی گذاشتند و گفتند: کامنتهاتونو اون قدر دوست دارم که میخوام مال خودم باشند و نمیخوام کس دیگه ای اونها رو ببینه!
لحنشون محترمانه بود. اما بالاخره آدمی با حدود نیم قرن عمر اون قدر درک داره که بفهمه منظور نویسنده از چنین کامنتی چیه؟ دیگه هیچ وقت براشون کامنت نگذاشتم و یکی دوسال بعد که برام کامنت گذاشتند هم کامنتهاشونو تایید نکردم. منتظر بودم علتو بپرسند تا دقیقا همون جمله خودشونو بهشون بگم اما علت را نپرسیدند و دیگه هم کامنت نگذاشتند.
مدتی گذشت. یک بار از نویسنده یکی از وبلاگها کامنتی برام اومد که نوشته بودند: چرا کامنتهای ربولی حسن کور این طوریه؟ سوالهایی میپرسه که ..... بعد هم زیرش نوشته بودند: این فقط یکی از کامنتهایی بود که درباره کامنتهای شما به دستم میرسه. البته که من هیچ وقت اونها را تایید نخواهم کرد.
ازشون تشکر کردم و گفتم البته این وبلاگ متعلق به ایشونه و هر وبلاگی که صلاح میدونن میتونن تایید کنن یا تایید نکنن. و از اون به بعد هیچ یک از کامنتهای من توی اون وبلاگ هم تایید نشد. براشون کامنت گذاشتم و به خاطر دوستی چند ساله و لطفهایی که در این مدت ازشون دیده بودم ازشون تشکر کردم و باهاشون خداحافظی کردم اما این کامنت هم تایید نشد. و البته ایشون هم دیگه کامنتی برای من نگذاشتند.
چند ماه پیش بود که در وبلاگ یکی از دوستان خوندم که پدرشون عمل جراحی کردن. نوع جراحی را هم نوشته بودند و من هرچقدر فکر کردم دیدم چنین عملی برام آشنا نیست. ازشون پرسیدم ببخشید پدرتون چه عملی کردن؟ چند روز بعد رفتم تا جواب کامنتم را ببینم و دیدم نوشتن: اصلا دلم نمیخواست کامنتتونو تایید کنم یا جواب بدم. چون به یک غلط املایی گیر دادین و مسخره میکنین! تازه فهمیدم که در نوشتن نوع جراحی غلط املایی داشتن و برای همین نوع جراحی برام ناآشنا بوده. یک کامنت دیگه براشون نوشتم و براشون توضیح دادم و عذرخواهی کردم. بعد هم ازشون خداحافظی کردم. خوشبختانه اون قدر انصاف داشتند که این کامنت را تایید کنند. گرچه هیچ جوابی به اون ندادند. و به این ترتیب ارتباطم با ایشون هم قطع شد.
حقیقتش الان مدتیه که دارم فکر میکنم: نکنه دوستانی که وقتی براشون کامنت میگذارم تایید میکنند و جواب میدند درواقع از سر ناچاری این کار را میکنند و اصلا دلشون نمیخواد ریخت من و کامنتهامو ببینند؟
بنابراین این پست را اینجا مینویسم و رسما اعلام میکنم: اگر واقعا دوست ندارید کامنتهای منو ببینید کافیه توی دو سه پست به کامنتهام جواب ندین. (نمینویسم یکی چون ممکنه یک کامنت توسط بلاگ اسکای خورده شده باشه).
بهتون اطمینان میدم که از دستتون ناراحت نمیشم و حتی علت را هم نمیپرسم. برای این عزیزان و همه دوستان آرزوی سلامتی و موفقیت دارم.
بعدنوشت: اولین کامنتی که برای این پست به دستم رسید به یادم آورد که من هم کم اشتباه نداشتم. پس لازمه من هم از همه دوستانی که از دستم ناراحت شدن عذرخواهی کنم.