جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

از اون بالا کفتر میایه!

سلام

میخواستم امروز یه پست خاطرات دیگه بگذارم اما اتفاقی که دیروز افتاد باعث شد تصمیم بگیرم تا یادم نرفته اینجا بنویسمش. پست خاطرات هم برای چند روز دیگه.

دیروز حدود ساعت چهار بعدازظهر بود. من و آنی هرکدوم یک طرف اتاق نشسته بودیم و بچه ها هم سرگرم کارهای خودشون بودند و هرچندثانیه یک بار صدای پاروکردن برفی که در حال باریدن بود از خونه همسایه به گوش میرسید که یکدفعه سروصدای عجیبی بلند شد. همه مون از جا بلند شدیم و به دنبال منبع صدا میگشتیم. صدا یک لحظه قطع میشد و بعد دوباره بلند میشد. همه مون هم از همدیگه میپرسیدیم صدای چیه؟ آنی اول در دستشوئی را باز کرد. بعد عماد گفت: انگار صدا از داخل حمامه. در حمام را هم باز کردیم اما خبری نبود و بعد یکدفعه صدا قطع شد و بعد صدای ناله و داد و فریاد یه نفر بلند شد. صدا نه از داخل دستشوئی بود و نه از داخل حمام بلکه از داخل اتاق خواب بود. آنی دوید توی اتاق خواب و بعد پرده ای که برای حفظ گرما جلو نورگیر زده بودیم کنار زد و یکدفعه دیدیم یه پسر جوون  نشسته روی زمین و داره داد و فریاد میکنه! آنی گفت: تو دیگه کی هستی؟ بعد هم به من گفت: زنگ بزن به پلیس بگو دزد گرفتیم! عماد اومد توی اتاق و گفت: این که دزد نیست! من میشناسمش قبلا همکلاس بودیم حالا هم توی مدرسه خودمون یه رشته دیگه میخونه. خونه شون هم توی همین آپارتمان بغلیه! پسره هم که انگار از اون حالت بهت اولیه اش بیرون اومده بود یه فریاد زد و بعد رفت و روی تخت ما خوابید! 

رفتم و یه نگاه به داخل نورگیر کردم و تازه فهمیدم که خدا چقدر به این پسر رحم کرده! خوشبختانه بعد از شکستن طلق روی نورگیر و سقوطش داخل نورگیر، اول طلقی که ما بالای طبقه خودمون گذاشته بودیم و بعد هم وسایلی که داخل محوطه نورگیر گذاشته بودیم سرعتشو کم کرده بود و باعث شده بود زنده بمونه.

آنی از پسره شماره گرفت و به خونه شون زنگ زد. من هم به اورژانس زنگ زدم که یه نوار ضبط شده گفت: همه کارشناسان اورژانس درحال صحبت هستند لطفا منتظر بمانید! یکی دو دقیقه طول کشید که بالاخره یه نفر جواب تلفنو داد و من هم جریانو بهش گفتم و قرار شد آمبولانس بفرستند و خواست من دم در باشم و راننده آمبولانسو راهنمایی کنم. 

رفتم پایین. چند ثانیه بعد یه خانم از سر کوچه اومد و رسید به خونه ما و بی مقدمه از من پرسید: اینجاست؟ گفتم: بله بفرمایید تو! بعد یه پسر جوون و بعد یه پیرمرد و بعد یه خانم دیگه و .... بالاخره آمبولانس هم رسید. بعد تکنیسین های اورژانس اومدن توی خونه و بعد از ابراز تعجب از این که مریض بعد از این سقوط زیاد بدحال نیست با احتیاط برای پیشگیری از آسیب به نخاع و مهره ها برش داشتند و بردند و خانواده اش هم رفتند بیرون. اما بعد از چند دقیقه اون پسر جوون برگشت و اجازه خواست از جایی که برادرش (؟) افتاده عکس بگیره. اول از داخل اتاق خواب عکس گرفت و بعد از روی پشت بام و بعد هم رفت.

شب مادر پسره اومد دم خونه و گفت پسرشو به خاطر آسیب به مهره ها و شکستگی استخوان کتف و مقادیری بریدگی و پارگی بردن اتاق عمل و کلی هم به خاطر رفتار منطقی ما ازمون تشکر کرد. پدرش هم زنگ زد و گفت: فردا یک نفرو میارم که نورگیرو درست کنه که تشکر کردیم و گفتیم خودمون درست میکنیم. گفت: پس هرچقدر هزینه اش شد بفرمایید تا تقدیم کنیم.

امروز هم آنی دوباره بهشون زنگ زد و گفتند حالش بهتره اما تا چند هفته باید فقط بخوابه! ضمنا گفتند: هنوز بهمون نگفته روی پشت بام شما چکار میکرده؟! یعنی میومده سیگار یا ... بکشه؟ یا نگاهی به خونه عموش که اون طرف کوچه ماست بندازه یا خونه همسایه بالایی که همیشه خدا پرده هاشون بازه را دید بزنه یا ...؟

نظرات 65 + ارسال نظر
مرجان امامی پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 03:56 ب.ظ

چقدر خدا بهش رحم کرده. اگر خدای نکرده، اتفاق ناگواری می افتاد، برای شما هم خیلی سخت بود.
الحمدالله به خیر گذشته

واقعا همین طوره
ممنون

مریم و سعید. پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 01:01 ق.ظ http://Saghf.blogsky.com

خدا چقدر رحیمه...چشمام اشکی شد ...اما شما چقدر زیبا مدیریت بحران کردید ...احسنت

واقعا ...... شما چرا؟ ...... من که کاری نکردم.

سهیلا سه‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 05:04 ب.ظ http://Nanehadi.blogsky.com

ای وای،چه عجیب ولی واقعی.

بله
واقعا

تیلوتیلو دوشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 10:16 ق.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

من این پست را از دست داده بودما

آخه شما کی به ما فقیر فقرا سر میزنین؟

محمد رها جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 12:14 ب.ظ http://Ikhnatoon.blogfa.com

اختیار دارید دکتر جان
هنوز برا سر زدن به حد بالینی نرسیدم البته تشریف بیارید قدمتون بر چشم. گه گداری از سوراخ سمبه ها میام مطب مجازیتون

سلامت باشید
بزرگوارید

محمد رها جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 08:48 ق.ظ http://Ikhnatoon.blogfa.com

درود دکترجان
از بالا تا پایین کامنتها دنبال برف پارو کن بودم که آخرش شناسایی نشد! تنوع نظرات خوبی داشت. ظاهرا علاوه بر حضور خوانندگان سنگدل و رحم دل و با عنایت به کپی برداری از سناریوهای فیلم کوتاه بکش بکش امریکایی، یک جنگ قومیتی (اصفهانیها) هم درون کامنتها داشتی و یک خبر مبنی بر اولتیماتوم آلمان به شهروندانش. در نتیجه خدا رحم کنه (وبلاگ هم عین مطب شده)
خودمم که ذهنم رفت به سمت فیلم ایرانی "جایی برای زندگی" الانم گذاشتمش برا دانلود دوباره ببینمش.
خلاصش اینکه دکتر جون ازینکه نوشته بودی در زمینه معماری خونه یا طراحی تخصص نداری و به نظر مهندس ناظر یا معمار احترام میگذاری یاد یک ماجرای تقریبا نامربوط دیگه هم افتادم.
https://honarfardi.com/public-skills/routine/44-important-skills-for-anyone/
البته اونچه که دنبالش بودم روایت طنز داشت پیدا نشد. (مهارتهای مرد ایده ال از نظر یک خانم خونه دار)
شبیه داروهایی که تو بازار نیستن و مشابه دارن شمام ۴۴ مهارت رو بخونین با نگرش طنز!

سلام
ممنون از لطفتون
ببخشید که من زیاد بهتون سر نمیزنم چون اینترانت محل کار بلاگفا را باز نمیکنه

نل چهارشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 12:03 ب.ظ

سلام دکی جان
پستهای قدیمتو میخوندم و یاد خاطرات افتادم
اون زمانی که برای ترک اعتیاد میرفتی و یا در تب و تاب تخصص بودی و میخواستی اون کلمه "هنوز" عمومی از بالای وب برداری.
برای دانش اموزهای بدو ورود میرفتی و یا هنوز عسل دنیا نیومده بود و خونه دو خواب داشتین و بفکر خونه سه خواب قبل اومدن عسل افتاده بودین.
اون زمانی که از عماد بیشتر مینوشتی و رفته بودین استانبول و عماد با گربه بازی میکرد و عکس گذاشته بودی.
زمانی که اعلام کرده بودن باید 5-6 بچه داشته باشه هر خانم ایرانی و تو به شوخی به بچه ات گفتی که : اره، دستوره.باید اینقدر بچه بیاریم.
از سلیقه موسیقیایی عماد که 180 درجه باهات مخالفه و 60 درصد با آنی جان و از دست رفتن اهنگهات در گوشی.
اون زمانی که سعی میکردی به عسل رنگها رو یاد بدی و اون اصرار داشت همه ارو آبی(اگر درست یادم باشه) بگه.
خانم مرکز مجاور که همیشه سوتیهای +18 میداد و از وقتی اونجا نمیری دیگه این مدل سوتیها هم کم شدن.
نوشتن خاطراتت و باز شدن بخت فامیلتون.
سفر ارومیه و بهم ریختن برنامه ریزیهایی که داشتی بخاطر دریاچه ارومیه.
از تایلند رفتن و گشت و گذار اونجا..
از شهرهای اسمشو نبر و ... که شاکی شده بودن چرا ازشون نوشتی.
ی جایی نوشته بودی "مامانش فوت کرده بود(خدا نیاره برامون)" و چندسال بعد مامان عزیزت...
از چاپ خاطرات و داستان نویسیهات در ماهنامه(سپید- اگر درست یادم باشه)
از اون دزدی اون ماهنامه که هم خاطراتت دزدیده بود و هم خود ماهنامه که براشون نوشته بودی طبق ی داستان.
اونجایی که عماد بهت گفته بود آنی جان ، توی کتابفروشی نامحرمی کرده. و منظورش خرید کتاب" چرا مردها دروغ میگویند و خانمها گریه میکنند" بوده.
و...

مرور خاطراتت برای خودم خیلی قشنگ بود. اینهمه سال میخوندمت و خوشحالم باهات آشنا شدم.
امیدوارم همیشه خوب باشی دکتر جان

سلام
شما خاطرات منو برای خودم هم دوباره زنده کردین
ممنونم

فرزان سه‌شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 03:52 ب.ظ

خونه ما نهایتا از چهار پنج متر پرت میشه پایین
پس......
نیاز ب دفاع داره

شادی سه‌شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 03:14 ب.ظ http://setarehshadi.blogsky.com/

چه اتفاق عجیب، جالب و در عین حال وحشتناکی، واقعا دیگه همینو کم داشتید که یکی از بالا بیفته تو نورگیر ما که از بس توری های همسایه‌ها مثل گیوتین میافتاد تو نورگیرمون برای جلوگیری از صدمات احتمالی یه فنس محکم با چارچوب زدیم که کسی یا چیزی رو سرمون نیفته. اگر خدای نکرده کسی توی نورگیر شما بود اوضاع خیلی خطری می شد.

بله
ما هم باید فنس و ... بگذاریم به نظرم

آذردخت سه‌شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 02:52 ب.ظ http://azardokht.blog.ir

سلام
خدای من, چقدر شانس آورده, خود اون شمعدون و چوب‌لباسی برای کسی که از بالا سقوط می‌کنه یه قاتل بالقوه است.

بله واقعا
اون هم شمعدون های سفره عقد آنی!

من سه‌شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 12:03 ب.ظ

بنظرم آنی یک خانم مستقل و قوی یا بهتره بگم خیلیییی خیلیییی قوی هست ک میتونه تکیه گاه بچه ها و حتی شوهرش باشه!اصا بچه ها کلا رو آنی حساب باز کنن

کاملا با شما موافقم
برای همینه که وقتی میرم سر شیفت خیالم از خونه و بچه ها راحته

فرزان دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 09:13 ب.ظ

سلام
این پستا چند روز پیش خوندم،همینجور گوشه ذهنم بود
امروز اینجا خیلی باد میومد
ما طبقه دوم(و اخر)هستیم
روی نورگیر خونه یه صفحه ای پدرم انداخته بودم(اسمشم بلد نیستم)و روی اون یسری سنگ بزرگ انداخته بود
باد ک خیلی شدید شده بود این سنگا هی تکون میخوردن و مثل اینکه ادم روی نورگیر راه بره صدا میداد
منم خونه تنها......هی میرفتم نورگیرا نگاه میکردم ببینم نکنه ادمی چیزی باشه ،یهو مثل شما پرت شه پایین میدیدم ن سایه ای نیست
دوباره هی این صدا میومد ،منم حقیقتا حالشا نداشتم برم روی پشت بوم دنبال منبع صدا
پس همینجور ترجیح دادم بشینم و ببینم از اون بالا کفتر میاد یا ن
یدفعه دیدم ی صدای خیلی بدی اومد و همزمان باهاش چند تیکه شیشه افتاد پایین
اون موقع دیگه از شدت ترس نمیدونستم چیکار کنم(شدت صدا اینقدر زیاد بود همسایه پایین زنگ زد پرسید نورگیر اومد پایین؟؟)
خلاصه ک مجبور شدم اخرش برم ببینم چرا اینجور شده و معلوم شد تقصیر سنگا بوده
البته اینا چندین ساله اینجاس اما گویا بادش شدید بوده
خلاصه ک امروز عصر عجیب یادتون میکردمهی میگفتم نکنه الان یکی بیوفته پایین؟اونوقت من تنهایی چ‌شکلی از خودم دفاع کنم



راستی از اون بالا ها خاطره نمیاد؟؟

سلام
عجب
اگه کسی بیفته پائین که اون قدر درب و داغونه که نیازی به دفاع کردن نداره!

