جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (291)

سلام

1. توی یکی از مراکز دوپزشکه بودم. خانم دکتری که توی مطب کناری بود یکی از مریضهاشو آورد پیش من و نظر منو هم پرسید (که من هم همون نظر ایشونو را داشتم) و برگشت توی مطب خودش. تا حدود یک ساعت بعد تعداد مریضهایی که می اومدند پیش من حدودا دو برابر خانم دکتر بود!

2. به دلیلی رفتم مطب یکی از پزشکان متخصص تا یک سونوگرافی را بهشون نشون بدم. ایشون بعد از من پزشکی قبول شده بود و بعد هم تخصص گرفت. منشی شون اول یک ویزیت ازم گرفت و بعد هم حدود یک ساعت منو توی مطب نشوند تا اجازه داد برم توی مطب. وقتی وارد مطب شدم خود منشی هم به دلیلی وارد مطب شد. آقای دکتر هم منو که دید از جا بلند شد و گفت: سلام استاد! حالتون چطوره؟!  .... وقتی از مطب بیرون اومدم منشی جلومو گرفت و با اصرار پول ویزیتو پس داد و بعد هم گفت: شرمنده که معطل شدین. چرا نگفتین استاد آقای دکتر بودین؟!

3. (12+) توی یک مرکز دوپزشکه خانمه اومد توی مطب و گفت: فرقی داره که بیام پیش شما یا پیش خانم دکتر؟ گفتم: نه فرقی نداره بفرمایید. اومد جلو و گفت: سگ منو گاز گرفته. الان واکسن زدم و گفتند چون زخمش شدیده برو به دکتر هم نشون بده. گفتم: باشه کجاتونو گاز گرفته؟ گفت: باسنمو! گفتم: خب پس فرق میکنه. برین پیش خانم دکتر بهتره!

4. توی یک مرکز دوپزشکه مرده پسرشو بغل کرده بود و میخواست بیاد توی مطب که پسرش گفت: بریم پیش خانم دکتر. مرده گفت: خبر نداری! این آقای دکتر از خانم دکترها هم مهربون تره!

5. (این خاطره مال من نیست. توی یکی از کانالهای تلگرامی خوندمش و چون خیلی بهش خندیدم پس شما هم باید بخونینش!): یک دکتر داروساز نوشته بود: به مریضه گفتم: کدملی تونو بدین. مرده گفت: من که نسخه ام آزاده. کدملی برای چی؟ گفتم: دکتر کدرهگیری بهتون داده. حتما بیمه دارین. بعد کدملی شو زدم توی سامانه و گفتم: بله بیمه سلامت دارین. دکتر هم توی همون براتون دارو نوشته. مرده گفت: دکتر غلط کرده من بیمه ندارم! گفتم: پس داروهاتونو آزاد بدم؟ گفت: بله آزاد بدین. ما هم آزاد دادیم!

6. کاپشنمو پشت صندلی مطب آویزون کرده بودم. نسخه پیرزنه را که نوشتم گفت: از این کاپشنها کهنه شونو ندارین که یکی دوتا شونو بیارین برام بدم بچه ها بپوشن؟ شما دکترین اگه کهنه بشه نمیپوشین اما بچه های من میپوشند. گفتم: نه ندارم شرمنده. گفت: حالا باز از خانمت بپرس. زنها این چیزها را بیشتر میدونن!

7. همیشه آستین پیراهنهای من پاره میشد و آنی مجبور میشد به پیراهنهای آستین کوتاه تبدیلشون کنه! چند روز پیش فکر میکردم چرا دیگه آستین پیراهنهای من پاره نمیشه؟ و بعد یکدفعه یادم اومد که دیگه توی دفترچه نسخه نمینویسم!

8. مَرده اومد توی مطب و گفت: رفتم پیش متخصص و برای هفته بعد برام نوبت عمل زده. گفتم: خب؟ گفت: خیلی اذیتم. یه زنگ بهش میزنی بگی زودتر عملم کنه؟!

9. خانمه بچه شو آورده بود. گفتم: توی خونه بهش دارو دادین؟ گفت: فقط استامینوفن دادم. گفتم: دیگه دارین یا براش بنویسم؟ گفت: داریم. موقع نوشتن نسخه گفتم: خب استامینوفن هم که دیگه لازم نیست بنویسم .... گفت: بنویسین نداریم!

10. نسخه خانمه را که نوشتم سه نوع قرص گذاشت روی میز و گفت: اینها را هم برام بنویسین. گفتم: روزی چندتا ازشون میخورین؟ گفت: از این یکی صبح یکی شب، از اون یکی روزی دوتا، از سومی هم یکی بعد از ناهار یکی بعد از شام!

11. نسخه پیرزنه را نوشتم. موقع رفتن گفت: خدا از دکتری کمت نکنه!

12. آخر وقت سوار ماشین شبکه شدیم تا برگردیم ولایت. وسط راه راننده گفت: نمیدونم چرا سَرَم درد میکنه؟ آقای مسئول داروخونه هم یه قرص از جیبش درآورد و گفت: بیا بخور. آقای راننده هم قرصو خورد. فردا صبح به محض این که رسیدیم توی درمونگاه آقای راننده اومد توی مطب و گفت: از دیروز عصر ادرارم خونی شده چکار کنم؟ چند سوال ازش پرسیدم و دیدم به سنگ و عفونت و .... هیچ شباهتی نداره. بالاخره براش یه آزمایش ادرار نوشتم تا بعدازظهر توی ولایت انجام بده و رفت. روز بعد وقتی داشتیم میرفتیم درمونگاه بهش گفتم: رفتی آزمایش؟ گفت" نه! تا بعدازظهر مشکل حل شد. من هم نرفتم. یکدفعه دیدم آقای مسئول داروخونه شروع کرد به خندیدن. گفتم: چیه؟ گفت: اون روز بهش قرص "فنازوپیریدین" دادم! (عارضه اصلی این قرص که برای سوزش ادرار تجویز میشه قرمزرنگ شدن ادراره!)

پی نوشت. عسل داشت میخندید. گفتم: چیه؟ گفت: یاد کلاس اول دبستانم افتادم. روز اولی که رفتیم کلاس معلممون حضور و غیاب کرد و وقتی به اسم من رسید گفت: تو همونی هستی که میگن بابات دکتره؟ گفتم: بله. گفت: خب دکتر چیه؟ من هم گفتم: دکتر آدمها! گفت: خب میدونم. دکتر چی هست؟ گفتم: خب دکتر آدمهاست دیگه! گفت: خب میدونم دکتر آدمهاست. اما دکتر چیه؟! یکدفعه مدیر مدرسه در کلاسمونو باز کرد و گفت: خانم .....! پدرش پزشک عمومیه!

بعدنوشت: جناب افشین عزیز! جواب پیام خصوصیتونو براتون ایمیل کردم. اما ظاهرا آدرستون اشتباه بوده.