جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (292)

سلام

1. مرده درحالی که پهلوشو گرفته بود اومد توی مطب و گفت: من سنگ کلیه دارم و دوباره درد گرفته. دارو براش نوشتم و رفت و چند دقیقه بعد برگشت و گفت: بهتر نشدم. یه آمپول قوی تر نوشتم و باز گفت: بهتر نشدم و این بار دیگه شروع کرد توی سطل داخل مطب استفراغ کردن! دیگه مجبور شدم یکی از مورفینهای توی درمونگاهو براش بنویسم. چند دقیقه بعد خانم دکتر از مطب کناری اومد پیشم و گفت: الان یه آقایی به اسم .... را توی سالن دیدم. ایشون معتاده و هروقت مواد گیرش نیاد میاد و علائم سنگ کلیه را تقلید میکنه تا مورفین بگیره. مراقب باشید گولشو نخورید. گفتم: چشم حواسم هست!  اما خودمونیم مدتها بود که این طور رکب نخورده بودم!

2. خانمه که از در مطب اومد تو گفت: چه کار خوبی کردی که امشب خودت شیفت بودی!

3. پیاده توی خیابون بودم که به یک ماشین شاسی بلند و باکلاس با شیشه های دودی رسیدم که کنار خیابون پارک شده بود. رفتم جلو و داشتم با دقت پشت ماشینو نگاه میکردم تا ببینم اسمش چیه که یکدفعه شیشه ماشین اومد پایین و راننده گفت: سلام دکترجان! حال شما؟ رفتم جلو ماشین و دیدم دکتر ..... پشت ماشینه. یکی از بچه های دانشگاه که از چندین سال پیش مشغول کوچک کردن بینی مردمه! شرفم رفت!

4.  برای پیرزنه نسخه نوشتم که رفت بیرون و بعد برگشت و گفت: پول ندارم داروهامو بگیرم. به اندازه پول داروها برام کارت به کارت میکنی تا خودم کارت بکشم آبروم نره؟ گفتم: باشه. یه مقدار پول براش زدم و داروهاشو گرفت و بعد برگشت توی مطب و تشکر کرد و گفت: بی زحمت شماره کارتمو پاک نکن. آخر هر ماه پولی که ته حسابت مونده بود بزن به حسابم!

5. مرده زن 17 ساله شو آورده بود و گفت: قرص خورده. داشتیم کارهای لازمو انجام میدادیم که مرده به زنش گفت: آخه این چه کاری بود که کردی؟ زنش گفت: خب خودت بهم گفتی برو بمیر! (البته نوع و تعداد قرصهایی که خورده بود خیالمونو راحت کرده بود که خطر خاصی نیست)

6. (یک خاطره دیگه از یکی از گروههای تلگرامی پزشکان) داشتم برای مرده نسخه مینوشتم که گفت: میشه آدرس این سایت که توش نسخه مینویسین بهم بدین که دیگه هروقت دارو خواستیم خودمون بنویسیم و مزاحم شما نشیم؟!

7. ساعت دو صبح از خواب بیدارم کردند و دیدم مرده قبض گرفته و منتظر منه. گفتم: بفرمایید. گفت: من فقط یک بسته قرص آسپیرین میخوام!

8. پسره با لباس سربازی اومد توی مطب و گفت: من قبض گرفته بودم. الان که پشت در ایستاده بودم گذاشتمش روی بخاری توی سالن. نمیدونم چرا سوخت؟!

9. پزشکی که باید شیفتو تحویل میگرفت دیر اومد. راننده هم موقع برگشت با سرعت می اومد که پلیس نگهش داشت و او هم پیاده شد. من هم با سامسونت پیاده شدم و گفتم: ببخشید باید برم سر شیفت برای همین سریع میرفتیم. پلیس گفت: من به خاطر دودی بودن شیشه ها جریمه اش میکنم. دستگاه سرعت سنج را هنوز روشن نکردیم!

10. داشتم برای مرده نسخه مینوشتم که خانم مسئول تزریقات با یک خانم اومد توی مطب و گفت: برای این خانم پنی سیلین را تست کردم. ببینین مشکلی نداره؟ نگاه کردم و تا اومدم حرف بزنم مرده گفت: نه هیچ مشکلی نداره! خانم مسئول تزریقات گفت: شما دکترین؟ بعد من گفتم: نه مشکلی نداره. و اون دو نفر رفتند. بعد مرده گفت: حالا این خانم میگه مگه تو دکتری اما ما هم یه چیزهایی حالیمونه. مثلا یک بار توی بیابون بودم که پام زخمی شد. روش ادرار کردم و بستمش خوب شد!

11. پسره گفت: سَرَم درد میکنه. گفتم: کجای سرتون درد میکنه؟ گفت: همونجایی که سر همه درد میاد مال من هم همونجاش درد میاد!

12. یه پیرمردو آوردند و گفتند: دیروز براش هولتر گذاشتن. (دستگاهی که به قفسه سینه وصل میکنن تا ضربان قلب را به طور مداوم ثبت کنه) و حالا یکدفعه خاموش شده. گفتم: حقیقتش من زیاد از این دستگاه سردرنمیارم. بعد رفتم توی مطب کناری و به خانم دکتر گفتم: شما از هولتر سردرمیارین؟ گفت: بله پایان نامه ام درمورد هولتر بود. گفتم: خب یه نفرو آوردن که هولترش خاموش شده میتونین روشنش کنین؟ گفت: نه دیگه تا این حد! یاد یک جوک مشابه افتادم که درباره کامپیوتر بود! (بعد که درمونگاه خلوت شد خانم دکتر اومد و گفت: حقیقتش پایان نامه مو درمورد هولتر گرفتم اما نمونه به اندازه کافی پیدا نکردم. آخرش استادمون گفت از خودت بنویس!)

پی نوشت: وقتی بابا یه مبلغی پول بهم داد گذاشتمش توی بانک و روش وام گرفتم. اون زمان بعد از گرفتن وام مبلغی که داشتیم کمی کمتر از حدی بود که بشه باهاش یه آپارتمان کوچیک یا یه زمین کوچیک بخریم. برای همین شروع کردیم به گشتن دنبال یک مورد ارزون قیمت اما پیدا نشد. یک زمین هم که پیدا کردیم توی محدوده شهر نبود و ترسیدم که بخرمش. یک بار هم که تا یک قدمی پیش خرید یک آپارتمان توی قشم رفتیم اما نشد. بعد یکدفعه همه چیز گرون شد و پولمون دیگه نهایتا به یک ماشین میرسید. اما باز تا اومدیم یک مورد مناسب پیدا کنیم یک موج گرونی دیگه از راه رسید. الان مبلغی از این پول تبدیل به دلار شده که از گرجستان برگردوندیم و دیگه نفروختیم. یکی دو هفته پیش بود که دیدم همین طوری ادامه بدیم به زودی این پول دیگه به هیچ دردی نمیخوره. و نهایتا این آنی بود که توی نت یک مورد مناسب پیدا کرد. طبق آدرسی که آنی داده بود رفتم به نمایندگی یکی از شرکتهای خودروسازی و قیمتها را پرسیدم بعد رفتم بانک و پول را که سپرده کرده بودم گرفتم. هفته بعد فرصت شد که دوباره برم به نمایندگی شرکت خودروسازی که متوجه شدم قیمت ماشینی که پسندیده بودیم توی همین یک هفته حدود صد میلیون تومن گرون تر شده! میدونستم اگه باز هم صبر کنم چهار روز دیگه باز هم گرون تر میشه. پس خریدمش. مطمئنا ماشینهای زیادی بهتر از این ماشین هستند. اما ما نهایتا پولمون به یک ماشین sx5 از "فردا موتور" رسید. فعلا قسط اولو پرداخت کردیم تا قسطهای بعدی. دو قسط دیگه هم یک و دو ماه دیگه داریم. موعد تحویل هم از 120 روز کاری به 150 روز کاری رسیده بود! و مسئولش گفت: از یک ماه پیش از تحویل ماشین باید قسط های سی میلیونی بیست و چهارماهه را شروع کنید! به عبارت دیگه دو سال سخت را در پیش داریم و تمام امیدمون به اینه که سال آینده حقوقمون بالاتر بره!