سلام
۱. داشتم برای بچه نسخه مینوشتم که دیدم مادرش داره آروم لب پایینشو گاز میگیره و انگشتهای دست راستشو روی صورتش بالا و پایین میبره. زیرچشمی به بچه نگاه کردم و دیدم از جاش بلند شده و به سبک کاراته کارها پاشو بلند میکنه و تا نزدیکی بدن من میاره و برمیگردونه!
۲. (۱۶+) خانمه گفت: یه دارو برای شوهرم مینویسی؟ از وقتی بازنشسته شده و توی خونه است هی میاد سراغ من!
۳. (مطمئن نیستم که اینو قبلا هم نوشتم یا نه؟) کارمون تموم شد و اومدیم توی حیاط درمونگاه تا سوار ماشین بشیم. دیدم راننده به آسمون خیره شده، نگاه کردم و دیدم داره به یه هواپیما نگاه میکنه، وقتی دید که من هم دارم نگاه میکنم گفت: میبینی دکتر؟ فکر کنم صد و بیست کیلومتری سرعت داشته باشه! فکر کردم داره شوخی میکنه، گفتم: نه بابا صد و بیست کیلومتر آخه؟ خیلی جدی گفت: چرا ببین با چه سرعتی میره، صد و بیست کیلومتر هست!
۴. خانمه گفت: ببخشید استرس با تپش قلب فرق داره؟!
۵. پیرزنه گفت: انگار یه سوراخ روی زانوم هست هی ازش درد میاد بیرون!
۶. به خانمه گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: هی اینطوری میکنم، و یه آروغ بزرگ تحویلم داد!
۷. پیرمرده گفت: دیشب اگه تو خوابت رفته من هم رفته!
۸. پیرزنه گفت: من پول ندارم برم پیش یه دکتر که یه چیزی بفهمه میام پیش شما!
۹. خانمه گفت: دفترچه ام تموم شده مهر کن عوضش کنم بعد هم توش داروهامو بنویس!
۱۰. داشتم برای خانمه نسخه مینوشتم گفت: تب بر توی خونه دارم، شربت هم ننویس نمیخورم. بعد که داروهاشو گرفت صداش از بیرون اومد که میگفت: این دکتره هم انگار چیزی حالیش نیست من سرما خوردم فقط کپسول نوشته و آنتی هیستامین!
۱۱. به خانمه گفتم: چندوقته که دارین این قرصهارو میخورین؟ گفت: از وقتی که دکتر برام نوشته!
۱۲. یه پسر چهار پنج ساله رو دیدم و داشتم براش نسخه مینوشتم که رفت سراغ وسایل روی میز، وقتی پدرش اونها رو از دستش گرفت و گذاشت سرجاشون بچه با حالت اعتراض به من گفت: عمو اینو ببینششش!
پ.ن۱: با خانم امی صحبت کردم، متاسفانه تصمیمشون برای ننوشتن توی وبلاگ کاملا جدیه. پس با همه احترامی که برای ایشون قایلم لینکشونو حذف میکنم، همین طور یکی دوتا از لینکهای دیگه که مدتهاست آپ نکردند. گرچه دوستی ما (دست کم از طرف من) همچنان پایداره. و صد البته لینک وبلاگ دکتر روژین گرامی همچنان با افتخار حفظ خواهد شد.
پ.ن۲: به دلیل پیشگیری از کژژ آمدن مطلب همراه با کامنتهای مربوط به این موضوع حذف شد
پ.ن۳: چه عجب! بالاخره دیشب شاهد چند قطره باران به عنوان اولین باران پاییزی امسال بودیم!
پ.ن۴: یه جمله زیبا از عسل برای این پست آماده کرده بودم اما میگذارمش برای پست بعدی چون باید یه خبر مهمو به اطلاعتون برسونم!
همیشه با آسیب رسوندن به بخشی از بدن برای زیبایی مخالف بودم و همیشه با صحبت های آنی برای سوراخ کردن گوش عسل هم مخالفت میکردم اما وقتی از دو سه هفته پیش عسل شروع کرد به اصرار کردن برای سوراخ کردن گوشش و آنی هم قسم خورد که تحریکش نکرده تسلیم شدم! دو شب پیش (دوشنبه شب) بود که بردیمش و پرستاری که کارش سوراخ کردن گوش بود گفت: این گوشواره هارو داریم که ایرانیند و درد دارند بیست و پنج هزار تومن و اینها رو هم داریم که آمریکاییند و درد ندارند پنجاه هزار تومن، حالا هر کدومو که دوست دارین انتخاب کنید! و انصافاً درد هم نداشتند. جالب این که دو نوعی که عسل انتخاب کرد نداشت و بالاخره از سومی استفاده کرد!
سلام
۱. خانمه گفت: از معده ام گرسنه ام ولی از دهنم اشتها ندارم!
۲. خانمه گفت: برای تب بچه ام بهش بروفن دادم. گفتم: الان توی خونه بروفن دارین؟ گفت: داریم ولی تموم شده!
۳. جواب آزمایش خانمه رو نگاه کردم و گفتم: فقط عفونت ادرار داشتین بقیه اش سالمه. گفت: فقط عفونت ادراری؟ خب پس خداروشکر که کلیه ها و مثانه ام سالمه!
۴. بچههه خیلی راحت دهنشو باز کرد تا گلوشو ببینم. مادرش گفت: آفرین دخترم، چه پسر خوبی!
۵. مرده گفت: دندونم از وقتی که شکسته درد میکنه. گفتم: کی شکسته؟ گفت: شب دیروز!
۶. پیرمرده گفت: بنویس برم سونوگرافی. گفتم: از کجا سونوگرافی میخواین بگیرین؟ گفت: توی شهر! گفتم: نه، از کجاتون سونوگرافی بنویسم؟ گفت: سونوگرافی دکتر..... گفتم: از کجای بدنتون میخواین سونوگرافی بگیرین؟ گفت: از توش!
۷. به خانمه گفتم: توی خونه تب بر دارین؟ گفت: بله. نسخه رو که دادم دستش گفت: ببخشید تب بر همون دماسنجه؟!
۸. به خانمه گفتم: بچه تون میتونه قرص بخوره؟ گفت: نه قرص براش ننویس هنوز زیاد دندون نداره!
۹. خانمه گفت: بچه ام از دیشب هرچی که میخوره استفراغ میکنه. حتی دیشب آب دهنشو هم که قورت میداد استفراغ میکرد!
۱۰. پیرزنه گفت: من برای پادردم رفتم پیش دکتر...... خدا خیرش بده که تشخیص داد فشارم هم بالاست!
۱۱. داشتم برای مرده نسخه مینوشتم که گفت: پماد برام ننویس، کسی خونه نیست برام بماله!
۱۲. برای مریض سه قلم دارو نوشتم، رفت داروخونه و اومد و گفت: میگه آخریو نداریم. عوضش کردم. رفت و اومد و گفت: میگه اولیو هم نداریم. عوض کردم. چند لحظه بعد مسئول داروخونه اومد و گفت: شرمنده داروی دومی هم موجودیمون صفره!
پ.ن۱: تقریبا همه کامنتهای پست پیش درباره پی نوشت هاش بود! اصلا کسی سفرنامه رو خونده؟!
پ.ن۲: الان توی شیفت شب دارم این پستو مینویسم تا فردا بگذارمش توی وبلاگ. پرسنل تعریف میکنن که دیشب که آقای دکتر..... شیفت بود خانمشو هم آورده بود تازه سگشونو هم آورده بودند!
پ.ن۳: با عسل میریم بیرون، یه خانم بهش میگه: این قدر دلم میخواد این دخترو یه گاز بگیرم. عسل سرشو میاره پایین و دست و پاشو جمع میکنه زیر شکمش، وقتی خانمه میره عسل هم بلند میشه و میگه: دیدی چکار کردم؟ از روش لاکپشت استفاده کردم تا نتونه گاز بگیره و بره!
سلام
۱. از پیرزنه شرح حال میگرفتم، یه کلمه فارسی میگفت و یه کلمه به زبون محلی، بعد گفت: من اینطوری یکی ..... و یکی فارسی میگم تا تو بخندی ها!
۲. خانمه بچه شو آورده بود گفتم: مشکلش چیه؟ گفت: از دیروز تا حالا سه بار سرفه کرده، البته با فاصله!
۳. نسخه خانمه رو که نوشتم گفت: چندتا قرص بروفن هم بنویس برای دخترم. گفتم: چند سالشه؟ گفت: نمیدونم، از وقتی دیپلمشو گرفته دیگه نمیفهمم چند سالش میشه!
۴. به مرده گفتم: غلظت خونتون بالاست. اگه میتونین یه واحد خون بدین. گفت: خونی که من بدم که به درد نمیخوره میندازنش دور!
۵. پیرزنه اومد توی مطب و گفت: زود فشارمو بگیر که حالم خرابه، گرفتم و گفتم: خب حالا مشکلتون چیه؟ گفت: آبریزش بینی دارم!
۶. خانمه گفت: این داروها که نوشتین برای بارداری مشکل نداره؟ گفتم: چند ماهتونه؟ گفت: باید هشت روز دیگه پریود بشم!
۷. پزشک یکی از روستاها طرحش تموم شد و رفت و یه خانم دکتر گذاشتن به جاش که متولد همون روستا بود اما خانم دکتر یه روز اونجا بود و دیگه نرفت. روز بعدش منو فرستادن اونجا، به یکی از پرسنل گفتم: چرا خانم دکتر دیگه نیومد؟ گفت: دیروز کلا سیزده تا مریض داشتیم، خانم دکتر با بیشترشون فامیل دراومد مجبور شد ویزیت نه نفرشونو خودش حساب کنه!
۸. به خانمه گفتم: یه آمپول دگزامتازون براتون مینویسم. گفت: میگن عوارض داره. گفتم: آره اما نه برای یه دونه برای کسی که مرتب بزنه. گفت: خب من هم یه دونه ده سال پیش زدم!
۹. خانمه که بچه پنجاه روزه شو آورده بود گفت: فقط آزیترومایسین بهش میفته بقیه شونو هرچقدر بهش دادم خوب نشده!
۱۰. (۱۸+) به خانمه گفتم: جلوگیری از بارداری هم دارین؟ گفت: آره هر شب که س.ک..س داریم دوتا قرص LD میخورم!
۱۱. به خانمه گفتم: چربی تون بالاست، باید حداکثر دویست باشه الان چهارصده. گفت: اون وقت تا چند جا داره که بالاتر بره؟!
۱۲. نسخه خانمه رو که نوشتم یه بسته قرص لووتیروکسین گذاشت روی میز و گفت: از این قرصهای تیروئید هم برام بنویس، قرص کم کاریه ها اشتباه ننویسی!
پ.ن۱: انشاءالله ادامه سفرنامه در پست بعدی.
پ.ن۲: قرار بود توی پست قبل عکس چوروتمه را بگذارم که یادم رفت شرمنده. این هم عکسش.
پ.ن۳: به پیشنهاد بعضی از دوستان waze رو نصب کردم اما اصلا نتونستم باهاش کار کنم و نهایتا حذفش کردم. بخصوص که با سرچ اسمش شصتادتا اپلیکیشن با اون اسم پیدا شد!
پ.ن۴: عسل بهم میگه: بابا! یه چیزی برای من میخری؟ میگم: چی میخوای بابا؟ میگه: میخوام یه خونه اینجا داشته باشیم یه خونه هم اونجا بخریم که بابابرفی کادو میاره زمستونها بریم اونجا!
سلام
۱. داشتم مریض میدیدم که صحبت دو نفر از پشت در به گوشم خورد، یکیشون داشت به اون یکی میگفت: باز هم این دکتره است که میپرسه آمپول میخواین یا کپسول؟ یعنی چه؟ این اگه دکتره باید همون چیزی که خودش تشخیص میده بنویسه..... چند دقیقه بعد همون مرد اومد توی مطب، بهش گفتم: آمپول میزنین یا کپسول بنویسم؟! گفت: آمپول میزنم. چند دقیقه بعد همراهش برگشت توی مطب و گفت: بی زحمت به جاش کپسول بنویسین میگه میترسم آمپوله رو بزنم!
۲. خانمه گفت: من هیچوقت دارویی که دکتر ننوشته باشه نمیخورم، حالا بی زحمت برام سه بسته از اون کپسول سبز و خاکستری ها بنویس با یکی از اون شربتها که روش عکس ریه داره!
۳. برای یه دختر حدودا پونزده ساله نسخه مینوشتم، یه دفعه گفت: منو یادتونه؟ گفتم: نه. گفت سه سال پیش یه روز اینجا بودین با مادرم اومدیم پیشتون، پدرم سرطان داشت، مادرم گفت بیایین توی خونه ببینینش اگه لازمه ببریمش بیمارستان، شما هم اومدین خونه یه نگاه کردین گفتین دیگه فایده نداره آخر عمرشه. یه چیزهایی یادم اومد و گفتم: خب؟ گفت: حق با شما بود، چند ساعت بعد بابام مرد خوب شد به حرفتون گوش دادیم الکی کلی پول بیمارستان ندادیم!
۴. دختره با فرم ثبتنام مدرسه اومد، گفتم: خودتون هیچ ناراحتی ندارین؟ گفت: نه در حال پر کردن فرم گفت: راستی من حساسیت فصلی دارم، توی فرمش نوشتم. گفت: حالا اون قدر هم شدید نبود چرا نوشتین؟!
۵. سوار ماشین اداره شدم و طبق عادت همیشگی اول کمربند ایمنیو بستم. راننده گفت: تو چرا همیشه کمربندتو میبندی؟ ما هم عادت میکنیم!
۶. به مرده گفتم: آمپول میزنین یا کپسول بنویسم؟ گفت: هردوشونو بنویس نترس پولشونو میدم!
۷. نسخه خانمه رو که نوشتم گفت: چند بسته قرص خواب هم برام بنویس، چهارتا بسته هم رانیتیدین و سه بسته هم کپسول. از در مطب که میرفت بیرون گفت: من که از این دکترترم بیشتر دارو نوشتم تا این!
۸. نسخه پیرزنه رو که نوشتم گفت: دستت درد نکنه من از بالا خدا رو دارم از پایین هم تو رو!
۹. (۱۴+) خانمه گفت: دیشب اون قدر دستم درد میکرد که نمیتونستم شلوارمو بکشم بالا!
۱۰. مرده داشت موقع شرح حال گفتن کلی آسمون و ریسمون به هم میبافت و وسط حرفهاش یکدفعه گفت: آخه بگو به دم خروس برقصم یا به نوک خروس؟!
۱۱. به مرده گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: من توی تصمیم گیری هام حالت بچه بچه ای دارم!
۱۲. مرده دفترچه خانمشو آورد و گفت: براش یه آزمایش حاملگی بنویس از دیروز استفراغ داره!
پ.ن۱: نمیدونم اگه زودتر میفهمیدم تبریز سال آینده پایتخت گردشگری جهان اسلامه امسال میرفتیم یا همون سال دیگه؟ گرچه تصادفا زمانی به استانبول رفتیم که پایتخت فرهنگی اروپا بود و هیچ اتفاق خاصی هم نیفتاد (سال ۲۰۱۰)
پ.ن۲: بعد از کلی برنامه ریزی من برای سفر آنی وارد صحنه شد و کل برنامه ریزی منو به هم ریخت، ازجمله بعد از یک شب رزرو هتل در مسیر رفت و چند شب توی تبریز (اون هم کمتر از برنامه ریزی من) اجازه رزرو هتل توی شهرهای دیگه رو بهم نداد و گفت هرجا که شد میخوابیم! من که مشکلی ندارم میترسم بچه ها اذیت بشن.
پ.ن۳: برای این که بتونیم از پل روی دریاچه ارومیه رد بشیم ناچار شدم شهر زیبای مهابادو از برنامه سفرمون حذف کنم. امیدوارم توی یه فرصت دیگه بتونیم مهابادو هم ببینیم.
پ.ن۴: فردا (پنجشنبه) ظهر بعد از برگشتن از سر کار راهی میشیم. احتمالا جواب کامنتهای این پستو با تاخیر خواهید دید.
پ.ن۵: چند نفر از دوستان رسماً اعلام کردند که بعد از مدتها به وبلاگستان برمیگردن و من هم توی وبلاگم نوشتم اما فقط یه پست گذاشتن و باز ناپدید شدن. باز هم گلی به گوشه جمال دوست قدیمی دکتر دلژین دندان پزشک که بی سروصدا برگشته و داره توی وبلاگش مینویسه.
پ.ن۶: به عسل میگم: این همه الکی آبو باز نگذار بابا آب کمه. میگه: نه بابا توی دریا پر از آبه!
سلام
۱. (ویژه گروه پزشکی) پیرزنه با فشار خون بالا اومد و گفت: یه سرم برام بنویس. گفتم: برای فشار بالا که سرم نمیشه نوشت. گفت: پس چرا چند روز پیش خانم دکتر.... برام نوشت؟ چند ساعت بعد یکی دو تا مریض دیگه با همین وضعیت اومدن. چند روز بعد که خانم دکترو دیدم پرسیدم: شما برای فشار خون بالا سرم میدین؟ گفت: آره من حال این که صبر کنم و فشارو کم کم بیارم پایین ندارم، یه سرم نیترو براشون میگذارم و خلاص!
۲. خانمه با دخترش اومده بود و گفت: چند روزه که پاهام ذق ذق میکنه. نسخه شو که نوشتم دخترش گفت: پاهای من هم چند روزه که ذوق زده میشه!
۳. داشتم توی یه درمونگاه روستایی مریض میدیدم که تلفن درمونگاه زنگ خورد. یکی از پرسنل درمونگاه گوشیو برداشت و صحبت کرد و بعد بهم گفت: خانم دکتر.... از روستای همسایه بود که زنگ زد و گفت: اونجا چه خبر شده؟ گفتم: هیچی چطور؟ گفت: الان یه مریض از روستای شما اومد، گفتم چرا همون جا نرفتی دکتر؟ گفت رفته بودم، یکدفعه دکتر با آقای..... (مسئول پذیرش اونجا) دعواش شد و ول کرد و رفت! (جالب تر اینکه اون مسئول پذیرش اون موقع کربلا بود!)
۴. مسئول آزمایشگاه درمونگاه بهم گفت: خانمه بود که امروز براش آزمایش ادرار نوشتین. گفتم: خب؟ گفت: بهش یه لوله آزمایش دادم تا بهم نمونه بده، گفت بی زحمت اسممو از روی لوله بکنین. گفتم چرا؟ گفت آخه اسمم فاطمه است میترسم نجس بشه!
۵. درمونگاه وحشتناک شلوغ بود، مجبور شدم زمان گرفتن شرح حال و معاینه رو کم کنم و سریعتر مریضهارو رد کنم. خلوت که شد خانم مسئول داروخونه صدام کرد و گفت: دکتر امروز ترکوندین، البته منو! (این که مثبت نمیخواست، میخواست؟!)
۶. خانمه گفت: بچه ام از دیشب سرفه میکنه، گفتم: گلوش هم درد میکنه؟ گفت: یعنی دیگه گلوشو هم نمیخوای ببینی؟!
۷. نسخه بچه رو که نوشتم مادرش گفت: ببخشید آقای دکتر! برای این که از آمپول زدن نترسه گاهی یه نیدل خالیو الکی میکنم توی پاش طوری نیست؟!!
۸. به پیرمرده گفتم: الان کجاتون درد میکنه؟ گفت: میخواین بگم کجام درد نمیکنه؟ کمتر طول میکشه!
۹. یه زن و شوهر نابینا اومدن پیشم، مرده گفت: دیروز از قم برگشتیم ولایت حالا سرما خوردیم. خانمه گفت: رفته بودیم به دخترم سر بزنیم، دخترم ماشاءالله خیلی زرنگه، تونست بره جامعه الزهرای قم. اما پسرم فقط توی حوزه همین جا تونست قبول بشه!
۱۰. خانمه اومد توی مطب، دست یه دختر سه چهار ساله هم توی دستش بود و گفت: دخترم سرما خورده. گفتم: بیا روی صندلی بشین گلوتو ببینم آفرین دختر خوب. یکدفعه یه دختر هفده ساله که پشت سر خانمه ایستاده بود اومد و نشست روی صندلی!
۱۱. به خانمه گفتم: بچه تون سابقه هیچ بیماری نداره؟ گفت: نه گوشیو گذاشتم روی سینه اش که یه سوفل (صدای غیر طبیعی قلب) واضح به گوشم خورد. به خانمه گفتم: قلبش یه صدای اضافه داره، گفت: چیزی نگفتم ببینم خودت میفهمی؟!
۱۲. به مرده که با درد پا اومده بود گفتم: وقتی که راه میرین درد پاتون بیشتر میشه؟ گفت: من همیشه با ماشین میرم سر کار و برمیگردم!
پ.ن۱: این هم تصویری از خلاصه سوتی های بیماران که سر کار مینویسم، به درخواست یکی از دوستان.
پ.ن۲: با کلی جستجو توی اینترنت درباره شهرهای مختلف آذربایجان شرقی و غربی یه برنامه برای سفر نوشتم و میخواستم برم سراغ رزرو هتل که متوجه یه نکته شدم. طبق برنامه ریزی من ما تقریباً همه این دو استانو دور میزدیم بدون اینکه حتی یک بار هم چشممون به دریاچه ارومیه بیفته! ظاهرا باید یه تجدید نظر توی این برنامه داشته باشم. بخصوص با این وضعیت این دریاچه.
پ.ن۳: عسل تبلتشو بهم میده و میگه: هرکاری که میکنم نمیتونم این مرحله بازیو برم، برام میری؟ اون مرحله رو براش میرم و تبلتشو میدم بهش. میگه: ممنون، من اگه این بابا رو نداشتم هیچوقت نمیتونستم این مرحله رو رد کنم!
بعدنوشت: با عرض پوزش از دوستان گرامی مصی، لادن و مهرسا به دلیل حذف کامنتهاشون. فکر میکنم خودشون هم بهم حق میدن. ضمنا کامنت دوست گرامی samira هم به درخواست خودشون و برخلاف میل باطنی خودم تایید نشد.
سلام
۱. به مرده گفتم: بفرمایید. گفت: من وقتی میرم جلو کولر سردم میشه وقتی میرم زیر پتو گرمم میشه!
۲. خانمه با بچه اش اومدند توی مطب و دوتا دفترچه گذاشتند روی میز، گفتم: بفرمایید. گفت: دفترچه رویی رو بردار ببینم مال کدوممونه تا مشکلشو بگم!
۳. دوتا پیرمرد توی یه درمونگاه روستایی به هم رسیدن و شروع به صحبت کردن، یکیشون به اون یکی گفت: ببین شورای ده چقدر بی عرضه است که نمیتونه یه بیمارستان صد تختخوابی اینجا بسازه!
۴. خانمه گفت: دیدم بچه ام سرما خورده آوردمش، حالا اومدیم پیش دکتر سرماخوردگی؟!
۵. خانمه گفت: بچه ام آبریزش بینی داره ولی نمیتونه آبشو بده بیرون!
۶. بخشی از صحبت من با یه پیرزن:
- دارو چیزی خوردین؟
- بله
- چی خوردین؟
- برای چی؟
- برای سرماخوردگی
- آره هروقت سرما میخورم دارو میخورم
- امروز چیزی نخوردین؟
- نه هنوز ناشتام!
-......
۷. (۱۸+) چوب آبسلانگو گذاشتم روی زبون مرده که گفت: نترس دکتر بکن تو!
۸. نسخه پیرزنه رو که نوشتم گفت: چندتا کپسول هم بنویس. چند دقیقه بعد برگشت و گفت: این کپسول ها مال منه یا اونی که گفتم براش بنویسی؟!
۹. (۱۶+) پیرزنه گفت: دفترچه مو مهر کن میخوام برم پیش متخصص. گفتم: پیش کدوم دکتر میرین؟ گفت: من همیشه زیر دکتر گوش و حلق و بینیم!
۱۰. (۱۸+) ساعت حدود یازده شب یه زن و شوهر اومدن توی مطب و مرده گفت: ما مسافریم، حالا توی راه حال خانمم بد شد دیدیم اینجا درمونگاه هست اومدیم. نسخه خانمه رو نوشتم و رفتند. از مطب که اومدم بیرون دیدم مسئول پذیرش داره از خنده پیچ و تاب میخوره، گفتم: چیه؟ گفت: فامیل خانمه رو دیدین؟ گفتم: آره تا حالا این فامیلو ندیده بودم. گفت: توی زبون محلی ما این کلمه یعنی کسی که سوراخ ک...ش تنگه!
۱۱. خانمه دخترشو آورده بود و پسرش هم که چند سال از دختره کوچیک تر بود اومد توی مطب. گفتم: آمپول میزنین؟ دختره گفت: نه. پسره گفت: من وقتی اندازه تو بودم آمپول میزدم!
۱۲. توی درمونگاه یه روستا بودم که روز قبل نماینده مجلس اومده بود اونجا بازدید. مرده گفت: دیروز به نماینده گفتم اینجا هیچ امکاناتی نداره. جای کوچیکی هم نیست، اینجا با.... و..... (روستاهای تابعه) بیست میلیون نفر جمعیت داره!
پ.ن۱: من این خاطراتو به ترتیب از روی خلاصه ای که نوشتم مینویسم، نمیدونم چرا این همه مثبت دار پشت سر هم اومد شرمنده!
پ.ن۲: پس از مذاکرات فشرده با آنی قرار شد سفر امسال داخلی باشه. به جایی که تا به حال هیچکدوممون نرفتیم. به این ترتیب اگر اتفاق خاصی نیفته از آخرین روزهای مرداد تا نخستین روزهای شهریور میهمان هموطنان عزیز آذربایجانی خواهیم بود.
پ.ن۳: تولد عسلو گرفتیم و امروز هم آنی اسمشو برای پیش دبستانی نوشت. برام جالبه که عسل چطور از رفتن به پیش دبستانی خوشحاله در حالی که همین چند ماه پیش به آنی گفته بود: میشه به خدا بگی من همین قدری بمونم و بزرگتر نشم؟!
سلام
۱. خانمه گفت: وقتی به این طرف گردنم دست میزنم اون طرف گردنم درد میگیره و در حال فشار به گردنش به من میگفت: ببین!
۲. خانمه گفت: فقط سمت چپ سینه ام نفس تنگی داره!
۳. به خانمه گفتم: حالت استفراغ هم دارین؟ گفت: حالت استفراغ نه ولی تهوع دارم!
۴. به بچه گفتم: گلوت درد میکنه؟ گفت: نه. مادرش گفت: من که میدونم چون از شربت میترسی میگی درد نمیکنه!
۵. مرده گفت: اون روز که اومدم اینجا شما نبودین، اون خانم زنه بود!
۶. پیرزنه گفت: شبها که میخوابم، گوشم تا دو ساعت میگه جیر جیر بعدش تا صبح میگه وور وور!
۷. خانمه گفت: دیشب یه دونه استامینوفن کدئین هم خوردم ولی سرم بهتر نشد. گفتم: دیگه استامینوفن کدئین توی خونه دارین؟ گفت: نه دخترم یکی بهم داد و گفت: دیگه به من چه اگه بیشتر میخوای برو دکتر!
۸. درحال نوشتن نسخه پیرمرده بودم که گفت: دختر خودم هم پزشک عمومیه اما اینجا نیست، ازدواج کرد و رفت شمال، دلش بردش شمال، گفتم: به سلامتی. چند دقیقه بعد که از مطب اومدم بیرون دیدم داره به مسئول داروخونه میگه: به دکتر گفتم دخترم هم پزشکه ولی اینجا نیست، دکتر گفت: پس کجاست؟ گفتم: ازدواج کرد و رفت شمال. دکتر گفت: آقای..... چرا شمال؟ گفتم: دیگه دلش بردش کاریش نمیشد کرد!
۹. به خانمه گفتم: سرفه هاتون خلط هم داره؟ گفت: آدم از کجا باید بفهمه که سرفه اش خلط داره؟!
۱۰. به مرده گفتم: وقتی نفس میکشین درد سینه تون بیشتر میشه؟ گفت: آفرین! چه سوال خوبی پرسیدی!
۱۱. چوبو گذاشتم روی زبون بچه و چراغ قوه رو روشن کردم که شروع کرد به کشیدن نفس عمیق توی صورتم!
۱۲. (۱۴+) به پیرمرده گفتم: شبها هم پاتون درد میگیره از خواب بیدارتون کنه؟ گفت: چی؟ شلوارمو دربیارم؟!
پ.ن۱: اخیرا یکی از همدوره های دانشگاه بعد از چند سال کار در سیستان و بلوچستان و کردستان و خوزستان برگشته ولایت. بهش گفتم: یه سر هم میرفتی خراسان که بتونی قسم بخوری در چهار گوشه کشور کار کردی! (خودم هم میدونم بالاتر از کردستان هم استان داریم اما ایشون اونجا کار نکرده بودند، جهت اطلاع!)
پ.ن۲: آنی یه جفت جوراب بهم نشون میده و میگه اینو فلانی دو سال پیش برای تولد عسل براش آورده ولی هنوز براش بزرگند! عسل میگه: چه جوراب خوشگلی نگهش دارین وقتی کوچیک شدن میپوشمشون!
سلام
۱. به خانمه گفتم: قبلا هم این طور میشدین؟ گفت: این طور میشدم ولی دیگه این طور نمی شدم!
۲. مرده گفت: توی دو برگ دفترچه ام برام آزمایش بنویس یکی آزمایش تیروئید یکی هم آزمایش کامل. وقتی نوشتم گفت: حالا میشه هردوشونو با هم برم؟!
۳. در تمام مدتی که داشتم از مادر بچه شرح حال میگرفتم و بعد در تمام طول معاینه و نوشتن نسخه بچه در حال گریه کردن و جیغ زدن بود، اما هرطور که بود تحمل کردم. مادره بلند شد و در حال بیرون رفتن از مطب به بچه اش گفت: حالا دیدی دکتر چه مهربونه؟ الهی قربونت بره!
۴. خانمه گفت: برام استامینوفن هم بنویسین. چند دقیقه بعد برگشت و گفت: از اینها که توی خونه دارم، از اونها میخوام که روشون نوشته ضد درد ضد تب!
۵. خانمه گفت: اگه به بچه ام شیاف بزنم بعد شربت کوآموکسی کلاو بدم خطرناک نیست؟!
۶. خانمه گفت: از وقتی بادمجون خوردم صورتم ورم کرده بگو مگه دلت درد میکرد که بادمجون خوردی؟!
۷. نسخه خانمه رو که نوشتم گفت: این وزنه سالمه؟ گفتم: نمیدونم من اولین روزه که اومدم اینجا. گفت: پس اگه راست میگی بگو ببینم اسم آمپول ضد استفراغ چیه؟!
۸. پیرزنه به محض نشستن روی صندلی گفت: من تازه از کربلا اومدم. گفتم: خب؟ گفت: سلامت باشید خیلی ممنون!
۹. کارمون تموم شد و با بقیه پرسنل سوار ماشین شدیم تا برگردیم خونه. دو نفر از پرسنل شروع کردند به زبان محلی با هم صحبت کردن، نمیدونم چی گفتند که یهو راننده بهشون گفت: حواستون باشه دکتر هم.... میفهمه. اون دوتا گفتند: واقعا؟ راننده گفت: خب انگلیسی زبون بینالمللیه دیگه، کسی که بلد باشه یعنی همه زبونهارو میفهمه!!
۱۰. به پیرزنه گفتم: فشارتون هفدهه. گفت: وای چقدر رفته بالا، همیشه شونزده بود!
۱۱. توی یه درمونگاه شبانهروزی بودم یکی از پرسنل گفت: دیشب دکتر.... اینجا بود، بعد از خوردن غذا گفت: یه کاری هم بگین تا من انجام بدم، البته کاری که در شان من باشه، بهش گفتم: برو چایی بریز!
۱۲. توی یه درمونگاه روستایی بودم، یکی از پرسنل درمونگاه از بیرون اومد تو و به راننده گفت: الان یه پسر سر ماشینتون بود، راننده رفت و برگشت و گفت: یه مقدار پول توی ماشین داشتم، حالا نیستن. همون پرسنل گفت: من آدرس خونه پسره رو بلدم. به راننده آدرس داد و او هم رفت. چند دقیقه بعد و پیش از برگشتن راننده پسره اومد توی درمونگاه و گفت: من پول کیو برداشتم؟ به فلان و بهمان قسم که من پولی برنداشتم اما اگه میگین من برداشتم باشه این هم بیست هزار و صد تومن اندازه پولی که ازش برداشتن!
پ.ن۱: و باز هم یه سلام و خداحافظی دیگه! همزمان با کامنت خانم مریم در پست قبلی و اعلام برگشت به وبلاگستان خانم امی پست خداحافظی گذاشتن! خوب یادمه چند بار به دلایل مختلف براشون کامنت خصوصی گذاشتم و هربار به طور کامل منو راهنمایی کردن. منتظر بازگشت ایشون خواهیم بود.
پ.ن۲: نمیدونم یادتونه یا نه؟ چند پست پیش بود که نوشتم خوشبختانه بعد از مدتها خوردن دارو تونستم قطعشون کنم. چند هفته پیش یه کنگره علمی توی ولایت درباره مشکلی که من داشتم برگزار شد، توی وقت استراحت رفتم سراغ دو نفر از متخصصینی که از تهران اومده بودند و وضعیت خودمو براشون گفتم. متخصص اول گفتند تو اصلا نیازی به خوردن دارو نداشتی چرا بهت دارو دادن؟! و نفر دوم گفتند چرا اینقدر زود دارو رو قطع کردی؟ باید تا چند سال دارو میخوردی! فکر کنم بهتره به پزشک خودم اعتماد کنم و طبق دستورش چند روز دیگه برای چک آپ برم پیشش.
پ.ن۳: عسل میگه: بابا یه چیزی بهت میگم اگه دوست داشتی به مامان بگو اما به عماد نگیا آخه قبلا خودم بهش گفتم!
سلام
۱. بهورز باسابقه یکی از خونه های بهداشت گفت: از وقتی این چبلسی رو برامون آوردن کارمون بیشتر شده. گفتم: چبلسی؟ گفت: آره دیگه همین کامپیوترو میگم زبونم نمیگرده هی بگم کامپیوتر میگم چبلسی!
۲. جواب سونوگرافی خانمه رو دیدم و گفتم: کلیه راستتون کیست داشته. گفت: به من گفتن هر دو طرف کیست دارم، با دقت نگاه کن!
۳. (۱۳+) برای مرده نسخه نوشتم، رفت داروخونه و اومد و گفت: این خانمه که توی داروخونه است میگه من اون وسطیو ندارم حالا چکار کنم؟!
۴. خانمه گفت: چند روزه اسهال گرفتم. گفتم: الان شکمتون روزی چند بار کار میکنه؟ گفت: دو سه بار. گفتم: قبلا روزی چند بار کار میکرد؟ گفت: سه چهار بار!
۵. خانمه گفت: اون قدر تب دارم که وقتی بچه ام پیشم میخوابه فکر میکنم اون تب داره!
۶. برای یه بچه آمپول نوشتم، مادرش اونو برد توی تزریقات و گرفتش تا آمپولو بهش زدن، بعد به بچه گفت: درد اومد؟ بچه گفت: نه! مادرش گفت: پس چرا گریه میکنی؟ بچه گفت: از بس منو محکم گرفتی!
۷. خانمه گفت: بچه ام از دیشب مریضه ولی نتونستم با تاکسی بیارمش، گفتم: چرا نتونستین؟ گفت: چون پول میخواست!
۸. به مرده گفتم: شما نیازی به دارو ندارین، گفت: من دیگه قبض گرفتم یه چیزی برام بنویس!
۹. پسره با یکی از پرسنل درمونگاه دعواش شد و کلی فحش بالای هجده سال بهش داد و رفت، چند دقیقه بعد پدر پسره اومد و عذرخواهی کرد و گفت: پسر من هر فحشی داده با من بوده، من همه چیزهایی هستم که اون گفته! (نمیدونم واقعا میدونست پسرش چی گفته یا نه؟)
۱۰. به خانمه گفتم: بچه تون آمپول میزنه؟ بچه گفت: نه نمیزنم. مادرش گفت: اگه آمپول نمیزنی باید شربت کو آموکسی کلاو بخوری، بچه گفت: خب پس آمپول میزنم!
۱۱. پیرزنه گفت: معده ام درد میکنه، کبدم چربه، تیروئیدم کم کاره،....، فقط کلیه ام سالمه، انگار خدا یادش رفته بهش یه مریضی بده!
۱۲. مسئول داروخونه صدام کرد و گفت: امروز مسئول تزریقات مرخصیه حتی الامکان آمپول ننویس، چند دقیقه بعد صدام کرد و گفت: کلی آمپول..... تاریخ نزدیک دارم میتونی امروز بنویسیشون؟!
پ.ن۱: این پست به روح پاک روژین گرامی تقدیم میشه، چه میشه کرد؟ بالاخره زندگی ادامه داره.
پ.ن۲: بنا بر کامنت خواهر گرامی روژین، ایشون در آخرین ساعات تصمیمشونو عوض کردن و به ایران برگشتن و اینجا فوت کردن.
پ.ن۳: عسل داره یه کارتون میبینه، توی کارتون دختره پدرشو از دست میده، عسل یه نگاه به من میکنه و میگه: بابا! اگه یه نفر باباش بمیره، یعنی دیگه واقعا تا آخر عمرش بابا نداره؟!
سلام
۱. خانمه بچه شو آورده بود و گفت: توی این چند هفته که دستشو گچ گرفته نبردمش حمام تا گچش خیس نشه!
۲. خانمه گفت: دکتر قبلی یه قطره برای چشم بچه ام نوشته بود ولی چشمشو نسوزوند بی زحمت یه قطره بنویسین که چشمشو بسوزونه!
۳. خانمه گفت چندوقته بیخوابی دارم حالا یکی بهم گفته شاید دور قلبت آب جمع شده وقتی میخوابی آبش میره تو مغزت درسته؟!
۴. خانمه گفت زنبوری که بچه مو نیش زد کشتم و آوردم تا ببینین!
۵. داشتم مریض میدیدم که یه نفر اومد توی مطب و گفت یه مریض بدحال دارم نمیتونه از ماشین پیاده بشه میایی توی ماشین ببینیش؟ رفتم دم ماشین و دیدم یه پیرمرد نشسته عقب ماشین. گفتم خب مشکلشون چیه؟ مرده گفت چند شبه که خوابش نمیبره!
۶. نسخه پیرزنه رو که نوشتم گفت چندتا قرص فشار هم برام بنویسین. گفتم دیگه چیزی نمیخواین؟ گفت دیگه چی دارین؟!
۷. پیرمرده موقع بیرون رفتن از مطب گفت قدر جوونیتو بدون، هرچند تو هم جوون روغن نباتی هستی!
۸. زخم یه مریضو دیدم و گفتم این قسمتش بخیه نمیخواد ولی اون یکی باید بخیه بخوره. گفت حالا خداییش چیزی میفهمی یا الکی یه چیزی میگی؟!
۹. خانمه گفت برای بچه ام سفیکسیم گرفتم اما اگه شما چیز دیگه ای صلاح میدونین براش بنویسین اما فقط سفیکسیم بهش میفته!
۱۰. خانمه گفت آمپول بهتر نبود برام بنویسین؟ گفتم نه گفت خب طوری نیست آخه یه نفر میگفت آمپول مضره!
۱۱. یه نفرو با عقرب زدگی آوردند. گفتم عقربه چه رنگی بود؟ همراهش یه شیشه از جیبش آورد بیرون و گفت ایناهاش آوردیمش. نسخه رو که نوشتم همراه مریض گفت حالا اسم این چیه؟!
۱۲. خانمه پسرشو با سرفه آورده بود و گفت از وقتی از این قلیون های ماه عسل میکشه این طور شده!
پ.ن۱: این خاطرات از خیلی وقت پیش توی نوبت بودند درحدی که چندتاشونو هرچقدر از روی یادداشتم خوندم یادم نیومد جریان چی بود؟! عوضش مدتیه که تعداد سوتی های مریض ها خیلی کم شده.
پ.ن۲: عسل داره گوشه اتاق با عروسکش بازی میکنه. من و آنی هم این طرف اتاق درباره خریدن یه وسیله صحبت میکنیم. آنی میگه ولش کن گرونه مگه پول علف خرسه؟ عسل از اون طرف داد میزنه: «به بابای من نگو خرس»!
پ.ن۳: روز مرد بر همه دوستان عزیز مبارک