جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۷۷)

سلام:

۱. خانمه گفت: اون قدر سرم درد میکنه که احساس می کنم دماغم ورم کرده!

۲. مَرده اومد توی مطب و گفت: آقای دکتر! این مریضی که الان میاد تو و ازتون میخواد براش آزمایش بنویسین میشه یه آزمایش اعتیاد هم براش بنویسین طوری که خودش نفهمه؟ گفتم: چرا؟ گفت: این آقا اخیرا با دختر من ازدواج کرده اما شبهائی که میان خونه ما مهمونی احساس میکنیم یه رفتارهای عجیبی داره و بهش شک کردم! (پیش خودم گفتم: حالا دیگه؟)

۳. پیرزنه گفت: شکمم خیلی درد میکنه سال پیش کیسه صفرامو عمل کردم اما حالا که از همسایه مون پرسیدم گفت گاهی کیسه صفرا برمیگرده!

۴. پسره با علائم و سابقه سینوزیت اومد و با اصرار ازم آمپول میخواست. بالاخره براش یه پنادر نوشتم. نسخه شو که گرفت اومد توی مطب و گفت: فقط یه آمپول؟ این که فقط برای سینوسهای پائینیم خوبه. پس سینوسهای وسطی و بالائی چی؟!

۵. نسخه خانمه رو نوشتم و گفتم: دیگه هیچ ناراحتی نداشتین؟ گفت: چرا! مرگ یکی از فامیلهامون!

۶.  به خانمه گفتم: بچه تونو بگذارین روی وزنه تا ببینم چند کیلوئه؟ وقتی بچه رو گذاشت گفتم: الان ده کیلوئه. مادرش گفت: ده روی چند؟!

۷. به یه بچه گفتم: دهنتو باز کن. او هم دهنشو باز کرد. مادرش گفت: محکم باز کن، آفرین، قدرتو نشون بده!

۸. جملاتی از سخنان یکی از پیرمردهای مراجعه کننده:

این پام چند روزه که درد میکنه ...... په یعنی چه؟

دستمو هم که بالا میارم میلرزه انگار بازی درمیاره .... په یعنی چه؟

گاهی هم سرگیجه دارم ..... په یعنی چه؟

.................. ....... په یعنی چه؟!

۹.  برای یه بچه سرما خورده نسخه نوشتم. پدرش گفت: من همیشه بهش میگفتم که مزاحم باش تا سرما نخوری! 

۱۰. برای خانمه سرم نوشتم. همراهش گفت: سرم بزنه؟ طوری نیست؟ آخه هنوز ناشتاست! 

۱۱. خانمه یه بسته قرص دیمن هیدرینات بهم نشون داد و گفت: اینها مال چیه؟ گفتم: سرگیجه و تهوع. گفت: دکتر اینهارو برای من نوشته اما من سرگیجه ندارم فقط تهوع دارم طوری نیست بخورم؟! 

۱۲. خانمه گفت: وقتی آب دهنمو قورت میدم احساس میکنم یه چیزی از گلوم میره پائین! 

پی نوشت: بالاخره عمادخان بر سر وبلاگستان منت گذاشتند و آپ کردند. یه لطیفه از کتاب لطیفه های کودکانه که هدیه دکتر میثم به او بود.

نظرات 55 + ارسال نظر
سراب پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:17 ق.ظ http://lotusland.blogfa.com

سلام

نمیدونم وقتی خاطراتتونو میخونم خندم میگیره ............په یعنی چه؟
۹؟؟؟
۳یاد فیلم بازگشت طاعون افتادم
اپم

سلام
واقعا په یعنی چه؟
فکر کنم منظورش مواظب بود
ندیدم شرمنده
مزاحم میشم

دختر بهار پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:27 ق.ظ

ده روی چند؟
شما احیانا اصطلاح "پازی درآوردن" یا "پازی کردن" رو زیاد نمیشنوین؟ یا مثلا "ذوق ذوق" . اگه من درست فهمیده باشم و اهل همین اطراف باشین


پازی رو خدائیش نشنیدم اما ذوق ذوق رو تا دلتون بخواد
کدوم اطراف؟

neda پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:22 ق.ظ

اگه همسایشون گفته برمیگرده حتما برمیگرده دیگه!!!!!والاااا
وای ۷ که آخرش بود دیگه
۹ یعنی چی؟؟؟

کاش خیلی دیگه از چیزهائی که رفته بودند برمیگشتند اما کیسه صفرا نه!
ممنون
منظورشون مواظب بود انگار!

دکتر نفیس پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:52 ق.ظ http://drnafis.blogfa.com

3. خب عود می کنه دیگه
4. یعنی بزنم تو سرشون اینجور وقتا که هر چی توضیحم می دی قانع نمیشن!
8. پات لب گور پدرجان انگار

4.آی گفتین مرغشون یه پا داره حساااابی

نگران آینده پنج‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:41 ق.ظ http://skn.blogfa.com

سلام.
1-
2-جلوی ضرر رو از هرجا بگیری منفعته!!!!!!!!!!
3-
4-
6-
7-قدرتتو!جالب بود!احتمالا این بچه یه روزی قویترین مرد جهان میشه!
8-
9-عجب تپقی زده طرف!!!!!!!!!!!!!!!!!!
شما هم به چه چیزهایی گیر میدین آقای دکتر!
11-فکر کنم از پیش شما هم بره پیش یه دکتر دیگه و نظر ایشون رو هم بپرسه!
12-په نه په میخواسته بره بالا!!!!!!!!!!!!این جالبترین خاطره این پست بود!

پی نوشت:رفتیم لطیفه را خواندیم!
به عماد جان بگویید از این جور لطیفه ها نذاره برای قشر دانش آموز بدآموزی داره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

سلام
ممنون از نظرتون
درباره عماد به من چه دیگه خودش هم وبلاگ داره و هم سواد!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد