جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی است

سلام

هر چیزی یه شروعی داره و یه پایانی . مثل زندگی یا مثل سفر یا مثل این وبلاگ.

پس گفتم بهتره اولا از همه دوستانی که توی این سالها در کنارم بودند تشکر کنم و اگه کسی را رنجوندم ازش عذرخواهی کنم.

و درنهایت به همه تون بگم:

 

 شب گذشته با مهاجرت باجناق اول و خانواده به قبرس (شمالی) و خروجشون از آپارتمان شریکی مون دوران زندگی سه خواهر و سه باجناق با هم  به پایان رسید.

البته فعلا به خونه و وسایلشون دست نزدند تا اگه اونجا دوام نیاوردند برگردند.

امیدوارم هر سه خانواده هرجا که هستند خوشبخت باشند.

چیه؟ فکر کردین میخوام وبلاگو ببندم؟

به این راحتی از دستم خلاص نمیشین.

نظرات 80 + ارسال نظر
دوست قدیمی شنبه 1 دی‌ماه سال 1403 ساعت 02:28 ب.ظ

سلام آقای دکتر ببخشید دیر پیامتون را دیدم. من خیلی وقته از مطالب زیباتون استفاده میکنم ولی چون شیرازی هستم و کیبورد فارسی ندارم پیام نمیگذارم
چند سال پیش در مورد قرص بهتون ایمیل زدم

سلام
ممنون از لطف شما
نروژ خوش بگذره

ونوس چهارشنبه 28 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 09:03 ق.ظ http://shakibajoon90.blogfa.com

وای منم شوک شدم ..انشاله هر جا خواستیدبرید ..برید بسلامتی ..ولی وبلاگ تعطیل نکنید

شما لطف دارید
ببخشید که ناراحت شدید

تیلوتیلو دوشنبه 26 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 06:27 ب.ظ

سلام جناب دکتر
دیدم همزمان انلاین هستیم
اومدم یه سلام عرض کنم
با دیدن این عنوان شوک شدم
دیدم که بعدش هم پست گذاشتید ولی بازم یه لحظه شوک شدم
گفتم اگه شما از وبلاگ نویسی دست بکشید فاتحه کل بلاگستان را باید خوند...

سلام
شما دیگه بیش از حد به من لطف دارین.

نگار یکشنبه 25 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 05:43 ق.ظ

نزدیک بود برم سر وقت آنی و بپرسم دکتر چرا رفت.
خدا رو شکر پس خودتون هستید.


کجا میرفتین سراغش؟

لیمو شنبه 24 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 10:15 ق.ظ https://lemonn.blogsky.com/

برای پست کسی نبود، خودم حالم بد شده بود اما برای پست شما میشد.
+ از دست شما آقایون. حاضرید اینهمه برای همه بنویسید "ببخشید ناراحت شدید" اما همچنان شوخی کنید.

ببخشید اگه ناراحت شدید

بانکدار (دانشجوی زبان سابق) جمعه 23 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 10:21 ق.ظ http://daneshjoyezaban.blog.ir/

برای یه لحظه شوکه شدم
خداروشکر که خبر جعلی بود

ببخشید که ناراحت شدید

فرامرز انتظاری پنج‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 06:08 ب.ظ http://villageteacher.blogsky.com

سلام.
زندگی مانند موج سینوسی است، گاهی در اوج و گاهی هم در حضیض، گاهی نزدیک هستی و گاهی دور، زندگی جریانش همین‌گونه است.
پایدار و پدرام باشید.

سلام بر دوست جدید وبلاگی!
خوش آمدید.
بله حق با شماست. امیدوارم که دوران اوج و قربتتان بسیار بیشتر از دوران حضیض و غربت باشد.
پیروز باشید.

سمیرا پنج‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 04:21 ب.ظ

سلام آقای دکتر از دست شما من واقعا ناراحت شدم ان شاءالله وبلاگتون همیشه به روز بشه

سلام
ببخشید که ناراحتتون کردم.
پایدار باشید.

Pariiish پنج‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 01:33 ب.ظ http://Magicgirl.blogsky.com

بلی بلی سر میزنیم.شاید دیر به دیر و بدقول اما با اشتیاق نوشته هارو میخونیم.

شما لطف دارید.

Pariiish پنج‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 02:11 ق.ظ http://Magicgirl.blogsky.com

از اونجایی که امشب به دو نفر دیگه سر زدم و وبلاگاشون بسته شده بود و شما نفر سوم بودی با خودم گفتم ای بابااا چه خبره اینجا همه دارن کرکره رو میدن پایین که ادامه مطلبو خوندم و خیالم راحت شد :))
امیدوارم هرکسی که مهاجرت میکنه مجبور به برگشت نشه و عاقبت بهتری داشته باشه

ببخشید که ناراحت شدید. بله متاسفانه خیلی از دوستان دیگه نمینویسند.
پس به اینجا سر هم میزنین. خوشحال شدم.
امیدوارم کسانی که رفتند یه روز با میل خودشون برگردند.

مادر خونه چهارشنبه 21 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 11:10 ب.ظ

چقد در عرض چند ثانیه ناراحت شدم و دوباره برگشتم به حالت اول
چه شوخی زیبایی
بس است دیگر لطفا ادامه ندهید زنده بمانیم
خداروشکر که نرفتین
الان فکر میکنم کاش خاطرات طبابت گرجستانتون میخوندم(چقد ایموجی های اسکای کمه و نمیتونه حق مطلب رو ادا کنه)

ببخشید اگه ناراحت شدین.
ممنون اما دیگه لایق این همه محبت شما هم نیستم.
بعید میدونم. حداقلش اینه که آدم باید زبونشونو یاد بگیره.

مبینا چهارشنبه 21 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 11:56 ق.ظ

به نام خدا .
منکه اصلا این فکرارو نکردم و دقیقا خواسته دکتر رو متوجه شدم

ممنون از لطف شما
البته کمی متن را هم تغییر دادم.

هوپ... سه‌شنبه 20 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 11:32 ب.ظ

بله درک می‌کنم.

خب خداروشکر

رها سه‌شنبه 20 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 08:20 ب.ظ

من واقعا معذرت می خوام ازتون ایشالا که هیچوقت خانوادتون به فنا نره
ولی اون جمله ای که نوشتید "دوران زندگی سه خواهر و سه باجناق با هم با مهاجرت باجناق اول به قبرس به پایان رسید" یه خرده آدمو به خطا می اندازه دیگه! یه بار برید خودتون با دقت بخونید اونوقت اگه حق با ما نبود هر چی می خواید بگید !

دشمنتون شرمنده
چشم یه کم فکر کنم ببینم چی میشه به جاش نوشت

من سه‌شنبه 20 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 02:28 ب.ظ

بله من هم فکر رها خانم را کردم. آخه سال پیش بود فکر کنم که یک خانواده در راه رفتن به انگلیس همه شون توی دریا غرق شدند.

پس شاید من اشتباه نوشتم
دیگه باید بیشتر دقت کنم

پریمهر سه‌شنبه 20 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 11:32 ق.ظ https://parimehr.blogsky.com

سلام دکتر
امیدوارم هیچ وقت این اتفاق نیفته و ما بتونیم از نوشته های شما استفاده کنیم.
احتمال زیاد شما هم باید به فکر رفتن باشید، خواهرا نمیتونن دور هم باشن

سلام
کار پزشکی توی یک کشور دیگه اصلا ساده نیست. اون هم برای من پیرمرد!

سعیده سه‌شنبه 20 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 10:34 ق.ظ

دکتر جان دلت میا اینجوری ماتی رو شوک کنید؟
به نظرم الان با لهجه نون خ دارید می خندید و میگید بامزًه گفتم؟

شرمنده
ماتی؟

وحیده سه‌شنبه 20 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 10:04 ق.ظ

حالا درسته من وبلاگ ندارم و اکثرا خواننده خاموش بودم اما دلیل نمیشه اینجوری با روح مشتاق وبلاگ خوانی ما بازی کنی دکتر!
سلامت وپایدار باشین

ببخشید اگه ناراحت شدید.

رها سه‌شنبه 20 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 08:07 ق.ظ

ای بابا این چه وضع نوشتنه
من فکر کردم دور از جون سه تا خواهر و باجناقها رفتند قبرس و اونجا اتفاقی براشون افتاده و بازم دور از جون همه شون، دار فانی رو وداع گفتند و حالا شما ناراحتید و از شدت ناراحتی دیگه نمی تونید وبلاگ نوشتنو ادامه بدید

یا اباالفضل
با سه خط نوشته کل خانواده ما را به فنا دادید رفت؟

هوپ... دوشنبه 19 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 09:57 ب.ظ

ناراحت شدم جدی...

پس ببینید شما که وبلاگتونو بستین ما چه حالی شدیم!

مریم و سعید دوشنبه 19 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 08:06 ب.ظ http://Saghf.blogsky.com

قلب ما ضعیفه دکتر رحم کن
فکر کردم دارید وبلاگ رو می ندید

اختیار دارین
انگار یادتون رفته خودتون چند روز نمینوشتین!

سدنا دوشنبه 19 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 12:33 ب.ظ

سلام
فکر کردم از پاقدم منه
همون اول هم متوجه نشدم دقیق متنو حس کردم منظورتون اینه طلاق گرفتن خدایی نکرده باجناقتون و مهاجرت کردن اخه‌گفتین زندگی پایان یافت

سلام
ببخشید اگه ناراحت شدید
نخیر طلاقی درکار نیست. خیلی خوش و خرّم خانوادگی مهاجرت کردند!

شیمن دوشنبه 19 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 07:25 ق.ظ

سلام دکتر جان
می دونین من از زمانیکه عماد بدنیا اومد باهاتون آشنا هستم، این چه شروعی بود داشتم سکته می زدم

سلام
ببخشید که ناراحت شدید.

رها یکشنبه 18 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 11:18 ب.ظ

ای بابا. کم خبر بد میشنویم. شما هم اذیت میکنید

وا
خبر مهاجرت جناب باجناق میشه خبر بد؟!

دوست قدیمی یکشنبه 18 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 05:46 ب.ظ

سلام اقای دکتر شخصا خیلی ترسیدم دراین حد که با وجود اینکه شیرازی هستم و هیچ وقت حس پیام دادن نداشتم الان پیام گذاشتم که بگم خوشحالم که وبلاگ هست.

سلام
ببخشید که ناراحت شدید

ببخشید شما کدوم دوست قدیمی هستید؟

سمیه یکشنبه 18 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 01:37 ب.ظ

سلام ای بابا شوک شدم این چه عنوانی بود آخه
پس انشالله سفر بعدی قبرس هست و البته سفر اروپایی هم حساب می شه دیگه انشالله

فنجون یکشنبه 18 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 11:00 ق.ظ http://jaanpanah.blogsky.com

شوک دادین بهمون که! :))
سفرشون به سلامت باشه و امیدوارم به زودی دور هم جمع بشین

آدرس نو مبارک
شرمنده
ممنون
یعنی همه مون بریم قبرس؟

Lunacy یکشنبه 18 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 09:58 ق.ظ https://lunacy.blogsky.com/

جدیدا آمار مهاجرت خیلی بالا رفته است.

بله متاسفانه همین طوره

زینب یکشنبه 18 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 09:15 ق.ظ

خیلی ناراحت شدم خوب شد شوخی بود

شما لطف دارید

امیرحسام یکشنبه 18 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 02:51 ق.ظ https://bimoghadame.blogsky.com/

سلام آقای دکتر. ببخشید یک «ش» جا افتاده بود. نظر صحیح این بود:
"سلام؛
درود بر شما که چراغ وبلاگستان را روشن نگه داشتید، انشااله که همیشه قلمتون مانا باشه..."

اما اگر باز هم فرقی نمی کند، نوشتن موضوع خوب می خواهد که این روزها، ندارم. درود بر شما که هنوز سنت نیک، سرزدن به وبلاگ دوستان را بجا می آورید. یک روز دوستان زیادی با همین عنوان پست، آمدند و نوشتند و رفتند...ممنون که هستید.

سلام
خواهش میکنم.
اختیار دارین. خیلی از دوستان که خارج از کشور زندگی میکنند از زندگی روزمره مینویسند و کلی هم خواننده دارند.

عاطفه شنبه 17 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 11:56 ب.ظ

داشتم سکته میکردم

چرا به قلب ضعیف ما فکر نمیکنید
دکتر
اصلا شمابرای من معلم نظم و پشتکار هستید
پایدار باشد

شوخی میکنین دیگه؟
شما لطف دارین.

مارس شنبه 17 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 10:11 ب.ظ

داد همه رو که دراوردین دکتر!!
منم مثل بقیه فکر کردم دارید میرید .
ولی خوشم میاد دارید خلاقیت به خرج میدید و روتین تکراری ندارید برای صفحتون
منتظر سورپرایزهای بعدیم هستیم

ببخشید اگه ناراحت شدید
ممنون
چشم

بیوطن شنبه 17 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 12:32 ب.ظ

یکی رفت دوتا موند یکی پنهون شد آسون ♬♫♪
یکی بسته وبلاگش یکی فدا شد آسون
یکی موند و یکی موند یکی بست کوله بارش ♬♫♪
یکی رفت و رها کرد همه دار و ندارش

م.الف.گندم شنبه 17 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 11:37 ق.ظ

یادم باشه قبل از گذاشتن نظر ادامه مطلب رو بخونم و یا حتی نگاهی به نظرات دوستان بندازم

پس برای دفعه بعد باید روشمو عوض کنم

م.الف.گندم شنبه 17 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 11:36 ق.ظ http://Kashmar1392.blogfa.com

بعد از ۵ سال دوباره خواستم پستهاتون رو دنبال کنم
حیف نیست که ننویسید ؟؟؟

چشم مینویسم
درخدمتم

شادی شنبه 17 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 10:26 ق.ظ

ربولی چرا باجناقت به جای قبرس به کشور گرجستان مهاجرت نکردن؟ چون نرخ خرید اپارتمان توی یک رنج هستش و قیمت زندگی هم برابره تو هردوتا ولی قبرس شمالی کجا و گرجستان کجا تفاوت زمین تا اسمان

راستش من که نمیتونم به جای ایشون تصمیم بگیرم. اما باجناق گرامی خیلی خوشحال بود. میگفت خونه را از کسی خریده که میخواسته بره کانادا و فقط میخواسته هرچه سریع تر خونه را بفروشه. برای همین با قیمت خیلی خوبی خریده بود.

فرزان شنبه 17 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 09:55 ق.ظ

سلام مجدد
متشکر بابت جوابتون

والا چون بچه خیلی سرفه میکرده توی بیمارستان از چند نفر پرسیده بودن و در نهایت نصف امپولا توی ابمیوه بهش دادن خورده
و انگار خیلی جوابگو بوده و سرفه بچه کلا قطع شده دیروز تا حالا



راستی بابت این پست.....
این چه کاریهبا استرس مطلبا خوندم هی میگفتم الانه که دکتر بگه دیگه وبلاگ درکار نیست
اخر کار نفسما که حبس کرده بودم دادم بیرون

سلام
ممنون
پس امروز هم یه چیزی یاد گرفتم
ببخشید

اخبار فوری شنبه 17 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 09:13 ق.ظ

دکتر ربولی عجب عنوان چربنده ای انتخاب کرده اید
ای داد بیداد شما هم به جمع خائنین به ملت پیوستید و مردم را سرکار میگذارید؟

ما استاد عنوانهای چربنده ایم

سحرررر شنبه 17 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 12:37 ق.ظ

سلام آقای دکتر!
نمیدونم چندساله که مشتاقانه وارد وبلاگتون میشم و با یه حس تمامأ خوب که قابل توصیف نیست مثل دیدار یه خویشاوند دور و خوب که حس انسانی و دلگرمی منتقل میکنه از وبلاگتون رفتم، هیچوقت براتون کامنت نزاشتم ولی وقتی تیترو دیدم واقعأ شوکه شدم و تا ادامه مطلب رو بخونم کلی دست و دلم لرزید...
خیلیییی خوشحالم که شوخی بود(نکنین این کارا رو... آدم با بعضی چیزا شوخی نمیکنه)
سلامت باشید، خداحفظتون کنه شمارو برای عزیزانتون و عزیزانتون رو برای شما.

سلام
ببخشید اگه ناراحت شدید
اما دست کم باعث شد دوستانی مثل شما هم خودشونو نشون بدن.

خواننده خاموش جمعه 16 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 10:43 ب.ظ

آقای دکتر من قلبم ضعیفه، این شوخیا چیه می کنید نمیگید بدون خواننده خاموش که بعضی وقتا روشن میشه میمونید
در ضمن یه نفر هم با اسم خواننده خاموش براتون کامنت داده که اون من نیستم

سلام
ببخشید اگه ناراحت شدید
اما دست کم باعث شد دوستانی مثل شما هم خودشونو نشون بدن.

ناری جمعه 16 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 09:58 ب.ظ

دکتر بلد شدیا..... جذب مخاطب با شوک درمانی

ببخشید اگه ناراحت شدید

سودا جمعه 16 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 09:42 ب.ظ

سلام
با روحیه‌ای که تا حدودی از شما می‌شناسم، متوجه شدم که شوخی می‌کنید!
درسته همهٔ ما به وبلاگ شما علاقه‌مندیم اما نمیشه از علاقهٔ شما هم به نوشتن غافل شد!
اما مهاجرت مخصوصا به این شکل که در یک ساختمان و فامیل هستید کمی دشواره اما باید خوش‌بین بود، شاید درهای جدیدی باز بشه!
ایشالا به زودی سفرنامهٔ شمارو به قبرس بخونیم

سلام
شما چقدر باهوشید
شما لطف دارین ممنون
بله
نمیدونم. تا چی پیش بیاد.

شیرین جمعه 16 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 09:01 ب.ظ

ای بابا دکتر ترسیدم بخدا فکرکردم بخاطر پست آخر کلا دارین جمع میکنین وبلاگو
یکی طلب ما!
خداروشکر که همه چی به رواله وشماهم هستین
امیدوارم وضعیت طوری بشه که همه ی مهاجرین ایرانی برگردن به وطن

ببخشید اگه ناراحت شدید
شما لطف دارید.
آمین.

امیرحسام جمعه 16 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 07:32 ب.ظ https://bimoghadame.blogsky.com/

سلام؛
درود بر ما که چراغ وبلاگستان را روشن نگه داشتید، انشااله که همیشه قلمتون مانا باشه...

سلام
شما که سالی یک بار مینویسین دوست عزیز!

رویا جمعه 16 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 06:10 ب.ظ

آقای دکتر اولش فکر کردم سه تایی همه با هم رفتند ای بابا یکی رفته شماها هنوز همدیگه را دارید

بله یکی رفته و دوتا مونده!

دزیره جمعه 16 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 06:07 ب.ظ https://desire7777.blogsky.com/

دکتر جان یعنی تن همایونی لرزید اینکارا رو نکنین خوبیت نداره والله

ببخشید اگه ناراحت شدید

اتشی برنگ اسمان جمعه 16 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 05:22 ب.ظ

ولی من ناراحت نشدمگفتم شوک زده
کدوم شهر هستن؟ قابل گفتنه؟


وا! من که قبلا توی ایمیل بهتون گفتم! که شما هم اسم شهرتونو گفتین و گفتین ازشون فاصله دارین.

ترانه جمعه 16 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 04:53 ب.ظ

آدم از بسته شدن وبلاگهای قدیمی دلتنگ میشه. خوشحالم که فقط یک شوخی بود. اما نه خیلی بامزه

ببخشید اگه ناراحت شدید

. جمعه 16 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 04:51 ب.ظ

داشتم میگفتم به سلامت ودست خدا ودر پناه خدا ....که دیدم بیخ ریش وبلاگ هستید

پس چی؟ فکر کردین به این راحتی از دستم راحت میشین؟!

مامان یک فرشته جمعه 16 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 04:40 ب.ظ http://Parvazeyekfereshte.blogsky.com

کاملا باور کردم و داشتم فکر میکردم یعنی چه دلیلی میتونه داشته باشه که اقای دکتر این تصمیم رو گرفتن.
امیدوارم هیچ وقت تصمیم به ترک وبلاگ نکنید

ببخشید اگه ناراحت شدید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد