ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
سلام
یکی از دوستان برام کامنت خصوصی گذاشته که: خیلی وقته بازی وبلاگی انجام ندادیم. لطفا یک بازی بگذارین تا انجام بدیم!
راستش من هیچ وقت اهل این حرفها نبودم اما حالا چون ایشون خواستند گفتیم چشم.
حالا کسی بازی خاصی به ذهنش میرسه که بگذاریم اینجا؟
پ.ن1. منو از درمونگاهی که معدن خاطرات بود برداشتن. خیلی منتظر شدم که یک پست خاطرات بگذارم اما توی مراکزی که این روزها میرم خبری از اون خاطرات نیست و تا به حال فقط ده مورد جمع شده. ان شاءالله به زودی.
پ.ن2. باجناق اول چند روزیه که با زن و بچه اش رفته اند مسافرت. چند روز پیش آنی دم در خونه بوده که یک خانم میاد پیشش و بهش میگه: چند هفته دیگه عروسی پسرمه. توی این محله براش دنبال خونه میگردیم. توی آپارتمان شما خونه خالی هست؟ آنی هم میگه: نه هیچ کدومشون خالی نیستند. خانمه میگه: اما توی این چند شب گذشته چراغهای اون یکی واحد اصلا روشن نشده! از اون شب هرشب که میریم گلدونهاشونو آب بدیم چراغهاشونو هم دو سه ساعت روشن میگذاریم!
پ.ن3. عسل چند روزه که تعطیل شده. چند روز پیش وقتی رفتم دم مدرسه شون تا بعد از امتحانش بیارمش خونه میگه: بابا! یه ماشین میخری شاسی بلند، جلوش تلویزیون داشته باشه، پشت صندلی های جلو هم تلویزیون داشته باشه، سقفش هم باز بشه! میگم: چشم. فقط پولشو از کجا بیاریم؟ میگه: خب این ماشینو میفروشی اونو میخری! میگم: این ماشینو هم که بفروشیم کلی پول کم داریم که بتونیم چنین ماشینی بخریم. میگه: یعنی این ماشینمونو هشت میلیارد هم نمیخرن؟! میگم: هنوز نه!
هنوز نه رو خوب گفتین
چه خوب که عسل قضیه خانومه رو تعریف کرد براتون
چرا درمانگاه قبلی نمیرین دیگه؟
بله خودم هم خوشم اومد
عسل کدوم خانمه را تعریف کرد؟
من اونجا بودم تا یک پزشک جدید براش پیدا بشه و چون پیش از آزمون رزیدنتی بود و اونجا هم خیلی شلوغ بود کسی پیدا نمیشد
سلام
دکتر ادرس بدید که کجایید چندتامون پاشیم بیایم سوتی بدیم تا شما پست بزارید
هرچی صبر میکنیم ظاهرا مردم اونجا خیلی حواس جمعن سوتی نمیدن
سلام

امروز اون قدر فکر کردم یه سوتی از دوران طرحم یادم اومد. میخوام همینو هم بنویسم تا پست تموم بشه
چه حیییف
دلمون برای اون درمانگاهه تنگ میشه
چقدر ایده ی خوندن یک صفحه کتاب جالب بود :)
واقعا
البته فکر نکنین همه این سالها را توی اون درمونگاه بودم!
واقعا
آهان
از اون لحاظ
سلام؛
شاید بهتر باشه بگیم بر فرض مثال...
سلام
شما هرطوری که بگین همون طور درسته
سلام
،چون خونه ی ما هم خالیه . پریز تایمر دار ایده ی خوبیه .البته دزدها خودشون ختم عالمن .همه ی ترفندها رو میدونن.
اون قسمتی که خانمه اومد ازتون پرسید برق فلان واحد چرا خاموشه و اینا رو برای مامانم اینا گفتم ،یه سکته ی ریز زدن
سلام
امیدوارم مادرتون همیشه سلامت باشند
از من نپرسیدن البته
شما هم مسافرت هستین؟
سلام
حال خواهرتون چطوره؟
سلام
ممنون
هنوز عمل دوم انجام نشده ولی مشکلی هم نداره
سلام
چقدر پیشنهادهای آقای امیر حسام کامل بود خودتون به سلیقه ی خودتون یکی از پیشنهادهاشون رو انتخاب کنید
سلام
واقعا
منو شرمنده کردن
اما احتمالا بگذارم برای بعد از پست خاطرات
دکتر جان تمام تلاشتو بکن برگردی همون درمانگاه وگرنه مجبوری در اینجا رو تخته کنی اونوقت ما چی کار کنیم.
حالا دیگه به این شدت هم نیست
اما اگه اونجا مثلا رودخونه بود اینجا قناته
البته نه به خاطر مسافرت بلکه اون پریز همیشه به یه لامپ آشپزخونه وصل بوده و همسرم فراموش کرده بود. هیچ جا امن نیست ما یه بار حدود 2 ساعت بیرون بودیم تو اون مدت دزد رفته بود خونه و سرقتش و کرده بود و رفته بود. یه اکیپ دزد حرفه ای که صنفشون فقط طلا و دلار بوده و بدون هیچ سر و صدایی سرقتشونو میکردن جوری که همسایه فضول ما هم هیچ صدایی متوجه نشده بود! که یه روز پلیس گرفتشون.
بله متاسفانه
و با این وضعیت اقتصادی اوضاع بدتر هم میشه
من همیشه رمان جنایی میخوندم یا فیلم قتل این میدیدم کارآگاهه از اطرافیان مقتول میپرسید فلان روز و ساعت کجا بودین خدا بیامرز کجا بود و آیا فلان شخص چند ثانیه فرصت داشت توی اون لحظه به فلان محل برسه؟ بعدش سوال شونده ها به راحتی جواب همه ایم سوالا رو میدادن من میگفتم این فیلما دروغه آدم یادش نمیمونه خودش که بود و چه کرد چه برسه به اینکه بدونه هر کی هر ثانیه کجا بوده چه میکرده... ولی به مرور طی سال ها دیدم اطرافیانی اعم از در و همسایه دقیق تر از هرکول پوآرو آمار دقیق تک تک لحظات انسان رو دارن. فلانی امروز زودتر رفت. لواش نخرید بربری خرید. توی آشغالاش پوست هندوانه بود...
بله همین طوره
اما مطمئنین پست را درست اومدین؟
منچ مجازی هم مگه هست!؟
حالا شاید باشه
آخی .چقدر باجناقتان را دوست دارید .
الان به چشم همسایه بهش نگاه میکنیم تا باجناق
سلام دکتر
یه کامنت بیربط
اولین باره میشنوم باجناغها در صلح و صفا دارن کنار هم زندگی میکنن. هیچ وقت مشکلی پیش نیومده؟اخه از قدیم گفتن دوری و دوستی
سلام
بین زن و شوهر هم گه گاه مشکل پیش میاد اما باید حلش کرد
حیف شد از اون در مانگاه رفتین ؛مراجعین خیلی بامزه ای داشت
یعنی هر شب حواسشون به اون خونه بوده... یا واقعا دنبال خونه هستن و مستاصل شدن یا اینکه...
یعنی قیمت اون ماشینی که عسل جان دوست داره 8 میلیارد هست؟
واقعا
واقعا اسرارآمیز شد!
بیشتر احتمال میدم دوستش گفته ماشین ما هشت میلیارده تا دلشو بسوزونه
من پیشنهاد میکنم منچ بازی کنین!!
منچ مجازی؟
سلام، دکتر حالا برق ها را هر شب روشن کنید اما گلدون ها را هر شب آب ندید :))
سلام
وااای چه پلیسی میتونست بشه جریان ها
به نظر من که یا خانومه خیلی ساده بوده مث مادرشوهر من که از این قبیل سوالات میکنه یا واقعا میخواستن برای دزدی پلن بچینن و میخواست که از خالی بودن خونه مطمن بشه

هنوز نه واقعا جواب عالی بود.انشالله که دری به تخته بخوره و بتونید این ماشین بخرید
واقعا
ممنون البته امیدوارم قیمت ال نود ما به هشت میلیارد نرسه!
هنوز نه رو خوب اومدین
بله
حرف حکیمانه ای بود
منم بیشتر حس می کنم قضیه به دزدی مرتبط باشه و طرف خواسته بیشتر مطمئن بشه. خوب کاری میکنید حتی یه پیشنهاد هم دارم که از اون پریزهای تایمر دار خودتون یا هرکس دیگه که ممکنه یه مدتی خونه نباشه نصب کنه که بعضی وقتا خود به خود روشن شه برای جلوگیری از دزدی پیشگیری خوبیه.
.
حالا من از این موضوع خاطره هم دارم البته یه مدل دیگه !.
مادربزرگ همسرم که بالامنطقه نشین بودن رفته بودن مکه و اقوام نزدیک هر شب یکی میرفت خونشون میموند که خونشون خالی نباشه یه بار ما که میخواستیم بریم تو و شب بمونیم یه دفعه چراغ اشپزخونه روشن شد و ما فکر کردیم خونشون دزد اومده و بعد از کلی ترس و لرز و احتیاطات و.... آخر کاشف به عمل اومده پریز تایمردار بوده:
بله این طور به نظر میرسه
برای رفتن به خونه خدا هم خونه را به خدا سپردن و هم به فامیل سپردن و هم به پریز تایمردار؟ چه محله امنی!
درود بر آقای دکترعزیز؛
از توجه شما خیلی ممنونم. دوستان در مورد ایده های بازی وبلاگی نوشته بودند. ایده هایی که قبلاً برگزار شده و میشه در نظر گرفت:
1- بازی خواندن یک صفحه از کتاب کم حجم (مثل شازده کوچولو، جاناتان مرغ دریایی و ...) و ضبط صدای هر یک از دوستان و رونمایی در وبلاگ؛
2- بازی صندلی داغ ( یک سؤال از سوی هر یک از وبلاگ نویس ها مطرح بشه و شما در وبلاگ به آن پاسخ بدید)؛
3- بازی ارسال تصویر دوران کودکی یا مدرسه در وبلاگ شما و مرور خاطرات؛
4- بازی نقاشی کودکانه و رونمایی در وبلاگ؛
5- بازی تهیه یک فیلم کوتاه ( برای مثال حداکثر دو دقیقه) با موضوع آزاد و رونمایی در وبلاگ؛
6- بازی تصویری از خانه دوم (محل کار)؛
7- بازی دست خط ( متن کوتاهی توسط دوستان نوشته و تصویر آن بارگزاری شود)؛
8- بازی صاحبان چشم ها ( تصاویر چشم ها در کادری بسته)؛
9- بازی کفش هایم ( تصویری بسته از کفش ها و نمایش در وبلاگ)؛
10- بازی تصویر با نمادهای شهری؛
11- بازی صوتی تبریک به یکی از مناسبت ها و رونمایی از فایل های صوتی در وبلاگ؛
12- بازی تصاویر سفره های آسمانی(به مناسبت ماه رمضان و ...)؛
13- بازی اسامی وبلاگ نویس هایی که بر فرض محال ترجیح میدادید در فضایی حقیقی و از نزدیک با آن ها آشنا می شدید؛
14- ...
البته در مورد بازی وبلاگی ملاحظاتی هم وجود دارد. شاید دوستانی باشند که تمایل نداشته باشند ابعاد زندگی حقیقی آن ها در فضای مجازی بیش تر آشکار شود.
مورد دیگر وقت و زمان و زحمت برگزار کننده بازی هست که با توجه به مشغله شما باید در نظر گرفت.
در مجموع به نظرم، برای تغییر فضا امتحانش خالی از لطف نیست. چه خوب که در وبلاگ شما دموکراسی حکم فرماست. نظرات همه دوستان محترم هست.
سلام
چه ایده هائی!
ممنون از لطف شما
فقط چرا توی مورد 13 نوشتین بر فرض محال؟!
این وبلاگ فقط به لطف این دوستان هنوز سرپاست طبیعیه که نظراتشون محترم باشه
سلام دکتر جان
ادم می مونه از موشکافی و کنجکاوی این ملت که حو اسشون به تاریکی و روشنی چراغ واحدهای همه اپارتمانهای همسایه هم هست!!!!
سلام
امیدوارم هدفش تلاش برای خالی کردن خونه باجناق نبوده باشه
خدا بخیر بگذرونه واسه باجناقتون. امیدوارم اتفاق بدی نیفته.
با این شهر هرتی که تو ایرانه بعید نیست هفتۀ دیگه بتونید هشت میلیارد بفروشید ولی خب بعد اون سفارشی عسل جان رو هم باید به همون نسبت گرونتر بخرید.
من هم امیدوارم اما چون فقط سه تا خواهر توی این ساختمون هستند اگه یک آدم غریبه بیاد توی ساختمون فورا شناخته میشه
بله واقعا بعید نیست
سلام آقای دکتر وقت به خیر
من که بازی وبلاگی یادم نمیاد حتی جرات حقیقت هم نمی دونم چیه ولی صندلی داغ خوب نیست؟. گرچه بعید می دونم قبول کنید
اون خانوم و اجاره و اینا هم احتمالا تمهیدات داشته برای دزدی که خب خدا روشکر خودتون متوجه شدید
ماشین اچ سی کراس هم سانروف داره هم مانیتور داره پیش فرض البته فقط جلوی ماشین که در پشت صندلی های جلو هم قابل نصب هست
شاسیش همچین بلند نیست ولی بدک هم نییست.اتوماته
و موتورش هم دویست و شیشه البته ماشین های دیگه ای هم هستند با این توصیفات که ۸ میلیارد نیستند و نهایتا ۵۰۰ میلیون یا بهتر از این فوقش ۸۰۰ میلیون باشند .می تونید به عسل جان پیشنهاد کنید
آرزوهاش بزرگ باشه خیلی خوبه ولی حتما اونم می دونه پله پله میشه رسید ایشالا اونم با این همه زحمت و شیفت های فشرده جنابعالی
سلام
انتظار دارین من که همه تلاشمو میکنم ناشناس باقی بمونم صندلی داغ برگزار کنم؟
بعید نیست
اطلاعات ماشینی تون خوبه ها! حالا این قسطهای وام پرداخت بشه تا ببینیم چی میشه
سلام آقای دکتر
.
معدن خاطرات رو خوب اومدید
در مورد پ ن 2 هم صحبتی نمی مونه دیگه
سلام خانم دکتر
ممنون
متاسفانه
سلام جناب دکتر
خداقوت و پرتوان باشید
این ماشین های شاسی بلند مال از ما بهترون هست ، شاید چند قرن دیگه بشه خرید ، من دیگه دارم به این فکر می کنم که قرن ها باید بگذره تا وضعیت اقتصادی مردم درسته بشه و قیمت ها تعدیل پیدا کنه و قدرت خرید مردم بره بالا
بازی وبلاگی هم اولین باره شنیدم ، اونی که پیشنهاد داد خودش یه بازی معرفی کنه ببینیم اصلا بازی وبلاگی چی هست
عالی بود
ممنون
ولی کجاش آخه؟!
سلام
ما معمولا سعی میکنیم هربار چراغ یک جا رو روشن بذاریم که تکراری هم نشه 
بازی خاصی به ذهنم نمیرسه متاسفانه.
پ.ن1: هرخاطره ای به مدد خاطره بودنش قشنگه. ممنون که به اشتراک میذارید
پ.ن2: بنظرم که دزد نبودن وگرنه اصلا اشاره نمیکردن اما خیلی عجیبه که این استراتژی توی کل کشور جاریه
پ.ن3: الهی بگردم برای بچه های این نسل که مجبورن توی این وضعیت بزرگ بشن در حدیکه واحدهای پولی براشون مسخره باشه
سلام
حق دارین
خواهش میگردد
نمیدونم واقعا
هیییی
احتمال زیاد اون خانم قاصد آقا دزده بوده! وگرنه کدوم پسر کدوم عروس کدوم اجاره؟ کدوم کشک؟
ما هم به همین نتیجه رسیدیم
سلام
چشممون خشک شد به در وبلاگ بلکه یه پست بزارید 


اما کار خوبی میکنید میرید چراغا را روشن میکنید ،به شدت اوضاع خرابه و هرکسی دنبال پول ،به هر طریقی....
امیدوارم زودتر مردم سوتی بدن
دکتر به عسل بگید اصلا نگران نباش چند سال صبر کن همین ماشین میشه ۸میلیارد
یعنی میخواید بگید باجناق به رسم همه ایرانی ها رفتار نکرده و یه چراغم روشن نزاشته و رفته مسافرت
بازی......
جرعت حقیقت خوبه
اینم که یه موضوعی را پیشنهاد بدید و همه در موردش نظر بدن و با هم بحث کنن هم شاید بشه
چون وبلاگه نمیشه بازی خاصی کرد
بیبینیم بقیه دوستان چی میگن
سلام
آمین
همین که گفتم هنوز نه همین مطلب توش مستتر بید!
آخه فقط سه تا خونه است و سه تا خواهر توشون زندگی میکنن.
دقیقا من هم منتظرم ببینم چه پیشنهادهائی داده میشه.
عسل خانم عجب معامله گر خوبیه
دکتر جان بااین اوصاف بهتره یه محله پایین تر عسل خانم بفرستی مدرسه یواش یواش توقعاتش بالا وبالاتر میره:
خیلی
واقعا
چه خانم فضولی که آمار درٱورده، اصلا شاید واحدی باشه که نخوان اجاره بدن
8میلیاردم پولیه آقای دکتر که دل بچه را میشکنید؟
ما که بیشتر ترسیدیم نصف شب بخوان برن و خونه را خالی کنن!
شاید برای شما پولی نیست اما من باید منتظر بمونم که ماشینمو هشت میلیارد بخرن