سلام
درحالی آخرین شیفت سال 1403 را میگذرونم که کمتر از 24 ساعت به پایان سال جاری باقی مونده. سالی که مثل همه سالها پر از اتفاقات ریز و درشت و خوب و بد بود. اما باید اعتراف کنم به خیلی از اهدافی که برای این سال داشتم نرسیدم.
بزرگترین موفقیتهای امسال یکی سفر خارجی بعد از چندین سال بود (که با توجه به وضعیت تورم و قیمتها احتمالا تا چند سال دیگه تکرار نخواهد شد) و یکی نوشتن ماشین که اگه اتفاق خاصی نیفته باید اواسط سال بعد تحویلش بگیریم. امسال یک بار دیگه متوجه میزان بزرگواری دوستان مجازی شدم. و با بازگشت یکی از دوستان که چندسالی بود توی وبلاگ ننوشته بودند حسابی کیفمون کوک شد. و از طرف دیگه ناراحتی ها و مشکلات مختلفی هم داشتیم که ترجیح میدم شما را با شنیدنشون معذب نکنم.
به هرحال در آستانه سال جدید برای همه تون آرزوی بهترین ها را دارم. تا سال بعد خدا نگهدار.
پ.ن1. یکی از لذتبخش ترین چیزهایی که با گرم شدن هوا برامون رخ میده حل شدن موقت مشکل پکیجمونه. متاسفانه باوجود همه تعمیرات و خرجها و حتی گذاشتن پنجره جلو تراس و ... امسال هم با سرد شدن هوا با خاموش شدن مکرر پکیج روبرو بودیم. و مثلا موقعی که یکیمون به حمام میرفت بقیه باید کشیک میدادند و به محض خاموش شدن پکیج اونو ریست میکردند! نمیدونم تا کی بتونم این وضعیتو تحمل کنم و بالاخره یک روز میرم و یک پکیج دیگه میخرم و این پکیج با مارک "وارم هاوس" را میگذارم پشت در!
پ.ن2. روز دهم اسفند، طبق قرار قبلی برای پرداخت قسط دوم ماشین به نمایندگی فردا موتور رفتم که بهم گفتند: به خاطر آخر سال و شلوغی کد پرداخت براتون صادر نشده بعدا تماس بگیرین! دو سه بار دیگه تماس گرفتم و نهایتا گفتند: دیگه قسط دومو باید بعد از عید پرداخت کنین! گفتم: یعنی قسط دوم و سومو با هم بدیم؟ گفتند: نه طبق قرارداد موعد پرداخت قسط سوم یک ماه بعد از قسط دومه! خلاصه که وقتی برای گرفتن پول این قدر بی برنامه اند خدا به داد تحویل ماشینشون برسه!
پ.ن3. از چند ماه پیش با تنگ تر کردن حلقه اینترانت خیلی از سایتهایی که قبلا سر کار باز میکردیم دیگه باز نشدند و از جمله ارتباطم با این سایت هم سر کار قطع شد. چند بار توی خونه رفتم سراغش اما قبول کنید که توی خونه و با موبایل و ... امکان بررسی دقیق مطالب نبود. چند هفته پیش مسئول IT شبکه عوض شد و دیروز تصادفا متوجه شدم که اون سایت باز هم برام باز میشه. امروز برای مسئول سایت پیامک و ایمیل زدم و با فرستادن یک اشتباه که تازه از تنور بیرون اومده بود (!) ازشون پرسیدم که تمایل به همکاری مجدد دارند یا نه؟ که هنوز جوابی نرسیده.
پ.ن4.چند دقیقه پیش برام پیامک اومد و فهمیدم برای اولین بار مشمول دریافت کالابرگ الکترونیکی شدم و تا خرداد فرصت دارم که خرجش کنم. گرچه میدونم که این بیشتر یک خبر بده تا یک خبر خوب. اما مسئله اینه که من اصلا نمیدونم این کالابرگ را از کجا باید گرفت؟!
سلام
1. خانمه با کد ملی شوهرش اومده بود تا داروهاشو بگیره. بعد دو بسته قرص از جیبش بیرون آورد و گفت: این دوتا یکیند؟ گفتم: بله یکیند کارخونه شون با هم فرق داره. گفت: هر چقدر به شوهرم میگم یکیند قبول نمیکنه. البته دیگه دست خودش نیست پیر شده دیگه چکارش کنم؟ من هم گرفتار یه پیرمرد شدم! بعد که خانمه رفت پرونده خانوارشو باز کردم. شوهرش 83 ساله بود و خودش 71 ساله! (چون الان بعضی از دوستان میپرسن نکته اش کجا بود عرض میکنم که به خاطر این که خودشو پیر نمیدونست).
2. توی یکی از مراکز دوپزشکه مَرده با خانمش اومد توی مطب و گفت: الان با موتور خوردم زمین. میشه معاینه ام کنین؟ گفتم: بریم توی تزریقات تا قشنگ معاینه تون کنم. رفتیم توی اتاق تزریقات و جاهایی که درد داشت نگاه کردم. حتی یک خراش کوچیک هم نداشت. فقط کمی متورم شده بود. گفتم: ظاهرا که مشکلی نیست. اگه دردتون شدیده یه عکس براتون مینویسم. از تزریقات اومدم بیرون و رفتم توی مطب. چند ثانیه بعد خانم مسئول تزریقات اومد توی مطب و گفت: میشه اعزامش کنین؟ خیلی بدبخته. پول نداره تا شهر بره! گفتم: اون وقت اگه اعزامش کردم و یه مریض واقعا بدحال اومد چی؟ خانمه رفت بیرون و یک دقیقه بعد دیدم خانم دکتر وارد شد و گفت: بی زحمت این مریضو اعزام کنین. از خونواده های شرّ اینجان. اگه بعدا یه مشکلی پیدا کردن دیگه ولمون نمیکنن! تازه فهمیدم چرا بعضی ها به آمبولانس به چشم تاکسی نگاه میکنن!
3. داشتم مریض میدیدم و بچه ای که توی سالن بود دو سه بار دوید توی مطب. هربار هم مادرش میگرفتش و میبردش بیرون و میگفت: بذار بریم توی مطب دکتر برات آمپول مینویسه! وقتی مریضی که میدیدمش رفت و اون بچه و مادر و مادربزرگش اومدند تو. میخواستم گلوی بچه را ببینم دهنشو باز نمیکرد، میخواستم گوشی را روی سینه اش بگذارم جیغ میزد و گوشیو برمیداشت .... هربار هم مادربزرگش میگفت: نکن! دکتر دعوات میکنه و مادر بچه میگفت: این حرفها را نزن نمیخوام از دکتر بترسه! بعد رو به بچه میگفت: نترس این عموئه! با هر فلاکتی بود بچه را دیدم و نسخه را نوشتم و رفتند بیرون. چند دقیقه بعد بچه دوباره اومد توی مطب که مادرش گرفتش و گفت: اصلا الان به دکتر میگم گوشهاتو ببرّه!
4. (؟+) یه بچه را به دلیل کاهش وزن بهم ارجاع دادند. به مادرش گفتم: اشتهاش خوبه؟ گفت: آره! مشکلی نداره. تازه ختنه اش کردیم برای همین وزنش کم شده! (یاد سیدکریم به خیر!)
5. به مرده گفتم: بفرمایید. همراهش گفت: حقیقتش ما توی یک ظرف "رنگ بَر" ریخته بودیم تا بعد رنگ ها را از توش پاک کنیم. یه خیار توی ظرف بوده این آقا رفته و اونو خورده!
6. خانمه گفت: دو روز بود که طرف راست سَرم درد میکرد و دارو میخوردم. حالا میترسم سمت چپ سرم درد بگیره اون وقت چکار کنم؟!
7. آقای مسئول پذیرش داشت درمونگاهو نظافت میکرد. گفت: بی زحمت این مریضو ببینین بعد براش قبض میزنم. گفتم: باشه. مریضو دیدم و کد رهگیری داروهاشو روی یک تکه کاغذ نوشتم و رفت داروخونه. چند دقیقه بعد خانم مسئول داروخونه اومد و گفت: ببخشید این کد رهگیری را درست زدین؟ هرچقدر میزنم توی سامانه میگه اشتباهه. گفتم: کدش چند بود؟ گفت: 78007. گفتم: خب پس کاغذو وارونه گرفتین کد رهگیریش 80078 بود!
8. توی این چند هفته که ساعت کاری از هشت صبح تا دو بعدازظهر شده من یک روز توی یکی از مراکز شبانه روزی بودم (که ساعات کاریشون تغییر نمیکنه). ساعت دو پرسنل بهداشتی اومدند و انگشت زدند تا برن. یکیشون گفت: شما انگشت نمیزنین؟ گفتم: نه! من همون دو و ده دقیقه باید انگشت بزنم. گفت: پس خداروشکر که من پزشکی قبول نشدم!
9. صبح توی یکی از درمونگاههای همیشه شلوغ روستایی درحال دیدن مریض بودم که برق رفت. یک لشکر مریض هم پشت در مطب ایستاده بودند. به مریضی که توی مطب نشسته بود گفتم: شرمنده! فعلا نمیشه نسخه نوشت. او هم بلند شد و رفت بیرون. بعد مریض بعدی اومد توی مطب و گفت: من چند روزه که پا درد دارم و وقتی راه میرم بدتر میشه. برام نسخه مینویسی؟ گفتم: شرمنده برق نیست دیگه نمیتونم نسخه بنویسم. رفت بیرون. بعد خانمه با بچه اش اومد تو و گفت: این بچه از دیشب استفراغ میکنه. براش نسخه مینویسی؟ گفتم: شرمنده برق نیست دیگه نمیتونم نسخه بنویسم. رفت بیرون. بعد یکی دیگه اومد و گفت: میگم من چند روزه گلو درد دارم برام نسخه مینویسی؟ گفتم: شرمنده برق نیست دیگه نمیتونم نسخه بنویسم. رفت بیرون. بعد ..... برام جالب بود که تک تک مریضهایی که بیرون ایستاده بودند اومدند تو و وقتی اون جمله را شنیدند رفتند!
10. مرده بچه حدودا یک و نیم ساله شو با تب آورده بود. وسط معاینه گفت: راستی الان یک هفته هم هست که پاکی داره. گفتم: پاکی از چی؟ گفت: شیر!
11. توی مطب نشسته بودم که خانم دکتر از مطب کناری اومد توی مطب و دیدم داره از خنده ریسه میره! گفتم: چیه خانم دکتر؟ گفت: خانمه الان اومده و میگه من هروقت استامینوفن میخورم رنگ مدفوعم سیاه میشه. گفتم: خب؟ گفت: آخه استامینوفن تنها مُسکنیه که هیچوقت خونریزی معده نمیده!
12. توی یکی از روستاها پسری هست که از نظر روانپزشکی مشکل داره. هر روز که میرم اونجا همون اول صبح میاد توی درمونگاه و یه مشت حرف میزنه و میره. یک روز همون اول وقت اومد توی مطب و گفت: تصمیم گرفتم ازدواج کنم! گفتم: به سلامتی. چرا؟ گفت: دیشب فواید ازدواج را توی اینترنت نگاه کردم. توی اینترنت نوشته بودفواید ازدواج عبارتند از: 1. باز شدن همه رگهای بدن 2. رفع پوکی استخوان پروستات!
پی نوشت. باورم نمیشه که از اواخر آذرماه میخواستم اینو توی وبلاگ بنویسم و یادم رفته!
همکار گرامی سرکار خانم دکتر ایرمان! تولد دخترتونو تبریک میگم و امیدوارم زیر سایه شما و پدرش عمر طولانی و بابرکتی داشته باشه. شرمنده برای تاخیر!
سلام
یک روز سه شنبه توی یکی از هفته ها بود. توی درمونگاه نشسته بودم که برام پیامک اومد. گوشیو برداشتم و نگاه کردم. از یک سربرگ دولتی متعلق به وزارت مسکن اومده بود و نوشته بود: برای شما بیش از یک خونه توی سامانه اسناد و اسکان ثبت شده. یک هفته فرصت دارین تا تکلیفشو روشن کنین وگرنه باید مالیات خونه خالی را پرداخت کنین!
توی درمونگاه که فرصت انجام کاری را نداشتم پس صبر کردم تا برسم خونه. بعد از ناهار و کمی استراحت روی لینکی که توی پیامک نوشته بود کلیک کردم و وارد سایت شدم. خونه اولی که ثبت شده بود با رنگ نارنجی بود و منتظر این که من تکلیفشو روشن کنم. آدرس و مشخصات خونه را خوندم و دیدم همین خونه است که داریم توش زندگی میکنیم. تایید کردم که این خونه اقامتگاه اصلی منه. اما رنگش همچنان نارنجی بود. کمی بررسی کردم تا ببینم کاری مونده که انجام نداده باشم؟ اما ظاهرا که مشکلی نبود. پس از اون بخش اومدم بیرون. بعد از اون یک خونه با رنگ سبز ثبت شده بود و نوشته بود قبلا به عنوان اقامتگاه اصلی من ثبت شده بوده. آدرسو خوندم و دیدم خونه قبلیه که الان دست مستاجره. وارد اون قسمت شدم و دیدم اسم مستاجرمون به عنوان ساکن ثبت شده. پیش خودم گفتم: چه سیستم خفنی که فهمیدن خونه را به کی اجاره دادیم. بعد یادم اومد که چند ماه پیش مستاجرمون برای گرفتن وامی که ظاهرا به مستاجرها میدادند مشخصاتمو گرفت و گفت میخوام توی سایت ثبتش کنم. پس احتمالا از اون طریق اسمش ثبت شده. از اون قسمت هم خارج شدم. خب ظاهرا که دیگه مشکلی نبود. میخواستم سایتو ببندم که متوجه یک رنگ سبز دیگه شدم. یعنی خونه دیگه ای که به نام من ثبت شده! وارد اون قسمت شدم. آدرس همون آدرس خونه قبلی بود. مونده بودم که چرا باید یک آدرسو دوبار ثبت کنن که یکدفعه متوجه شدم شماره واحد فرق داره. یعنی ما توی آپارتمان قبلی دوتا خونه داشتیم و خودمون خبر نداشتیم؟! مگه میشه؟ مگه داریم؟ یک بار دیگه با دقت آدرسو خوندم. آدرس درست بود با شماره واحد اشتباه و ...... کد پستی درست! دهه! چرا کدپستی خونه ما برای یک واحد دیگه ثبت شده؟ هیچ اسمی هم به عنوان ساکن خونه سوم ثبت نشده بود. پس خونه خالی مذکور ایشون بودند! از اون قسمت اومدم بیرون و رفتم توی آدرس خونه قبلی. آدرس درست با شماره واحد درست و ..... کد پستی متفاوت! سایتو به آنی نشون دادم و او هم نفهمید که جریان چیه؟ برای پشتیبانی سایت هم کامنت گذاشتم که هیچ جوابی نیومد. تصمیم گرفتم فردا صبح برم اداره پست و تکلیف کدپستی را روشن کنم.
از قضا صبح روز چهارشنبه و پنجشنبه توی یکی از مراکز شبانه روزی بودم و ناچار بودم تا آخروقت اداری اونجا بمونم. پس دیگه امکان رفتن به اداره پست را نداشتم. و روز جمعه هم که همه جا تعطیل بود. رفتم توی سایت و بخش راهنما را چک کردم. نوشته بود اگر معتقدید که توی خونه هایی که به اسمتون ثبت شده اشتباهی وجود داره وارد این سامانه بشین و شکایت کنین. بعد میتونین شماره پیگیری شکایتتونو وارد کنین که تا زمان تعیین تکلیف نیازی به پرداخت جریمه خالی بودن خونه نیست. وارد سامانه شدم که متوجه شدم مال اداره ثبت اسناده. یادم اومد که یکی از اقوام توی همین اداره کار میکنه.باهاشون تماس گرفتم و جریانو گفتم که گفتند: اول مطمئن شو که کدپستی را توی سایت اشتباه زدن یا شما کد پستی را توی این چند سال اشتباه مینوشتین؟!
رفتم توی گوگل و سرچ کردم که چطور میشه کدپستی یه خونه را به دست آورد؟ که گوگل آدرس سایت اداره پست را بهم داد. وارد سایت اداره پست شدم و آدرس خونه را زدم و نگاه کردم و دیدم ب....له! در تمام اون سالهایی که ما توی اون خونه زندگی میکردیم کدپستی یک واحد دیگه را استفاده میکردیم! بعد رفتم توی فکر که چطور فروشنده خونه کدپستی را اشتباه به ما داده که یادم اومد ما خونه را از سازنده کل اون آپارتمان خریدیم و احتمالا به همین دلیل این اشتباه رخ داده.
رفتم توی سامانه ثبت اسناد. جریانو به صورت کامل توضیح دادم و ثبت کردم و یک شماره پیگیری برای پیگیری این شکایت گرفتم. بعد برگشتم به سایت اسناد و اسکان و روی بخش "اعتراض کردم" کلیک کردم و متوجه شدم توی صفحه ای که باز شده باید دوتا عدد مختلف بنویسم. یک کد پیگیری و یک عدد دیگه هم با یک اسم دیگه که الان یادم نیست. هر چقدر که فکر کردم نفهمیدم جریان چیه؟ فقط همون کد را نوشتم و قبول نکرد. توی هر دو قسمت همون کد را نوشتم که باز هم قبول نکرد. از فامیل ثبت اسنادی مون پرسیدم که او هم نمیدونست. پیش خودم گفتم: بالاخره فردا یه کاری میکنم.
تصادفا صبح روز شنبه یکی دو ساعت وقت آزاد پیدا کردم. رفتم اداره ثبت اسناد که متوجه شدم فامیل محترمی که دیروز ازش پرسیده بودم درحال حاضر توی اداره نیست. از یکی دیگه پرسیدم و او هم منو فرستاد به یک بخش دیگه و نفر بعدی هم گفت برم واحد فناوری اطلاعات و اونجا هم گفتند: سایت اسناد و اسکان اصلا ربطی به این اداره نداره. بلکه مال اداره راه و شهرسازیه! برو اونجا. رفتم اونجا! از یک نفر پرسیدم که منو فرستاد یه جای دیگه و نفر بعدی هم پیش یکی دیگه و وقتی داشتم میرفتم پیش نفر سوم توی راه به واحد فناوری اطلاعات رسیدم و گفتم خوبه از اینجا هم بپرسم. وارد شدم و جریانو گفتم که بهم گفتند: اینجا معاونت راهه. شما باید برین معاونت مسکن و شهرسازی! رفتم معاونت مسکن و شهرسازی پیش همون فردی که بهم گفته بودند که اون روز توی اداره نبود. از هر کس دیگه ای هم که پرسیدم در جریان نبود. بالاخره دست از پا درازتر برگشتم خونه.
توی خونه داشتم فکر میکردم که الان چکار کنم؟ و یکدفعه یادم اومد روز سه شنبه که پشتیبانی سایت بهم جواب نداد وقت اداری تموم شده بود. به خودم گفتم: حالا باز هم سوال میکنم ببینم چی میشه؟ رفتم بخش پشتیبانی و سوال کردم که بهم جواب دادند: برو توی قسمت خونه ای که مال شما نیست و روی ویرایش کلیک کن و همه قسمتها را مشابه خونه خودتون کن. چون کاملا شبیه میشن کامپیوتر اونهارو یک خونه حساب میکنه! من هم همین کار را کردم و کد پستی و متراژ و .... را ویرایش کردم و از سایت اومدم بیرون! تا به حال هم که مالیاتی ازم کم نشده تا ببینیم از این به بعد چی میشه؟! فقط امیدوارم این که توی اون سالها کدملی یک خونه دیگه را این همه جا نوشتیم بعدا ایجاد دردسر نکنه!
پ.ن1. همین الان یادم اومد که چند سال پیش که میخواستیم خونه سه خوابه بخریم و نهایتا پولمون نرسید و نخریدیم یک بار هم رفتیم و خونه های سه خوابه ای را دیدیم که همون سازنده خونه قبلی ساخته بود اما نپسندیدیم. بعدا شنیدیم که ایشونو گرفتن چون هر واحد اون خونه را به چند نفر فروخته بوده! اگه این خبر واقعیت داشته باشه چه شانسی آوردیم که اون خونه را نخریدیم. و چه شانسی آوردیم که توی اون خونه قبلی که ازش خریده بودیم این کار را نکرده بود. جالب این که یک مایکروویو توی آشپزخونه اون خونه نصب شده بود که آنی وقتی اونو دید از فروشنده پرسید: این همون مایکروویو نیست که توی خونه قبلی هم که میدیدیم داخل کار نصب بود و وقتی خریدیمش دیگه نبود؟ جناب فروشنده هم گفتند: چرا خودشه! دیگه پول نداشتم برای این واحد بخرم از اونجا باز کردم و آوردم!
پ.ن2. چند شب پیش که خونه بابا اینها بودیم اخوی ساکن ولایت که کارمند یک اداره است گفت: حساب بانکیم به خاطر بدهی مالیاتی بسته شده! درحالی که از حقوق یک کارمند پیش از این که حقوق به حساب واریز بشه مالیاتشو کم میکنن! یادم باشه بعدا ازش بپرسم ببینم چکار کرده.