فامس دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 07:02 ب.ظ

پارتی داشته زنده مونده....
خداروشکر اتفاق بدی نیوفتاده

واقعا
همه مون شانس آوردیم

الهه یکشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 09:45 ب.ظ

سلام .خوشحالم اتفاق بدی نیفتاده .ولی هر کاری میکنم نمیتونم تصور کنم دقیقا نور گیر خونه شما چه مدله .نمیتونم تصور کنم با اینکه عکسها را بادقت دیدم .ولی فکر کنم نقشه کش ساختمانتون از روش من در آوردی استفاده کرده برای نور گیر کردن اتاق ِ.امان از دست این مهندسها و نقشه کشها هیچی از شون بعید نیست .یه بار رفته بودیم خونه ببینیم برای خرید پشت آشپزخونه اتاق خواب در آورده بود معمار کاملا بدون نور فکر کنم این روش نور گیر اونجا جواب میداده .

سلام
بله ما هم خوشحالیم
اتاق خواب ما چسبیده به خونه دوتا همسایه و از هیچ جا نور نمیگیره برای همین گوشه اتاق این نورگیر را درست کرده اند که تا سقف میره

ندا یکشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 05:01 ب.ظ http://diyazpame10.blogfa.com

عذر میخوام یعنی اون قسمت ساختمون پنجره به بیرون نداره ؟ فکر کردم تک واحدی هستین

نخیر
چسبیده به دیوار همسایه

ندا یکشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 04:59 ب.ظ http://diyazpame10.blogfa.com

به نظر جالب میاد. بیشتر به درد کنجکاوی بچه ها و قایم موشک بازی میخوره. اون پسر یکم حق داشته. منم بودم سرک میکشیدم ببینم چیه


آخه طلقش شفاف هم نبود

هوپ... یکشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 04:33 ب.ظ

عجب اتفاق عجیب غریبی!!
چقدر شانس باهاش یار بوده.

واقعا

Z یکشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 02:52 ب.ظ

پست خاطرات جدید نمی‌ذارین اقای دکتر؟

نوشته است و آماده
اما بگذارید چند روز از این پست هیجان انگیز بگذره چشم

امید یکشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 01:09 ب.ظ

دهه 60 که وسایل ارتباط جمعی و اینا نبود ما هم بعضی وقتا از این کارها می کردیم و میرفتیم دید می زدیم اما از وقتی ویدیو و کامپیوتر و گوشی ... اومد دیگه لزومی نداشت از این کارهای چیپ بکنیم
والا


تازه این طوری بهترش را هم میدیدین

مهربانو یکشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 12:38 ب.ظ http://baranbahari52.blogsky.com/

سلام
معلوم نشد آقا پسر اونجا چکار داره؟؟
فضول نیستم فقط کنجکاوم

سلام
نگفتن ما هم نپرسیدیم

منجوق یکشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 11:48 ق.ظ http://manjoogh.blogfa.com

من انتظار داشتم عکس آدم رو اون طلقه کنده شده باشه اینکه شبیه توکان هست. باید بگی از اون بالا توکان میایه.

https://easy-bator.com/article/images/%D8%AA%D9%88%DA%A9%D8%A7%D9%86.jpg

قبلا اسمشون توکا نبود؟

.. یکشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 09:19 ق.ظ

چه وحشتناک... بیچاره چه دردی کشیده.

واقعا
شانس آورد که زنده است

شایلین یکشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 08:30 ق.ظ

ربولک جون دوتا سوال دارم از خودتون و همه خوانندهات:
بیین شما تو شهرستانی که هستین قطعی گاز و قطعی اب و قطعی برق دارین؟ یا به صورت ممتد هرسه تاش وصله براتون؟

یکماه قبل از اینکه روسیه به اوکراین حمله کنه المان به شهروندانش گفت خاک اوکراین را ترک کنند الان دوباره بیانیه داده گفته شهروندان المانی خاک ایرانو ترک کنن
دوستان میدونید چی میخواد بشه؟ خیلی استرس گرفتیم نکنه قراره به ایران حمله بشه؟

درخدمتم
خونه ما نه اما گاهی بعضی جاها قطعی آب دیدم که ظاهرا مال یخ زدگی لوله هاست
توی روستاها هم که میرم گاهی قطعی برق داریم اما قطعی گاز ندیدم تا به حال
درمورد سوال دومتون من چیزی نمیدونم امیدوارم کار به اونجا نرسه

نازی شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 05:20 ب.ظ

بله اشتباه گرفتین

شرمنده

نازی شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 04:22 ب.ظ

دکتر شما هیچوقت تا الان به من نگفتین دفعه اخرم باشه شایدم من یادم نمیاد ولی هرچی فکر میکنم تا حالا همچین چیزی بهم نگفتین!

واقعا؟
یعنی با یکی دیگه اشتباه گرفتم؟

نازی به خانم مینا شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 03:28 ب.ظ

کامنت خانم مینا باعث شد خیلی بخندم خصوصا قسمت اخرش که ریختن خونه اش و میگفتن خاله کجاست
ببین خانم مینا راستش مادربزرگ مادر من هم اصالتش اصفهانی بود خدا رحمتش کنه اسمشون باغچه خانم بود صداشون میزدیم تو کل فامیل: ننه باغی یک پیرزن تپلی قد کوتاه خیلی بانمک و با لهجه غلیظ اصفهانی صحبت میکرد یک اپارتمان نقلی خیلی کوچولو هم داشت با یک پرستار شبانه روزی و همیشه همه فامیل بهشون سر میزدن تاااااااااااا اینکه زمزمه ورشکستگی دایی های مادرم تو فامیل پیچید و نیاز به صد میلیون پول بود اینی که میگم مال سال ۱۳۷۰ هست و صد میلیون خیلی پول بود چیزی که من توی اصفهانی ها دیدم اینه به شدت اتحادددد دارن به شدت پشتیبان هم هستن کل فامیل نصف پول را جور کردن و ننه باغی با شکافتن تشکشون و دراوردن جواهرات عتیقه ای که همه فامیل کف و خون قاتی کرده بودن هم نصف دیگر پولو
ببین اصفهانیها فوق العاده بلدن کی و کجا پولهاشون را خرج کنند و به وقتش رو کنند خیلی بامزه و بانمکن و در کل به نظرم قومیت خوبی هستن

ممنون از لطف شما
باز هم تکرار میکنم. همه جا هم آدم خوب هست و هم آدم بد

نازی شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 03:06 ب.ظ

نه اخه چرا ناراحت باشم؟ من که از شما به جز مرام و معرفت و خوبی و محبت چیزی ندیدم در قسمت لایک ها و دیس لایک ها فعالیت دارم

شما بزرگوارید
ترسیدم اون بار که گفتم بار آخرتون باشه اشتباه برداشت کرده باشید!

نازی شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 01:07 ب.ظ

عجب جریانی بوده خدا را شکر دکتر ربولی که بچه مردم خونه ادمهای خوب و مهربونی مث ما و انی خانم سقوط کرده وگرنه خیلی بد میشد براش هنوز باورم نمیشه عماد نیم وجبی که دنبال جوجه های طلایی اش میزاشت بزرگ شده

بله عجیب بود
خونه شما هم سقوط کرده مگه؟
بله خودمون هم باورمون نمیشه
مدتی بود ازتون کامنت نداشتم. چند روز پیش فکر میکردم نکنه از دستم ناراحت شدین؟

ارغوان شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 06:22 ق.ظ

دلم آتیش گرفت برای این بچه. گلو دردگرفتم از بغض. سن بدیه، سن جنونه گاها. . خیلی وقتها آدما تو این سن تنهان و همصحبت و همنشین مناسب ندارن. الهی بمیرم برای همه ی آدمهای تنها. خوشحال شدم که افتاده تو خونه ی شما. خونه یسری آدم مهربون.مثل یک پرنده که بارون خورده افتاده تو حیاط شماو ازته دلم ازخدا میخوام که آسیب ندیده باشه و حال جسم وروحش خوب بشهو

ظاهرا دیروز از بیمارستان مرخص شده
من هم امیدوارم هرچه زودتر بهتر بشه

لیدا شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 03:15 ق.ظ

اول فکر کردم از این آدماست که تو خواب راه میرفته،نه که گفتین بلند شد رفت رو تختتون خوابید واسه این میگم،خدا بهش رحم کرده،آنی خانمم که حتما مجبورشده کل ملافه و روتختی رو عوض کنه و بشوره

نه
گرچه اگه خواب هم بود حتما با اون سقوط بیدار شده بود!
بله بخصوص که بعد از چند ساعت متوجه یک لکه خون روی پتو شدیم.

نگار شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 01:25 ق.ظ https://zanekhoshbakht.blogsky.com/

وای چقد وحشتناک بود... براش آرزوی سلامتی کامل دارم.

واقعا
ممنون

مریم جمعه 14 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 02:02 ب.ظ http://mabod.blogsky.com

سلام جناب دکتر
خدا قوت و پرتوان باشید
پیشاپیش روز پدر و و روز مرد و ولادت مولا علی ع بر شما مبارک باشه و ان شالله که بهترین عیدی ها رو از خدای مهربون و مولا علی ع بگیرید. الهی آمین و با نظر من موافقم که سقف نورگیر رو مثل سقف کلبه های قدیم مثلثی شکل کنید تا خطر کمتری داشته باشه

سلام
از لطفتون سپاسگزارم
بله حق با شماست. اما فقط نظر من مهم نیست

جان دو جمعه 14 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 01:52 ب.ظ https://johndoe.blogsky.com/

تو جواب کامنت قبلی‌ام نوشته بودید زیارت قبول منم هم به اون اشاره کردم

آهان از اون لحاظ

Sara جمعه 14 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 12:15 ب.ظ

بله حتی اگه برای دزدی هم رفته باشه جرم اون جدا
ولی استاندارد نبودن ساختمان و مهندس که امضا کرده تا ابد گردنشون هست البته باید تو دادگاه اثبات بشه

عجب
پس شانس آوردیم که اونجا نیستیم

کامشین جمعه 14 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 11:15 ق.ظ

فیلم اکشن بدون بکش بکش؟ باید هر جوری بود دخلش را میاوردید.


ان شاءالله دفعه بعد

من خودم جمعه 14 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 09:17 ق.ظ

سلام
وای نظرها را که خواندم دیدم بعضی‌ها چقدر سنگدل اند! شاید هم من زیادی مهربانم. یکی از خنده روده بر شده یکی هم گفته من بودم میزدمش! آخر این آدم را خدا زده که از دو یه طبقه سقوط کرده همین که زنده است خدا را شکر می کردم. بعد سریع آب قندی چیزی می دادم و زنگ می زدم اورژانس و اگر احتمال زیاد می دادم که دزد باشه به پلیس هم زنگ می زدم. البته اگر در خانه تنها بودم که فرار می کردم و با جیغ احتمالاً همسایه ها را خبر می کردم که به دادش برسند چون من کلاً ترسوام و طاقت دیدن خون یا شکستگی یا درد کشیدن کسی را ندارم.
خدا نصیب کسی درد و رنج نکنه نه روحی نه جسمی و به جهنم که دکترها و روانشناسها بیکار می شوند.

سلام
حتما خیلی از دوستان هم شوخی میکنند
شما مهربانید اما از دیدگاه پزشکی نباید به چنین فردی چیزی بدین تا بخوره. به دلیل احتمال ضربه مغزی

من جمعه 14 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 09:04 ق.ظ

این دیگه چه تله ایه رو پشت بامتون درست کرده آید! آخه سقف با یک طلق پوشیده شده آن هم جایی که برف و یخبندانه و با یک سر خوردن ممکنه آدم بیفته روش؟ یا اشتباهی بنشینه روش؟! یک خانمی را می شناسم که بعد از کلی کار و شستشوی چیزهای عید برای رفع خستگی روی پشت بام نشسته روی سقف گلخانه یا همان نورگیر که شیشه ای بوده و به خاطر وزن زیادش شیشه شکسته و پرت شده پایین و قطع نخاع شده. یعنی خدا به پسره رحم کرده حتی ممکنه یک بچه دنبال توپش بدوه روی پشت بامتون و ... به نظرم نورگیر را حداقل مثل سقف گلخانه های قدیم شبیه کلبه کنید که سقفش مثلثی باشه اینجوری خطری وجود نخواهد داشت.

من فقط پول ساختن اینجا رو دادم.
از نظر من وقتی مهندس ناظر تاییدش کرده یعنی مشکلی نداشته
ولی حق با شماست باید عوضش کنیم

mina جمعه 14 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 08:10 ق.ظ http://shabodeltangi.blogfa.com

چون دفعه پیش رفتارت جالب نبود دیگه نمیخواستم کامنت بذارم
اصفهانیای خسیس همه خونه هاشون همینجوریه، خونه ایی که ما تو اصفهان اینندسال اجاره کردیم هم همین سقف های طلق مانند داره،سال اول اون سقف شیشه ایی شکسته بود که ما رفتیم اونجا و تا یک باد شدیدی وزید اون سقف شکسته شیشه ایی فرو ریخت و شانس اوردیم رو سرمون نریخت،و صابخونه هم اصلا نیومد درستش کنه، حتی تابستون پمپ آب نداشتیم اب به طبقه دوم نمی رسید و کولر از ۱۲ ظهر تا شب گرم میکرد عین باد جهنم،و آب از ۱۲ ظهر تا ۳ شب بالا نبود بخاطر نداشتن پمپ آب،و طرف اومد گفت من بخوام پمپ وصل کنم باید موزاییک تو حیاط رو بکنم بعدش موزاییک همرنگش رو کجا پیدا کنم!! با اینکه دیوار حیاط شکافته بود.خونه بعدی هم دو طبقه اجاره کردیم و با اینکه سقف کناف شده و شیک بود و نوساز ولی دستشویی بالا ایزوگامش مشکل داشت اب فاضلاب میریخت تو سقف دستشویی پایین،بعد مدتی صابخونه اعتراف کرد میدونسته! بعد حاضر نشد درستش کنه و ما که رفتیم رفت به مستاجر جدید گفت ما خرابش کرده بودیم!!! خونه سوم که اجاره کردیم لبه پشت بوم حفاظ نداشت،یک دیوار ۲ متری دم لبه پشت بوم ساخته شده بود که با باد خیلی شدید اسفند ۹۷ فرو ریخت! برادرم رفت دید اجرها ریخته تو حیاط مردم،و با وجودی که نزدیک بود سقوط کنه رفت اون اجرها و دیواری که ریخته بود رو دونه دونه برداشت تا رو سر عابرین نیوفته! و بعد هم رفتیم بالای پشت بوم یک خونه بود اون روبرو شکل خونه ما پنجره و تراس ۳ ۴ متری ولی خانوادهه کلا پرده رو میکشیدند همگی روبرو می نشستند فیلم میدیدند،یکیشون که یک پسری بود لخت نشسته بود، بع د مادرشون اومد زنگ خونه ما رو زد که پسراتون چرا بدون اجازه رفتند رو پشت بوم تون که ما رو دید بزنید؟! من گفتم چه پررو پرده خ نشون رو بکشن، خونه ما ه، ۳ ۴ متر دیوارش شیشه ایی شکل اونا بود،بعد فهمیدیم اون دیواره هم صابخونه هه کشیده تا عور ت خونه اونا دیده نشه! صابخ نمون هم اطلا عا تی بود، و روزی که اومدیم توالتش گوهی بود و کثافت برداشته بود ،روزی که میخواستیم بریم کل خونسون رو سابیدیم اومدند خسارت گرفتند که اره زیر کابینت کثیفه! صد میلیون ودیعه دادیم رفت طلا خرید گفت طلا خریدم ندارم بدم!! خونه فعلی هم که اومدیم الان خونه یک خاله بوده که مامورا ریختن اینجا یکروز و بدون اجازه اومدن تو خونه و اتاقم،چندتا مرد هم اومدن گفتن خاله هست؟!
الان هم خونه فعلی سقف پشت بوم طلق داره و باد یک تیکش رو با خودش برد

اولا ما اصفهانی نیستیم
ثانیا همه جا هم آدم خوب هست و هم آدم بد

سحر جمعه 14 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 05:31 ق.ظ http://Senatorvakhanomesh.blogfa.com

نورگیر یا روشنایی قاعدتا نباید اینجوری ساخته بشه.
ی ایرادبه نظام مهندسی شهرتون بکیرم اول کار.
یا باید نور از پشت بگیره(پنجره بانرده های کج باشه که فقط نورباشه و حیاط خونه پشتی که مال مردم دید نداشته باشه)
یا سقف که از پشت بوم باید نرده اصولی داشته باشه کسی نتونه اصلا واردش بشه حتی اگه بخواد.
دوسه سال توشهرما چون نور از پشت ساختمون گرفته می شه (درخانه های شمالی اتاق ها از پشت نور می گیرن)هرطبقه مسقف می شه و شبیه حیاط خلوت خوبیش اینه این اتفاق دیگه رخ نمی ده.
خلاصه جدای این مسایل خوشحالم اتفاق خیلی بدتری نیوفتاده
ولی تصور اون سر و صدا و جالب بود

حق با شماست
اما من که از این چیزها سردرنمیارم مهندس ناظر ساختمان باید اینهارو میگفت

جان دو جمعه 14 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 01:38 ق.ظ https://johndoe.blogsky.com/

زیارت هولناکی بود

آقای دکتر از قوانین آمریکا خبر ندارم جز شنیده‌ها از این ور و آن ور

ولی تصور کنید تو آمریکا بودید و یهو صدای عجیب و غریب می‌اومد، احتملا یه AR-15 رو مسلح می‌کردید و دنبال منبع صدا می‌گشتید و تا با پسره روبرو می‌شدید یحتمل به خاطر تجاوز به حریم خصوصی و ملک، پسره رو آبکشش می‌کردید و بعد جناب عماد که سر می‌رسید که عه این بنده خدا آشناست چرا آبکشش کردید
#طنز

زیارت؟
اون وقت به عماد میگفتیم چون توی خونه آبکش نداشتیم

ندا جمعه 14 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 12:33 ق.ظ http://diyazpame10.blogfa.com

عجب چیزایی. من گیلانی ام. نورگیر چی هست اصلا اونقدر انتها داره جل الخالق. باز خوب شد عکس گذاشتین. خیلی فکرم مشغول شد. یعنی یه فضاییه که از پشت بوم شروع میشه و امتداد داره تا کف زمین. اونوخت نور چطور داخل واحدها میشه؟؟

بله دقیقا همون چیزیه که گفتین
اتاق خواب ما آخر ساختمان بود و اصلا نور نداشت. جناب معمار با این روش بهش نور رسوند.
بقیه واحدها هم یه پنجره داخل این کانال دارند
نور از سقف میاد تو دیگه! البته خیلی زیاد نیست اما بهتر از اون ظلماته.

بی رودروایسی جمعه 14 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 12:32 ق.ظ

نمیدونم چرا اخلاق حرفه ای رو رعایت نکردید !
پر واضحه در ان هنکام و در ابتدای امر می بایست حسابی کتکش میزدید و میزدید تا احساس خستگی کنید . بعد ازش میپرسیدید کی هستی و اینجا چه غلطی میکنی !؟
اینجوری هیچ سوال و مجهولی براتون باقی نمیموند


ان شاءالله دفعه بعد

Sara جمعه 14 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 12:20 ق.ظ

خدا رو شکر که واقعا زندس و اسیب خیلی جدی ندیده.
ولی اگه این اتفاق تو امریکا میوفتاد سازنده این ساختمان به دردسر بزرگی می افتاد به دلیل استاندارد نبودن . شیرین ۵ میلیون دلاری باید به اون پسر میداد
اون بدبخت جای بدی سقوط کرده

بله واقعا
حتی اگه بی اجازه رفته باشه توی ملک شخصی یه نفر دیگه؟

سمانه پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 07:24 ب.ظ

خیلی دوست داشتم این روزا بنویسم اما هر سری انگار چیزی‌مانع میشد.دوست دارم چیز هایی که مینویسم رو چند نفر بخونن نه که بمونه توی دفتر و گرد و خاک بشینه روش.فکر نمیکردم هنوزم کسایی باشن که وبلاگ بنویسن.سرچ کردم وبلاگ پزشکا و تصادفی به وبلاگ شما رسیدم.منم ترغیب شدم بنویسم از روزای اینترنیم از حال وحوام و اتفاقات بیمارستان

از آشنائی با شما خوشحال شدم خانم دکتر
منتظر خوندن نوشته های شما از حال و هواتون و اتفاقات بیمارستان توی هوای سرد ولایتتون هستم.
مطمئن باشین وقتی توی اینترنی جلوتر برین خاطراتتون جالب تر هم میشن.

سودا پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 03:57 ب.ظ

سلام آقای دکتر
از عجایب روزگاره!!!
واقعا خدا بهش رحم کرده، امیدوارم درس لازم از این اتفاق و لطف خدارو بگیره.
من فکر کردم این پسره همونی بوده که داشته برف پارو می‌کرده!
علیرغم آشنایی با عماد جون می‌تونستید جور دیگه‌ای رفتار کنید اما برخوردتون خیلی خوب بود.

سلام
واقعا
من هم همین طور
نمیدونم شاید هم همون بوده!
ممنون

جان دو پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 03:21 ب.ظ https://johndoe.blogsky.com/

الان عکس ها رو دیدم
عجب ارتفاعی بوده
بدبخت انگار فرود مستقیم روی جا لباسی داشته اون طور خمش کرده
و عجب آدم دیوانه و کله خرابی بوده مستقیم رفته روی نورگیر
به نظرم بهتره برای بعد یه محافظ فلزی توری شکل یا میلگرد جوش بدید دیگه این شکل رخ نده

زیارتتون قبول
بله
درسته باید یه فکر اساسی کرد. شاید نفر بعدی از اهالی ساختمون خودمون باشه

ماوی پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 02:11 ب.ظ http://www.i-write.blogfa.com

چقدر عجیب :))

من تا آخر پست منتظر بودم که بگید برای کفتر بازی رفته بالای پشت بام :))

برای اسم این پست؟ شرمنده
راستش هنوز نگفته جریان چی بوده؟

سو پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 01:05 ب.ظ

خیلی عجیب بود و من منتظر حیون بودم نه انسان...

واقعا. ما هم همین طور

عمه اقدس الملوک پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 12:13 ب.ظ https://amehkhanoom.blogsky.com

خدایی برخوردتون منطقی بوده من بودم با کفگیر چنان بهش میزدم که به نقاط شکستگیش چندتا دیگه اضافه بشه تا حالش دقیق سرجاش بیاد و تو پشت بام مردم نره برای هر... بعدم پلیس را خبر میکردم تا اصولی تربیت بشه، هرچند تهش رضایت میدادم اما یکبار بدنش بلرزه تا عقل نداشتش بیاد سرجاش


بالاخره یه روزی دوست عماد بوده!

Amir پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1401 ساعت 09:27 ق.ظ https://amirdreamlife.blog.ir/

این رو گفتم
پرش مرغ از بالای برج



https://www.namasha.com/v/ds8DEyDj

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد