جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

عسل یازده ساله

سلام

اواخر تیرماه تولد عسل بود و از مدتها پیش براش دنبال یک کادو مناسب بودم. عسل سال پیش و فقط چند روز بعد از این که براش یک جفت هدفون بی سیم خریده بودیم گمش کرده بود. هدفون از اون مدلهای گرون نبود اما برای عسل خوب بود و خیلی هم دوستش داشت و به همین دلیل تقریبا مطمئن بودم که یکی دیگه از همونها رو براش میخرم. اما با خوندن این پست درمورد نوت بوک جادوئی که خانم "تیلو تیلو" نوشته بودند کنجکاو شدم و در این مورد ازشون سوال کردم و بعد برای چند روز توی مغازه های اطراف خونه پرس و جو کردم که هیچکدوم نداشتند. داشتم به این نتیجه میرسیدم که همون هدفون را بخرم که چند روز پیش از تولد یکدفعه یادم اومد که میتونم به صورت مجازی هم خرید کنم! پس شروع کردم به گشتن توی فروشگاه های مجازی که هر کدوم هم توی شهری بودند. یکی نزدیک و یکی هم دور و محصول را با نام کاغذ دیجیتال پیدا کردم.  اما مسئله این بود که همه شون نوشته بودند بعد از ... روز کاری از خرید هدیه را ارسال میکنند و به این ترتیب عملا بسته تا روز تولد به دستم نمیرسید.بالاخره توی یکی از شهرهای بزرگ نزدیک ولایت یه مورد مناسب پیدا کردم و خریدمش. وقتی میخواستم پولشو واریز کنم نوشت لطفا هدیه همراه خرید را هم انتخاب کنید. بعد هم یک سری چیز برام ردیف کرد که هیچکدومشون به درد من نمیخوردن اما چون بدون انتخاب یک هدیه نمیشد خرید کرد (!) یکی شونو انتخاب کردم. بعد رفتم سراغ قسمت ارسال وجه که نوشت اول باید توی سایت ثبت نام کنید! رفتم قسمت ثبت نام و مشخصاتی که خواسته بود نوشتم و چندین بار روی دکمه ارسال کلیک کردم که هربار ارور میداد و میخواست چند لحظه بعد مجددا امتحان کنم! دیگه حوصله ام سر رفت و رفتم سراغ یه فروشگاه دیگه که یکدفعه دیدم توی یکی از فروشگاه ها نوشته بعد از یک روز کاری... از اون طرف یکدفعه یادم اومد که باید برای یک کار واجب از خونه بیرون برم پس سریع السیر پول را واریز کردم و از خونه بیرون رفتم. وقتی کارم تموم شد و برگشتم خونه دوباره رفتم سراغ سایت و یکدفعه متوجه شدم به خاطر عجله ای که داشتم درست نوشته را نخوندم و توی سایت نوشته فروشنده تا یک روز کاری وقت داره سفارش منو تائید یا رد کنه! و بعد از چند روز ارسالش میکنه! و  به این ترتیب هدیه باز هم دیر به دستم میرسید. از طرف دیگه یکدفعه یه فروشگاه مجازی توی ولایت پیدا کردم که همین محصول را داشت و طبیعتا میتونست هدیه را خیلی زودتر به دستم برسونه. پس تصمیم گرفتم برم و سفارشم را لغو کنم که یکدفعه پیام اومد سفارش شما تائید شد! جالب تر اینجا بود که محل این فروشگاه تا ولایت بیشتر از هزار کیلومتر فاصله داشت!

مونده بودم چکار کنم که نهایتا به این نتیجه رسیدم بهترین کار گفتن حقیقته. برای خانم فروشنده پیامی فرستادم و جریان را شرح دادم. چند دقیقه بعد بود که جواب اومد و فروشنده گفت حاضره برخلاف روال معمولش فردا در اولین فرصت بره اداره پست و کاغذ دیجیتال را برام ارسال کنه. ازشون تشکر کردم و منتظر شدم.

فردا صبح توی درمونگاه وقتی سرم خلوت شد. یه کامنت برای فروشنده نوشتم و گفتم: ببخشید ارسال شد؟ و بعد رفتم سراغ مریض بعدی. حدود یک ساعت بعد دوباره میرفتم توی سایت فروشگاه و اول کامنت قبلی را که هنوز دیده نشده بود حذف میکردم و بعد دوباره همون سوال را میپرسیدم. و باز حدود یک ساعت بعد! تا این که حوالی ظهر فروشنده برام کامنت گذاشت و گفت که الان داره از اداره پست برمیگرده و بعد هم یه عکس برام فرستاد و فهمیدم نه تنها خودشون لطف کردن و کادوش کردن بلکه یه بسته کوچک تر هم توی عکس بود که گفتند چون برای هدیه تولد بوده خودم هم براش یه هدیه گذاشتم! خلاصه که حسابی شرمنده شدم.

بسته یک روز بعد به سمت تهران ارسال شد و خیالم تا حدی راحت شد. اون شب خونه یکی از اقوام برای جشن تولد یه نفردیگه دعوت بودیم. بعد از اجرای مراسم مخصوص تولد و موقع باز کردن کادوها متوجه شدم یکی شون از اون هدفون های بی سیمه و من به وضوح حسرت را توی چشم های عسل دیدم. شب موقع خواب به آنی گفتم: فکر کنم اشتباه کردم. میترسم از کادوی من خوشش نیاد و همچنان چشمش دنبال اون هدفون ها باشه. فردا وقتی آنی از سر کار برگشت گفت: برای هدفون خیالت راحت باشه. گفتم: چطور؟ گفت: چند روز پیش که عسل را با خودم بردم سر کار همه همکاران منو برای تولدش دعوت کرد! حالا اومدن و ازم پرسیدن کادو براش چی بیاریم؟ من هم گفتم: هدفون بیسیم!

یک روز بعد سایت اداره پست را چک کردم و متوجه شدم بسته رسیده به اداره پست ولایت! و مسئله اینه که عسل توی خونه تنها بود. حالا من اضطراب داشتم که عسل جعبه را باز نکنه! چند دقیقه بعد آنی تماس گرفت و گفت: عسل زنگ زد و گفت یه بسته اومده در خونه چی توشه؟ من هم گفتم: بابا برای خودش یه مقدار خرید کرده بازش نکن! بعد هم که زودتر از من رسیده بود خونه و بسته را مخفی کرده بود.

سرانجام روز تولد عسل فرارسید و من هم که مرخصی گرفته بودم به مسئول تدارکات تبدیل شدم! یه آقائی هم برای تزئینات اومد که چنین کاری توی خونواده برای اولین بار رخ میداد و این هم شد نتیجه زحمات ایشون. بالاخره زمان برگزاری جشن فرارسید و من و عماد را از خونه بیرون کردن! ما هم رفتیم خونه جناب باجناق. بعد سر ساعت من رفتم و طبق آدرسی که آنی بهم داده بود کیک را از یه قنادی که تا به حال ندیده بودمش تحویل گرفتم. کیک را گذاشتم روی صندلی جلو و حرکت کردم که احساس کردم شمعی که با فوندانت درست کردن و بالای این کیک دو طبقه گذاشتن بدجور داره تکون میخوره و ممکنه بلائی سر کیک بیاره. اما دیگه به خدا توکل کردم و حرکت کردم! به سر چهارراه که رسیدم توقف کردم و بعد تازه شروع کرده بودم به حرکت که یکدفعه کیک رو به سمت عقب خم شد و رفت توی صندلی! کیک توی یک جعبه کوچیک و کم ارتفاع بود. لبه جعبه را گرفتم و آروم بلند کردم تا کیک دوباره به صورت ایستاده دربیاد که یکدفعه به حالت طبیعی برگشت و بعد از اون طرف خم شد و داشت می افتاد که ناچار شدم با دست بگیرمش! با دست به حالت طبیعی برش گردوندم و ولش کردم که دیدم کیک دیگه نمی ایسته و از یکی از دو طرف می افته! حالا از یه طرف با دست پر از خامه کیک را نگه داشته بودم تا نیفته. از اون طرف ماشین اومده بود وسط چهارراه و شصتادتا ماشین داشتند برام بوق میزدند و دقیقا در همون موقع صفحه گوشیم روشن شد و گوشیم صدا کرد و دیدم خانم مسئول داروخونه یکی از درمونگاههای روستائی برام پیامک داده که: شرمنده میشه برای این کدملی یه سونوگرافی رحم و ضمائم بنویسین؟ مال زندائیمه میخواد همین الان بره!

هرطور بود از چهارراه رد شدم و کنار خیابون نگه داشتم. بعد کیک را دوباره به صندلی تکیه دادم دستمو تا جائی که میشد پاک کردم و دور زدم و برگشتم دم قنادی! اونها هم کلی ابراز تاسف کردند و بعد گفتند درستش میکنند اما مثل اولش نمیشه که گفتم اشکالی نداره. به آنی زنگ زدم و این خبر خوش (!) را بهش دادم و بعد برگشتم خونه باجناق. سونوگرافی را نوشتم و منتظر شدیم تا زنگ زدند و گفتند کیک درست شده. این بار با عماد رفتیم و کیک را آوردیم که همه اون نقش و نگارهای روی کیک حذف شده بود و یک لایه خامه ساده آبی رنگ روی تمام کیک کشیده بودند. بعد هم کیک را بردیم و تحویل خانمها دادیم و دوباره برگشتیم خونه باجناق دوم. چندنفر دیگه از آقایون فامیل هم اومدند اونجا و منتظر شدیم تا از خونه خودمون زنگ زدند و اجازه ورود دادند و رفتیم و دیدیم خانمهای غریبه تشریف بردن و دیگه مجلس بی ریاست. خانمها که شام و کیک خورده بودند. ما هم خوردیم و بعد هم مراسم را با فامیلها ادامه دادیم و تمومش کردیم. کادوها را هم قبل از ورود ما باز کرده بودند و عسل مشغول بازی با همون کاغذ دیجیتال (نوت بوک جادوئی) بود که ازش یه عکس گرفتم و فرستادم برای فروشنده و باز هم ازشون تشکر کردم که باز هم تبریک گفتند. هدفون های بی سیم را هم دیدم که همه همکاران آنی پول روی هم گذاشته بودند و یه هدفون گرون قیمت خریده بودند! امیدوارم این بار گم نشه.

پ.ن1. همون طور که خانم مهربانو  فرمودند نمیشه برای ما تیرماهی ها یه کار راحت انجام بشه.این هم پست ایشون.

پ.ن2. چند روز پیش از تولد خودم توی اوایل تیرماه به دکتر ایرمان عزیز هم پیام دادم و تولدشونو تبریک گفتم. متاسفانه با نابودی پرشین بلاگ وبلاگ ایشون نابود شد اما همچنان توی کانال تلگرامشون مینویسند. گرچه با فواصل خیلی زیاد. حتما این پست دکتر پرسیسکی را هم خوندین و میدونین که ایشون هم تیرماهی هستند. صبا هم اخیرا نوشت که تیرماهیه. خلاصه که پرچم تیرماهی ها بالاست!

پ.ن3. به عسل میگم: چند هفته است که نخواستی شب برات قصه بگم چرا؟ میگه: ممنون. دیگه پیش از خواب خودم کتاب میخونم. خب ظاهرا یک دوره دیگه از زندگی دخترم هم تموم شده.

پ.ن4.هدیه خود خانم فروشنده هم یک سری برچسب دخترونه بود.

پ.ن5. این پست را میگذارم تا بعد از ساعت دوازده شب روز عاشورا منتشر بشه. گرچه اون موقع خودم هم سر شیفتم اما میترسم یادم بره!

نظرات 77 + ارسال نظر
مینا شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 04:26 ب.ظ

وااااای عسل چه بزرگ شده ... همین دیروز بود دو سالش بود و ما خواننده وبلاگ شدیم....
فک کنم چند وقت دیگه از عروسیش بنویسید برامون
تولدش هم مبارک .
تولد شما هم

بله. زمان خیلی سریع میگذره.
حالا چندوقت دیگه که نه اما به موقعش چشم
ممنونم
سپاسگزارم

دلارام شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 04:20 ب.ظ http://femo.blogfa.com/

چه جالب که کیک رو بردین تعمیر کردن اصلا به ذهن خودم نمیرسید همچین کاری هم میشه کردخدا دخترجان رو براتون حفظ کنه

بردم ببینم میشه کاری کرد؟ که خوشبختانه شد!
ممنون

مهربانو شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 04:15 ب.ظ http://baranbahari52.blogsky.com/

راستی اگر عسل جان شمعی که فوت کرده 11 بوده ، یازده ساله شده و وارد دوازده سالگیش.
عمرش پر از سلامتی و ارامش و دلخوشی باشه

بله حق با شماست.
درستش کردم.

مهربانو شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 04:13 ب.ظ http://baranbahari52.blogsky.com/

سلام تولد خودتون و تولد عسل جانم مبارک باشه هم ماهی های عزیز
من که خودم کیک تولد درست میکنم ،میدونم که یکی از سخت ترین مراحل همین رسوندن کیکه هر وقت مشتری های عزیزم میخوان بیان دنبال کیک میگم اگر با ماشین خودتون میاین حتماً حتماً دونفری بیاید و اگر با اسنپ قراره ارسال بشه یه نفر رو بفرستید که تو اسنپ بشینه فقط کیک رو نگهداره . یادش بخیر اردیبهشت ماه یه کیک برای مراسم عروسی درست کردم ، عروس خانوم هر کاری کرد نتونست کسی رو هماهنگ کنه و گفت با همون اسنپ بفرستید چاره ای نیست . هرچی خواستم دلم رو راضی کنم بفرستم نشد . مراسمشون هم دیر وقت بود به مهردخت گفتم میای با هم بریم کیک رو برسونیم ؟ اونم قبول کرد و دوتایی رفتیم . من آروم رانندگی کردم مهردخت هم جعبه ی کیک رو نگهداشت( چه جعبه ی شیکی هم براش سفارش داده بودم) خلاصه که وقتی رسیدیم عروس و بقیه خیلی سورپرایز شدن و بعدش شدیم دوستای خوب هم
آخی همه ی اینا رو گفتم که بگم ناراحت نباشید مسئولیت شما خیلی سنگین بوده و تقریباً امکان نداشته کیک سالم برسه . (فکر کن یه تیرماهی برای یه تیر ماهی دیگه میخواسته کیک ببره)
درمورد اون خانم فروشنده هم چقدر کارشون قشنگ بوده و حس خوبی به شما دادن شما هم دستتون درد نکنه که براشون عکس به نشونه ی قدردانی فرستادین کاش همه ی کسب و کارها همینقدر رضایت مشتری رو درنظر داشته باشند .

سلام
چه خوب که شما درک میکنین
بله دست ایشون هم واقعا درد نکنه

لیدا شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 04:02 ب.ظ

پست خیلی قشنگی بود،تولد عسل جان مبارک باشه،دختر منم ۷ تیر تولدش بود،تولد هجده سالگیش.اول بدون اینکه کلمه آبی ها رو کلیک کنم خوندم ،بعد دوباره خوندم با کلیک روی آبی ها ،بعد هم کامنتها رو خوندم،قنادی خیلی بد کیک رو بسته بندی کرده بود،من بودم می رفتم فردای جشن دعواشون میکردم،بازم ماشالله به عسل که چیزی نگفت،احتمالا از بس ذوق کرده واسه کادوهاش

ممنونم. تولد دختر شما هم مبارک.
باز دستشون درد نکنه که درستش کردند. بله عسل هم حسابی ذوق کرده بود. آخر شب ناراحت بود که باید یک سال دیگه تا تولدش صبر کنه!

زهره شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 03:26 ب.ظ https://shahrivar03.blogsky.com/

سلام
خیلی تولدشون مبارک باشه
من از دیشب که از مراسم عزاداری برگشتیم چندبار وبلاگتون رو چک کردم منتظر بودم ببینم این پست رو که نوشته بودید گذاشتید بعد از عاشورا منتشر بشه کی میاد پس؟

خلاصه که خیلی تولدشون مبارک باشه. همیشه به شادی جمع بشید.
ضمن اینکه به نظرم خیلی کارِ خوبی کردید که هدیۀ قبلی رو دوباره نخریدید. من بجای عسل خانوم ذوق کردم. اصلاً اصل هدیه به این هست که طرف وقت بذاره و بگرده یک هدیۀ مناسب پیدا کنه تا طرف رو خوشحال کنه. چیزی که اون طرف انتظارش رو نداشته باشه

سلام ممنونم
عزاداری تون قبول باشه.
بله درضمن به اون هدیه هم رسید تازه مدل بهترش!

منجوق شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 01:00 ب.ظ http://manjoogh.blogfa.com

من برام سوال پیش اومد که وقتی کیک رو چپه کردین چرا به فکرتون رسیده که باید از این دسته گلتون عکس بگیرین؟ یعنی همون موقع تصمیم گرفتین یک پست بگذارین؟ یا برای رویت آنی خانم این کار را کردید؟
دیگه حواسمو جمع می کنم که از تیرماهی ها دور بمونم.


وقتی به آنی زنگ زدم گفت مگه چقدر آسیب دیده؟ براش فرستادم تا ببینه!
کار درستی میکنین. فقط کامنت برای اینجا را مستثنی بفرمائید!

امید شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 12:59 ب.ظ

تولد دختر گل تون مبارک
دختر ها واقعا فرشته های تو خونه هستند

ممنونم
بله موافقم.

فرزان شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 12:18 ب.ظ

به به دوباره یه پست دیگه


تولد عسل یه عالمه مبارک
ایول که اینقدر حساسیت به خرج دادید بابت خرید کادو تولد عسل و یه چیز متفاوت خریدید
فکر آنی خانمم خیلی خوب بود
عسل تا حالا کتابای هری پاتر را خونده؟شاید خوشش بیاد.من واسه داداشم خریدم خیلی دوست داشت(تقریبا هم سنن)


اگه دوست داشتید ادرس اون فروشگاه اینترنتی را هم بزارید(چون هدیه فرستاده و هم اینکه زودتر ارسال کردند،اینجوری شاید چند نفرم از طرف شما برن ازشون خرید کنند)

در خدمتم
ممنون
ممنونم
بله
فعلا به شدت علاقمند به دوسه نوع کتاب دیگه است.
فکر خوبیه فقط میترسم باعث شناسائی خودم بشه

عمه اقدس الملوک شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 12:16 ب.ظ https://amehkhanoom.blogsky.com

تولد شما و عسل جان مبارکها باشه. فقط آقای دکتر چقدر پول پای اون 6تا بادکنک دادین که براتون باد کنند؟
بعد هم فراموشتون نشه، دنیا بر پایه مرداد ماهی ها میچرخه ولاغیر

ممنون
ناقابل هفتصد تومن! بعد هم که اومد وسایلشو ببره گفت چرا بادکنکها را نترکوندین؟! بعد هم با قیچی بازشون کرد. هنوز کلی بادکنک توی خونه است!
اون که بله!

هم نفس شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 11:46 ق.ظ http://lifedays.blogsky.com

سلام
ممنونم از حضورتون
چقدر وبلاگتون قدیمیه .. خوشم اومد

سلام
خواهش
من چون دیدم توی لینکهاتون هستم کامنت گذاشتم دوباره لینکم کردین؟

نسیم شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 11:15 ق.ظ

واییییی آقای دکتر , چه بلایی سر کیک بیچاره اوردین!
تولد شما و عسل جون مبارک
120 ساله باشین ایشالا در کنار خانواده

من شرمنده ام
ممنونم
سپاسگزارم. و همچنین

سارا شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 11:06 ق.ظ http://15azar59.blogsky.com

سلام
تولدشون مبارک باشه عسل خانم
.
چه کیک خوشکلی هم سفارش دادن شما هم عالی رسوندینش

سلام
ممنون
من که کولاک کردم

مریم شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 10:36 ق.ظ http://mabod.blogsky.com

سلام جناب دکتر
خداقوت و پرتوان باشید
تولد عسل جونم بسیار زیاد مبارک و پرتکرار باشه و الهی که خدای مهربون به حق امام حسین ع کمکش بکنه که در زندگی در عاقبت بخیری و سلامتی و آرامش مداوم و پیوسته باشه الهی آمین
و بیاین تو همت وبلاگ از جشن عروسی و فارغ التحصیلی و موفقیت های زیادش تو درس و زندگی بنویسید و ما کلی کیف کنیم
و کادوها هم کلی مبارکش باشه و با شادی و دلخوش ازشون استفاده بکنه دست شما و بقیه بابت تهیه و زحماتی که برای برگزاری تولد کشیدید درد نکنه ، والهی که بهترین کادوها و زیباترین رو در این ماه عزیز از خدای مهربون و امام حسین ع بگیره الهی آمین
به برکت صلوات بر محمد ص و آل محمد ص :
اللهم صلی علی محمد و آل مجمد و عجل فرجهم
بوس به روی ماه عسل جان عزیزدل

سلام
ممنون از لطف همیشگی شما.
من هم امیدوارم فقط اگه این همت وبلاگ که فرمودین را پیدا کنم

دزیره شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 09:55 ق.ظ https://desire7777.blogsky.com/

تولد عسل خانوم مبارک و بله واقعا دنیای تین ایجری خیلی متفاوته مخصوصا برای پدر مادرها
چقدر قشنگ بود این پست دکتر جان این همه اهمیت به هدیه و ذکر جزییات لذت بردم از خواندن این پست
البته واقعا حیف از کیک عکس این نت بوک جادویی رو هم بزارین لطفا

ممنونم بله همین طوره
سپاسگزارم. کافیه همون کاغذ دیجیتال را سرچ بفرمائید. انواع مختلفشو میاره

صبا شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 09:30 ق.ظ https://gharetanhaei.blog.ir/

تواد عسل جان مبارک باشه.
چه کادوهای جذابی هم داشته همگی مبارکش باشه.
چه همه تیرماهی هستیم

ممنونم
بله همین طوره
بله شما هم تیرماهی هستید یادم نبود شرمنده. عجیبه که یه معلم انشا چنین چیزی را یادش بره

لیمو شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 09:22 ق.ظ https://lemonn.blogsky.com/

چه مراسم پر مخاطره ای بوده پس اما خوشرنگ و خوشگل.تولد عسل جان خیلی مبارک باشه.
+ این نوت بوکها خیلی خوبن، یکبار به عنوان سوغاتی خریدیم و بچه ها دوست داشتن.

بله واقعا ممنون
بله عسل هم دوست داشت

شادی شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 09:00 ق.ظ http://setarehshadi.blogsky.com/

تولد عسل خانوم مبارک.
چقدر پستتون استرس داشت، آقا ما همینجوری هم اعصاب معصاب نداریم مخصوصا صحنه کیک خیلی بد بود و اصلا مناسب همه نبود
کاش عکس کادوتون رو هم میذاشتید

ممنون
من شرمنده ام
حق با شماست یادم رفت. کافیه اسمشو سرچ کنین. چندین مدلشو میاره

parinaz95 شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 08:57 ق.ظ http://parinaz95.blogfa.com

خیلی خوبه که انقدر به روز تولد دخترتون و خوشحال کردنش اهمیت میدید و خدا شما رو برای عسل جون حفظ کنه و سالیان سال تولدش را درکنار شما و همسرتون جشن بگیره و کادو های خوشگل و عالی بگیره انشالله.

بابت کیک فکر کنم من بیشتر از عسل ناراحت شدم و خیلی حیف شد واقعا کیکش خوشگل بود.بعد از اینکه ترمیمش کردن را عکس ندارید؟

چقدر همسرتون کار خوبی کرد به همکاراش هدفون را گفتدستشون درد نکنه

سپاسگزارم.
واقعا. نه متاسفانه فورا بردیم و تحویلش دادیم و بعد هم که خورده شد!
بله دستش درد نکنه

سحر شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 07:54 ق.ظ

تولد عسل مبارک
چقدر خوب که برای انتخاب کادو انقد دقت کردین قابل ستایش
با دیدن کیک ی آه از نهادم بلند شد امیدوارم قناد بعد دوباره ی جوری درستش کرده باشه.

ممنون
تولدها از مناسبتهای مهم فامیل ما هستند!
شکلش تقریبا همین طور موند اما روشو یک لایه خامه آبی رنگ پوشوند.

امیر حسام شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 05:35 ق.ظ https://bimoghadame.blogsky.com/

سلام؛ مبارک باشه...

سلام ممنون

آسمان شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 02:53 ق.ظ http://Avare.blog.ir

آفرین چه دختر فهمیده ای
من اگه جاش بودم شهر رو بهم میریختم

سمیرا شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 02:47 ق.ظ

تولدش هزاران بار مبارک

ممنونم

مریم شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 02:21 ق.ظ

تولد عسل جان مبارک ❤️
فکر کنم همسن دختر من هستن دخترم متولد ۲۱ تیر۹۰
من هم به وضوح رشد و ورود به مرحله جدید زندگیشو می بینم از یه طرف خوشحالم و بیشتر باهم دوست میشیم از طرفی خیلی دلم برای خوشمزگیهای بچگیش تنگ میشه چون من همین یک فرزند دارم

ممنونم
البته دختر شما یک سال بزرگ تر هستند.
بله کاملا درک میکنم که چی میگین.

ترانه شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 02:03 ق.ظ

تولد عسل جان مبارک. چقدر ماجرا داشتین و ممنون از عکسها.

ممنون
بله. متاسفانه به ندرت ممکنه که بخوام یه کاری انجام بدم و راحت انجام بشه!

آسمان شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 01:42 ق.ظ http://Avare.blog.ir

تولد عسل جان مبارک باشه
آقای دکتر میدونم نباید میخندیدم اما از دیدم عکس کیک خیلی خیلی خندیدم
کاش عکس بعد از عملش هم میذاشتین
طفلک… این مدل کیکا خیلی مد شده حتما حال عسل حسابی گرفته شد

ممنونم
خواهش میکنم. خنده تون مستدام.
دیگه فقط مراقب این بودم که سالم برسونمش خونه!
بله. اتفاقا مدلشو خودش انتخاب کرده بود اما به روی خودش نیاورد.

عسل بانو شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 12:54 ق.ظ

تولد عسل جان مبارک.
انشالله عاقبت بخیر بشن.
نظر عسل جان راجع به کیک چی بود؟

ممنونم
سپاسگزارم.
خودش مدل کیک را انتخاب کرده بود. اما بعد از این ماجراها چیزی نگفت!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد