جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

نخستین سفر به اروپا (1)

سلام

سفر همیشه یکی از چیزهای محبوب زندگی من بوده و هیچ وقت ترک نشده. ما حداقل سالی یک بار سفر میریم. حتی توی این چند سال که به دلیل ساختن خونه و پرداخت قسطهای وامهایی که به همین دلیل گرفته بودیم واقعا در مضیقه بودیم. اوایل مردادماه بود که عسل بهم گفت: کاش میشد یه روزی باز هم سوار هواپیما بشیم! راستش خیلی ناراحت شدم و تصمیم گرفتم هرطور که شده امسال به یه سفر بهتر از سفرهای چندسال اخیر ببرمش.

 

 خوشبختانه وامها هم یکی یکی درحال اتمام بودند و اوضاع اقتصادی خانواده رو به بهبود بود. بعد از مشورت با آنی تصمیم گرفتیم بعد از سالها یه سفر خارجی بریم. و گزینه های داخلی از دور خارج شدند. اما پس اندازمون هنوز در حدی نبود که بخوایم به یه سفر لاکچری یا به یه کشور خیلی پیشرفته بریم. از طرف دیگه آنی فقط از تعطیلات نیمه شهریور تا پایان این ماه امکان گرفتن مرخصی را داشت و زمان سفرمون هم مشخص شد.  رفتم و سرچ کردم تا ببینم ارزون ترین سفر خارجی که هوایی باشه کجاست؟ و نهایتا به سفر ارمنستان رسیدم. صحبتهای خانوادگی انجام شد و حتی قرار شد یک زوج تازه ازدواج کرده فامیل هم ما را همراهی کنند. اما اونها بعد از یکی دو روز پشیمون شدند و گفتند ترجیح میدن پولشونو اول زندگی برای کارهای دیگه ای مصرف کنند.

به این ترتیب دیدیم که مثل بیشتر سفرهامون خودمونیم و خودمون. پس تحقیقات جدی درباره ارمنستان را شروع کردم. یک روز وقتی داشتم اینترنت را برای پیدا کردن مطالبی درباره ارمنستان شخم میزدم (!) به این مقاله رسیدم: برای سفرگرجستان بریم یا ارمنستان؟ این مقاله مقایسه ای بود بین این دو کشور. سفر گرجستان گرون تر درمیومد اما به نظر میرسید از جهات مختلفی به ارمنستان برتری داره. با آنی مشورت کردم و نهایتا به این نتیجه رسیدیم که گرجستان هم هرچند مقداری گرون تره میتونه گزینه مناسبی برای سفرمون باشه. تصمیم گرفتم با یکی دو نفر مشورت کنم. اون روز عصر در حین پیاده روی به یکی از آژانس های مسافرتی رسیدم. وارد شدم و چند دقیقه نشستم تا ارباب رجوع دیگه ای که اونجا بود کارش تموم بشه و بره. بعد به آقای مسئولش گفتم: برای گرفتن تور هوایی اومدم و میخواستم قیمتهاشو ازتون بپرسم. گفت: برای کجا؟ گفتم: حقیقتش هنوز بین ارمنستان و گرجستان شک داریم. گفت: برای سفر خارجی میپرسین؟ گفتم: بله چطور؟ گفت: ببخشینا اما من چهره تونو که نگاه کردم منتظر بودم که درباره تور مشهد ازم سوال کنین!! بعد هم گفت: قیمت تورهای خارجی نیمه دوم شهریور هنوز برام نیومده. فردا میپرسم و بهتون اطلاع میدم. توی ادامه پیاده روی به یک آژانس دیگه رسیدم و وارد شدم و به خانمی که اونجا بود گفتم: تورهای نیمه دوم شهریورتون قیمتهاشون اومده؟ که گفتند: نه فردا میپرسم و بهتون خبر میدم. از آژانس که بیرون اومدم یکدفعه به خودم گفتم: این خانم اصلا نپرسید کجا میخوای بری؟! میخواستم برگردم و بهش بگم که گفتم: فردا اگه زنگ زد بهش میگم.

