جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (242)

سلام

1.یک پلاستیک پر از آبسلانگ روی میز بود که یک طرفشو پاره کرده بودم و یکی یکی ازشون برمیداشتم.  نسخه بچه را که نوشتم یکدفعه به پلاستیک حمله کرد و برش داشت. به زحمت تونستم مانع از ریختن آبسلانگ ها بشم. بعدبچه  یکی شونو  برداشت و بقیه شونو گذاشت روی میز، بعد اونی که برداشته بود روی زبونش گذاشت و بعد برد و انداختش توی سطل زباله!

2. مرده با یک توده چربی روی صورتش اومد و گفت: این فرم را مهر کن میخوام برم پیش متخصص اینو درش بیاره. درحال مهر کردن پرسیدم: درد که نداره؟ گفت: نه خانمم اصرار داره که درش بیارم وگرنه من مشکلی باهاش ندارم. شما به خانم خودتون نگاه نکنین که قیافه تون اصلا براش مهم نیست خانم من خیلی براش مهمه!

3. خانمه که توی مورد 5 این پست نوشته بودم اومد و گفت: فرم ارجاع برام مهر کن برای متخصص پوست. کدومشون کارشون خوبه؟ گفتم: پس اون دکتری که میرفتین چی شد؟ گفت: هیچی یه داروی ساختنی براش نوشت و فایده نکرد ما هم رفتیم و مطبشو به هم ریختیم تا 110 اومد بیرونمون کرد!

4. جاهای دیگه اصلا سابقه نداشت اما توی یکی از مراکز که رفتم دیدم هرکی میاد بعد از مهر کردن فرم ارجاع میگه برام از متخصص نوبت هم بگیر! روز بعد از پزشک خودشون پرسیدم شما همیشه براشون نوبت میگیرین؟ گفت: چند هفته پیش یه خانم باردار بود که هرچقدر بهش میگفتم باید بری پیش متخصص میگفت هرچقدر زنگ میزنم نمیتونم نوبت بگیرم! دیگه مجبور شدم براش از متخصص زنان نوبت بگیرم. از روز بعدش هرکی اومد گفت حالا که میتونی برای من هم نوبت بگیر! (امیدوارم مردم بقیه روستاها متوجه نشن )

۵. (۱۸+) یک شیفت ۲۴ ساعته روز جمعه یکی از هفته ها با یکی از خانم دکترها که تازه نامزد کرده بود داشتم. هر کدوممون توی اتاق استراحت خودمون بودیم البته من تنها و ایشون با نامزدش! روز بعد یکی دیگه از خانم دکترها که اخیرا ازدواج کرده بود پیام داد که: نامزد خانم دکتر هم اومد درمونگاه؟ گفتم: بله چطور؟ گفت: کل ۲۴ ساعتو؟ گفتم: بله چطور؟ گفت: اون وقت نامزد من روش نمی شد توی دوران نامزدی بیاد توی شیفتهام فقط شبها میومد تا صبح میموند!

6. خانم مسئول تزریقات که توی شماره 10 این پست نوشته بودم یکدفعه اومد توی مطب و گفت: میگم شما با من مشکلی دارین؟ گفتم: نه چه مشکلی؟ گفت: پس چرا سرم برام نمینویسین؟ من که خبر دارم توی شیفت قبلی تون کلی سرم نوشتین!

7. خانمه با دوتا بچه سرما خورده اومد توی مطب و یکیشونو نشوند روی صندلی. گفتم: گلوش درد میکنه؟ گفت: این یکی آره اما اون یکی فقط سرفه میکنه. گفتم: این یکی هم سرفه میکنه؟ گفت: بله. گفتم: خلط هم داره؟ گفت: این داره اما اون یکی سرفه هاش خشکه. گفتم: آبریزش بینی هم داره؟ گفت: این یکی نداره اما اون یکی ...!

8. به مرده گفتم: چشمتون آبریزش هم داره؟ گفت: آره صبح که از خواب بیدار میشم و چشممو باز میکنم یکدفعه شررررر آبهائی که توی شب اومده و توی چشمم جمع شده میریزه بیرون!

9. پیرزنه چند بسته خالی قرص گذاشت روی میز و گفت: اینها را برام بنویس. برشون گردوندم تا بتونم اسمشونو بخونم و شروع کردم به نوشتن که دیدم پیرزنه با سرعت هرچه تمام تر داره دوباره بسته های قرص را میچرخونه و میگه: شکلشونو ببینین تا راحت تشخیصشون بدین!

10. یکدفعه درمونگاه شلوغ شد. مریضها را دیدم و وقتی خلوت شد شروع کردم یکی یکی نسخه ها را توی سامانه سیب وارد کردم. روز بعد خانمه اومد و گفت: شما چرا منو بیمه کردین؟ حالا هرماه باید این همه پول بدم؟! گفتم: بله؟ جریان چیه اصلا؟ گفت: دیروز وقتی اومدم درمونگاه و برگشتم خونه برام پیام اومد. بعد هم گوشیشو درآورد و نشونم داد که براش پیامک رفته بود که در تاریخ ... توسط آقای دکتر ... برای شما با بیمه روستائی دارو تجویز شده. گفتم: خب این مال نسخه است که دیروز براتون نوشتم. بیمه تون نکردم. گفت: آخه همون موقع یه پیام دیگه هم برام اومد که پونصد تومن از حسابم برداشت شده. گفتم حتما شما بیمه ام کردین!

11. به مرده گفتم: آمپول میزنین؟ خانمش گفت: بله. مرده به خانمش گفت: تو قراره بزنی یا من؟!

12. به مسئول باسابقه پذیرش یکی از درمونگاهها که برام چای آورده بود گفتم: خیلی ممنون زحمت کشیدین. گفت: اختیار دارین. من همیشه هوای پزشکها را دارم بخصوص اگه مال استان خودمون باشن. اوایل انقلاب توی درمونگاه ... بودم. یه پزشک ایرانی داشتیم یه پزشک هندی. همیشه مریضهای جوون و دخترهای خوشگلو میفرستادم برای دکتر ایرانی پیرزن و پیرمردها و به درد نخور ها را هم میفرستادم پیش دکتر هندی. حتی یک بار دکتر هندی برای همین باهام دعوا کرد!

پ.ن1. به دلیلی دنبال یکی از کامنتهائی میگشتم که قبلا حذفش کرده بودم. توی صفحه اول نبود. به جای این که بزنم صفحه دوم بیاد اشتباها زدم صفحه آخر اومد. چشمم اول به کامنتهای حذف شده مردم اسمشو نبر افتاد که کلی بهم سر ماجرای خاطرات شهرشون لطف داشتند و بلافاصله بعد از اونها  اولین کامنت دکتر روژین که به درخواست خودشون عمومیش نکرده بودم. حالم کلا گرفته شد.

پ.ن2. با چند نفر از دوستان دوران دانشگاه یک تماس تصویری دسته جمعی داشتیم. از بین هفت نفری که با هم صحبت کردیم دو نفر از بقیه خیلی بهتر و جوون تر مونده بودند. و این دو نفر دو وجه مشترک داشتند که نمیدونم علت جوون تر موندنشون کدومشون بود: 1. هردو خارج از کشور زندگی میکنند. 2. هردو پزشکی را رها کردن!

پ.ن3. (16+) عسل به دستور معلمش داشت از خودش فیلم میگرفت و ضرب کسرها را آموزش میداد. وسط درس دادنش یه جمله گفت که من و آنی از خنده منفجر شدیم و ضبط به هم خورد. خود عسل هم مونده بود جریان چیه؟! گفته بود: الان مخرج دو کسر رو در هم ضرب میکنیم و مینویسیم بعد این کسره شاکی میشه و میگه: "شما هر بلائی که سر مخرج من میارین باید همون کار رو با صورتم هم بکنین!"

خاطرات (از نظر خودم) جالب (241)

سلام

1. به خانمه گفتم: دهنتونو باز کنید. گفت: باید ماسکمو هم بردارم؟!

2. خانمه با شوهرش اومد توی مطب. یک برگ فرم اعزام به متخصص گذاشت روی میز و بعد یک انسولین قلمی هم از کیفش درآورد و گفت: شش تا از این انسولین ها برام بنویس. داروخونه اینجا که نداره میرم از شهر میگیرم. گفتم: میخواین برین پیش متخصص براتون انسولین بنویسه؟ گفت: نه میخوام برام انسولین بنویسی برم بگیرم. گفتم: این برگه مال رفتن پیش متخصصه اگه نسخه میخواین باید برین از پذیرش سرنسخه بگیرین تا براتون بنویسم. گفت: نه من همیشه روی همین ها برام مینویسن میرم میگیرم. گفتم: روی این بهتون با بیمه دارو نمیدنا! شوهرش اومد جلو و گفت: بنویس دیگه! ما همیشه همین جوری میریم دارو میگیریم حالا تو میگی نمیشه؟! من هم نوشتم رفتند!

3. مرده گفت: من هرسال همین مواقع یک سرماخوردگی سخت میگیرم. گفتم حالا تا شروع نشده بیام دارو براش بگیرم توی خونه داشته باشم!

4. به خانمه گفتم: نفس بکشین ... درحال کشیدن نفس بود که دخترش گفت: ماسکتو چرا آوردی پائین؟ خانمه گفت: ولش کن دکتر از خودمونه!

5. خانمه گفت: پسرم چند ماهه داره برای سالک درمان میکنه زخمش هنوز خوب نشده. گفتم: خب درمان سالک طول میکشه طبیعیه. گفت: میشه از داروهاش دور زخم هم زد یا فقط عضلانی میشه بزنه؟ گفتم: نه موضعی به محل زخم هم میتونن بزنن. مشکلی نیست. گفت: آخه زخمش هنوز ترشح داره. دکترش گفت تا وقتی ترشح داره نباید موضعی بزنه. گفتم: خب درست گفتن. اگه ترشح داره فعلا نباید موضعی بزنه. گفت: حالا تو اصلا از درمان سالک سردرمیاری یا داری الکی یه چیزی میگی؟!

6. به دلیلی رفتم توی یک بانک و دیدم رئیس بانک از همکلاسیهای دوران راهنمائی خودمه. گفت: کی بازنشسته میشی؟ گفتم: حدود ده سال دیگه. گفت: نه بابا! من که با دیپلم اومدم توی بانک و تا دو سه سال دیگه هم بازنشسته میشم! گفتم: خوش به حالت!

7. (14+) توی یک مرکز دوپزشکه بودم. آخر وقت که میخواستیم برگردیم شهر رفتم طرف ماشین که دیدم خانم دکتر نشسته توی مطب. به یکی از پرسنل گفتم: خانم دکتر نمیان؟ گفت: نه خانم دکتر همین جا میمونه! تعجب کردم. رفتم دم مطب و گفتم: خانم دکتر ببخشید! شما میخواین بمونین؟ گفت: به شما ربطی داره؟! گفتم: نه! بعد هم مثل بچه آدم رفتم و توی ماشین نشستم. وقتی ماشین راه افتاد همون پرسنل که اول ازش پرسیده بودم گفت: خانم دکتر ازوقتی نامزد کرده گاهی عصر همین جا میمونه!

8. میخواستم نسخه تامین اجتماعی برای مریض بنویسم که سامانه هشدار داد بیمه اش اعتبار نداره. گفتم: ظاهرا دفترچه تون اعتبار نداره. باید اول بیمه تونو تمدید کنین وگرنه آزاد حساب میشه. گفت: اما من دهیار هستما!

9. پرونده داروهای بهداشت روان خانمه را نگاه کردم و گفتم: ظاهرا خیلی وقته که نیومدین قرصهاتونو بگیرین. گفت: آره از دفعه پیش که اومده بودم اینجا دیگه نیومدم!

10. خانمه گفت: من کرونا نگرفتم؟ گفتم: علائمتون به کرونا نمیخوره. توی خونه تون کسی کرونا گرفته؟ گفت: نه متاسفانه!

11. (12+) به مرده گفتم: دهنتونو باز کنید. گفت: یه لحظه صبر کنین. بعد یه صدای بلند بالا کشیدن بینی اومد و بعد ماسکشو برداشت!

12. به خانمه گفتم: یه شربت براتون مینویسم ... گفت: شربت دیفن هیدرامین مینویسین یا دکسترومتورفان؟ گفتم: کدومشونو ترجیح میدین؟ گفت: هیچ کدومو!

پ.ن1. بعد از کانادا و انگلستان یک کشور دیگه هم به تسخیر یکی از همکلاسهای دوران دانشگاه دراومد: ترکیه!

پ.ن2. یکی از اقوام تقریبا همزمان با ما یک تلویزیون جدید خریدند با قیمتی حدودا پنجاه درصد گرون تر از تلویزیون ما. چند روز پیش با یک خانواده دیگه خونه شون بودیم که یکی از مهمون ها از صاحبخونه پرسید: این تلویزیون که این قدر گرون شده خیلی امکانات داره؟ جناب صاحبخونه هم فرمودند: بله خیلی امکانات داره اما ما ازشون سردرنمیاریم!

پ.ن3. یکی دیگه از خاطرات قدیمی عسل که به تازگی کشف شدند!: عسل گفت: دیشب خواب دیدم مار نیشم زد. خوب شد قبل از این که بمیرم از خواب بیدار شدم!

مو!

سلام

سالها بود که موهای عسلو کوتاه نکرده بودیم و موهاش تا پایین کمرش اومده بود. خودش هم موهاشو خیلی دوست داشت اما هربار بعد از حمام، وقتی آنی موهاشو براش شونه می‌کرد واقعا اذیت میشد. از طرف دیگه موهای عسل کم کم داشتند کم پشت تر می شدند‌. آنی بارها تصمیم گرفته بود موهای عسلو کوتاه کنه ولی عسل راضی نشده بود.

یک روز وقتی از سر کار برگشتم خونه و در اصلی ساختمان را باز کردم یک کاغذ تبلیغاتی از لای در افتاد پایین که مربوط می‌شد به خرید موهای طبیعی. بدون دلیل کاغذو برداشتم و بردمش توی خونه. عسل کاغذو خوند و چند دقیقه ای فکر کرد و بعد گفت: اگه موهامو بهشون بفروشم میشه پولش مال خودم باشه؟ آنی هم با کمال میل موافقت کرد!

اول چند روز صبر کردیم تا مطمئن بشیم که تصمیمشو گرفته. بعد بردیمش آتلیه و چند عکس با موهای بلند ازش گرفتیم و بعد آنی بردش برای فروش موها و ناراحت برگشت چون به بهانه های مختلف از پولی که قرار بود بدن کم کرده بودن و درمجموع کمتر از یک میلیون تومان داده بودند.

اون شب وقتی داشتم برای عسل قصه میگفتم گفت: یادت باشه این ماه یک میلیون از خرج خونه را من دادم!  گفتم: حالا میخوای با پولت چکار کنی؟ گفت: باید فکر کنم. و هنوز هم داره فکر میکنه به جای گوشی نابود شده اش گوشی بگیره یا به جای تبلت زمین خورده اش تبلت؟! گرچه فکر نمی‌کنم که هیچ کدومو بشه با یک میلیون تومن خرید! اما هربار که عسل موهاشو شونه میکنه یا بعضی از کارهای روزمره را انجام میده میگه کاش زودتر کوتاهشون کرده بودم!

پ.ن۱. برای اولین بار بعد از شیوع کرونا بچه ها را بردیم سینما. فیلم دینامیت را دیدیم. یکی دیگه از فیلم‌هایی که در سال‌های اخیر با تم برخورد افراد حزب اللهی با افراد عادی جامعه ساخته شدند و  صرفا برای یک بار دیدن و خندیدن خوب بود وگرنه هیچ پیام اخلاقی و... نداشت.

پ.ن۲. من معمولا اهل تبلیغ نیستم. اما از روزی که اپلیکیشن باسلام را نصب کردم هرچند روز یک بار یک جعبه از یکی از استان های کشور میاد در خونه مون که توش یکی از سوغاتی های شهرهای مختلف کشوره که تا به حال نخوردیم. امروز هم جعبه محتوی بستنی خشک از آذربایجان شرقی به خونه رسیده که بعد از این که فردا از شیفت برگردم خونه امتحانش میکنم!

پ.ن۳. این پست همه اش درباره عسل بود. واقعا پی نوشت از عسل هم میخواین؟ نه واقعا میخواین؟