ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
سلام
اولا ممنون از لطف و همدردی شما
ببخشید که کامنتها رو بدون پاسخ تایید کردم.
همین چند هفته پیش بود که برای یکی از دوستان کامنت گذاشتم و نوشتم وقتی وبلاگ میخونیم دوست نداریم فقط غم و غصه بخونیم اما الان خودم دارم همین کارو میکنم ببخشید.
بگذریم، روز بعد صبح رفتم سر کار و بعدازظهر رفتم سراغ دوست دوران دانشکده توی CCU (علت بستریش بروز مشکل قلبی بعد از شنیدن خبر تصادف بود نه اون طور که یه نفر از خوانندگان محترم وبلاگ حدس زده بودند به علت کرونا). رفتم دم CCU و به پرستار اونجا گفتم اومدم آقای دکتر...... را ببینم سرشو آورد جلو و آروم گفت: هنوز نمیدونه ها. گفتم: حواسم هست. رفتم جلو و دیدم بیچاره خوابه. چند دقیقه ای همون جا ایستادم و به مانیتور ضربان قلب نگاه کردم و تقریبا مطمئن شدم که خطر رفع شده. بعد یکدفعه از خواب پرید و منو دید. سلام و علیک که کردیم فهمیدم حال و حوصله صحبتو نداره پس یکی دو دقیقه موندم و بعد هم زدم بیرون و گفتم: انشاالله بعدا که مرخص شدی میام میبینمت.
یکی دو ساعت بعد بود که همون خانم دکتری که اولین بار خبرو بهم داد گفت: خانم دکتر..... (مادر متوفی) را بعد از تماس بستگانش با نیروی انتظامی توی پلیس راه طبس متوقف کردن و الان یکی دوتا از بستگانش رفتن بیارنش و قرار شده توی راه کم کم خبر مرگ دخترشو بهش بدن. بعد هم گفت: خودم هم توی راهم و دارم میام ولایت که پیشش باشم. ازش تشکر کردم. اواخر شب بود که یکی دیگه از دوستان توی تلگرام تسلیت گفت و فهمیدم که پدر و مادرش متوجه شدن. پس من هم تسلیت گفتم و پشت سر من یکی یکی کامنتهای تسلیت توی گروه گذاشته شد و بعد هم تصویر اعلامیه برای روز چهارشنبه.
مرگ پدر و مادر سخته ولی دیروز فهمیدم قابل مقایسه با داغ مرگ فرزند نیست. وقتی دوستمو دیدم که به زور خودشو از CCU مرخص کرده بود و درحالی که دو نفر زیر بغلهاشو گرفته بودن سر نماز میت دخترش ایستاده بود، و وقتی صدای ضجه های همسرشو می شنیدم و گه گاه جملاتی که به وضوح شوکه شدنشو نشون میداد از خدا خواستم هیچ وقت چنین حسی را تجربه نکنم. جرات نکردم جلو برم و تسلیت بگم و فقط خودمو قاطی موج جمعیتی کردم که اونجا حاضر شده بودن.
از مراسم توی خونه خبری نبود و فقط توی یکی از سالن ها ناهار میدادن که ترجیح دادم به جای رفتن به سالن برگردم خونه.
با آنی هم قرار گذاشتیم چند روز دیگه که دور و برشون خلوت تر شد و کمی آروم تر شدن یه سر بریم خونه شون.
پی نوشت: شرمنده
چند روز بهم فرصت بدین این وبلاگ برمیگرده به وضعیت معمول خودش.
یعنی واقعا خانم دکتر برا شفا میره اونجا؟؟
فکرنمیکنه فقط علم وتکنولوژی نجات میده
عربها یه ضرب المثل معروف دارن که میگه غریق به هر خس و خاشاکی هم چنگ میزنه
ضمنا ایشون از اول به شدت مذهبی بودند
بچه که بودم به مادرم گفتم دلم میخواد قبل شما (مامان و بابام) بمیرم که غصه نخورم. مادرم بهم گفت هر وقت خواستی ما رو نفرین کنی همچین دعایی بکن!
الان که بچه دارم درکشون میکنم
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
سلام و درود فراوان
وگرنه من همان خاکم که هستم
حق با شماست، اصلا قابل مقایسه نیستند.
مادرم را دیده ام که چطور کمرش در برابر مرگ برادرم در اثر تصادف خم شد و دوام نیاورد. رفت پیشش که تنها نمونه...
واقعا همینطوره
متاسفم
سلام آقای دکتر
واقعا خیلی سخته، خدا صبر بده به خونوادشون و کمک کنه تا بتونن بپذیرن!
سلام
واقعا همین طوره
ممنون
خیلی ناراحت شدم
ولی همیشه میگن خدا قبل از مصیبت اول صبرش را میدهد
ان شااله که خدا صبر و آرامش بهشون بده
ممنون
امیدوارم
سلام
آخر این نوشته فقط آه از نهادم بلند شد...
تسلیت عظیم به خانوادش.
سلام
حق دارین
ممنون
سلام
مساله مالی که داشتم و دارم ولی خب با توجه به مشکلاتی (جسمی روحی و حتی مالی)که توی زندگی بقیه ادم ها میبینم به خودم اجازه نمیدم اسم این مساله رو مشکل بزارم ...
از این جهت گفتم که نمیدونم اصلا بگم مشکل یا نه!!
یه جورایی خجالت کشیدم در برابر مشکلات خیلی بزرگ دیگران به این گرفتاری مالی (برای من و وضعیت زندگیم بزرگ) بگم مشکل
سلام
آهان از اون لحاظ
آخی چه وحشتناک.من به طرز خودخواهانه ایی همیشه از خدا میخوام پدرم داغ هیچکدوممونو نبینه... میدونم اگه یه روز زبونم لال نباشه خیلی سخته مخصوصا برای من و خواهرم که هیشکی رو نداریم اما طاقت ندارم داغ ببینه...

مادربزرگ مرحومم دقیقا فردای روزی که مادرم فوت شد فراموشی گرفت و خیلی مصیبت کشید توی چند سال آخر زندگیش...هیچ کسی رو یادش نبود فقط ساعتها مینشست یه گوشه و گریه میکرد و میگفت...مادرت بمیره که تو زیر خاکی من اینجام بیماریش که بدتر شد اینم یادش رفت ولی تا روز آخر عمرش پسر قد بلند که میدید میزد زیر گریه اسم داداشمو میبرد میگفت بمیرم برات بی مادر شدی
خدا بهشون صبر بده که خیلی سخته
عجب
بله متاسفانه کسی نیست که داغ ندیده باشه
از دست دادن همیشه سخته حتی اگر بدونی بیماری یا هر چیزی اونو از بین میبره ولی انگار منتظر این اتفاق نیستی و دوست نداری بیوفته....دیگه اینجوری جوان و ناگهانی خیلی سخت تره خدا بهشون صبر بده ....این روزا چه چیزایی که نمیبینیم
دقیقا همین طوره
خیلی دردناک بود
واقعا متاسفم . چه دردی میکشند اون پدر و مادر.
ممنون
خیلی عذاب کشیدن
سلام
نوشتن و حرف زدن درباره ی یک غم ، شاید اندکی تسلی بخش باشه
همیشه که اوضاع یکسان نیست، امیدوارم از این لحظه به بعد اخبار و احوال زندگی برای شما و خوانندگان وبلاگتون خوب و سرشار از زندگی و امید باشه
سلام
از لطف شما سپاسگزارم
من هم امیدوارم
یبار یه کلیپی توی یوتیوب دیدم تحت عنوان "توصیه های یه پیرمرد" ..
تو اوایل صحبتش پیرمرده گفت:
I buried a mother, a father, a brother, sister, a wife and a daughter
و منی که مادرمو 4 سال پیش از دست دادم، از سرعت، لحن، صراحت این فرد جا خوردم! و طرف شاید 80 و اندی سالشو من 24 سال... و چه سال هایی پیش روست و چه ها در انتظار.....! و این بزرگوار دوام اورده بود! ادامه داده بود و حتی شاید خوشحال بود!
و بازم جمله ی لعنتی معروف توی کتاب در جست و جوی معنا، که میگه انسان به طرز شگفت انگیزی سازگار است!..
برای غم شما هم متاسف شدم و امیدوارم دوست شما هم بتونن مراحل سوگ رو طی کنن و اسیب کمتری ببینن، هر چند که.....!
عجب
البته عملا غیرممکنه فردی توی اون سن داغ ندیده باشه اما خدایی عجب روحیه ای داشته
واقعا چه غم بزرگی امیدوارم خدا به دل مادرو پدرش ارامش بده
آمین
برای پست قبل سکوت کردم چون حرفی نداشتم که بگم، برای این پست فقط حال بدم بدتر شد. باز هم نمیخواستم چیزی بنویسم ولی دیدم بی ادبیه.
پدرم میگفت از پیری بدم میاد. سخته که ببینی تک تک افرادی که باهاشون خاطره داری دارند از دست میرن.
چند روز پیش به هستی گفتم: ببین کم کم داریم به پیری میرسیم. پدر و مادرهامون که رفتند. این روزها خبر از دست دادن جوون ترها رو هم میشنویم. تازه میفهمم پدرم چی میگفت.
خداوند به شما و پدر و مادر های اون عزیزان از دست رفته صبر بده.
درک میکنم
خدا پدر و مادر شما را هم رحمت کنه
سه روز دیگه هم که بیشتر به سالگرد مادرتون نمونده
سلام و هزاران درود
خدا قوت
دکتر جان خودتو آماده کن دور دوم کرونا با شدت وحدت بیشتر تو راهه
خدا بخیر بگذرونه
سلام
قراره ما برای تزریق واکسن توی اولویتها باشیم
نمیدونم باید خوشحال باشم یا نه؟
خدا بهشون صبر بده، این قدر این درد بزرگه که چیز دیگه ای نمیشه گفت
واقعا همینطوره ممنونم
سلام و عرض تسلیت
فکر کنم مرگی دردناکتر از تصادف و حادثه وجود نداشته باشه، غمناک و شوکه کننده اینقدر که میگی دنیا ارزش هیچی رو نداره
سلام ممنون
واقعا همینطوره
ای کاش شما هم دوباره مینوشتین
سلام و عرض ادب
وقت بخیروشادی[گل]
سلام
ممنونم
اما چندان ربطی به این پست نداشت داشت؟
خدا بهشون صبر بده
آمین
سلام آقای دکتر
اولش فکر کردم جریان خودکشی دختر آقای دکتر ... و خانم دکتر ... رو میخواین تعریف کنید
دکترای شهر بدبیاری آوردن چرا
سلام
نخیر
جریان تصادف آقای دکتر ..... و خانم دکتر ..... را عرض نمودیم
سلام و درود
واقعا سخته خیلی سخت
خدا صبرشون بده
سلام
واقعا
سپاسگزارم
سلام جناب دکتر
الهی که خدای مهربون به اندازه عظمت و بزرگی خود مهربونش بهشون صبر و آرامش و تحمل و توان بده الهی امین
روح فرزندشون شاد و در آرامش و مورد رحمت و مغفرت الهی قرار بگیره و با زهرای اطهر س محشور بشند الهی امین
سلام
ممنون
امیدوارم
این روزها غم و غصه هامون خیلی زیاد شدن .خیلی دردناکه امیدوارم زودتر این روزهای تلخ تموم بشه .
خداوند به اون پدر و مادر عزیز صبر بده. از دست دادن جوون واقعا سخت هست ...
واقعا امیدوارم
بله همین طوره
بازم حالم خیلی خراب بود و تقریبا اکثر ساعت های شبانه روز رو از دوری دخترکم اشک می ریختم . از اون به بعد نتیجه گرفتم مرگ فرزند دردناک ترین، غم انگیز ترین و غیرقابل تحمل ترین درد زمینه ... هیچ مادر و پدری بعد از مرگ فرزند به معنای واقعی زنده نیستن و زندگانی نمی کنند، فقط زنده مانی می کنند ..
نمیدونم چی بگم اصلا.. مرگ فرزندی که در عین سلامت و بدون بیماری و کاملا ناگهانی اتفاق بیفته خیلی خیلی سخته و با هیچ دردی قابل مقایسه نیست ... خدا به داد دلشون برسه و بزرگترین آرزوی من تو زندگیم اینه که حتی چند ثانیه بیشتر از دخترم زنده نباشم و البته این ارزو رو برای همه ی پدرو مادر ها از جمله پدرو مادر خودم دارم .
راستی آقای دکتر خودتون رو بخاطر پست های غمگین ناراحت نکنید ماها دوستان واقع دنیای مجازی هستیم.. زندگیامون هم غم داره هم شادی و ما هم در همه ی احوالاتش رفیقیم
من اون قدر که از طرف دوستان مجازی حمایت شدم خارج از دنیای مجازی حمایت ندیدم
همیشه خودمو مدیون شما و سایر دوستان میدونم
خدا داغ فرزند رو نصیب هیچ کسی نکنه. چقدر تلخه.
آمین
من درکتون می کنم. دوستی با این کیفیت از برادر نزدیکتر و شوکی که به ایشان وارد شده به شما هم با درجه ای کمتر وارد شده
من یک دوست که چند سال هم بود ندیده بودمش و خیلی سال هم نبود که باهاش آشنا شده بودم فهمیدم بیماری زمینه ای گرفته و با کرونا فوت کرده فقط تا سه روز سردرد داشتم و تا یک هفته بهش فکر می کردم.
دقیقا
یعنی الان از سال 1367 میشناسمش
داغ فرزند دردناکه
اما فکر میکنم از دست دادن والدین وحشتناک تر و غیرقابل تحمل تر باشه خدا خودش به من رحم کنه اصلا نمیخوام اون اتفاق رو تجربه کنم
امیدوارم هیچ کدومو تجربه نکنین
سوگ حتی قسمت دشمن مباد..
(سخت دلتنگم ، کسی چون من مباد
سوگ حتی قسمت دشمن مباد
گفتنش سخت است و دیدن تلخ تر
《هست》 ناگه 《نیست》 گردد از نظر)
سپاسگزارم
سلام دکتر جان
غم آخرتون باشه...امیدوارم که ازین به بعد فقط از خوشیها برامون بنویسین...
سلام
امیدوارم از لطفتون سپاسگزارم
سلام آقای دکتر
خیلی ناراحت شدم، بله وقعا مرگ فرزند سخت تره، وقتی ماما بزرگم تو سن۳۵سالگی داییم رو از دست داره بود(اونموقع من نبودم) میگفت فکر میکردم پدر مادر مهم ترن ولی هیچ پدر مادری انتظار نداره فرزندش زودتر از خودش بمیره...
سلام
ممنون برای همدردی تون
سلام
تسلیت می گم.
بله داغ فرزند خیلی سنگینه، خدا برای کسی نخواد!
این وبلاگ مال شماست و چیزی که خودتون حس می کنید رو نوشتید، پس شرمندگی نداره. زندگی شادی و غمش با همه. ان شاءاله خودتون زودتر حال روحیتون بهتر شه.
سلام
ممنون
آمین
سپاسگزارم
سلام
دکتر گاهی گفتن از غصه ها هم بد نیست شاید اینطور کسایی که همین غما رو تجربه میکنن ، بدونن افراد دیگه ای هم هستن که چنین غمی رو تجربه کردن یه جور حس همدلی...
مرگ هم که هست و حقه کی فکرشو میکرد دوست عزیزم که دو هفته پیش این موقع تو خونه پیش پدر و مادرش بود الان زیر خروار ها خاک باشه ؟!
دشمنتون شرمنده درکتون میکنیم انشالله حال دلتون خوب شه
سلام
دقیقا همین طوره
ممنون
همینطوره که میفرمایید در غم از دست دادن بزرگسال، آدم یه حسی داره که کمال سن و مسیر را طی کرده بوده، آدم ناراحت میشه، غصه میخوره، دلتنگ میشه. اما در از دست دادن جوان واقعا اون اصطلاح آتیش گرفتن جگر را آدم میبینه. خدا بهشون صبر بده که واقعا خیلی سخته و قسمت هیچ خانواده ای نکنه. آمین
بله همین طوره
ممنون از لطف شما