جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (265)

سلام

1. آقای مسئول تزریقات دوید توی مطب و شروع کرد به خندیدن. گفتم: چی شده؟ گفت: الان شورت پیرمرده را کشیدم پائین تا آمپولشو بزنم یکدفعه یه عنکبوت دوید بیرون!

2. خانمه گفت: دو سه تا جوش روی دستم زده. شما میبینین یا برم پیش ماما؟!

3. به پیرزنه گفتم: پیش کدوم متخصص میخواین برین؟ گفت: قلب. برگه را که بهش دادم گفت: حالا درست حالیت شد کجا میخوام برم؟!

4. به مرده گفتم: پاتون از کِی قرمز شده؟ گفت: دیشب کف سالن محل کارمو جارو میکردم یکدفعه پام قرمز شد. نکنه از ما بهترون گاز گرفتن؟! گفتم: مگه محل کارتون کجاست؟ گفت: من مُرده شورم.

5. داشتم برای پیرزنه نسخه مینوشتم که گفت: پشت شونه ام یخ میکنه. براش دارو مینویسی؟ گفتم: از کی اینطور شده؟ دخترش گفت: از وقتی که من یادمه این مشکلو داشته. پیرزنه گفت: کی از وقتی یادت میاد من اینطور بودم؟ دیگه حرف الکی هم نزن!

6. داشتم مریض میدیدم که مرده با قبض ویزیت اومد توی مطب و گفت: یه مریض داریم. بیارمش یا صبر کنم این مریض بیاد بیرون؟!

7. توی سیاری (دهگردشی) توی یکی از خونه های بهداشت بودیم که بهورزشون اومد توی اتاق و یک لیوان چای گذاشت روی میز و رفت بیرون. چند دقیقه صبر کردم و بعد رفتم بیرون و بهش گفتم: ببخشید! قند نیاوردین. گفت: با نبات شیرینش کردم بعد آوردم!

8. خانم مسئول داروخونه گفت: اولین باری که باهاتون شیفت دادم یاد بچگی هام افتادم. گفتم: چطور؟ گفت: وقتی بچه بودم مادرم اصرار داشت که هروقت سرما میخورم باید آمپول بزنم تا خوب بشم. اما هیچکدوم از خانم دکترها برام نمینوشتن. برای همین مادرم همیشه صبر میکرد تا شما بیائین بعد منو می آورد دکتر و اون قدر اصرار میکرد تا برام آمپول بنویسین!

9. جواب آزمایش خانمه را نگاه کردم و گفتم: آزمایشتون خوب بوده. گفت: پس دیگه نباید قرص تیروئید بخورم؟ گفتم: مگه قرص میخوردین؟ گفت: بله. گفتم: خب پس اگه قرص میخوردین و این قدره باید قرصتونو ادامه بدین. گفت: قبل از آزمایش قرصمو قطع کرده بودم یعنی باید دوباره شروع کنم؟ گفتم: چه مدت بود که قطعش کرده بودین؟ گفت: شش ماه!

10. پسره گفت: اومدم که برام آزمایش بنویسی. درحال نوشتن بودم که گفت: سر راه که می اومدم اینجا از یه درخت دو سه دونه توت خوردم طوری نیست؟ گفتم: نه دو سه تا اشکالی نداره. چند ثانیه بعد گفت: فکر کنم ده تا دونه توت شد حالا آزمایش نشون میده؟ گفتم: خب اگه نمیخوردین بهتر بود اما حالا اشکالی نداره. چند ثانیه بعد گفت: راستش سر راه دستمو پر از توت کردم و خوردم و بعد اومدم. حالا میتونم آزمایش بدم؟!

11. عصر سر شیفت بودم. داشتیم توی آبدارخونه درمونگاه چای میخوردیم  که آقای مسئول تزریقات گفت: ببین دکتر! آب که توی راه آب میریزیم نمیره پائین فکر کنم یه قسمتی از لوله آب گرفته. گفتم: بله ممکنه. چند دقیقه بعد دیدیم ماشین آتش نشانی اومد دم درمونگاه. گفتم: این ماشین اینجا چکار میکنه؟ آقای مسئول تزریقات گفت: راننده اش دوست منه. گفتم بیاد تا راه آبو باز کنیم. بعد هم رفت و شیلنگ آتش نشانی را باز کرد و آورد و سر شیلنگو کرد توی راه آب و به راننده ماشین گفت: آبو باز کن! باز کردن آب همانا و تا سه چهار ساعت از همه اتاق ها فاضلابی که از همه راه آب ها بالا زده بود جمع کردن همانا!

12.(18+) نصف شب برای یه مریض سرم نوشتم. بعد هم تا سرمش تموم بشه نشستیم و با آقای راننده آمبولانس و خانم مسئول تزریقات صحبت کردیم. وقتی مریض رفت  گفتم: خب دیگه بریم بخوابیم. خانم مسئول تزریقات گفت: اگه زن نداشتی می اومدم بخوابیم اما تو که زن داری چه فایده؟!

پ.ن1. مطلبی که توی پی نوشتهای این پست درمورد حقوق سالانه یک میلیون دلاری نوشتم باعث شده بعضی از دوستان خیلی بهم لطف داشته باشند! برای همین لینکش را هم اینجا میگذارم هم توی همون پست.

پ.ن2. باجناق اول ویلای شمالشو فروخته و همون جا زمین خریده تا بسازه. یه خونه هم اجاره کرده و زن و بچه را هم برده. تا مدتی خبری از زندگی سه خواهر در کنار هم نخواهد بود!

پ.ن3. پشت گردن عماد یه ضایعه پوستی زده بود و با پمادهائی که توی خونه داشتیم بهتر نشد. نتونستم از متخصص پوستی که قبولش دارم و همکلاسی دوران دبیرستان خودمه نوبت بگیرم. بالاخره از یه خانم دکتر متخصص پوست نوبت گرفتم. اول که آزاد بهمون نوبت دادند و منشی شون گفت: ما با هیچ بیمه ای قرارداد نداریم! بعد هم به محض این که رفتیم توی مطب خانم دکتر رو به عماد فرمودند: به به چقدر بهتر شدی! آماده ای که بریم سراغ ادامه درمان؟! گفتم: ببخشید ما برای اولین بار اومدیم خدمت شما چی بهتر شده؟ گفت: وای من فکر کردم یکی از نوجوونهائیه که برای درمان آکنه میان پیشم!

نظرات 60 + ارسال نظر
لیدا پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1402 ساعت 07:06 ب.ظ

همشون عالی بودن،بخصوص۱۲

سپاسگزارم
فکر میکردم به خانمها بربخوره!

کامشین پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1402 ساعت 04:20 ب.ظ

درباره مورد اول یاد گزارشی افتادم که متخصص کولونوسکوپی از مشاهده کفشدوزک در حین کند و کاو روده بزرگ یک بیمار مرد صحبت کرده بود. در عکس اول کفشدوزک مذکور لابه لای چین های روده برای خودش می گشت و در عکس دو برعکس شده بود و شکم و شش تا پاش را هوا کرده بود. معلوم هم نشد می خواسته جلوی دوربین فیگور تازه رو کنه یا شاید فکر می کرده حالا که ادوات کولونوسکوپی هست، خوب بیائید ماتحت من را هم چک کنید.
خلاصه که اخیرا در نواحی اسمشو نبر اقایون حشره مشره زیاد بهم می رسه. سابقه با یک کک به تنبان افتادن سر و ته تمام هیجانات بیجا به هم می رسید، حالا عنکبوت و کفشدوزک و پس فردا لابد عقرب و رتیل از زیرجامه حضرات می زنه بالا. مسئولین رسیدگی کنند لطفا

واقعا؟
آخه کفشدوزک چطور رفته بوده اونجا؟!

طیبه پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1402 ساعت 04:01 ب.ظ http://parandehdararamesh.blogfa.com/

سلام آقای دکتر خداقوت
خیلی خیلی خوب بود پستتون
اینکه یکی از خواهرها رفته شمال فقط یک خوبی داره که بقیه هر وقت اراده کنند می تونند برن شمال .بدون اینکه جا رزرو کنند.وگرنه قطعا برای خواهرها در کنار هم بودن خیلی بهتره ( به شرط اینکه شوهرها نق نقو نباشند)

با عرض شرمندگی و روم به تیفال من به مورد شماره ۱۲ خیلی بیشتر و از ته دل خندیدم.به نظرم مسئول تزریقات منظوری نداشته و فقط شیطنت و حاضرجوابیش گل کرده بوده.
اونی که چیزی بخواد بگه قطعا راه دیگه ای پیدا می کنه حرفش رو می زنه، نه به این شفافی .این فقط می خواسته حاضرجوابی کنه.لطفا بقیه خواننده ها هم جنبه شو داشته باشیم.
منتظر می مونم بعدا میام کامنتهای بقیه رو بخونم .من از خوندن کامنت های بقیه هم خوشم میاد.( زاویه هاو نگاه طناز دیگران)

سلام ممنونم
بله البته اگه فرصتش پیش بیاد
خواهش میکنم. بله بعید نیست.
در خدمتم
یه کامنت خصوصی هم گذاشتم براتون.

نون جیم پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1402 ساعت 02:51 ب.ظ

عاالی بود

ممنونم

الهه پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1402 ساعت 02:07 ب.ظ

سلام خیلی عالی .کلی خندیدم مورد 12 با عرض معذرت خیلی .... بوده .شما چیزی بهش نگفتین .یه بنده خدایی خیلی شوخ وبذله گو بود کلی میگفت ملت میخندیدن بعد میگفت خدایی سینما میرفتین فیلم کمدی اینقدر میخندیدین حالا نصف بلیط سینما رو هم بدین قبوله وباز کلی میخندیدیم .حالا شمام خیلی خوش بحالتون با این سوژه های خنده دار سر کارتون وایضا ما .ضمنا آقای دکتر مراقب باشین این تابستون برای کارگری دعوتتون نکنن شمال باجناق گرام .از من گفتن بود .

سلام خنده تون مستدام راستش جا خوردم. فقط خنده ام گرفت.
بله این دوستان برای خودشون نعمتی هستند.
بله حق با شماست. باید مراقب باشیم

فرزان پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1402 ساعت 02:03 ب.ظ

سلام
وای متخصص پوست خیلی خوب بود،
۱۲خدایی با چه فکری همچین حرفی زدهاصلا ادم میمونه
۷چرا من ترسیدمحس کردم ممکنه با نبات چیزی توی چایی قاطی کرده باشند
۶احتمالا با بعضی از متخصص های زنان رفت و امد داشتههمشون نه اما بعضی هاشون چندتا چندتا مریض با هم میبینند

پیش پزشکی میرم که حس میکنم با توجه به سابقه طولانی که دارند و البته ریزبینی شون خیلی سوتی از بقیه گرفتنخیلی دلم میخواد ببینم وبلاگی چیزی دارن یا ناما روم نمیشه بپرسم


از عسل کمتر میگید برامون جدیدا

سلام
بله
من هم یه لحظه هنگ کردم.
نه بابا آدم خوبی بود بنده خدا
مرد بود آخه
اگه وبلاگ داشتند لطفا آدرسشو بفرمائید!
هروقت حرف خاصی زد چشم!

منم پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1402 ساعت 01:17 ب.ظ

سلام
حوصله نداشتم توضیح بدهم.
الان میگم.
۱: خودم یک بار مجبور شدم شب جایی نامناسب بخوابم صبح برگشتم خانه از توی لباسم یک سوسک آمد بیرون
۲: دختر همان پیرزنه است که شصتهاش نماد باسنش بودند این هم انگشتش ....
۳: چرا حالیت نمیشه آخه مرد گنده؟!
۴: می گند شب جارو کردن مکروهه این هم مدرک
۵: آخه نمی دانی جوانی چه علتی بوده ععععی جوانی

۶: سکوت
۷: چرا علم غیب ندارید؟ نه واقعاً چرا؟!
۸: ای دکتر بی اراده ی حرف گوش کن بچه چزون! من بودم هر جور شده سرتون تلافی می کردم.
۹: ماشاءالله

۱۰: خوب ترسیده برگشتنی توت گیرش نیاد
۱۱: استفاده یشخصی از اموال دولتی؟
۱۲: این همه نیست اون چرا این حرف را زده، مهم اینه در شما چی دیده که جرأت کرده همچین حرفی را بزنه!

سلام
ممنون
1. بله پیش میاد
2. نه نسبتی نداشتند
3. من شرمنده ام شما ببخشید
4. یعنی؟
5. هیییی جوانی کجائی که یادت بخیر
6. ایضا
7. شما ببخشید
8. وقتی مریضها پشت در جمع میشن و هی نچ نچ میکنن و بعد رسما میگن پس چکار میکنین این قدر طولش میدین؟ آدم فقط میخواد هرچی مریض میخواد بنویسه تا فقط زودتر بره!
9. واقعا
10. ظاهرا از آزمایش بیشتر میترسید!
11. اون هم چه استفاده مفیدی
12. همیشه سعی کردم رفتار دوستانه ای با پرسنل داشته باشم اما این دیگه نوبر بود!

سارا پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1402 ساعت 10:42 ق.ظ http://15azar59.blogsky.com

سلام
۱:
۳: فکر کنم قبلش ازش میپرسیدین قلبتون کجاست که متخصص درست بنویسین
۴: ماجرا وارد فاز ترسناک شد
۸: بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین
۹: یعنی از اول تیروئید نداشته یا چی؟
۱۰: یه کم دیگه ادامه میداد فکر میکنم اعتراف میکرد یه سبد پر توت خورده
۱۱: به اون پت و مت میگفتید داداچ اشتباه میزنی باید فاضلاب را ساکشن کنه نه اینکه اب تزریق کنه
۱۲: نصفه شب بوده هزیون میگفته
پ.ن۳: حکایت خانمای ارایشگره هرجا بری میگن قبلی چقدر کارش بد بوده زده خرابکاری کرده وقتی بهشون میگی کار قبلی دسته گل خودتون هست میگن پس حتما خودتم توش دست بردی همینقدر حق به جانب

سلام
1.
3. همینو بگو
4. یه کمی!
8. هیییی جوونی کجائی که یادت به خیر؟
9. فکر کنم یه مدت قرص خورده و بعد ولش کرده بود.
10. احساس کردم از ته قلب راضی نیست که آزمایش بده و میخواد من بهش بگم آزمایش نده. من هم که از رو نرفتم
11. دفعه بعد چشم
12. البته دنبال شوهر هم میگرده
پ.ن3. عجب

نازی پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1402 ساعت 08:48 ق.ظ

شماره یک دیگه در حدی گرد و خاکی بوده عنکبوت لونه داشته ! شماره ۱۲ چقدر چیپ من حس میکنم به خاطر فرهنگ پایین این حرف را زده
اون اتش نشانی هم روی پت و مت را سفید کردن در کل خیلی بامزه بود و بامزه ترینش شماره یک بود

سپاسگزارم
نمیدونم چرا اون لحظه به فکر هیچ کدوممون نرسید که این طوری فاضلاب بالا میزنه؟

منم پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1402 ساعت 08:26 ق.ظ

چهار هشت یازده دوازده

من نفهمیدم چرا خوشتون نیومده؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد