جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (271)

سلام

1.پیرمرده یکی یکی مشکلاتشو گفت و براش دارو نوشتم. آخرش هم گفت: اگر دردم یکی بود اندکی بود!

2. خانمه گفت: این پسر دلش درد میکنه. پارسال هم رفت سونوگرافی و گفتند سنگ کلیه داره. ممکنه حالا هم دردش از سنگ کلیه باشه؟ بچه را دیدم و گفتم: نه دردش ربطی به سنگ کلیه نداره. مادرش گفت: اما آخه رفت سونوگرافی!

3. به مرده گفتم: این طور که میگین ممکنه چربی تون بالا باشه. گفت: نه چند ماه پیش یه آزمایش کامل دادم و همه اش سالم بود. وقتی داروهاشو نوشتم گفت: میشه چندتا قرص چربی هم برام بنویسین؟ چند ساله که میخورم!

4. برای یه دختر نه ساله نسخه مینوشتم که گفت: ببخشید من هروقت اومدم پیش دکتر میخواستم یه چیزی بگم اما روم نشده. اما این بار اگه نگم میترکم!  گفتم: خب بگو! گفت: میخوام یه بار با این گوشی ها صدای قلبمو گوش بدم. گفتم: خب گوش بده. گوشیو گذاشت توی گوشش و صدای قلبشو گوش داد و گفت: واااای چه باحاله! بعد هم رفت.

5. به یه پسر نوزده ساله گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: گلوم درد میکنه. خیلی هم بی حالم. گلوشو دیدم و گفتم: سرفه هم میکنین؟ گفت: خیلی کم اما خیلی بی حالم. گفتم: آبریزش بینی هم دارین؟ گفت: بله اما خیلی بی حالم. گفتم: میخواین یه سرم براتون بنویسم؟ پدرش گفت: بفرما! دیدی گفتم این دکتره کارش درسته؟!

6. () (15+) چند هفته بود که از یکی از آقایون مسئول پذیرش توی یکی از درمونگاه های شبانه روزی خبری نبود. من هم از کسی نپرسیدم که کجاست. یه روزبه عنوان بیمار اومد و دیدم دست راستش از اواسط ساعد قطع شده. براش نسخه نوشتم و رفت. بعد از یکی از پرسنل پرسیدم: دستش چی شده؟ گفت: زنش ولش کرد و رفت. او هم سر یه سیم لختو گرفته و اون طرف سیمو کرده توی پریز برق تا خودشو بکشه. اما فقط دستش سیاه شد و قطعش کردن. (علت این که این ماجرا را بعد از چند سال نوشتم این بود که اخیرا شنیدم قصد داره با یک دختر چهارده ساله اهل یکی از روستاهای خیلی دورافتاده ازدواج کنه درحالی که هنوز گاهی دچار عوارض اون برق گرفتگی میشه)

7. خانمه دختر دو سه ساله شو آورده بود. دختره را معاینه اش کردم و میخواستم دارو براش بنویسم که مادرش گفت: پریروز آوردمش پیش خانم دکتر و براش دارو گرفتم. اما از اون روز فقط میگه من حتما باید برم پیش آقای دکتر تا خوب بشم. دارو همه چیز داریم زحمت نکشین. بعد هم قبض ویزیتشو گذاشت و رفت! (منظورش از آقای دکتر شخص من نبوده چون من پزشک ثابت اونجا نیستم)

8. یه خانم خیلی محترم به عنوان پرسنل اومد توی یکی از درمونگاه ها. به آنی گفتم: این دختره که تازگی ها اومده توی درمونگاه ... ظاهرا دختر خیلی خوبیه. اگه یه نفر دنبال یه عروس خوب میگشت بگو. چند روز بعد همون خانم اومد و کد ملیشو داد تا براش دارو بنویسم. وقتی رفت رفتم توی قسمت خانواده اش که دیدم شوهر و یه پسر ده ساله داره! خوب شد چیزی بهش نگفتم.

9. پیرمرده گفت: کمرم درد میکنه. یه آمپول بارگزاری عضلات برام بنویس!

10. به مرده که با سرفه اومده بود گفتم: سرفه هاتون خلط هم داره؟ گفت: هنوز نه، ولی دیگه نزدیکه!

11.بچه را از طرف مدرسه با فرم توانائی فعالیت در زنگ ورزش فرستاده بودند. داشتم برگه شو مهر میکردم که مادرش گفت: گوش و گلوشو هم میبینین؟ گفتم: مشکلی داره؟ گفت: نه اما حالا که مجانی فرستادنش دکتر گفتم استفاده کنم!

12. پیرزنه گفت: وقتی اومدم توی مطب اون قدر ذوق کردم که دیدم خودت شیفتی! گفتم: چطور؟ گفت: یادته چهل روز پیش اومدم پیشت گفتم پاهام درد میکنن گفتی یواش یواش خوب میشن؟ گفتم: خب؟ گفت: پاهام دوسال بود که درد میکردن. همین حرفی که تو زدی انگار یه آب بود روی آتیش. یواش یواش خوب شدن!

پ.ن1. احتراما پایان وامهایی که برای ساخت خونه گرفته بودیم به استحضار میرساند. گرچه پیشاپیش جانشینهایی مثل هزینه دانشگاه عماد و ... به جاش اومده و به دلایلی که امکان گفتنش در اینجا نیست احتمالا مجبور میشیم چند وام دیگه هم بگیریم.

پ.ن2. توی خردادماه بود که یک شب شیفت بودم. صبح روز بعدش هم توی یه درمونگاه دیگه مریض میدیدم که از شبکه بهم زنگ زدند و خواستند بعدازظهر برم توی سالن اجتماعات دانشگاه علوم پزشکی. بعدازظهر یک سر رفتم اونجا و دیدم غلغله است و رئیس دانشگاه داره صحبت میکنه. چند دقیقه نشستم و دیدم انگار کسی به کسی نیست و برگشتم خونه! دو سه روز بعد توی یکی از درمونگاه ها بودم که دیدم پرسنل دارن انتخابمو به عنوان پزشک نمونه تبریک میگن! و بعدا فهمیدم اون روز همه نمونه های استان اونجا جمع بودن! کلی پیگیری کردم تا فهمیدم لوح تقدیرمو به کی دادن و گرفتمش (برای ارزشیابی امسال به درد میخوره!) جالب این که چند ماه بعد تازه فهمیدم اون نمونه شدن هدیه هم داشته و رفتم و اونو هم گرفتم و چند شب پیش به عنوان کادو تولد دادمش به آنی! پنج عدد کارت هدیه یک میلیون ریالی!

پ.ن3. نمیدونم چرا اما روز هشتم آبان بازدید وبلاگم یکدفعه با یک افزایش عجیب و غریب به بالاتر از 2600 نفر رسید و باعث شد میانگین بازدید روزانه از وبلاگ در یک ماه اخیر از چند روز پیش به بالای 1200 نفر برسه! البته مطمئنا با گذشت یک ماه از این روز و خروج این روز از محاسبه میانگین ماهیانه شاهد سقوط این میانگین خواهیم بود!

بعدنوشت: روز نوشتن این پست هم آمار بازدیدهام عجیب و غریب شد: 2830 بار بازدید از صفحه!)

نظرات 43 + ارسال نظر
فنجون سه‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 12:32 ب.ظ http://Embrasser.blogsky.com

اوه اوه چه بریز و بپاشی کردن واسه پزشکان نمونه :)) ورشکست نشن یهو!
دکتر زندگی با وام، یکی از ملزومات گذران زندگی تو این جغرافیاس ... تهش موضوع وام عوض میشه والا که با حقوق ها نمیشه هیچ برنامه ای واسه زندگی ریخت

واقعا!
متاسفانه همین طوره

مینا شنبه 27 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 06:02 ق.ظ

ما با فیلترشکن که میایم هر سری پرچم مون عوض میشه چون انتخاب میکنیم کدوم کشور یا بعضی وقت ها خود فیلترشکن سریعترین کشور رو انتخاب میکنه برای کانکت شدن دلیل نمیشه حتما ما آلمان یا امریکا باشیم

بله حق با شماست
من اشتباه کردم

تراویس بیکل شنبه 27 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 03:14 ق.ظ https://solaris1402.blogsky.com/

ممنون

خواهش

مارس پنج‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 08:58 ب.ظ

شبنم مقدمی توی سریال بی گناه نقش فروغ.. احتمالا اونم ندیدید. بی خیال . این مشکل تصویری ذهن منه که برای هر چی که می‌شنوم یا میخونم یه تصویر باید بسازم

راستش من هیچ دخالتی توی اون پرچم ندارم اصلا نمی‌دونم از کجا میاد دفه قبل پیام گذاشته بودم فکر کنم پرچم آمریکا علم کرده بود بالای کامنتم. ولی من نهایت توی خیال بتونم سر از اونجاها در بیارم. من زیاد با وبلاگ و ساز و کارش آشنا نیستم داکتر

نه ندیدم متاسفانه
مهم وجودتونه و تشریف آوردنتون به اینجا

Marjan Emami پنج‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 07:27 ق.ظ

سلام، بله، غلط های املایی من رو ببخشید. ساعدشون منظورم بود. از عوارض تایپ کردن با موبایله.
تبریک میگم که دکتر نمونه شدین. اینکه کار و زحمتتون دیده شده، خیلی خوبه.
ضمنا من همیشه فکر می کنم که شما باید خیلی دقیق، پیگیر و صبور باشید. با خوندن پست قبلی فهمیدم درست فکر می کردم.
ضمنا این متن ایموجی های موبایل رو قبول نمی کنه و فقط این چند تا ایموجی زیر صفحه رو قبول می کنه که خیلی تنوع ندارن.
اگر ایموجی از صفحه کلید موبایل بزارم، بقیه متن رو قطع می کنه

سلام خواهش میکنم.
سپاسگزارم.
بله همیشه همین طور بوده.
باز هم ممنون از لطفتون.

مارس چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 10:06 ب.ظ

رسیدم به سفر شمال پارسالتون. چقدر خوب تعریف میکنید انگار راستی راستی یه دور زدم شمال و برگشتم. تا همینجا بسه دیگه رفتن معکوس کافیه منتظر نوشته های جدیدتون هستم
اوایل آنی خانوم رو مثل زنهای اروپایی خوش فرم و خوش پوش دهه ۳۰آمریکا تصور میکردم ولی جلو تر رفتم تصورم ازشون یه زن قوی مثل بعضی نقشهای شبنم مقدمیه با همون استایل
عماد رو مثل پسر جواد عزتی توی زخم کاری سری اول تصور میکنم ولی مطمئنم خوش قیافه تره(سری دوم ندیدم)
عسل بانو هم که عکساشو دیدم. چقدر دخترا توی این سن دوست داشتنی و به خونواده روح میدن
خودتونو پیرتر تصور میکردم یه آدم راحت که عنوان پرطمطراق دکتر گولش نزده. البته قبل نوشتن کامنت دیدم توی معرفی زده ۴۸ سال
خلاصه که من که از کتابخوانی افتادم بعد این میام گاهی نوشته های شما رو میخونم ببینم دنیا از دید یه پزشک عمومی ایرانی چطوره

شما لطف دارید.
شرمنده اما من نه شبنم مقدمی را میشناسم نه زخم کاری را دیدم!
ممنون از لطف شما به من و عسل
این روزها چقدر تعداد افرادی که با پرچم آلمان کامنت میگذارن زیاد شده!

نیلو چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 05:06 ب.ظ http://nil-nil.blogfa.com

سلام دکتر. اول تبریک بخاطر نمونه شدن تون
پست تون مثل همیشه جالبه بود. بخصوص اون خانم پرسنل که براش دنبال خواستگار بودین و بعد فهمیدین متاهله و یه پسرم داره

سلام
ممنون از لطف شما
زیارت شما هم قبول

لیدا سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 06:03 ق.ظ

آمارهای زیاد بخاطر اینه که همه مرتب میان و نظرات رو دوباره میخونن

دوستان به من لطف دارند.

باران پاییزی دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 03:29 ب.ظ http://baranpaiezi.blogsky.com

برای مورد 4 و 12 من غش کردم که
تولد همسرتون و نمونه شدن شما مبارک جناب دکتر

ممنون از لطف شما
باز هم ممنونم.

سمانه مامان صدرا و سروناز دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 03:18 ب.ظ https://samane-saba.blog.ir

سلام جناب دکتر، وقت بخیر
مورد یک، دقیقا پدر من هستند، پنجاه درصد شعرو بلده، باقیشو یا از خودش درمیاره یا با اشعار دیگه قاطی می کنه و به ما درس زندگی می ده

سلام
عجب!
اما مسئله مهم همون درس زندگیه. امیدوارم سایه شون همیشه بالای سر شما باشه.

لیمو یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 11:23 ق.ظ https://lemonn.blogsky.com/

عاااا کامنت اول هم بودم یعنی واقعا پست تازه ی تازه بود!! نه خبر نداد.
+ وحشتناک زیاد میخوننتون پس.

بله تازه از تنور دراومده بود
فقط بعضی روزها؟

رکسانا شنبه 20 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 08:40 ب.ظ

آقای دکتر واقعا که پزشک نمونه بودن برازنده شماست، تبریک میگم و امیدوارم همیشه موفق و سربلند باشید.
تولد آنی خانم هم مبارک باشه. امیدوارم سالیان طولانی، در کنار هم سلامت و شاد زندگی کنید

ممنون از لطف شما. امیدوارم مریضها هم چنین نظری داشته باشند!
سپاسگزارم.

مهربانو شنبه 20 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 04:21 ب.ظ http://baranbahari52.blogsky.com/

دارم فکر میکنم بچه دوسال و نیمه چی تو ذهنشه که فکر میکنه پزشکان آقا قدرت شفادهی بیشتری نسبت به پزشکان خانم دارند!!
مورد قطع شدن دست اون مسئول پذیرش غم انگیز بود و غم انگیز تر اینکه قراره شوهر یک کودک همسر بشه ولی نفهمیدم چرا +15 بود؟
تولد آنی جون مبارک

تنها احتمال منطقی که به ذهن من رسید این بود که این دختر از آقای دکتری که معمولا اونجا بود خوشش اومده و از بخت بدش روزی اومده بود که اون آقای دکتر مرخصی بود و من به جاش رفته بودم!
خب همه خوانندگان اینجا که همسن من و شما نیستند. جوونند و احساساتی
ممنون

طیبه شنبه 20 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 09:36 ق.ظ http://parandehdararamesh.blogfa.com/

سلام آقای دکتر خدا قوت
کاش می شد منم میومدم مطب یکی از درمونگاه هایی که شما هستید .یک ساله پاهام خیلی درد می کنه و البته دست هام.
بعدش شما می گفتید یواش یواش خوب میشن و من می رفتم و چهل روز بعد برمی گشتم و ازتون تشکر می کردم.
پایان وامهای خونه مبارک و انشالا وام های جدید صرف موارد خوب و قشنگ و دوست داشتنی بشه.

تولد آنی جان آبانی ماهی (آره؟) مبارک انشالا.صدسال به پای هم جوونی کنید و از خوشی و موفقیت و شادمانی بچه هاتون لذت ببرید در کنار هم.
حقیقتا شما پزشک نمونه برازنده ی شماست.انشالا بیشتر علوم پزشکی و مردم و ما قدرتون رو بدونیم.

سلام
کاش من واقعا چنین قدرتی داشتم و شرمنده شما نمیشدم.
بله آبان ماهیه. ممنون
شما بزرگوارید

مارس شنبه 20 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 01:57 ق.ظ

شب دوم از وبلاگ شما
طی یک سری اتفاق عجیب و غریب من از دیروز اینستاگرام ندارم و مجبور شدم دوری بزنم توی اینترنت و وبلاگها. فکر کنم الان منم شبیه نقطه ای هستم که شما اینترنت نداشتید و سر از یه وبلاگ گردشگری در آوردید
دارم از آخر به اول میخونمتون . تا رسیدم به پست پنج مریض و یک بلیط که اشک چشام دراومد بس که خندیدم

خوش اومدین
من چون ظرفیت خودمو میدونم اصلا اینستاگرام نصب نکردم و همیشه توی وبلاگها پلاسم
یعنی حالا باید دعا کنم که اینستاگرام شما هم درست نشه؟

مارس جمعه 19 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 03:48 ق.ظ

سلام
چه وبلاگی! چه اسمی! چه نوشته هایی!
چه ساعتی!!! ۳.۴۵ دقیقه نیمه شب
برم بخوابم

سلام
خوش اومدین
چه خواننده ای! چه لطفی! چه ساعتی!!
امیدوارم باز هم اینجا تشریف بیارین

نوشین پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 04:58 ب.ظ

وای مردم برای مورد 12

ممنون

عبد چهارشنبه 17 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 07:49 ب.ظ

آقای دکتر یاد یه خاطره افتادم زمان دانشجویی یه هم کلاس داشتیم که کلی هم خواستگار داشت روز جشن فارغ التحصیلی با دختر ۵ ساله اش اومد جشن یعنی فک همه روی زمین بود چهار سال با هم بودیم ولی حتی ما دخترها هم خبر نداشتیم که ازدواج کرده در ضمن دکتر نمی خواد زیاد به مهاجرت فکر کنید دنیا یه خدا داره هر جا بری برنامه امتحانات خدا پابرجاست لااقل توی کشور خودمون باشیم بهتره نمونه اش دکتر پرسیسکی خودمون! البته من نمونه های بیشتری هم دیدم

عجب دختر زرنگی بوده
بله حق با شماست. ممنون

تیلوتیلو چهارشنبه 17 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 11:39 ق.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

یه یاداوری بکنم
بلاگ اسکای همچنان به من یادآوری نمیکنه که شما پست جدید گذاشتید

من شرمنده ام
اگه کاری از دست من برمیاد بفرمایید تا انجام بدم.

زهره سه‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 11:34 ب.ظ https://shahrivar03.blogsky.com/

آقای دکتر چرا نوشتید نمیدونم چرا بازدید بالا بود؟
وقتی پست رو میفرستید اعلام میده و احتمالاً خیلی ها که آدرس شما در بخش مربوطه ثبت کردند و به محض اینکه اعلان رو می بینند سر میزنند.
الآن من برام سؤاله که چرا پس اینقدر نظرات کم هست؟

راستی من هم باید خوانندۀ نمونه بشم :))) هی میام سر میزنم کامنتهای جدید رو بخونم

بله متوجه هستم.
اما در روزهایی که تعداد بازدیدها به طور غیرمعمولی بالا میره از همون ساعات اولیه همینطوره. مثلا از ساعت دوازده شب تا هشت صبح بیشتر از چهارصد بازدید داشتم. حتی پیش از گذاشتن پست اخیر.

سودا سه‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 10:22 ب.ظ

سلام جناب دکتر
خاطرات عالی بود صرف‌نظر از این که بعضیاش ناراحت کننده بود مثل موردی که پسره دستش قطع شده بود و …
مورد ۸ که به نظرم اگه مطرح می‌کردین خانومه تا چند وقت شارژ می‌شد
مورد ۱۲ هم اثر کلام مثبت و تمرکز روی اونو نشون میده. خانم پیر، قصدش خوب شدن بوده وگرنه آدمای منفی به قدرت کلام معتقد نیستند.
جناب پزشک نمونه تبریک عرض می‌کنم و شرمنده بابت مبلغ هدیه، چرا تورم شامل حال هدایا نمیشه
تبریک بابت تولد آنی خانم.

سلام
ممنونم
بله اما روم نشد!
دقیقا
سپاسگزارم. خب همون یه مو از خرس کندن هم خوبه دیگه!
ممنونم

مریم و سعید. سه‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 02:20 ب.ظ http://Saghf.blogsky.com

مثل همیشه همه جالب بودند
اما
۸ جالب بود ،خوب شد مورد مناسبی پیدا نکردید واسه ایشون

۱۲ نیروی ماورایی مبارک دکتر جان

ممنونم
بله وگرنه شرفم میرفت

شیرین سه‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 11:46 ق.ظ

نمونه شدنتون مبارررررک
وقتی کامنتاروخوندم که چقدرهدیه تون کمه باخودم گفتم چه توقعاتی دارند همین 5 میلیون تومنم عجیبه
که دادند . دوباره که متنو خوندم فهیمدم 500تومن بوده واقعا که ! خجالت نمیکشند
دکترتاحالابه مهاجرت فکرکردین؟
البته بعدازاینکه همه چی درست شدبرگردین

ممنونم
بله پونصد هزار تومن بود.
فکر که کردم بله

تیلوتیلو سه‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 09:19 ق.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

سلام جناب دکتر
هنوز آمار افزایشی بازدید ادامه دارد؟
به زودی به عنوان وبلاگ نمونه هم انتخاب میشوید

سلام
نخیر همون یک روز بود
الان میانگین بالای 1300 بازدید در روزه!

صبا سه‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 02:50 ق.ظ https://gharetanhaei.blog.ir/

من بجای دختر مورد ۴ ازتون تشکر میکنم. کارتون خیلی قشنگ بود

مورد ۸ هم سالها قبل از شما تشخیص داده بودن که ایشون خیلی مورد خوبی هستند

تبریک بابت پزشک نمونه شدنتون
با ۵۰۰ تومن چی میشه خرید الان؟

خواهش میگردد
بله مطمئنا همین طور بوده
ممنونم
کافیه یک بار باهاش برین توی یک سوپرمارکت!

الینا دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 10:02 ب.ظ

دو و سه موردشون‌چی بود؟
خب رفته سونو سنگ کلیه داشته! شما باید دلیل دل دردش رو توضیح میدادی!
مورد سه هم چربی اش رو کنترل میکرده. اگر چربی بالا نباشه عوارضی نباید داشته باشه!
خیلی از مواردی ک مینویسید از نظر من سوتی پزشکی حساب میشه

ممنون از لطف شما
به مورد دو گفتم که دردش مال سنگ کلیه نیست. بعد هم علتشو براش گفتم و داروشو هم نوشتم.
شماره سه هم چند ماه پیش آزمایش داده بود و نرمال بود. اما علائمش کاملا به بالا بودن چربی خون بالا میخورد و برای همین سوال کردم. بعید نبود که بعد از آزمایشش چربی خونش بالاتر رفته باشه.

Negar دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 07:56 ق.ظ https://zanekhoshbakht.blogsky.com/

همه شون قشنگ و جالب بودند. اما اون پیرزنی که حرف شما باعث شده بود پادردش خوب بشه چقدر لطیف بود...
بابت موفقیتتون هم خیلی تبریک می گم. با این همه کمکی که به این همه آدم می کنید صد در صد لایق بهترینها هستید.
در مورد وام راستش ناراحت می شم که یه دکتر پر کار هم باید وام بگیره.

ممنون از لطف شما
ما که عملا مجبوریم اما با این وضعیت تورم اینجا وام گرفتن واقعا مقرون به صرفه است.

Marjan Emami دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 05:53 ق.ظ

سلام، همه موارد جالب بودن، فقط اون فردی مه ساعتش قطع شده بود خیلی غم‌انگیز بود که می خواست با دختر ۱۴ ساله دوباره ازدواج کنه. طفلکی دختره.

سلام
ممنونم
اما ساعتش سالم مونده بود

زهره دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 12:00 ق.ظ

زهره یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 10:15 ب.ظ https://shahrivar03.blogsky.com/

مثل همیشه عالی :)
اگر نمیرفتید تجربی و سراغ طبابت تو کار سئو و تحلیل آمار سایت میرفتید هم موفق میشید :))))
قشنگ علاقه دارید مشخصه

ممنونم
گاهی فکر میکنم کاش یه شغلی داشتم که هیچ ارباب رجوعی نداشت. احتمالا ضمیر ناخودآگاهم همین کارهای کامپیوتری را میخواسته!

تیلوتیلو یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 06:37 ب.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

تو رو خدا به من نگید که اینهمه نوشتم بلاگ اسکای خورده که خدا میدونه کوچ میکنم از اینجا!!!!
یه کامنت بلند و بالا نوشتم
در ضمن بازم به من خبر نداده ... واقعا دارم به رفتن از این بلاگ اسکای فکر میکنما
اگه بفهمم کامنتم به شما نرسیده یقین بدانید که میرم....

نخیر کامنتتون رسیده.
کجا میرین؟ الان من سر کار فقط میتونم بلاگ اسکای را باز کنم!

زری.. یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 06:12 ب.ظ https://maneveshteh.blog.ir

من دو مورد یازده و دوازده را خیلی دوست داشتمشون یه جوری یه سادگی ای تو رفتارشون داشتند.

مبارک باشه سه گانه های شادتون.

اون مورد عنکبوتی چی بود تو کامنت ها؟

این سادگی را خیلی از اهالی این روستاها دارند.
ممنونم
ر.ک خاطرات شماره 265

الهه یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 05:02 ب.ظ

سلام .شماره یک. احتمالا میخواسته بگه اگر دردم یکی بودی چه بودی .اگر غم اندکی بودی چه بودی .به بالینم طبیبی یا حبیبی اگر زین دو یکی بودی چه بودی .حافظه اش یاری نکرده سخت خلاصه کرده . 6:خوبه یکبار ازدواج کرده بوده ودستش هم قطع شده بوده والا با دختر نه ساله فکر کنم ازدواج میکرد .8:نگفته بودین بنگاه همسریابی هم دارین .12:آدرس میدین یه تک پا بیام مطبتون گره تیروئیدم محو بشه .پزشک نمونه شدنتون مبارک وزارت بهداشت هم که شرمنده کرده با این هدیه ی گرانبها .

سلام
1. بله احتمالا همین بوده
6. بعید نیست
8. بنگاهم کجا بود؟ اما دختر (ببخشید خانم) خوبی بود.
12. فعلا فقط در حد پادرد میتونم معجزه کنم
ممنونم
بله حسابی شرمنده کردند.

ماهی یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 04:57 ب.ظ https://redfishi.blogsky.com/

خاطرات جالبی بودند.
مورد هشت : وقتی والدین تصمیم گیری را به عهده بچه دو سه ساله می‌گذارند

پزشک نمونه شدنتان مبارک

در ضمن شما شایستگی وبلاگ نویس نمونه را هم دارید

ممنون
واقعا
ممنون
به پای خیلی از دوستان که نمیرسم اما اگه توش پول هست تا برم دنبالش

خورشید یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 03:31 ب.ظ

مورد ۷ بچگی خودمه
من فقط باید میرفتم پیش دکتر موسفیده که انگشتر زیاد داره تا خوب می شدم فکر کنم ۷ یا ۸ سالم بود اون زمان جنگ بود و دکتر هندی ها تو درمانگاه شهرمون بودن و دردسر پدر مادرم وقتی بود که دکتر موسفیده نبود

عجب
بله من هم دکترهای هندی را یادمه.

لیدا یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 03:08 ب.ظ

تبریک به پزشک نمونه

سپاسگزارم

پگاه یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 02:34 ب.ظ

با این شم قوی که دارین امیدوارم عماد برای انتخاب همسر روی شما حساب نکرده باشه
راستی بچه هاتون اینجا رو میخونن؟
هدیه پزشک نمونه تون هم که عالی بود، یعنی بهتون زنگ زدن که باید سالن اجتماعات، نخواستی بدونید چرا باید برید؟

اون که خودش از همین حالا در این مورد فعاله
به لطف آنی و لودادنش عماد میخونه.
یک بار هم به عسل نشونش داده که ظاهرا علاقمند نشد ادامه بده!

تیلوتیلو یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 02:19 ب.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

1- یه جورایی راست گفته ها... خب اگه دردش یکی بود اندکی بود
2- چه انتظاراتی دارین شما دکترهای عزیز... بابا مگه یه بار تو عمرمون بریم سونو برای کل عمر کافی نیست؟؟؟؟؟؟
3- ای بابا... قرصش را میخوره دیگه ... بالا نیست چربیش
4- اخی... ولی واقعا صدای قلب را با گوشی پزشکی شنیدن باحال نیست ... بوووووووووووووووووووووووق
5- ببینین همه متوجه میشن کارتون درسته... حالا این بچه چرا اینقدر بی حال بود؟ فشارش چطور بود؟
6- چه روش خودکشی دردناک و وحشتناکی... کلا همسردوست هستند ایشون ... بهشون خرده نگیرید
7- شما که غلط های متن بقیه را میگیرید: دختره را معاینه کردم ... یا «دختر را معاینه کردم» مساله این است ... ه ... یا ِ ؟؟؟؟؟
مطمئن نیستم که منظورش شخص خودتون نبوده باشه
8- باید حواسمون باشه وقتی کد ملی مون را میدیم به این پزشک های محترم
9- حالا نوشتید؟ عضلاتشون بارگذاری شد؟؟؟؟؟
10- مرده؟؟؟ آقا ؟؟؟ مردِ ... به مردی که ... با این ه مشکل پیدا کردما... تقصیر خودتون هم هست که گفتید باید به غلطهای املایی حساس باشیم
11-
12- شنیدین که میگن : زبان آدمیزاد قلم پروردگارِ... این همون هست ... و البته که نفس دکترها شفاست... اینو دقیقا تجربه ش را دارم که میگم ...

مبارک باشه که وامها تمام شد ... مبارک باشه اون کار جدیدی که به خاطرش میخواین وام بگیرید ...
به به ... مبارک باشه اون کارتهای هدیه ... نمونه شدنتون مبارک باشه ... چقدر تبریک داره این پست ... باید حضوری بیایم ، شیرینی بخوریم و تبریک بگیم
من که فکر نکنم بازدید شما سقوط کنه...

1. بله برمنکرش لعنت!
2. با اون دستگاه جدیدا بله اما هنوز دستگاهش اختراع نشده
3. بله بله
4. بچه بود دیگه
5. یه کم پایین بود اما نه در این حد.
6. نمیدونم یکدفعه چه فکری کرده. چشم
7. دختر را معاینه کردم؟ دختر یه اسم عام محسوب میشه. اما وقتی میگیم دختره یعنی یک دختر خاص.
شک دارم. آخه من که همیشه اونجا نمیرم.
8. سامانه ما با سامانه توی مطبها فرق داره البته. به خاطر انجام کارهای بهداشتی و ...
9. بله. بعد هم اومد و تشکر کرد و رفت!
10. به مردی که اگه بگیم بله درسته. اما مردِ نه. اون وقت باید یه کلمه دیگه هم دنبالش بیاد که بر اون مرد مالکیت داشته باشه. اتفاقا خیلی هم خوبه.
11.
12. شما همیشه به من لطف دارین.
ممنون
تشریف بیارین درخدمتیم. اتفاقا روز نوشتن این پست هم بازدیدها خیلی بالا بود نمیدونم چرا؟

دزیره یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 02:09 ب.ظ https://desire7777.blogsky.com/

خداوکیلی این پیرمردها خیلی بانمکند خداحفظشان کناد هم مورد شماره 9 هم اون عنکبوتیه

ممنون
اون عنکبوتیه که محشر بود

سمیرا یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 01:43 ب.ظ

آقای دکتر تموم شدن قسط وام و پزشک نمونه شدن و همچنین تولد همسرتون رو تبریک میگم آقای دکتر از اونجایی که کرامات دارین، لطفا برای من هم اینطوری بفرمایید، دوسدارم یواش یواش خوب بشم ماجراها هم مثل همیشه عالی بودن

ممنون از لطف شما
حداقل بفرمایید مشکلتون چی هست! چشم
ممنون

نسیم یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 01:34 ب.ظ

3-...خل
5-:)))
6-
10-
تبریک میگم آقای دکتر
خاک تو سر هدیه دادنشون , 5 تا کارت صد هزارتونی!!!

3.
5. خب بیحال بود دیگه!
6. ایضا
10. نمیدونم از کجا فهمیده بود!
سپاسگزارم
همینو بگو!

مارال یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 01:05 ب.ظ

تبریک میگم

ممنونم

لیمو یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1402 ساعت 11:52 ق.ظ https://lemonn.blogsky.com

سلااام. اومدم غر بزنم که ای بابا باز به من خبر نداده بلاگ اسکای که دیدم به به خودم چه زود رسیدم و پست هنوز داغ و از تنور در اومدست.
۱. طفلکی
۲. بنده خدا فکر کرده فقط از یکجا میتونه بیمار بشه.
۳. این واقعا مسخره کرده بوده دیگه
۴. آخی
۵. خب بی حال بوده طفلک.
۶. هزاران سوال دارم و هیچ میشه هر ثانیه!
۸. میگفتین خوشحال میشد که بهش نمیاد ازدواج کرده باشه.
۹. کاش میشد عضله بارگزاری کرد واقعا
۱۰. ای خدا
۱۲. دکتر چرا پیامبر شدین به ما نگفتین؟؟!!
پایان اقساط رو به هر روی تبریک می گم و همینطور انتخاب شدنتون به عنوان پزشک نمونه و اون هدیه گرانبها! که هر پزشکی رو به نمونه شدن مشتاق میکنه.
در مورد پی نوشت آخر هم نمیدانم، اطلاعی ندارم. سر از آمار و اینها در نمیارم.

سلام خب حالا بالاخره خبر داده یا نداده؟
1. واقعا
2. ظاهرا
3. نمیدونم شاید
4. کاش آرزوهای ما هم همین قدر ساده بود
5. خییییلی
6. حق دارید
8. یعنی بگم بهش؟
9. ای کااااش
10.
12. نمیخواستم ریا بشه
سپاسگزارم
من هم همین طور! مسئله اینه که بازدیدهای امروز هم وحشتناک زیاده!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد