جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

عسل یازده ساله

سلام

اواخر تیرماه تولد عسل بود و از مدتها پیش براش دنبال یک کادو مناسب بودم. عسل سال پیش و فقط چند روز بعد از این که براش یک جفت هدفون بی سیم خریده بودیم گمش کرده بود. هدفون از اون مدلهای گرون نبود اما برای عسل خوب بود و خیلی هم دوستش داشت و به همین دلیل تقریبا مطمئن بودم که یکی دیگه از همونها رو براش میخرم. اما با خوندن این پست درمورد نوت بوک جادوئی که خانم "تیلو تیلو" نوشته بودند کنجکاو شدم و در این مورد ازشون سوال کردم و بعد برای چند روز توی مغازه های اطراف خونه پرس و جو کردم که هیچکدوم نداشتند. داشتم به این نتیجه میرسیدم که همون هدفون را بخرم که چند روز پیش از تولد یکدفعه یادم اومد که میتونم به صورت مجازی هم خرید کنم! پس شروع کردم به گشتن توی فروشگاه های مجازی که هر کدوم هم توی شهری بودند. یکی نزدیک و یکی هم دور و محصول را با نام کاغذ دیجیتال پیدا کردم.  اما مسئله این بود که همه شون نوشته بودند بعد از ... روز کاری از خرید هدیه را ارسال میکنند و به این ترتیب عملا بسته تا روز تولد به دستم نمیرسید.بالاخره توی یکی از شهرهای بزرگ نزدیک ولایت یه مورد مناسب پیدا کردم و خریدمش. وقتی میخواستم پولشو واریز کنم نوشت لطفا هدیه همراه خرید را هم انتخاب کنید. بعد هم یک سری چیز برام ردیف کرد که هیچکدومشون به درد من نمیخوردن اما چون بدون انتخاب یک هدیه نمیشد خرید کرد (!) یکی شونو انتخاب کردم. بعد رفتم سراغ قسمت ارسال وجه که نوشت اول باید توی سایت ثبت نام کنید! رفتم قسمت ثبت نام و مشخصاتی که خواسته بود نوشتم و چندین بار روی دکمه ارسال کلیک کردم که هربار ارور میداد و میخواست چند لحظه بعد مجددا امتحان کنم! دیگه حوصله ام سر رفت و رفتم سراغ یه فروشگاه دیگه که یکدفعه دیدم توی یکی از فروشگاه ها نوشته بعد از یک روز کاری... از اون طرف یکدفعه یادم اومد که باید برای یک کار واجب از خونه بیرون برم پس سریع السیر پول را واریز کردم و از خونه بیرون رفتم. وقتی کارم تموم شد و برگشتم خونه دوباره رفتم سراغ سایت و یکدفعه متوجه شدم به خاطر عجله ای که داشتم درست نوشته را نخوندم و توی سایت نوشته فروشنده تا یک روز کاری وقت داره سفارش منو تائید یا رد کنه! و بعد از چند روز ارسالش میکنه! و  به این ترتیب هدیه باز هم دیر به دستم میرسید. از طرف دیگه یکدفعه یه فروشگاه مجازی توی ولایت پیدا کردم که همین محصول را داشت و طبیعتا میتونست هدیه را خیلی زودتر به دستم برسونه. پس تصمیم گرفتم برم و سفارشم را لغو کنم که یکدفعه پیام اومد سفارش شما تائید شد! جالب تر اینجا بود که محل این فروشگاه تا ولایت بیشتر از هزار کیلومتر فاصله داشت!

مونده بودم چکار کنم که نهایتا به این نتیجه رسیدم بهترین کار گفتن حقیقته. برای خانم فروشنده پیامی فرستادم و جریان را شرح دادم. چند دقیقه بعد بود که جواب اومد و فروشنده گفت حاضره برخلاف روال معمولش فردا در اولین فرصت بره اداره پست و کاغذ دیجیتال را برام ارسال کنه. ازشون تشکر کردم و منتظر شدم.

فردا صبح توی درمونگاه وقتی سرم خلوت شد. یه کامنت برای فروشنده نوشتم و گفتم: ببخشید ارسال شد؟ و بعد رفتم سراغ مریض بعدی. حدود یک ساعت بعد دوباره میرفتم توی سایت فروشگاه و اول کامنت قبلی را که هنوز دیده نشده بود حذف میکردم و بعد دوباره همون سوال را میپرسیدم. و باز حدود یک ساعت بعد! تا این که حوالی ظهر فروشنده برام کامنت گذاشت و گفت که الان داره از اداره پست برمیگرده و بعد هم یه عکس برام فرستاد و فهمیدم نه تنها خودشون لطف کردن و کادوش کردن بلکه یه بسته کوچک تر هم توی عکس بود که گفتند چون برای هدیه تولد بوده خودم هم براش یه هدیه گذاشتم! خلاصه که حسابی شرمنده شدم.

بسته یک روز بعد به سمت تهران ارسال شد و خیالم تا حدی راحت شد. اون شب خونه یکی از اقوام برای جشن تولد یه نفردیگه دعوت بودیم. بعد از اجرای مراسم مخصوص تولد و موقع باز کردن کادوها متوجه شدم یکی شون از اون هدفون های بی سیمه و من به وضوح حسرت را توی چشم های عسل دیدم. شب موقع خواب به آنی گفتم: فکر کنم اشتباه کردم. میترسم از کادوی من خوشش نیاد و همچنان چشمش دنبال اون هدفون ها باشه. فردا وقتی آنی از سر کار برگشت گفت: برای هدفون خیالت راحت باشه. گفتم: چطور؟ گفت: چند روز پیش که عسل را با خودم بردم سر کار همه همکاران منو برای تولدش دعوت کرد! حالا اومدن و ازم پرسیدن کادو براش چی بیاریم؟ من هم گفتم: هدفون بیسیم!

یک روز بعد سایت اداره پست را چک کردم و متوجه شدم بسته رسیده به اداره پست ولایت! و مسئله اینه که عسل توی خونه تنها بود. حالا من اضطراب داشتم که عسل جعبه را باز نکنه! چند دقیقه بعد آنی تماس گرفت و گفت: عسل زنگ زد و گفت یه بسته اومده در خونه چی توشه؟ من هم گفتم: بابا برای خودش یه مقدار خرید کرده بازش نکن! بعد هم که زودتر از من رسیده بود خونه و بسته را مخفی کرده بود.

سرانجام روز تولد عسل فرارسید و من هم که مرخصی گرفته بودم به مسئول تدارکات تبدیل شدم! یه آقائی هم برای تزئینات اومد که چنین کاری توی خونواده برای اولین بار رخ میداد و این هم شد نتیجه زحمات ایشون. بالاخره زمان برگزاری جشن فرارسید و من و عماد را از خونه بیرون کردن! ما هم رفتیم خونه جناب باجناق. بعد سر ساعت من رفتم و طبق آدرسی که آنی بهم داده بود کیک را از یه قنادی که تا به حال ندیده بودمش تحویل گرفتم. کیک را گذاشتم روی صندلی جلو و حرکت کردم که احساس کردم شمعی که با فوندانت درست کردن و بالای این کیک دو طبقه گذاشتن بدجور داره تکون میخوره و ممکنه بلائی سر کیک بیاره. اما دیگه به خدا توکل کردم و حرکت کردم! به سر چهارراه که رسیدم توقف کردم و بعد تازه شروع کرده بودم به حرکت که یکدفعه کیک رو به سمت عقب خم شد و رفت توی صندلی! کیک توی یک جعبه کوچیک و کم ارتفاع بود. لبه جعبه را گرفتم و آروم بلند کردم تا کیک دوباره به صورت ایستاده دربیاد که یکدفعه به حالت طبیعی برگشت و بعد از اون طرف خم شد و داشت می افتاد که ناچار شدم با دست بگیرمش! با دست به حالت طبیعی برش گردوندم و ولش کردم که دیدم کیک دیگه نمی ایسته و از یکی از دو طرف می افته! حالا از یه طرف با دست پر از خامه کیک را نگه داشته بودم تا نیفته. از اون طرف ماشین اومده بود وسط چهارراه و شصتادتا ماشین داشتند برام بوق میزدند و دقیقا در همون موقع صفحه گوشیم روشن شد و گوشیم صدا کرد و دیدم خانم مسئول داروخونه یکی از درمونگاههای روستائی برام پیامک داده که: شرمنده میشه برای این کدملی یه سونوگرافی رحم و ضمائم بنویسین؟ مال زندائیمه میخواد همین الان بره!

هرطور بود از چهارراه رد شدم و کنار خیابون نگه داشتم. بعد کیک را دوباره به صندلی تکیه دادم دستمو تا جائی که میشد پاک کردم و دور زدم و برگشتم دم قنادی! اونها هم کلی ابراز تاسف کردند و بعد گفتند درستش میکنند اما مثل اولش نمیشه که گفتم اشکالی نداره. به آنی زنگ زدم و این خبر خوش (!) را بهش دادم و بعد برگشتم خونه باجناق. سونوگرافی را نوشتم و منتظر شدیم تا زنگ زدند و گفتند کیک درست شده. این بار با عماد رفتیم و کیک را آوردیم که همه اون نقش و نگارهای روی کیک حذف شده بود و یک لایه خامه ساده آبی رنگ روی تمام کیک کشیده بودند. بعد هم کیک را بردیم و تحویل خانمها دادیم و دوباره برگشتیم خونه باجناق دوم. چندنفر دیگه از آقایون فامیل هم اومدند اونجا و منتظر شدیم تا از خونه خودمون زنگ زدند و اجازه ورود دادند و رفتیم و دیدیم خانمهای غریبه تشریف بردن و دیگه مجلس بی ریاست. خانمها که شام و کیک خورده بودند. ما هم خوردیم و بعد هم مراسم را با فامیلها ادامه دادیم و تمومش کردیم. کادوها را هم قبل از ورود ما باز کرده بودند و عسل مشغول بازی با همون کاغذ دیجیتال (نوت بوک جادوئی) بود که ازش یه عکس گرفتم و فرستادم برای فروشنده و باز هم ازشون تشکر کردم که باز هم تبریک گفتند. هدفون های بی سیم را هم دیدم که همه همکاران آنی پول روی هم گذاشته بودند و یه هدفون گرون قیمت خریده بودند! امیدوارم این بار گم نشه.

پ.ن1. همون طور که خانم مهربانو  فرمودند نمیشه برای ما تیرماهی ها یه کار راحت انجام بشه.این هم پست ایشون.

پ.ن2. چند روز پیش از تولد خودم توی اوایل تیرماه به دکتر ایرمان عزیز هم پیام دادم و تولدشونو تبریک گفتم. متاسفانه با نابودی پرشین بلاگ وبلاگ ایشون نابود شد اما همچنان توی کانال تلگرامشون مینویسند. گرچه با فواصل خیلی زیاد. حتما این پست دکتر پرسیسکی را هم خوندین و میدونین که ایشون هم تیرماهی هستند. صبا هم اخیرا نوشت که تیرماهیه. خلاصه که پرچم تیرماهی ها بالاست!

پ.ن3. به عسل میگم: چند هفته است که نخواستی شب برات قصه بگم چرا؟ میگه: ممنون. دیگه پیش از خواب خودم کتاب میخونم. خب ظاهرا یک دوره دیگه از زندگی دخترم هم تموم شده.

پ.ن4.هدیه خود خانم فروشنده هم یک سری برچسب دخترونه بود.

پ.ن5. این پست را میگذارم تا بعد از ساعت دوازده شب روز عاشورا منتشر بشه. گرچه اون موقع خودم هم سر شیفتم اما میترسم یادم بره!

نظرات 77 + ارسال نظر
رها چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 03:34 ب.ظ

ولی من اینجا نظر گذاشته بودم!

من هر نظری که بود تایید کردم. باور بفرمایید

سودا جمعه 20 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 11:43 ب.ظ

سلام جناب دکتر
با عذرخواهی از تأخیر تولد شما و عسل جون مبارک باشه
امیدوارم که بهترین روزها و لحظات‌رو کنار عسل جون و بقیهٔ عزیزان پیشِ رو داشته باشید.
بسیار زیبا و جذاب جریان تولد عسل جون‌رو نوشتید. مثل فیلمنامه است…
عالی بود.

سلام
ممنون از لطف شما
من هم برای شما بهترین ها را آرزو دارم.

امیلی یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 06:02 ب.ظ http://www.14tir86.blogfa.com

سلام نظر من کو? من تولد عسل را تبریک گفتم! چرا نگذاشتید ؟دلم شکست

سلام
من همه نظراتو تائید کردم. احتمالا جناب بلاگ اسکای گرسنه بوده کامنتتونو خورده!
من شرمنده ام

تیلوتیلو شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 11:15 ق.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

هنوز تولده اینجا؟
کیک هم دارید هنوز؟

ای بابا
تازه یه هفته از اون پست گذشته ها!
متاسفانه فعلا چشمه سوتی همولایتی ها خشک شده گرچه یک پست کامل ذخیره دارم!

سین جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 08:53 ب.ظ

سلام
تولد خانم گلتون مبارک
ان شاءالله همیشه به شادی.

سلام
ممنون از لطف شما

امیلی جمعه 13 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 06:08 ب.ظ http://www.14tir86.blogfa.com

سلام
تولد شما و عسل جان مبارکها باشه. کادوهای جذاب زیبایی خریدید بادکنک ها قشنگ بود کیک هم ! من هم متولد مرداد هستم اما ماجرا داشتید هااااا ممنون برای عکس ها

سلام
ممنون از لطف شما
نمیدونم تولدتون گذشته یا نه اما به هرحال پیشاپیش یا پساپس تولد شما هم مبارک. گرچه اگه شما هم تاریخ تولدتونو به عنوان آدرس وبلاگ گذاشته باشین باید تیرماهی باشید!

هوپ... پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 01:59 ب.ظ

چه پست دل‌نشینی بود. یاد سفرنامه شمالتون افتادم. چون عکس عسل رو گذاشته بودین.
تولدش مبارک. همسر و خواهر من هم تیرماهی هستن.

ممنون از لطف شما
تولدشون مبارک باشه امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشید

گیسا چهارشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 10:05 ب.ظ http://gisa12345.blogsky.com/

سلام اقای دکتر
تولد دختر گلتون مبارک
یادش بخیر منم تو دوران تینیجری عشقم این بود که هدفون داشته باشم بعد از اصرار های فراوان برام یه هدفون(مال من سیم دار بود)خریدن که طی یک حادثه شکست منم از شدت ناراحتی جنازشو به دیوار اتاقم اویزون کردم

سلام
ممنونم
بله بعضی چیزها واقعا از دست دادن یه وسیله دردناکه

ماوی چهارشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 04:18 ب.ظ http://www.i-write.blogfa.com

کیک رو دیدم تپش قلب گرفتم :))

تولد عسل خانم مبارک باشه.
جالبه من دقیقا تو تولد یازده سالگیم بلاگفا رو باز کردم و اولین وبلاگم رو ساختم! واقعا عمر مثل برق و باد می گذره.

حق دارین
ممنون
واقعا
من تا بعد از این که پزشک شدم اصلا به اینترنت وصل نشده بودم

افسون چهارشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 01:48 ق.ظ

تولد گل دخترتون و خودتون پساپس مبارک باشه!
شکل روایتتون یه حس خوب و آروم ایجاد میکنه؛ شبیه این سریالهای خوش ساخت و آروم.
گفتند دوستان دیگه هم؛ ولی واقعا کی این همه سال گذشت؟!
من خیلی خوشحال میشم و دلم قرص میشه وقتی میبینم یه بچه ای خانواده ی حامی و مراقب و گرمی داره و داره با تجربه های خوب و شاد بزرگ میشه؛ اهمیتش رو کسی که نداشته خیلی خیلی خوب درک میکنه، جاش هرگز پر نمیشه.
امیدوارم کنار هم و همیشه سلامت و دلخوش باشید

ممنون از لطف شما
امیدوارم دست کم شما پشتیبان خوبی برای فرزندانتون باشید

جان دو سه‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 05:56 ب.ظ https://johndoe.blogsky.com/

اقا دکتر اصلا هوش و حواسم برام نمونده و کلا دو هفته از تاریخ رسمی کشور عقبم دیدم مرداد روی تیر حساب کردم و تو کامنتم سوتی دادم

راستش من هم اصلا حواسم نبود تا الان که خودتون گفتین

ندا سه‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 10:18 ق.ظ http://Diyazpame10.blogfa.com

اخی تولدش مبارک باشه

ممنونم

حکیم بانو سه‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 06:49 ق.ظ http://luminouse46.blogfa.com

سلام. چطور برایتان پیام خصوصی بفرستم؟ گزینه ای نداشتید. ای میل هم به دلیل شخصی بودن نمی تونم انجام بدم

سلام
بالای وبلاگ روی قسمت تماس با من کلیک بفرمائید
یا خیلی ساده همین جا بنویسید و بفرمائید تا تائیدش نکنم!

جیران سه‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 05:30 ق.ظ

تولد عسل خانم گل مبارک باشه. با خوندن این نوشته شما یاد کتاب و کوهها انعکاس دادند اثر خالد حسینی افتادم. نمی دونم شما اون کتاب رو خوندید یا خیر. اون کتاب هم وصف پدر و دختریه که نه تنها پدر برای دخترکش داستان میگه که دخترک هم برای پدرش شبها قصه میگه تا خوابهای بد رو شب از پدرش دور کنه.

ممنونم
راستش این کتابو هنوز نخوندمش
ممنون برای لطف شما

من و دیگر هیچ دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 11:40 ب.ظ

سلام تولد فرزندتان مبارک
اما در. مورد تولد: من خودم به شخصه به گرفتن جشن تولد آن هم شلوغ اعتقادی ندارم. فقط در حد خانواده یعنی پدر و مادر و خواهر و برادر حداکثر پدربزرگ و مادربزرگ
چون واقعاً تولد یک نفر چقدر می تواند برای بقیه جالب باشد؟! اتفاق مهمی نیفتاده و دستاوردی حاصل نشده، بویژه خود شخص شق القمر نکرده
این جشنها فقط باعث بالا رفتن توقع بویژه بچه ها می شود که هدیه بگیرد آن هم متوقعانه و از پیش باخبر. و بقیه را هم به زحمت بیندازد و چشم و هم چشمی ایجاد کند.
خیلی عجیب است که یک بچه ی یازده ساله برود به همکاران مادرش بگوید بیایید تولد من و توقع کادو داشته باشد و تازه مادرش هم نوع آن را مشخص کند. اینها بچه ها را شکننده بار می آورد. می توان گاه گاه چیزهای مورد نیاز آنها را بدون موقعیت خاص یا مثلاً بعد از برگشتن از سفر بعنوان سوغات به فرد داد تا حس ارزشمندی و دوست داشته شدنش تقویت شود و دلچسبتر هم هست نه لزوماً متوقعانه و منتطرانه به دیگران حتی پدر و مادر چشم دوختن.
ببخشید طولانی شد. اینجا هم فقط منظورم فرزند شما نیست کلی می گویم چون می دانم بقیه هم می خوانند. و البته کمی روی آن درنگ شود بدون پیش داوری، خوب است.

سلام ممنونم
در مورد بقیه خانواده ها نمیتونم نظری بدم. اما توی خانواده و فامیل ما تولدها همیشه بهانه ای هستند تا خانواده و فامیل دور هم جمع بشن و چند ساعتی خوش بگذرونند. و نوع کادو معمولا برای ما اهمیت چندانی نداره.
ضمنا چون بارها در این مراسم کادوهائی رد و بدل شده که فرد هیچ نیازی به اونها نداشته و توی ذوقش خورده گه گاه پیش میاد که بپرسن کادو چی بیاریم. بخصوص در این مورد که علتشو هم نوشتم.
خوشحال شدم که نظر واقعی تونو نوشتین. امیدوارم باز هم اینجا ببینمتون.

زهرا دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 03:23 ب.ظ http://pichakkk.blogsky.com

سلام
چه تولد پرماجرایی
تولد عسل جان مبارک باشه

سلام
واقعا
ممنونم

مریم و سعید. دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 03:14 ب.ظ

تولد عسل بانو جان مبارک
خوشحالم که عاقبت به هدفن بی سیم رسید
قلب ما ضعیفه دکتر ،این چه تصویری از کیک بود آخه
خدا عزیزانتان را حفظ کند

ممنونم
بله خیال خودم هم راحت شد
شرمنده
ممنونم و همچنین

تیلوتیلو دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 01:31 ب.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

به لج بلاگ اسکای هم که شده اومدم پستتون را دوباره خوندم
از اون بادکنک آرایی هم خیلی خوشم اومد
با توجه به اینکه یه بسته بزرگ بادکنک خریدم احتمالا خودم دست به کار میشم و و جای اون استند خوشگل، یه استند پر از بادکنک رنگارنگ نه چندان خوشگل از آب در میارم ... حالا صبر کنید ببینید تیلوتیلو چه میکنه

ما در خدمتیم.
نکنه تولد شما هم نزدیکه؟

فنجون دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 11:04 ق.ظ http://Embrasser.blogsky.com

تولد عسل جان مبارک ... انشالا سالهای سال شادی هاشو جشن بگیرید.
برادر خدا قوت! عکس کیک رو دیدم قلبم گرفت دیگه چیزی ازش نمونده بود که! چطوری درستش کردن؟

سپاسگزارم
حق دارین اعصاب خودم هم تا آخر شب خط خطی بود. درست کردنش دیگه کار تخصصی خودشون بود من خبر ندارم!

نسیم دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 06:50 ق.ظ

سلام آقای دکتر
تولد دخترتون مبارک
من خودم برای تمام تولدها دوست و فامیل دکوراسیون و بادکنک انجام دادم، به خدا کاری نداره پول جای این چیزا ندین. یکم وقت می خواد!

سلام
ممنون
بله ما هم برای اولین بار بود.

حکیم بانو دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 06:15 ق.ظ http://luminouse46.blogfa.com

سلام آقای دکتر. من هنوز به پست های جدیدتون نرسیدم. فعلا آذر 97 هستم. از کامنت ها فهمیدم تولد دخترخانمتون بوده. تولدشون مبارک. راستش بدم نمی اومد شما هم پست های رمزدار منو بخونید. از دانش شما هم می تونم کمک بگیرم. اگر دوست داشتید بفرمایید رمز بدم به شما.

سلام
ممنون از لطف شما
نیکی و پرسش؟ فقط چون بلاگفا سر کار برام باز نمیشه ممکنه کمی با تاخیر برسم خدمتتون

پگاه دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 03:54 ق.ظ

کیکه بیس از حد انتظار منهدم شده بود، آفرین به شما و آنی خانوم که مدیریتش کردید تولد عسل خانوم هزاران بار مبارک، جریانات تولدش برای ما که خیلی هیجان انگیز بود و حتما برای خودشم خاطره میشه

واقعا ممنون از لطف شما
بله مطمئنا همین طوره

صحرا دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 02:16 ق.ظ http://Sahra95.blogsky.com

تولد عسل جان مبارک
کیک هم فدای سرش

ممنون
بله بله

مامان فرشته های شیطون دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 01:57 ق.ظ http://mamanmalmal.blogfa.com

تولد عسل خانوم مبارک باشه
دکتر جان یه مدال صبر به انی وعسل اهدا کنید اگه من بودم خدا میدونه چقدر غر میزدم چقدر کیکش گوگولی بوده و واقعا فروشنده باید بهتون میگفت تک نفره نمیشد ببریدش خوب من تجربه تقریبا۴۰تا تولد برا دخترام دارم سن ۳تا شون جمع زدم اشکها ولبخندهای زیادی سر کیک تولد داریمالان خدا رو شکر دوسه سالی هست از کیک تولد متنفرند و معمولا یا خانوادگی میریم کافه یا دوستاشون زحمت یه مینی کیک میکشن وتمام
اخی دخترکوچیکم عاشق هدفون بیسیم بود اما من براش نگرفتم همش حس میکردم گوشش اسیب میبینه از بس بچه های امروزی عشق موسیقی هستند از اینکه اینقدر وقت گذاشتین برای دخترتون مایه افتخاره

ممنونم
چشم اهدا میکنم
وا تولده و کیکش اصلا!

یاسی دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 01:26 ق.ظ

سلام دکتر جان
تولد دختر گلتون مبارک...شاد و سلامت باشه همیشه...

سلام
ممنون از لطف شما

من. دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 12:36 ق.ظ

مبارک عسل خانم
من یه کاغذ دیجیتال رو خریدم برای نمونه..از بس عالی بود پتج تا دیگه خریدم کادو دادم اینو اون.خیلی جالبه خودم از بیشتر از همه بازی میکنم

ممنونم
بله جالبه

سمیه یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 09:57 ب.ظ

سلام
تولد عسل خانم مبارک
عکس کیک منهدم شده رو به عسل خانم هم نشون دادید؟
نطرشون چی بود؟

سلام
ممنون
من که نشون ندادم مادرش را نمیدونم.

جان دو یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 07:12 ب.ظ https://johndoe.blogsky.com/

تولدشون مبارک

مشخصا پرچم تیرماهی‌ها بالا هستش تولد خواهر منم همین تیرماه و بعد دیشب متوجه شدیم یکی از فامیل‌های نزدیکمون دیشب دو قلو به دنیا آورده

ممنون
اون که بله به سلامتی

نازی یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 06:17 ب.ظ

عسل باهوش و بانمک خدا حفظش کنه باور کردنی نیست یازده ساله شده باشه کوچولوی عروسک ناز و ملوس چه هدیه های کیوتی فقط حیف از کیک چقدرم کیکش ناز بود

ممنون از لطف شما
بله حیف شد

نیلی یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 05:30 ب.ظ

به به تولد عسل جان مبارک.
این پست خیلی چسبید.
فقط کاغذ دیجیتال چیه دقیقا کاش عکس اونم گذاشته بودین. من سرچ کردم ولی چیزی نیومد همین کاغذا که کلا مشکی هستن؟ خب دقیقا یعنی چی جادویین؟

ممنون
خوشحالم
شرمنده دیگه حالشو ندارم برم عکسشو پیدا کنم و بگذارم توی وبلاگ
یه چیزیه تقریبا به اندازه یه کاغذ معمولی دفترچه که یه باتری مثل باتری ساعت میخوره. با قلمی که داره میشه روش بنویسین یا نقاشی کنین و بعد با فشار یک دکمه پاکش کنین

ایرمان یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 05:09 ب.ظ

الان تازه فهمیدم داستان پست های اینستاگرام آنی جان چی بود با کپشنی در مورد کیک.شما چه آرامشی دارید.من بودم کلا از هم می پاشیدم که حالا چی کار کنم کیک این طور شده.بعد آقای توربین بادی وارد عمل باید میشد.
و باید بگم به نظر من سفارش تدارکات تولد قبول کنید به عنوان کار جانبی خیلی خوشگل درست کرده بودید.
در پایان ممنونم از لطفتون.چقدر خوبه شما هستید ...

شوخی میکنین دیگه؟ کاری که شما کردین (مهاجرت) و من نکردم که خیلی جرات بیشتری میخواست.
اونو من درست نکردم کار آقای تزئینات بود. کار من درحد خرید لوازم تهیه سالاد اولویه و تمیز کردن خونه و آوردن کیک بود که توی اون هم گند زدم
خواهش. شما بزرگوارید

الف مثل الی یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 02:49 ب.ظ

تبریک میگم دکتر جان. ایشالا هر روز شاهد موفقیت بیشتر و شادتر و زندگی بهتر گل دخترتون باشین.

سپاسگزارم

شیشه یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 02:07 ب.ظ http://www.sangoshishee.blogsky.com

تولد عسل خانم گل مبارک
دکتر میدونم دیگه دخترتون داره به نوجوانی میرسه اگر به مشاور نیاز داشتید اون دوست ما در خدمت تمام جامعه بشری هست همیشه که نمیشه ما فیض ببریم باید همه به پیگیری های ایشون دسترسی داشته باشند شاید اصلا بیاد ولایت شما و ماندگار بشه
نمیدونم زمان ما هم هدیه دادن به ماها و این همه دقت در انتخاب هدیه اهمیت داشت یا نه ولی خوشحالم که بچه ها و نوجوان های این دوران پدر و مادرهای دغدغه مندتری نسبت به دوران ما دارند
سایه تون همیشه بر خانواده مستدام

ممنون

چیزی که عوض داره گله نداره

بعید میدونم من توی تولد بچگی هام بارها پارچ و لیوان و مشابه اونها را کادو گرفتم!

تیلوتیلو یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 12:17 ب.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

من دیگه فهمیدم که این بلاگ اسکای لج کرده
اصلا پست های جدید شما را به من نشون نمیده که نمیده
چه تولدانه خوبی بود... کیک را که نگین با دیدنش اه از نهادم برخاست
یه چیزی تعریف کنم
عقد داداش جان که بود من و پسرعمه رفتیم کیک عقد را تحویل بگیریم
یه کیک بزرگ سه طبقه
طبقات را جدا جدا تحویل دادند توی بسته بندی های جداگانه
چون خیلی بزرگ بود
و یادمون دادن که اونجا بزاریمشون روی همدیگه
خلاصه که یک طبقه را من برداشتم ... یه طبقه را پسر عمه و امدیم سمت ماشین
عصر یه روز شلوغ
خیابان پرترافیک و غلغله
منم دوبل پارک کردم جلوی در شیرینی فروشی
طبق کوچیک کیک دست من بود رفتم سمت در راننده که کیک را بزارم روی کاپوت و در را باز کنم و بقیه ماجرا که بام لیز خورد و وسط اون خیابون خیلی خیلی شلوغ پخش زمین شدم
حالا پسرعمه اون سمت ماشین با یه طبقه بزرگ ایستاده که در باز بشه ... هرچی نگاه میکنه منو نمیبینه و متوجه زمین خوردن من نیست ... منم خوردم زمین و طبق معمول غش کردم از خنده و طبقه کیک را همچین توی هوا نگه داشتم که خدای نکرده تکون نخوره ... ماشین پشت سری هم که نزدیک بوده بخوره به من سکته کرده و ترمز زده و یه ترافیک بزرگ....
یعنی صحنه ش واقعا غیرقابل توصیف هست ... ولی کیک خراب نشد

درواقع به من لج کرده که باعث میشه شما به من سر نزنین نه به شما
ممنون برای مشورت ها و همکاری شما
عجب! باز خداروشکر که کیک خراب نشد و شما هم آسیبی ندیدید

طیبه یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 12:13 ب.ظ http://parandehdararamesh.blogfa.com/

سلام آقای دکتر خدا قوت
تولد عسل خانوم مبارک و همچنین تولد خودتون

برای نیکان 1400 تولد نگرفتیم چون مادرم تازه از دنیا رفته بود ولی 1401 بعد از چندماه تاخیر (به خاطر فوت پدر شوهرم)براش تولد گرفتیم ولی بازم راضی نبوده و امسال گفته هر چی بشه هر کی هر چیش بشه به من ربطی نداره باید برام تولد حسابی بگیرید.
بهش میگم ایشالا هیچی نمیشه و تولد میگیریم .یعنی چی هرچی بشه ؟ میگه والا من شانس ندارم بازم یکی میفته می میره
خلاصه بهش اطمینان دادم ایشالا هیچ اتفاق بدی نمیفته
دستتون درد نکنه بابت لینک های توی پست آقای دکتر

سلام ممنون
بله خوب یادمه که درگذشت مادرتون نزدیک به تولد نیکان بود.
امیدوارم دیگه فقط برای جشن و شادی دور هم جمع بشین
خواهش

مینا یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 11:14 ق.ظ

یه سوال دوس نداشتید جواب ندید،دخترتون ناراحت نمیشه ی کادوی دویست سیصد هزارتومنی (کاغذ دیجیتال همینقدره دیگه درسته ؟) بهش میدید،؟

راستش کادوهای ما به ندرت گرون تر از این مبلغ میشه
همه مون به چنین کادوهایی عادت داریم.

مینا یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 11:11 ق.ظ

تولد دخترتون مبارک ،منم ی دختر برادر دارم ب اسم عسل ک عاشقشم و دقیقن اونم تیرماههیه،،قضیه کیک خیلی خیلی عالی بود کلی قهقهه زدم با دیدن کیک ،فقط دکترجون نمیشه عکسها رو تو خود وبلاگ بذارید؟ اینجوری ک لینک میذارید (همون کلمه با رنگ دیگه ) وقتی ما خواننده ها روی اون میزنیم و میریم عکس رو میبینیم نمیدونم چرا دیگه اون پایین صفحه برگشت ب عقبش غیر فعال میشه و ادم باید از اول وبلاگ رو تو اکسپلورر سرچ کنه،،ما هم ک خسته !!!ی بار ترانه گفت بلاگ اسکای اینجوریه ک دقیقن میشه تو خود صفحه عکس رو کپی پیست کرد !!دیگه هی نریم اینور و اونور با تشکر

ممنون خنده تون مستدام
نمیدونستم. ببخشید که باعث زحمتتون شدم.
چشم

ماهی یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 10:55 ق.ظ https://redfishi.blogsky.com

تولدش خیلی مبارک باشه سن یازده سالگی سن شیرینیه

ممنونم
بله همین طوره

مینا دانشجوی سابق خارج یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 10:53 ق.ظ

تولد خودتون و دختر تون مبارک ، جالبه من از اونزمان وب شما رو میخونم ،یعنی ۱۱ ساله که برگشتم ایران
الان موهای منم نصفش سفید شده بچه برادرم همون موقع به دنیا اومد الان ۱۱ سالشه ما پیر شدیم ،بچه ها بزرگ شدند
اون اسم ایرمان منو برد به یک خاطره تلخ از یک دعوای بزرگ وبلاگی در سال ۸۷ ،که یک دانشجوی پزشکی پر مدعا و لوس ننرکه زبون بشدت درازی داشت و خیلی مخاطب داشت و معروف بود سر یک قضیه راجع من یک پست نوشت پر از توهین و اکثر دوستانش هم دانشجوی پزشکی و داروساز و دندونپزشک یا پزشک بودند و حتی بعضی از دوستانش با من ارتباط پیامی داشتند ولی همون ها و ۷۰۰ نفر بیشتر به من توهین کردند و کامنت توهین امیز راجع من در وب اون نوشتند که ایرمان هم یکی از اونا بود که نوشته بود ولش کن و این شخص یعنی من سایکوتیک هستم!
هنوزم اون وب هست با اون کامنت هاو منم که هیچکدوم رو نبخشیدم و نخواهم بخشید
من خیلی باهوشم و تونستم اون فرد رو پیدا کنم با اسم و فامیل حقیقی اش رو
هیچکس نمیتونه از دست من فرار کنه

ممنونم
بله عمر خیلی سریع میگذره
این دعوایی که گفتین یادم نمیاد. و چون چیزی درباره اش نمیدونم نمیتونم نظری بدم

سارا یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 10:45 ق.ظ http://15azar59.blogsky.com

سلام
آقای دکتر من فکر میکنم عسل جان برای این چیزی نگفتن بخاطر کیک که واقعا شگفت زده شدن با دیدنش که چطور میشه یهو پدرجانش کیک را طی یکی دوساعت از اون شمایل رنگ و وارنگ به این شمایل تک رنگ در بیاره

سلام
بله بعید نیست.

لیلا الف یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 10:11 ق.ظ

تولد عسل جون مبارک باشه، ان شاله زیر سایه پدر و مادرش موفق و شاد باشه
یه سوال برام پیش اومده، آنی با دیدن عکس کیک داغون شده، چه جوریه که شما رو زنده گذاشته؟

ممنونم
چون هنوز بهم نیاز داره

زهره یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 09:23 ق.ظ

تولد دختر گلتون مبارک شاد و مانا باشه

سپاسگزارم

ونوس یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 06:57 ق.ظ http://shakibajoon90.blogfa.com

چقدر حس خوب داشت این پست .. منم دخترم 13 سالشه.. می فهمم این نسل رو و دردسرهاشون ..خدا برا هم حفظتون کنه

سپاسگزارم

استاد یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 01:26 ق.ظ

تولد تیرماهیا مخصوصا آقای دکتر و عسل خانم مبارک باشه :))
راستی تولد خودتون چطور گذشت؟

پ.ن. برعکس بقیه من تصویر کیک رو دیدم بیشتر نگران ماشین شدم

ممنونم
در حد تولد بقیه پیرمردها!
حق دارین. عمده زحمتش برعهده آنی بود!

من یکشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 12:53 ق.ظ

تولد عسل جون مبارک ولی حسابی از خجالت کیک دراومدین

ممنونم. حسابی

یک عدد مامان شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 10:45 ب.ظ http://Kidcanser.Blogsky.com

تولد عسل عزیز مبارک باشه
چقدر تزئیناتش خوشگل بود
برم ببینم این کاغذ دیجیتال چی هست

ممنونم
بله حیف که به سلامت به خونه نرسید
به درد من و شما که نمیخوره اما شاید ستایش خوشش بیاد

رها شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 10:02 ب.ظ http://Farnoosh.e@yahoo.com

تولد عسل جون مبارک

ممنونم

زری.. شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 05:09 ب.ظ

تولد عسل جان مبارک باشه
من هم متولد نیمه تیر هستم:)

ممنونم
تولد شما هم مبارک
شما را که بالاخره چهره تونو هم زیارت کردیم

فری شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 04:58 ب.ظ

سلام تولد دختر گل تون مبارک امیدوارم که هر روز شاهد موفقیت هاش باشید

سلام
ممنون

لیلی شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 04:39 ب.ظ http://Leiligermany.blogsky.com

حمل این مدل کیک بدون کمک امکان پذیر نبود.
این قدر راجع به جزییات هدیه و امکان رسیدن ان نوشتین که من دائم استرس داشتم نرسه

بله. فکر نمیکردم این شکلی باشه وگرنه از اول کمکی میبردم.
خودم هم همین طور

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد