ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
سلام
۱. نصف شب خانمه را آوردند و گفتند: یه قرص آلپرازولام و یه قرص پروپرانولول و یه قاشق شربت دیفن هیدرامین (سه تا داروی خواب آور) خورده و نمیدونیم چرا خواب آلودگی پیدا کرده!
۲. به مرده گفتم: آمپول میزنین براتون بنویسم؟ گفت: اصلا به من میگن آقای آمپول!
۳. پسره با استفراغ اومد. داروهاشو که گرفت گفت: این آمپول مال چیه؟ گفتم: مال استفراغ. گفت: عوضش کن من دارم میرم سر کار نمیخوام اونجا حالم به هم بخوره!
۴. به مرده گفتم: آبریزش بینی هم دارین؟ گفت: نه اما بچه ام توی خونه داشت!
۵. به مرده گفتم: سابقه فشار هم دارین؟ گفت: نه فقط فشارم میره بالا!
۶. اول صبح که رفتم توی یه مرکز خانم مسئول داروخونه اومد و گفت: ببخشید چهارتا شربت سفالکسین ۲۵۰ دارم که فقط چند هفته دیگه تاریخ دارن میشه بنویسینشون؟ هرچقدر که به دکتر خودمون میگم نمینویسه. گفتم: باشه. بعد هم برای چهارتا از بچههای سرماخورده که نیاز به آنتی بیوتیک داشتن سفالکسین نوشتم و بعد رفتم سراغ نسخه نویسی معمول خودم. آخر وقت بهش گفتم: خب شربتهاتونو هم که نوشتم. گفت: هنوز هستن آخه بقیه داروهایی که توی اون نسخه ها نوشته بودین نداشتیم فرستادمشون داروخونه بیرون!
۷. معاینه خانمه را که شروع کردم شوهرش گفت: ببین دیگه به درد میخوره یا برم یه زن دیگه بگیرم؟!
۸. (۱۸+) چوبو برداشتم تا گلوی دختره رو ببینم که گفت: لطفا تا ته فرو نکنین!
۹. خانمه گفت: دو هفته است که شونه ام درد میکنه. بچه اش گفت: آره! هی از صبح تا شب به من میگه مالشش بده!
۱۰. به پیرمرده گفتم: آمپول میزنین براتون بنویسم؟ گفت: من پنج کلاس سواد دارم شما دکترین من که نمیتونم برای شما تعیین تکلیف کنم!
۱۱. خانمه بچه شو آورده بود و گفت: از این کپسول پونصدها هست، دویست و پنجاهشو براش بنویس!
۱۲. پیرزنه گفت: داروهای دکتر ..... اون قدر خوب بودن که حتی با خودم مکه هم بردمشون!
پ.ن۱: درست پیش از گذاشتن پست قبل توی وبلاگ یه ایمیل دیگه از خانم دکتر محترمی داشتم که قبلا گفتم دچار سرطان شدن. خوشبختانه شیمی درمانیو با موفقیت به پایان رسوندن. به امید سلامتی کامل ایشون و همه مبتلایان.
پ.ن۲: امشب شیفتم و از فردا میریم سفر اول تهران و توابع! و بعد شمال توی یه ویلا که ظاهرا موبایل هم توش درست آنتن نمیده! تجربه جالبی میشه!
پ.ن۳: عسل چند جلسه است که کلاس فلوت میره. استادش هم گفته تنها شاگردیه که مثل مدرسه آروم میشینه و گوش میده! چند روز پیش وقتی ازم پرسید این چه نتیه؟ و من گفتم: من این چیزها رو بلد نیستم با تعجب نگاهم کرد! ظاهرا باورش نمی شد که چیزهایی هم هست که من بلد نیستم!
اون خاطره مثبت 18 خیلی مربوط به رشته ی ماست
خیلی خوب بود کلا همشون
یاد دوران طرح عمومیم افتادم
ENT هستین؟
ممنون
حق دارین
ممنون که مینویسید
سلام اقای دکتر
خاطرات تون خیلی جالب بودن منم به تازگی پزشکی قبول شدم با خوندن خاطره هاتون آینده خودمو با این همه اتفاقای کوچیک جذاب تصور کردم و کلی ذوق زده شدم
سلامت و مانا باشید
سلام همکار گرامی خوش اومدین
ممنون
شما هم موفق باشید
هیچی مث کتیاپین نمی شه خواب با کتیاپین حال می ده
نمیدونم
امتحان نکردم
الهیییییی
خب پدرها خدای روی زمینن برای دختراشون ادم نمیتونه قبول کنه باباش چیزی بلد نباشه دیگه
واقعا
آخی شماره ده. چقدر پیرمرد باحالی و خاکی بود!
ان شاءالله سفر خوش بگذره.
بله واقعا
ممنون
سال 90 از اون خواننده خاموشای وبلاگتون بودم،
بعد از8 سال اتفاقی پیجتونو دوباره دیدم.
یک پزشک هنوز عمومی (عالی بود)
از همون اول لبخند رو لبم نشست.
سال 90 پشت کنکوری بودم و تو تب و تاب دکتر شدن .
خوندن وبلاگ شما ؛ دکتر پرتقالی؛ دکتر احمدی و بقیه همه برام انگیزه بود.
الان و امروز بعد 8 سال منم یک پزشک عمومی ام.
به به همکار گرامی
پس الان بهتر مطالب این وبلاگو درک میکنین
امیدوارم شما هنوز عمومی باقی نمونین
مورد 10 چه متواضعانه و گوگولانه
واقعا
زنده باد شماره هفت. حق مطلبو ادا کرده.
یعنی با این غلظت؟
لایک به شماره 12
واقعا
دکتر این سری هم با خاطراتت کلی خندیدیم :) مرسی که مینویسی تا ما یکم شاد شیم
من خیلی وقته نیومدم وبتون ولی قالب جدید مبارک :))
خنده تون مستدام
امیدوارم یه رشته خوب توی کنکور قبول شده باشین
آقای آمپول، مسئول داروخونه،آمپول استفراغ،
مورد۷ هم مثلا طناز بوده و شوخی می کرده
اجازه ؟نیکان و عسل با هم کنسرت بذارن؟؟
ایشالا مسافرت خوش گذشته باشه
ممنون
فکر کنم
مایه افتخاره
ممنون
سلام آقای دکتر..
امیدوارم وقت کنید و بیشتر برامون بنویسید..
سلام
چشم
ضمنا وبلاگتون هم پیدا نشد!
سلام دکتر خوبین؟خسته نباشین،قبلا هم گفتم و مجدد هم تاکید کنم که خیلی دوست دارم نوشته هاتون رو...
+عسل باحال بود،ندیده معلومه بابای باحالی هستید...
+ایشالا سفر بهتون خوش بگذره...
+بعد واکنش عسل دلم گرفت..کلا من چیزی از بابام یادم نیست،کاش هنوز زنده بودن...
+یک دفعه بعد نوشتن اتفاقات مریض ها....
یک پست از خودتون بنویسین...
شاد باشین رفیق جان
سلام
ممنون از لطف شما
خووووب بودن
خوندم و لذت بردم
خوش بگذره
خصوصا تو توابع ، سفر کلا ثوابه
ممنون
سپاسگزارم
سلام دکتر
پ.ن۱:ایشالا تمام مریضا شفا پیدا کنن و هیچ کس مریضی سخت نگیره در حد همون سرما خوردگی باشه
پ.ن۲:بسلامتی دکتر خوشبگذره ولی در جریان باشین هوا سرد شده این طرفی لباس گرم فراموش نشه.
پ.ن۳:ای جان چه خوب کردین کلاس موسیقی فوق العادس...دیگه شما قهرمان زندگیشی خب ایشالا همیشه سایتون رو سر بچه ها و انی جون باشه.
سلام
ای کاش
چشم اتفاقا روزها کولر روشن بود شبها بخاری!
سپاسگزارم
اصلا به من میگن آقای آمپول!
حالا اسم سلطان آمپول نذارن روش بگیرن اعدامش کنن؟
احتمالا عسل خانم علاقه داره به موسیقی.موفق باشه ان شالله.
ظاهرا
ممنون
مورد هفت: مرتیکه کره خر
و این که... منم فکر می کردم بابام عالم الدهر باشه ویژگی مشترک دختراس
واقعا
واااای این خانم داروخونه :))
شما به اون آقای بیمزه که میخواست زن بگیره در جواب شوخی اش چی گفتید؟
واقعا
چی میشد گفت؟ فقط یه لبخند!
سلام
خب حق داشته مریض. باید آمپول ضد استفراغ می نوشتین براش!
سفر خوش بگذره
سلام
واقعا
ممنون
اون مثبت هیژدهه خیلی باحال بود :دی اصلا ادم معذب میشه چوبقراره بره تو حلقش منهر سری میزم دکتر این مدلیم :دی
خیلی باحال بودن کلا.
ایشالا مسافرت خوبی داشته باشی دکی.
ممنون
جانم به پیرمرد شماره ۱۰
واقعا
سلامممم خبری از پرسیکی وراچ ندارید؟ دلم هوای نوشته هانو کرد
سلام
نه متاسفانه
خیلی وقته تماسی باهاشون نداشتم