روز بعد داشتم مریض میدیدم که اون خانم زنگ زد و گفت: قیمتها را براتون پرسیدم. و بعد شروع کرد به توضیح دادن قیمتهای تورهای مشهد!! راستش اون قدر تعجب کرده بودم که وقتی حرفهاش تموم شد فقط تشکر کردم و گوشی را قطع کردم. یکی دو ساعت بعد آژانس اولی هم زنگ زد و قیمتهای تور هر دو کشور را داد که درکمال تعجب من تفاوت چندانی با هم نداشتند! و به این ترتیب هر دو این آژانسها برام از دور خارج شدند.

یکی از الزامات سفر خارجی پاسپورت بود. از اتمام تاریخ اعتبار پاسپورتهامون چند سال میگذشت. من سال پیش و همزمان با تعویض گواهینامه پاسپورتم را هم عوض کرده بودم تا دوبار پول گرفتن عکس ندم! اما پاسپورت آنی و بچه ها اعتبار نداشت. باتوجه به درپیش بودن اربعین احتمال میدادم که کار گرفتن پاسپورت جدید هم طول بکشه (که البته اصلا این طور نشد) مدارک مورد نیاز برای گرفتن پاسپورت جدید را سرچ کردم و از عماد خواستم تا بره و مدارکشو آماده کنه که گفت: من نمیام مسافرت! هم من و هم آنی گفتیم: چی؟ چرا؟ گفت: چرا باید این همه پول بدیم برای چند روز؟ این پولی که برای مسافرت من میخواین بدین بدینش به خودم! آنی خیلی باهاش صحبت کرد که سفر خانوادگیمونو خراب نکنه اما بی فایده بود. چیزی نمونده بود که آنی کلا برنامه سفر را از ترس کارهایی که عماد ممکن بود توی تنهایی انجام بده به هم بزنه که من نگذاشتم و گفتم: این پسر بیشتر ایام سالو دور از ماست. اگه بخواد گندی بزنه توی شهر محل تحصیلش راحت تر میتونه این کار را انجام بده. از طرف دیگه نمیتونستم بگذارم که برنامه سفرمون به همین راحتی به هم بخوره. پس اول تلاشمونو برای راضی کردن عماد انجام دادیم اما وقتی به هیچ عنوان حاضر نشد بره و پاسپورتشو عوض کنه تصمیم گرفتیم بگذاریمش و بریم. اما آنی گفت: من اجازه نمیدم توی خونه خودمون تنها باشه. و بالاخره قرار شد عماد این چند روز را مزاحم مادر آنی باشه. بعد هم پول سفرشو (البته چند میلیون هم اضافه تر) بهش دادم که بلافاصله رفت و باهاشون یه کامپیوتر ویژه گیم گرفت و الان چند روزه که از صبح تا شب توی اتاقشه. همون شب اول هم با دانلود کردن چندین بازی آنلاین کل حجم اینترنت ماهیانه مونو به فنا داد! من با این کارهاش موافق نبودم اما اگه واقعا این طوری خوشحال تره ما هم حرفی نداریم. به این ترتیب سفر ما سه نفره شد.

یک روز تصادفا به آژانسی رسیدم که اولین سفر خارجی مونو باهاش رفته بودیم و وارد شدم. خانمی که اونجا کار میکرد را نمیشناختم. با هم صحبت کردیم و نهایتا با مشورت ایشون سفر به گرجستان تصویب شد. بعد نوبت انتخاب شهر رسید که نهایتا به این نتیجه رسیدیم حالا که این همه راه را میریم هر دو شهر مهم این کشور را ببینیم (تفلیس و باتومی) هر چند هزینه اش باز هم مقداری بالاتر رفت. بعد نوبت به انتخاب هتل رسید که گفتم: ما از هتل فقط برای خوابیدن استفاده میکنیم و همه اش بیرونیم. ارزون ترین هتلهایی که پیدا کردین برامون بگیرین. ازم پرسید: شغلتون چیه؟ طبق معمول نگفتم پزشکم و گفتم: توی شبکه بهداشت کار میکنم. که گفت: پرسنل شبکه بهداشت که خوب پول خرج میکنن! یکی از بازنشسته های علوم پزشکی هرسال می اومد پیش من و برای یک ماه میفرستادمش تایلند! البته امسال اومد و گفت دیگه پولم نمیرسه یک ماه میرم ارمنستان!  این خانم روز بعد زنگ زد و دو هتل سه ستاره ای که اونجا بود بهم معرفی کرد. رفتم و سرچ کردم. بعد هم نظراتی که مردم برای این هتل ها گذاشته بودند خوندم و دیدم که این هتلها واقعا فاجعه اند! نظراتو به آنی نشون دادم و به این نتیجه رسیدیم که این هتلها حتی فقط برای خواب شبانه هم به درد نمیخورن! تورهای توی اینترنت را سرچ کردم و بقیه هتلهای سه ستاره را هم بررسی کردم. اما اونها هم تفاوت چندانی با اون دو هتل نداشتند! نهایتا دست به دامان گوگل مپ شدم. هتلهای سه ستاره تفلیس و باتومی را سرچ کردم و بعد یکی یکی توی گوگل مپ بررسی شون کردم و بالاخره چند هتل سه ستاره خوب و با قیمت مناسب هم توی تفلیس و هم توی باتومی پیدا کردم. روز بعد رفتم آژانس و اسامی اون هتلها را دادم و خواستم که یکی از این هتلها را برام بگیرن. روز بعدش اون خانم تماس گرفت و گفت: با تهران تماس گرفتم که گفتند ما فقط با هتلهایی که قرارداد داریم کار میکنیم! تصمیم گرفتم که بیخیال تور بشم. خودم هتل رزرو کنم و بلیت هواپیما بگیرم اما آنی موافقت نکرد و خواست با تور بریم تا خیالمون راحت تر باشه. نهایتا به این نتیجه رسیدیم که هزینه ها را باز هم بالاتر ببریم و هتل چهار ستاره بگیریم. موضوع را به خانم کارمند آژانس اطلاع دادم. یکی دو روز بعد بهم زنگ زد و دو هتل چهار ستاره توی تفلیس و باتومی بهم معرفی کرد که گرچه هزینه سفرمون را باز هم بالاتر برد اما عملا چاره ای نبود. روز بعد دوباره زنگ زد و گفت: هتلی که توی باتومی براتون انتخاب کرده بودم جا نداشت. یه هتل دیگه براتون پیدا کردم. رفتم و دیدم قیمت این یکی از هتل قبلی هم بیشتره! دیگه نمیدونم راست میگفت یا این هم یه نوع نقشه بود؟!

بعد از چند روز از آژانس بهم زنگ زدند و گفتند: توی شهریور چون هفته های آخر تعطیلاته قیمت تورها باز هم بالاتر میره! حقیقتش دیگه داشتیم از سفر خارجی پشیمون میشدیم و تصمیم گرفتیم برای سومین بار بریم کیش یا برای اولین بار بریم قشم که حتی با رفتن به یک هتل پنج ستاره هم هزینه مون از تور گرجستان کمتر میشد. اما هرچی باشه گرجستان داخل خارج بود  (!) پس بعد از کلی مشورت خانوادگی بالاخره گزینه های داخلی دوباره از روی میز برگشتند زیر میز!

یک روز توی خونه نشسته بودم که یادم به یکی از کارمندان سفارت گرجستان توی ایران افتاد که چند سال پیش و توی سفرش به ولایت با هم آشنا شده بودیم و ایمیل رد و بدل کرده بودیم.(ماجراشو توی وبلاگ نوشته بودم که چند سال پیش چون محل ولایت توش کاملا مشخص بود حذفش کردم)  ایمیلش را پیدا کردم و بهش گفتم: نمیدونم منو یادتون هست یا نه؟ ما چند سال پیش توی سفرتون به .... با هم آشنا شدیم و چند هفته دیگه داریم میریم به کشور شما توصیه ای ندارین؟ روز بعد جواب داد: راستش چیزی از اون سفر یادم نیست اما امیدوارم سفر خوبی داشته باشین!

چند روز بعد داشتم درباره گرجستان گوگل میکردم که توی یک سایت خوندم: مسافران ایرانی باید در هنگام ورود به گرجستان به ازای هر نفر و برای هر روز صد دلار همراه داشته باشند وگرنه ممکنه اجازه ورود به خاک گرجستان را پیدا نکنند! با آژانس تماس گرفتم و از اون خانم پرسیدم که گفت: اشتباه نوشته بوده. برای هر نفر صد دلار درسته نه برای هر روز. خیالم راحت شد. اما چند ساعت بعد به خودم گفتم: اگه این خانم اشتباه کرده باشه چی؟ نکنه با هواپیما بریم و برمون گردونن؟ پس سرچ کردم و نهایتا به سایت رسمی سفارت ایران در تفلیس رسیدم که رسما نوشته بود به ازای هر نفر و برای هر روز باید صد دلار همراهمون باشه! روز بعد رفتم آژانس و پیش از این که چیزی بگم اون خانم گفت: راستی از تهران پرسیدم. گفتند باید برای هر روز صد دلار داشته باشید. گفتم: بله خودم هم سرچ کردم و به همین نتیجه رسیدم. بعد حساب کردیم که درمجموع باید چند دلار با خودمون ببریم؟ و دیدم حتی با احتساب این که من و آنی میتونیم هزار دلار با قیمت ارز مسافرتی بگیریم باز هم هزینه اش خیلی زیاد میشه. گرچه میتونستیم موقع برگشتن دلارهای باقیمونده را بفروشیم اما مسئله این بود که این مبلغ برای پس انداز ناچیز ما هنوز خیلی بالا بود. راستش خداروشکر کردم که عماد گفته بود نمیام! از آنی خواستم از همکارش که اخیرا از سفر ترکیه برگشته بودند بپرسه چند دلار با خودشون آوردن و میتونیم اونها رو قرض بگیریم و بعد از سفر بهشون پس بدیم یا نه؟ اما آنی قبول نکرد و گفت: نمیگذاره به خاطر سفر ما کس دیگه ای به دردسر بیفته. و نهایتا با کمال ناراحتی ناچار شدیم یک تصمیم تلخ بگیریم. کم کردن یک روز از مسافرت و تبدیلش از شش روز و هفت شب به پنج روز و شش شب.تا سیصد دلار کمتر بخریم. یعنی از صبح چهاردهم تا صبح نوزدهم شهریور (البته تا آخر هفته را مرخصی گرفتم و مزاحم اخوی ساکن تهران هستیم). متاسفانه حتی اون "قانون پنج" هم در این مورد خاص از ناراحتیم کم نکرد. با خانم مسئول آژانس صحبت کردم و قرار شد یک روز را از بخش باتومی کم کنه. گفتم: چرا از باتومی؟ گفت: چون جاهای دیدنی و توریستی باتومی عمدتا نزدیک همدیگه اند. بعد هم یکی یکی جاهای دیدنی باتومی را برام گفت و درباره شون برام یه مقدار توضیح داد. گفتم: معلومه که خودتون رفتین! آهی کشید و گفت: از بس برای مسافرهای مختلف توضیح دادم حفظ شدم. خیلی دوست دارم برم اما به نظر شما خانواده های اهل ولایت اجازه میدن یه دختر مجرد تنها به سفر خارجی بره؟ بعد هم گفت: مسیر تفلیس به باتومی را برای بعضی ها با اتوبوس میبرن و برای بعضیها بلیت قطار میگیرن. شما کدومو دوست دارین؟ گفتم: چه فرقی میکنن؟ گفت: قیمتشون تقریبا یکیه. قطار راحت تره اما مسیر اتوبوس زیباتره! گفتم: اینو میگذارم به عهده خودتون!

حالا و باتوجه به تعیین تاریخ دقیق رفت و برگشتمون نوبت رسیده بود به مرحله بعدی یعنی گرفتن مرخصی. من معمولا مرخصی نمیگیرم مگه این که واقعا مجبور باشم. مثلا امسال تا به حال فقط دو روز مرخصی گرفته بودم. مسئولان شبکه هم این موضوعو میدونن و معمولا به راحتی مرخصی هامو تایید میکنن. از یکی دو ماه پیش هم شفاهی بهشون گفته بودم که توی شهریور میریم سفر. اما این بار وقتی درخواست مرخصیمو توی اتوماسیون فرستادم از شبکه باهام تماس گرفتند و گفتند: ما توی این روزهای بین التعطیلین به امید شما به خیلی از پزشکهامون مرخصی دادیم! نمیشه زمان سفرتونو عوض کنین؟! گفتم: فکر نمیکنم امکانش باشه. اما میپرسم. با خانم توی آژانس تماس گرفتم که گفت با تهران تماس میگیرم و جواب میدم. روز بعد هم زنگ زد و گفت: هتلتون رزرو شده و بلیتهاتون صادر شده و دیگه امکانش نیست. بالاخره هرطور که بود مرخصی را گرفتم.

برای مرحله بعد رفتم سراغ ارز مسافرتی. توی بانک ملت بهم گفتند: کدمون سوخته و معلوم نیست کی درست بشه (!) برو بانک ملی. رفتم بانک ملی که گفتند ما مستقیم ارز نمیدیم برو "بله" را نصب کن و از اونجا ارز بگیر. اما مسئله اینه که "بله" هم خودش برای من ماجرا داره!

وقتی اپلیکیشن های شبکه های مجازی مختلف فیلتر شدند و خیلی از دوستان و اقوام داخلی هاشونو نصب کردند من دوست نداشتم که این کار را بکنم.( الان هم فقط "شاد" را دارم که اون هم از روی اجباره و برای درسهای عسل). یک بار همون اوایل به توصیه یکی از دوستان "بله" را نصب کردم و توش ثبت نام کردم. اما نتونستم خودمو راضی کنم که ازش استفاده کنم و بلافاصله پاکش کردم. یکی دو سال بعد اخوی ساکن ولایت بهم زنگ زد و گفت: جواب آزمایشمو توی "بله" برات فرستادم. میری ببینی؟ گفتم: من اصلا "بله" ندارم! گفت: پس چرا نوشته آخرین بازدیدت چند دقیقه پیش بوده؟! برای این که خیال "بله" راحت بشه یک بار دیگه نصبش کردم و دوباره حذفش کردم! میخواستم این بار هم دوباره نصبش کنم و باز هم بعد از گرفتن ارز مسافرتی حذفش کنم اما ترسیدم مثل تلگرام باشه و با سه بار حذف کردن دیگه نشه روی اون شماره نصبش کرد. الان که دارم این مطلبو مینویسم (پنجشنبه هشتم شهریور) هنوز نصبش نکردم ولی احتمالا ناچارم نگهش دارم. شاید سالهای بعد هم ناچار بشم ازش استفاده کنم. دو سه روز پیش هم رفتم صرافی برای گرفتن بقیه دلارهای مورد نیاز که جناب صراف گفت: ممکنه تا چند روز دیگه دلار کمی ارزون بشه من هم برگشتم.

بعد هم رفتم آژانس و بیمه های مسافرتی و واچر هتلها و بلیتهای هواپیما را گرفتم و با آژانس تسویه حساب کردیم. هزینه سفر تا این جا (بدون هزینه دلارها) برای هر نفر کمی کمتر از 27 میلیون شده. (جهت اطلاع یکی از دوستان که پرسیده بودند) از خانم مسئول آژانس پرسیدم: ما از تهران میریم تفلیس یا باتومی؟ که گفتند: تورهای ما همیشه رفتشون به تفلیس بوده. بلیتهای هواپیما را برداشتم و نگاه کردم و گفتم: اینجا که نوشته پرواز از تهران به باتومی!  نگاه کرد و گفت: عجیبه اصلا سابقه نداشت! ضمنا برای اولین بار بود که دیدم پرواز رفت و برگشتمون مال دو ایرلاین مختلفند. مسیر باتومی به تفلیس را هم با اتوبوس طی خواهیم کرد. وقتی میخواستم از آژانس بیام بیرون خانمه صدام کرد و گفت: ببخشید آقای ...! میشه یه لطفی به من بکنید؟ گفتم: بفرمایید. گفت: از اونجا عکس و فیلم بگیرین و توی واتس آپ یا تلگرام برام بفرستین! وقتی هم برگشتین یک روز بیایین اینجا و برام تعریف کنین! 

خب دیگه نوشتن این پست هم تموم شد. میگذارم هفته بعد یکی دو روز پیش از سفر به صورت خودکار منتشر بشه. مسئله اینه که من روز دوازدهم شیفت 24 ساعته روز تعطیلم و بعد هم توی وقت اداری سیزدهم هم که سر کارم و بعد هم که برگشتم خونه باید راهی تهران بشیم. خدا به خیر کنه! احتمالا اوایل سفر باید از آنی بخوام بشینه پشت ماشین.

پی نوشت: عسل میگه: اونجا آدمهایی هم هستند که انگلیسی حرف بزنن؟ میگم: این طور که توی اینترنت نوشته زیاد نیستند اما بالاخره کسانی هستند که بلد باشند. میگه: خب پس دیگه من هم میتونم خودی نشون بدم!

نظرات 57 + ارسال نظر
لیلا دوشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1403 ساعت 01:53 ب.ظ

خیلی خوش بگذره دکتر جان

سپاسگزارم

یه مامان دوشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1403 ساعت 01:07 ب.ظ

آقای دکتر، دیروز داشتم گزینه های سفرتون رو که میومد روی میز و می رفت زیر میز رو برای همسرم تعریف می کردم. کلی به این خندیدیم که گزینه های ما خیلی وقته که همش زیر میز موندن و احتمالا تار عنکبوت بستن
امیدوارم سفر حسابی خوش بگذره و روی میزتون هم همیشه پر از گزینه های جذاب باشه.

میدونم چی میگین. متاسفانه تعداد افرادی که چنین مشکلی دارند کم نیست.
خیلی ها که هنوز توی پیدا کردن ضروری ترین احتیاجات زندگی شون مشکل دارند.
ممنونم
کی میدونه شاید توی سفر بعد با هم همسفر باشیم!

پت دوشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1403 ساعت 12:34 ب.ظ

چه خوب نوشتید. انگار ما هم با شما داشتیم تصمیم می‌گرفتیم
سفر به خوشی و بی خطر

ممنون
سپاسگزارم

مریم دوشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1403 ساعت 12:24 ب.ظ

حتما خوش میگذره. شاد و تندرست باشین.

ممنونم

سدنا دوشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1403 ساعت 11:28 ق.ظ

سلام سفر به خوشی
ولی چقدر متعصب...اشکال اپ داخلی چیه

سلام ممنون
ربطی به تعصب نداره. وقتی اپ های خارجیو فیلتر میکنن تا مردم مجبور بشن از داخلی ها استفاده کنن اذیت میشم. همون طور که برای فروختن ماشینهاشون هم به جای ارتقای کیفیتشون ورود ماشین خارجی را ممنوع میکنن.

حسن ف دوشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1403 ساعت 10:52 ق.ظ

سلام. امیدوارم سفر خوش بگذره...

سلام سپاسگزارم

شیرین دوشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1403 ساعت 08:52 ق.ظ http://Khateraha95.blogfa.com

چقدر جالب بود ماهم برای سفرهامون جقدر حساب کتاب میکنیم
انشالله که کلی بهتون خوش گذشته باشه

ممنونم
فقط اجازه بدین بریم تا ببینیم خوش میگذره یا نه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد