جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (50)

سلام

خدائیش وقتی این خاطراتو شروع کردم فکرشو هم نمیکردم تا شماره 50 ادامه پیدا کنه اون هم به این سرعت!:

1. به پیرزنه گفتم: از کدوم قرصهای فشار میخورین تا براتون بنویسم؟ گفت: از همون قرصها که گِردند!

2. به جای یکی از دوستان رفته بودم به یکی از درمونگاههای روستائی. پیرزنه جواب آزمایششو آورد پیشم. نگاه کردم و گفتم: آزمایشتون سالمه چربی ندارین. رفت بیرون و به مریضی که پشت در بود گفت: این هم دکتره؟ دکتر قبلی تا خودمو دید گفت احتمالا چربی داری برو آزمایش حالا این آزمایشو هم میبینه و نمیفهمه من چربی دارم!

3. توی یه درمونگاه روستائی یه زن باردار اومد تا براش صدای قلب جنینشو بشنون! گفتم: ماما امروز مرخصیه برو فردا بیا. گفت: راهم دوره نمیتونم. بالاخره درحالی مجبور شدم خودم این کارو بکنم که آخرین بار در دوران اینترنی زنان FHR چک کرده بودم.

خانمه خوابید روی تخت. با مانورهای «لئوپولد» محل احتمالی قلب جنینو پیدا کردم و گوشی مامائی رو گذاشتم اما صدائی نیومد. از هر طرف چند سانتیمتر حرکت کردم اما خبری نبود! یکدفعه خانمه چند سانتیمتر پائینتر از محلی که گوشی رو گذاشته بودم نشونم داد و گفت: نمیدونم چرا چند روزه اینجای دلم درد میکنه؟ گوشی مامائی رو گذاشتم دقیقا همونجا و .... صدای قلب جنین بلند شد!

4. (14+)نشسته بودم توی مطب که مَرده اومد و گفت: خانمم منو فرستاده تا قرص جلوگیری بگیرم ولی روم نمیشه به خانمها بگم! رفتم و به همکاران بهداشت خانواده جریانو گفتم و برگشتم. چند دقیقه بعد یکی از بچه های بهداشت خانواده اومد و گفت: حالا خوبه روش نمیشد! هم قرص ال دی گرفت هم قرص اورژانسی پیشگیری از بارداری هم ک.ا.ن.د.و.م!

5. نصف شب شیفت بودم که یه پسر جوونو آوردند که چندین نفر همراه داشت و مادرش هم فقط قربون صدقه اش میرفت و دعا میخوند و دورش فوت میکرد. به مادرش گفتم: چی شده؟ گفت: هیچی امشب وقتی هروئینشو تزریق کرد نمیدونم چرا یکدفعه ضعف کرد!

6. به پیرمرده گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: چند روزه نمیدونم چرا وقتی غذا میخورم معده ام پر میشه؟!!

7. از یه بچه هر سوالی میپرسیدم میگفت: آره. مادرش گفت: اینطوری زشته قشنگ جواب بده. بعد از سوال بعدی بچه یه کم فکر کرد و بعد گفت: هووووم!

8. از مرده پرسیدم: چند سالتونه؟ گفت: فکر کنم از 40 کمترم!

9. یه دختر متولد 1376 رو با ضعف و تپش قلب و ... آوردند و انداختند روی تخت. به مادرش گفتم: مشکلش چیه؟ گفت: کارنامه شو گرفته و معدلش دو صدم از 20 کمتره!

10. به پیرزنه گفتم: مشکلتون چیه؟ همراهش گفت: سابقه قلبی داره. گفتم: خوب الان مشکلشون چیه؟ گفت: سابقه ناراحتی ریه هم داره. گفتم: خوب الان چه شون شده؟ گفت: تو حالا فشارشو بگیر! گرفتم و گفتم: خوب حالا بالاخره مشکلشون چیه؟ گفت: سردرد داره!

11. رفتم یه درمونگاه روستائی که ساختمانش نوساز شده بود. اما برخلاف همیشه که خیلی شلوغ بود اون روز خیلی خلوت بود. به یکی از پرسنل گفتم: چرا امروز اینقدر خلوته؟ گفت: آخه ساختمون درمونگاه عوض شده و مردم فکر میکنن شبانه روزی شده حالا امشب که اومدن و دیدن دکتر نیست دوباره فردا صبح میان!

پ.ن1: از روز شنبه درحال معاینه بچه های بدو ورود به دبستان هستم و کلی خاطره جالب هم ازشون دارم که میگذارم برای پست بعدی.

پ.ن2: قرار بود عمادو هم ببریم سنجش که به علت هجوم بچه های بدو ورود فعلا اینجا کمبود شدید واکسن MMR بروز کرده.

پ.ن3: آنی به چندتا کتاب احتیاج داشت و رفت کتابفروشی و عماد هم باهاش رفت.

وقتی برگشتند عماد آروم بهم میگه: یه چیزی بهت بگم به مامان نمیگی؟ گفتم: بگو. گفت: توی کتابفروشی نزدیک بود مامان بهت «نامحرمی» کنه! گفتم: یعنی میخواست چکار کنه؟ گفت: میخواست یه کتاب بخره که اسمش این بود: چرا مردها دروغ میگویند و زنها گریه میکنند؟!

نظرات 70 + ارسال نظر
... پنج‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:14 ب.ظ

وای چه خاطرات خنده داری

ممنون

رویا پنج‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:02 ب.ظ http://royaa22.blogfa.com

عید مبعث مباااااارک

یه هدیه هم دارم

http://quran-quran.blogfa.com/

این آدرس یه وبلاگ زیباست

یاعلی

ممنون
مزاحم میشویم

تاتی پنج‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:08 ب.ظ

باز که اسمم یادم رف!آخ آخ!بیماریم حاده دکتر؟امیدی بهم هس؟یعنی زنده میمونم؟

نمیدونم
اول باید یه آزمایش چربی بدی!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:02 ب.ظ

خوب یعنی من هی هر دفعه بعد از کامنتم بیام بنویسم این خزع ولات بالا مال من بود؟خسته میشم خوب!جه انتظاراتی واقعا!اصلا جرا شما منو درک نمیکنید که به خاطر سه صدم کوفتی اول نشدم کلی احساسای بد دارم!دیکه نبینم از این انتظارات داشته باشینا؟میکم دکترآدرس اون کل بسر هرویینی رو نداری من یه کار واجب دارم باهاش؟

خوب حالا اون نوشته ها مال کی بود؟!!
مگه ولایت شما از همه مریضها آدرس میگیرن؟

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:26 ب.ظ

سلام من برکشتم!خوبین؟این جند تا بست رو هم خوندم آقا بسر!!!عجب عجب بس وقت زیادی ندارم!نزدیکه ها!زیاد نمونده!دو سه سالی مونده که بترشم!
5.عشق منه!
9.حق داره خو!منو میبینی که به این فلاکت افتادم واس خاطر 3 صدم ناقابل یه آق بسری ازم جلو زدو حالا هم دیکه اردو بی اردو!فقط 3 صدم!رفتم اداره منو دیده جنان جشم و ابرو واسم میاد انکار نفر اول کنکور شده!خیلی احساس حقارت کردم!اکه یه کم بیشتر خونده بودم...!بعد مراسم تقدیر آقای مسول امور دانش آموزی و اینا هم کلی ابراز تاسف میکنه بابت این سه صدم اومده میکه اشکالی نداره ایشالا سال بعد آی دلم میخواست خورد و خمیرش کنم اون موقع بسره ی بیتربیت از خود راضی! این دو سه صدم ها کارها که نمیکنه دکتر!!هی هی هی
واقعا که جقد راز داری کردید واسه عماد!ولی عجب بسر جالبیه عماد!معنیه نامحرمی این جا جیه؟

سلام
خوش اومدین دوست بی نام!
حیف شد واقعا
خیییییلی
ممنون
نمیدونم واقعا!

ناهید کوچولوو پنج‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:23 ق.ظ http://mohandes-kocholooo.tk/

2-
-- نمیشه یکی از خوشحالی ضعف کنه ؟

-- قربون عماد
بیین چقدر حواسش جمع هست

یعنی از خوشحالی بوده؟
آره مادرش هم متعجب بود که چطور اسم کتاب یادش مونده

فیزیوپات پنج‌شنبه 9 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 12:20 ق.ظ http://physiopath.blogfa.com/

وای چه بامزه اس پسرتون
آخی دختره واسه ۲ صدم حالش بد شده بود

ممنون
دخترن دیگه!

زندگی جاریست... چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:28 ب.ظ

سلام
بچه های این دوره زمونه معدلشون دو صدم از بیست کمتر میشه ضعف می کنن ! عجبا ! اینا چطور میخوان مشکلات زندگی رو تحمل کنن!

سلام
همینو بگو مثلا از بین رفتن زحمات یک ماهه به لطف بالا بردن حرارت!!

Dent چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:09 ب.ظ

لایک به پ.ن3
ارزش ریشه یابی رو دارهااا

ممنون
واقعا

سویل چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:42 ب.ظ http://roozegaresevil.mihanblog.com

۳ـخیلی احساسات برانگیزه
۵-خیلی جماعت جل الخالقی وجود خارجی دارند
+تمام خاطراتتون بامزه بودند

پ ن ۳:پسرتون رو خدا حفظ کنه خیلی بانمک

ممنون که لطف کردین و نظر گذاشتین
متشکرم

دکتر نفیس چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:33 ب.ظ http://drnafis.blogfa.com

ای جان !‌نامحرمی ! (مامان فروشی ؟!)
بریم هروئین بزنیم قربون صدقمون می رن ؟
نکته دو هم معضلیه. والا !

تقریبا!
هروئین چرا؟ چیزهای جدیدتر اومده قربون صدقه رفتنش هم بیشتره!
واقعا

افسون چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:42 ب.ظ

۱. آخی
۲. یعنی آقای دکتر قبلی از اینترنت هم میتونه بفهمه من چربی دارم یا نه؟
۳. نازی خوشبحالش مامان میشه
۴. چقدر محکم کاری میکنند !
۵. طفلک!
۶. !
۷. بقول معروف اوهوم نه بله!
۸. من هم فکر کنم از بیست بیشترم
۹. ولله ما تنها چیزی که راجع به نمره روش حساس بودیم ای بود که زیر ۱۰ نره!
۱۱. چه اصراری داشتند شب بیان؟ واسه اینه که روز کاردارند؟

بااجازه تون یه نکته بگم: اینجا اگه کسی میخنده بخاطر موقعیت خنده دار و طنزیه که پیش اومده ونه واسه اینکه این افراد لرند. اگه آقای دکتر محل کارشون رو هم نمینوشتند باز این اتفاقات جالب بود
مثل خندیدن به اتفاقات یه فیلم کمدی یا خندیدن آدم به سوتیهای خودش. تمسخر و توهین توش نیست.
هرگز بخودم اجازه نمیدم و تاحالا پیش نیومده به قومیت کسی بخندم. اتفاقا خیلی هم این تنوع فرهنگی رو دوست دارم
آقای دکتر ببخشید خطاب اون کامنت به شما بود ولی نشد اینها رو نگم

ممنون از نظرتون
خوشبختانه پست قبل آخرین پست مربوط به لردگان بود

دلژین چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:13 ب.ظ http://drdeljeen.com

نامحرمی بکنه!!!

امی چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:20 ب.ظ http://weineurope.blogsky.com

ای جوووووووووووونم عماد، من اگه جای شما بودم اینقدر می بوسیدمش که اشکش دربیاد بچه بانمک

اونوقت شما جواب مادرشو میدین؟!!

دکترعلی چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:43 ب.ظ

سلام
منم یه انترن هستم و اخرهای درسم هست
اتفاقی از توی گوگل وبلاگت رو پیدا کردم
خاطراتی که نوشتی کم و بیش و با مختصری تغییرات برای همه مون اتفاق افتاده
موفق باشین

سلام
ممنون که سرزدین
اما حالا یعنی دیگه ننویسمشون تکراراین؟

من و هسملی چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:30 ب.ظ http://manohasmali.blogfa.com

شماره 5 مصداق کامل بچه هایی که هرکاری میکنن ولی مادرشون یا پدرشون فکر میکنن شاهکاره!!!

پ ن 3: ای جانم!!! چقدر بچه ها پاکن! الهی

4 و 2 و 10 خیلی باحال بود

دقیقا
خیلی
ممنون

من به لربودن افتخارمیکنم چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:59 ب.ظ

خواهشا نیاید چندتا لره ساده بدبختو مسخره کنید که چارتا بیکار بشینن بخونن بخندن محترمانه عرض کردم

چون محترمانه فرمودین من هم محترمانه جوابتونو میدم
اولا که مطالب این پست هیچ ربطی به لرها نداره بلکه همه اش مال یکی دو هفته اخیر و شهرستان شهرکرده
ثانیا اگه منظورتون پست قبل و یا سایر پستهای مربوط به لردگانه من دقیقا چیزیو که دیدم مینویسم نمیتونم به قول فردوسی پور فقط بگم به به همه چیز عالیه و ...
من سابقه پاک کردن بعضی از کامنتها به خاطر توهین به لرها یا سایر افرادو هم دارم
ضمنا من ترجیح میدم به چیزی افتخار کنم که خودم هم در به وجود آوردنش نقشی داشته باشم

neda چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:44 ب.ظ

سلام مورد ۹ از همه خنده دار تر بود!!واسه ۲ صدم!!!!

سلام من هم با این شدتشو ندیده بودم

کِلکــ شید چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:29 ب.ظ http://hoorshid.blogsky.com\

ایییییییییییییییی جانم
نامحرمی

ممنون
آره!

سپیدجامه چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 04:51 ب.ظ http://sepidjame.blogfa.com

5-
9-چه دنیایی باید داشته باشی که بزرگترین مشکلت با دو صدم معدل حل بشه
10-مریض ها به دو مسئله اعتقاد راسخ دارن...فشار خون و سرم!
ولی واقعا چرا مردها دروغ می گویند؟

زیبا بود مرسی

۹. توی دخترها از اینطور افراد زیاده
۱۰. و وای به وقتی که یه مریض فشار خونی اصرار داشته باشه که باید سرم بزنه!
چون اگه دروغ نگویند زنها گریه میکنند
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد