سلام
۱. نسخه بچه رو که نوشتم مادرش گفت: خب دیگه پاشو بریم. بچه گفت: پس مهر؟ مادرش گفت: پاشو بریم هردفعه باید آبرومو ببری! گفتم: چی میخواد؟ گفت: هیچی هربار میارمش دکتر تا مهر دکترو نزنه کف دستش از جاش بلند نمیشه!
۲. (۱۸ +) یکی از راننده های شبکه بهم گفت: مدتیه که یکی از دوستانم میل جنس.یش به شدت کم شده. دارو داره؟ براش دارو نوشتم که براش ببره. یکی دو هفته بعد بهش گفتم: مشکل دوستت حل شد؟ گفت: چند روز از داروهاتون خورد. یه روز با خانمش توی ماشین بوده که میبینه میل جنس.یش داره برمیگرده، پا رو میگذاره روی گاز زودتر برن خونه که سر یه پیچ ماشینو چپ میکنه الان چند روزه که خانمش توی بیمارستانه!
۳. خانمه دخترشو آورده بود و گفت: گلوش درد میکنه طوری نیست آب گرم غرغره کنه؟!
۴. مرده گفت: این آزمایشو چند ماه پیش برام نوشتین اما هربار یه دکتر دیگه اینجا بود دیگه شمارو ندیدم که نشونتون بدم!
۵. (۱۶+) خانمه گفت: بین دو تا سینه هام قارچ زده روم نمیشه بهتون نشون بدم. گفتم: هیچ جای دیگه ای از بدنتون مثل اون قارچ نیست که بهم نشون بدین؟ گفت: روی دست شوهرم هست!
۶. خانمه گفت: دفترچه شوهرمو هم آوردم یه مقدار دارو براش مینویسین؟ گفتم: نه تا کسیو نبینم که نمیشه توی دفترچه اش دارو بنویسم. گفت: خب بیا توی دفترچه من براش بنویس!
۷. نسخه خانمه رو که نوشتم گفت: یه آزمایش تیروئید هم برام بنویسین فردا برم. بعد که داشت از مطب میرفت بیرون گفت: حالا فردا خودم هم باید بیام؟!
۸. خانمه جواب آزمایش قندشو نشونم داد و گفت: دیروز اومدم اینجا فشارمو گرفتن اما برای اطمینان فرستادنم آزمایش!
۹. مرده اومد توی مطب یه اورژانس شبانهروزی و گفت: ببخشید شما اینجا مریض اورژانسی هم میبینید؟!
۱۰. نسخه بچه رو که نوشتم مادرش گفت: حالا طوری نیست این داروهارو بهش بدم؟!
۱۱. داشتم فشار پیرمرده رو میگرفتم که به همراهش گفت: الان میگه فشارت دوازدهه، علت مریضیت پیریه!
۱۲. خانمه گفت: چرا هی دکتر اینجا عوض میشه؟ تا یه دکتر میاد درد مردمو بشناسه میره. بعد نشست روی صندلی و گفت: حالا اول فشارمو بگیر، بعد هم این قرصهارو برام بنویس تموم شدن هرماه میام میدم به دکترها برام بنویسن!
پ.ن۱: خبری که منتظرش بودم رسید اما اصلا خبر خوبی نبود. چندروز اول عید حالم حسابی گرفته بود.
پ.ن۲: کتاب های سینوهه و ادامه سینوهه را هم خوندم. ادامه سینوهه اصلا به پای کتاب اصلی نمیرسید و من احساس کردم این کتابو فقط برای اونهایی نوشتن که اعتراض داشتن به این که ماجراهای کتاب سینوهه در زمان حضرت یوسف بوده و چرا اسم ایشونو توی کتاب ننوشته؟ ظاهرا همه کار کرده بودند تا یه پیامبرو هم وارد کتاب کنند!
پ.ن۳: دارم فوتبال نگاه میکنم. به عسل میگم: میخوای تو هم نگاه کنی؟ میگه: باباها همه شون فوتبال نگاه می کنن، اما مامانا که فوتبال نگاه نمیکنن!
سلام
۱. فشار خون خانمه پایین بود. همراهش گفت: خوبه بهش آب قند هم دادم و فشارش هنوز پایینه. گفتم: گفتین چی بهش دادین؟ آب قند؟ گفت: آره! یه قاشق بهش دادم خورد!
۲. خانمه نسخه شو گرفت و برگشت توی مطب و گفت: ببخشید مگه شما سه قلم دارو توی دفترچه ام ننوشتین؟ گفتم: بله چطور؟ گفت: داروخونه تون فقط این سرمو بهم داد و این شربت و این قرصهارو!
۳. خانمه گفت: دیروز اومدم اینجا یه دکتر دیگه اینجا بود گفت زود برو سونوگرافی من هم رفتم. گفتم: خب حالا جوابشو بدین ببینم. گفت: توی اون یکی کیفم بود نیاوردمش!
۴. نسخه پسره را که نوشتم گفت: سردرد هم دارم. گفتم: خب چندتا مسکن هم براتون مینویسم. گفت: مسکن که فایده نداره. برای سردردم یه چیز درمان کننده بنویس!
۵. به خانمه گفتم: اسهال هم دارید؟ گفت: اسهال که نه، تقریبا نیمه اسهاله!
۶. برای مرده آزمایش مدفوع نوشتم. گفت: حالا برم از مسئول آزمایشگاه نمونه بگیرم؟!
۷. خانمه گفت: سرفه ام مثل غذایی که ته میگیره خشکه!
۸. مسئول پذیرش درمونگاه با یه جعبه شیرینی اومد سر کار. گفتم: مبارکه، شیرینی چیه؟ گفت: دیشب قرار بود بیان بله برون دخترم. پیش از این که بیان سر یه موضوعی باهاشون دعوامون شد دیگه نیومدن. شیرینی ها موندن روی دستمون!
۹. خانمه گفت: چندتا قرص استفراغ هم برام بنویس قراره بریم مسافرت!
۱۰. پیرزنه گفت: چند ماه پیش جراحی کردم. چند روز پیش دیدم سر یه نخ بخیه از جای عملم اومده بیرون قیچیش کردم حالا توی پوستم میخاره!
۱۱. یکی از هموطنان عزیز ترک زبانو میدیدم که فارسی بلد نبود. یه سوال ازش پرسیدم که همراهش براش ترجمه کرد و مریض گفت: یوخ. همراهش گفت: دکتر! میگه یوخ!
۱۲. پیرزنه یه پلاستیک پر از دارو از کیفش درآورد و گفت: دیدم عید نزدیکه گفتم بیام خرید عید!
پ.ن۱: نمیدونم چرا اما مدتیه تعداد سوتی های مریضها خیلی کمتر شده بخصوص سوتی های خفن! از یه طرف خوشحالم که سطح فرهنگ مردم ولایت بالاتر رفته از طرف دیگه اگه وضع همین طور پیش بره شاید در اینجا تخته بشه!
پ.ن۲: همون طور که یکی دو پست پیش گفتم، وقتی دیدم خوندن من با این مشغله کاری عملا به درد امتحان تخصص نمیخوره فعلا بی خیالش شدم و شروع کردم به خوندن کتابهای غیر درسی که از چند سال پیش مونده بودند. اول کتاب سینوهه کاهن اعظم مصر رو خوندم که اواسط کار از روی کنجکاوی اسم نویسنده اش (جویس پترایر) را توی اینترنت سرچ کردم و به جز این کتاب ( اون هم فقط توی اینترنت فارسی) چیزی ازش پیدا نکردم. حتی این کتاب توی ویکی پدیا هم نبود و همین طور توی کتاب های تنظیم کننده مشهورش (میکا والتاری) بعد از اتمام اون هم کتاب سینوهه پزشک مخصوص فرعون را شروع کرده ام و دارم ازش لذت میبرم. بعدش هم نوبت کتاب ادامه سینوهه است.
پ.ن۳: قراره تا دو سه روز دیگه یه خبر بهم برسه که ممکنه خیلی خوب باشه یا خیلی بد! امیدوارم که خوب باشه! (یکی نیست بگه تو که قشنگ توضیح نمیدی خب اصلا همینو هم ننویس!)
پ.ن۴: سی دی روی ماشینو روشن میکنم و صدای یه آهنگ رپ (از ترانه های محبوب عماد) بلند میشه. عسل میگه: بابا! ردش کن بره بعدی این آهنگش پسرونه است!
پ.ن۵: به احتمال قوی این آخرین پست من در سال نود و چهار خواهد بود. امیدوارم این سال برای همه سال خوبی بوده باشه و سال آینده از امسال هم بهتر باشه. ضمنا امیدوارم چهارشنبه سوری هم خوش گذشته باشه. فراموش نکنیم که چهارشنبه سوری جشن پریدن از روی آتشه نه انفجار ترقه.
سلام
۱. به خانمه گفتم: بفرمایید. به شوهرش گفت: تو برو بیرون روم نمیشه جلو تو بگم. بعد که شوهرش رفت بیرون گفت: سوزش ادرار دارم!
۲. پیرزنه گفت: برام آزمایش قند بنویس. گفتم: فقط قند؟ گفت: بله. فرداش که جواب آزمایشو آورد گفت: چربی ندارم؟ گفتم: شما که گفتید فقط قند. گفت: خب مگه قند و چربی همیشه با هم نیستن؟!
۳. برای خانمه آزمایش قند نوشتم. گفت: آزمایش قند که بگیرم حتی اگه قند بالا باشه هم نشون میده؟!
۴. نسخه پیرمرده را که نوشتم گفت: من گاهی اوقات تریاک هم میکشم نصیحتی براش نداری؟!
۵. خانمه دفترچه بیمه روستایی دخترشو بهم داد و گفت: همه برگه هاشو برای متخصص مهر کن. گفتم: برای چی؟ گفت: دانشگاه قبول شده میخواد بره خوابگاه. میخواد هروقت اونجا مریض شد بره پیش متخصص!
۶. ) ۱۸+( نصف شب بود که یه زن و مرد جوون اومدن توی درمونگاه. مرده بیرون ایستاد و زنه اومد تو و بعد از کلی این طرف و اون طرفو نگاه کردن گفت: ببخشید ما الان توی خونه با هم س.ک..س داشتیم. اونقدر سرعتش زیاد بود که بالاخره ک.آن.دو.مش دراومد و افتاد اون تو!
۷. داشتم یه بچه سرماخورده رو معاینه میکردم که مسئول پذیرش اومد توی مطب و گفت: مسئول داروخونه میگه تا میتونی برای بچههای سرماخورده شربت اریترومایسین بنویس دیگه تاریخ ندارن. نسخه بچه رو که نوشتم مادرش گفت: برای ما که اریترومایسین ننوشتین؟!
۸.) ۱۴+( خانمه گفت: یه پماد ضد خارش خارجی هم برام بنویس. گفتم: حالا چرا خارجی؟ گفت: خب پماد داخلی نمیخوام. خارج دستگاه تناسلیم خارش داره! (نزدیک بود اون پماد بندریل که دکتر روژین توی کامنتهای پست قبل برام نوشته بود براش بنویسم!)
۹. مرده اومد و گفت: سرما خورده ام. بعد از معاینه بهش گفتم: خب، یه شربت براتون مینویسم… که مرده گفت: ببین! بیخود قرص و شربت و اینها برای من ننویس. من فقط اومدم اینجا تا یه آمپول بزنم!
۱۰. وقتی چندتا از این مریضهارو برای یکی از دوستان مجازی تعریف کردم گفت: اینها که چیزی نیست منو یه بار دونفرساعت دو صبح از خواب بیدار کردند و گفتند: ما توی عروسی بودیم از بس دست زدیم دستمون درد گرفته!
پ.ن۱: لازمه به خاطر تاخیر زیادم ازتون عذرخواهی کنم. چنین تاخیری توی این وبلاگ هیچ وقت سابقه نداشته. مطمئن باشید یه روز همه چیزو براتون توضیح میدم.
پ.ن۲: این پست از پستهای معمول کوتاه تر شد و حتی ممکنه تکراری هم توشون باشه. حقیقتش من الان ولایت نیستم. وقتی رسیدم اینجا یادم اومد برگه ای که خاطراتمو توش مینویسم نیاوردم. کلی فکر کردم تا اینهارو یادم اومد و باید مواظب باشم که بعدا اینهارو روی نوبتشون تکراری ننویسم.
پ.ن۳: به این نتیجه رسیدم که با این وضع درس خوندن شرکتم توی امتحان تخصص آینده عملا بی فایده است.
پ.ن۴: ماشینمو خودم سال ۸۶ از کمپانی (!) گرفتم و ازش راضی بودم. اما به دستور آنی عوضش کردم. اینو باید دو پست قبل مینوشتم که یادم رفت!
خداحافظ ۱۴۱!
سلام ال نود!
پ.ن۵: یک روز بعد از نوشتن پست قبل خبر نامزدی دوست گرامی مجازی خانم دکتر نفیس رو شنیدم. امیدوارم همیشه خوشبخت باشند.
پ.ن۶: رادیو ماشین روشن بود و درباره لج بازی بچهها میگفت. آنی به عماد میگفت: ببین! دقیقا داره کارهای تو رو میگه ها! عسل میگه: من که اصلا لجبازی نمی کنم. فقط میخندم!
سلام
۱. مرده اومد توی مطب و گفت این آمپول که برام نوشتین افتاد و شکست دوباره مینویسین؟ دوباره نوشتم. درحال بیرون رفتن زیر لب گفت: حالا انگار اصلا آمپولش چی بوده؟!
۲. به خانمه گفتم: بچه تون چیزی نخورده که مسموم شده باشه؟ گفت: نه! هرچیزی خورد که آورد بالا دیگه چیزی توی دلش نموند؟
۳. (14+) مرده درحال خاروندن بالای پاش از روی شلوار گفت: اون قدر میخاره که دلم میخواد بکنم بندازمش دور!
۴. (10+) خانمه گفت: پسرمو هفته پیش ختنه کردیم. حالا که پانسمانشو باز کردیم از صورت آلتش ادرار نمیکنه! گفتم: یعنی چی؟ شلوار پسرشو آورد پایین و سوراخی که زیر آلتش ایجاد شده بود نشونم داد و گفت: دیگه ادرارش از اینجا میاد!
۵. خانمه گفت: اون قدر تب دارم که آب سردو میزنم به صورتم بخار میشه!
۶. ساعت دو صبح یکی اومد توی درمونگاه و داد زد دکتر کجاست؟ از اتاق استراحت دویدم بیرون و گفتم: چی شده؟ گفت: پسرم از صبح اسهال گرفته! نسخه شو که نوشتم گفت: حالا با اینها سریع خوب میشه؟!
۷. وقتی رسیدم سر شیفت پزشک شیفت قبل گفت: این بهیاره اولین شیفتشه حواست بهش باشه. گفتم: حواسم هست. دختره چند ساعت بعد صدام کرد و گفت: ببخشید ایشون دستشون ضربه خورده و ناخنشون کاملا کنده شده. بگذارمش سر جاش و ببندمش؟!
۸. پیرزنه گفت: سرمو که میارم پایین حتما باید دستمو بگذارم پشت گردنم تا بیاد بالا!
۹. به خانمه گفتم: بچه تون خیلی فعالیت بدنی داره؟ گفت: نه همه اش پای تلویزیونه. بچه گفت: نخیر کلاس نقاشی هم میرم!
۱۰. برای یه بچه تب بر نوشتم. مادرش گفت: شیاف هم بنویس توی دلش هم خنک بشه!
۱۱. خانمه گفت: برام آزمایش های پیش از بارداریو بنویسید. وقتی نوشتم گفت: اگه پیش از این که برم آزمایش باردار بشم مشکلی پیش میاد؟!
۱۲. مرده جسد پدرشو آورد تا براش گواهی فوت بنویسم. وقتی نوشتم گفت: حالا یارانه این ماهو بهش میدن؟!
پ.ن۱: لازمه به خاطر تاخیر زیادم ازتون عذرخواهی کنم. متاسفانه کارهام به شدت قاطی پاطی شده و از الان اصلا نمیتونم بگم پست بعدیو کی میگذارم.
پ.ن۲: مطمئنا باور نمیکنین اگه بگم چندتا از پستهای چندماه پیش حدود ده میلیون تومن برام خرج داشت! به موقعش بیشتر توضیح میدم.
پ.ن۳: یه شب سر شیفت بودم که آنی و بچه ها سرزده اومدن اونجا. داشتم نوار قلب یه مریضو میدیدم که عماد اومد توی مطب و با دیدن نوار قلب گفت: این که نمودار خط شکسته است. توی کتابمون خوندیمش!
سلام
۱. پیرزنه گفت: دفترچه مو مهر کن میخوام برم پیش متخصص. گفتم: چه متخصصی؟ گفت: نمیدونم. گفتم: مثلا چشم.... گفت: آره همون چشمو بنویس!
۲. به یه بچه گفتم: کجات درد میکنه؟ گفت: سرم. گفتم: کجای سرت؟ گفت: هیچ جاش!
۳. مرده پدرشو آورده بود. وسط گفتن شرح حال گفت: سرگیجه هم داره. پیرمرده گفت: خودت گیجی!
۴. به پیرزنه گفتم: فشارتون خوبه. گفت: خوبی از خودتونه!
۵. مرده گفت: درست مثل وقتی پاچه گوسفندو پاره میکنی سرفه میکنم!
۶. یکی از پرستارهای بیمارستان توی دوران دانشجوییم اومد درمونگاه. منو که دید گفت: پس به سلامتی بالاخره فارغالتحصیل شدی!
۷. به مرده گفتم: وقتی شکمتونو فشار میدم درد میگیره؟ گفت: نترس محکم تر فشار بده!
۸. مرده چند بچه سرماخورده با خودش آورده بود و گفت: شرمنده به جز اینها بچه دیگه ای نداشتیم!
۹. رفته بودم به جای یکی از خانم دکترها که رفته بود مرخصی. یکی از پرسنل اومد توی مطب و گفت: سلام خانم دکتر! وای ببخشید من بهتون گفتم آقای دکتر!
۱۰. به مرده گفتم: برای فرداتون استعلاجی مینویسم. گفت: نه ننویسین. پشتم باد میخوره دیگه نمیتونم راحت برم سر کار!
۱۱. بچه به محض ورود به مطب شروع کرد به گریه. مادرش گفت: نترس دکتر آمپول نمیزنه. معاینه را در حال گریه بچه شروع کردم و همون موقع بچه یه چیزی گفت که من چون گوشی توی گوشم بود نشنیدم. پیش خودم فکر کردم حتما گفته برام آمپول مینویسین؟ پس گفتم نه. که یکدفعه گریه بچه شدیدتر شد. بعدا فهمیدم که پرسیده: تو با من دوستی؟!
۱۲. خانمه گفت: من دیشب فلفل خوردم و سفالکسین و علائم حساسیت پیدا کردم. چند سال پیش هم همین طور شدم که باز هم فلفل خورده بودم و سفالکسین. به نظر شما به کدومشون حساسیت دارم؟!
پ.ن۱: شرمنده که آپ کردنم این همه طول کشید. باور کنید به شدت کمبود وقت دارم. حالا هم توی ترک اعتیاد نشستم و دارم با گوشی مینویسم.
پ.ن۲: اینو باید خیلی زودتر مینوشتم اما یادم رفت: اواخر تابستون یکی از دوستان مجازی برام پیام گذاشته بود که:
بچه که بودم یه بار با مادرم رفتم پیش یه فالگیر. فالگیره کلی کف دستمو نگاه کرد و گفت: یه چیزی توی طالع تو هست که خودم هم معنیشو نمیفهمم. گفتم: چیه؟ گفت: یه سالی توی زندگی تو هست که توش چهارفصلو نمیبینی. فقط دوتا بهار هست و دوتا تابستون. حالا بعد از این همه سال معنیشو فهمیدم. گفتم: معنیش چی بود؟ گفت: کارهای مهاجرتم جور شد چند روز دیگه میرم استرالیا!
پ.ن۳: ظاهرا قراره توی امتحان تخصص تغییراتی بدن و مثل کنکور برای سوالهای درسهای مختلف ضریب بگذارن. جالب اینکه برای قبول شدن در چندتا از تخصصها سوالهای همون درس اهمیت کمتری از بعضی درسهای دیگه داره!
پ.ن۴: داریم با آنی آب هویج میگیریم. کارمون که تموم میشه در آب میوه گیریو باز میکنم و تفاله ها رو به عسل نشون میدم و میگم: اگه گفتی این چیه؟ میگه: پشمک خرگوش!
سلام
جمعه بیست و هفتم شهریور نود و چهار
صبح که از خواب بیدار شدیم هوا ابری بود و بارون شدیدی درحال باریدن بود. با آنی رفتیم سالن غذاخوری و صبحانه خوردیم و مقداری هم برای بچه ها برداشتیم و برگشتیم توی اتاق. به آنی گفتم کم کم باید وسیله هارو جمع کنیم تا اتاقو تحویل بدیم و بریم پی پی. یه نگاه به بیرون کرد و گفت میخوای نریم؟ گفتم چیو نریم؟ پولمونو که دیگه پس نمیدن. گفت میترسم توی این هوا بچه ها دریازده بشن. گفتم باشه نمیریم. چند دقیقه بعد آنی گفت خیلی دوست داری بری؟ گفتم راستشو بخوای آره. معلوم نیست که دیگه بتونیم بریم اونجا یا نه؟بعد از خوردن غذا از هتل بیرون اومدم. تصمیم گرفتم این بار به مغازه های قسمت داخلی تر جزیره سربزنم. بیشتر از هرچیز دو نوع مغازه اونجا بود. یکی فروشندگان بلیت و کرایه قایقهای مسافری و یکی کرایه دهندگان اتاق در انواع و قیمت های مختلف. یه هتل دیگه به نام کابانا را هم اونجا دیدم. از ماشین که خبری نبود اما یکی دوبار پلیس های موتور سوار رو دیدم.
یه داروخونه دیدم که همزمان اتاق کرایه میداد و پول چنج میکرد و لباس هم خشکشوئی میکرد! این هم یه مدرک دیگه از فکر اقتصادی مردم تایلند!
در مجموع جای واقعا زیبائی بود. خوشحال بودم که رفتم و ناراحت که چرا آنی و بچه ها نیستند. اما هرچقدر فکر کردم دیدم اینجا جائی نیست که بخوام بیام و مثل این اروپائی هائی که اونجا بودند هتل بگیرم و چند روز بمونم. مطمئنا بعد از یک روز حوصله ام سر میرفت. برخلاف پوکت که پر از سگ بود پی پی هم مثل بانکوک در کنترل گربه ها بود!
همچنان درحال گردش بودم که یادم اومد وقت چندانی تا حرکت کشتی نمونده. از وسط جزیره اومدم لب ساحل و با یه منظره بی نظیر مواجه شدم. یه ساحل زیبا و طولانی ماسه ای با یه چشم انداز فوق العاده. مدیونید اگه فکر کنید چند دختر آلمانی که لب ساحل مشغول والیبال ساحلی بودند باعث شده بودند اون ساحل این همه جذاب باشه! دیگه وقت چندانی نداشتم. ساحل درجایی قرار داشت که آب به داخل خشکی پیشروی کرده بود. که باعث شده بود اسکله از اونجا دیده نشه.طبق محاسبات من باید به سمت راست میرفتم و رفتم. اما هر چه راه میرفتم اثری از اسکله نبود. ساعت دو و بیست دقیقه شده بود که بالاخره تصمیم گرفتم از یه نفر مسیرو بپرسم. و اونجا بود که فهمیدم باید از اون ساحل به سمت چپ میرفتم نه راست!والسلام علیکم و رحمت الله
پ.ن1: تقریبا هیچ کدوم از همکاران نفهمیدند که ما چند سال پیش رفتیم ترکیه. اما گذاشتن چند عکس توی فیس بوک کافی بود تا این بار همه شبکه از سفرمون باخبر بشن.
پ.ن2: پذیرش یکی از درمونگاه ها بهم گفت: راسته که میگن از کشور خارج شدی؟ گفتم: آره. گفت: نترسیدی؟!
پ.ن3: رفتیم خونه یکی از اقوام. صاحبخونه میگفت: ما که وضعمون مثل شما دکترها خوب نیست که بریم خارج. همون جا توی ذهنم حساب کردم و دیدم با حقوقی که زن و شوهر صاحبخونه میگیرن و زمینهائی که اداره شون هر چندوقت بهشون میده و اجاره دوتا مغازه و خونه دوطبقه ای که غیر از خونه ای که توش ساکنند دارند درآمد اونها خیلی هم از ما بیشتره!
پ.ن4: وقتی با بعضی از اقوام صحبت میکردم متوجه شدم که فکر میکنن تایلند کشوریه که از زمانی که از هواپیما پیاده میشی تا لحظه برگشت پره از مسائل بالای هجده سال! درحالی که اصلا این طور نیست. جاهای مخصوصی برای این کارها هست که اگه کسی اهلش باشه میره و من نرفتم.
پ.ن5: (16+) اینو یادم رفت توی همون پست بنویسم: دم در دستشوئی بازاری که توی بانکوک رفتیم سه تا جعبه بود. میتونستیم توی اولی هفت بات سکه بندازیم و دستمال کاغذی بگیریم. از دومی با انداختن پنج بات نوار بهداشتی بیرون میومد و از سومی با سی بات تست بارداری!
پ.ن6: روز تاسوعا شیفت بودم و با دیدن 241 مریض رکورد خودمو شکستم!
پ.ن7: (16+) شنیده بودم بعضی از مردم اونجا آ.ل.ت پرست هستند و مجسمه هائی از اونو دم خونه شون آویزون میکنن. من که چنین چیزی ندیدم اما چیزهائی مثل زیرسیگاری و صابون و شمع به اون شکل دیدم که طبیعتا نمیشد بخریم و بیاریم! اما جلو خیلی از خونه ها و ادارات مجسمه های بودا در اندازه های مختلف داخل یه اتاقک قرار داشت که موقع ورود و خروج بهشون احترام میگذاشتند.
پ.ن8: به دلیل گرفتاری های درسی تا مدتی مجبورم کمتر این جا بیام شرمنده.
سلام
پیش خودم فکر کردم همون طور که بیشتر از سه پست خاطرات پشت سر هم نمیگذاشتم شاید نباید بیشتر از سه پست سفرنامه ای هم پشت سر هم بگذارم. ضمن اینکه بعضی از دوستان هم دلشون برای این پستها تنگ شده بود
انشاءالله ادامه سفرنامه حوصله سربر ما هم بمونه برای پست بعد
1. پیرمرده گفت: من یبوست دارم. هرچقدر هم که غذا میخورم روده هام متوجه نمیشن!
2. به خانمه گفتم: کجای سرت درد میکنه؟ گفت: کله ام!
3. نسخه دختره رو که نوشتم مادرش گفت: ببخشید میشه یه آزمایش کم خونی هم براش چک آپ کنین؟!
4. به خانمه گفتم: آزمایش قند و چربی شوهرتون خوبه قرص قند و چربی که نمیخورن؟ گفت: قرص قند و چربی که نمیخورن قرص فشار هم نمیخورن!
5. پیرمرده گفت: دیروز دفترچه مو نبرده بودم پیش دکتر برام سونوگرافی آزاد نوشت. میشه بنویسینش توی دفترچه؟ وقتی نوشتم گفت: یعنی دیگه لازم نیست این برگه آزادو ببرم؟ آباریکلا!
6. پیرزنه گفت: قرصهایی که میخوردم نیاوردم حالا شما برام قرص بنویسین بعد میرم خونه دفترچه مو میارم میبرم داروخونه تون اگه داروها مثل هم بودن میگیرمشون!
7. خانمه گفت: بی زحمت دفترچه مو مهر کنین میخوام برم پیش زنان متخصص!
8. خانمه گفت: دفترچه مو مهر کنین برم دکتر کلیه. مهر کردم و نوشتم اورولوژی و رفت. یک ساعت بعد پسرش اومد و گفت: مادرم گفته میخوام برم دکتر ادرار چرا نوشتین رادیولوژی؟!
9. پیرزنه گفت: دفترچه مو مهر کنین برم پیش متخصص. مهر که کردم گفت: میشه برام یه نوبت هم بگیرین؟!
10. پیرزنه گفت: این قرصهارو متخصص برام نوشته ببین به درد میخورن بخورمشون؟!
11. مرده نصف شب پسرشو با سرماخوردگی آورده بود. گفتم: آمپول میزنه؟ گفت: من نمیدونم یه چیزی بنویس که پسرت ازش نگیره آخه همکلاسی شه!
12. نسخه یه بچه رو مینوشتم که مادرش گفت: راستی مسواک هم نمیزنه. بچه به مادرش گفت: مگه من هیچوقت بهت میگم چرا مسواک نمیزنی؟!
پ.ن۱: شنیده بودم پول خریدن خونه و عروسی جور میشه اما نمیدونستم این ضرب المثل درمورد سفر هم صدق میکنه. درصد قابل توجهی از حقوقمو که از فروردین بهمون نداده بودند و همین چند روز پیش به حساب ریختند. جالب این که موجودی حساب من الان دقیقا با مقداری که قبل از سفر توی حساب بود برابره! شیطونه میگه یه تایلند دیگه بریم بخصوص که ویزامون هنوز معتبره.
پ.ن۲: وقتی سال پیش میخواستم برای اولین بار گوشی هوشمند بخرم کلی توی نت تحقیق کردم تا یکیشونو پسندیدم و خریدم. اما خیلی زود فهمیدم که اشتباه کردم و برخلاف تصور من یه گیگابایت حافظه داخلی برای گوشی اصلا کافی نیست!
بالاخره هفته پیش مجبور شدم گوشیمو عوض کنم. حالا میتونم با خیال راحت چهارتا نرم افزار به درد بخور دانلود کنم!
پ.ن۳: بعد از دو سه سال یه فرصت کوتاه برام پیش اومد تا بتونم کمی هم مطالعه غیر درسی داشته باشم. پس رفتم سراغ چند کتاب الکترونیکی کم حجم که از مدتی پیش توی گوشیم بودند. از خلقیات جامعه ایرانی محمدعلی جمالزاده تا دموکراسی یا دموقراضه و از بیشعوری تا پرتقال کوکی که امروز تمام شد. این فرصت کوتاه استراحت به زودی تمام میشه پس کتابهای وزینی مثل سینوهه که از سالها پیش توی کتابخونه خونه ام مونده بازهم موند برای یه فرصت دیگه.
پ.ن۴: آنی رفته بود سر کار. قرار شد عصر من عسلو ببرم خونه خاله اش و برم ترک اعتیاد. وقتی رسیدیم دم خونه خواهر آنی عسل گفت: بابا! منو میگذاری خونه خاله و خودت زود میری.تو نمیایی ها!
سلام
باز هم برای تاخیر شرمنده
1. پیرمرده گفت: اگه تو هم همون قرصهایی که خانم دکتر پارسال نوشت برام بنویسی خیلی خوبه. گفتم چه قرصی بود؟ گفت: چه میدونم؟!
2. پیرمرده گفت: چندروزه همه مفاسدم درد میکنه (ترجمه: مفاصل)!
3. به پیرمرده گفتم: سرتونو که تکون میدین درد میگیره؟ گفت: سرمو بکوبونم؟ گفتم:نه سرتونو که تکون میدین. گفت: چی؟ سردار کمیته؟!
4. خانمه گفت: اگه شما برام سونوگرافی بنویسین با سونوگرافی که متخصص برام بنویسه فرق میکنه؟!
5. خانمه بچه شو آورده بود و میگفت: فقط توی سوراخ نافش درد میکنه!
6. خانمه پسر سه ساله شو آورده بود و میگفت: وقتی میره دستشویی نمی شینه. آوردم تا شما باهاش صحبت کنین!
7. مرده خانمشو آورده بود و گفت: از وقتی سرما خورده رفته روی سایلنت!
8. به مرده گفتم: بدنتون از کی لرزش داره؟ گفت: اون که از ترس آمپوله!
9. نسخه خانمه را نوشتم و دادم بهش. خانمه گفت: این مهرو زدین توی نسخه تا اعتبار داشته باشه؟!
10. پیرمرده گفت: از جام که بلند میشم سرم زودتر از بدنم گیج میره!
11. خانمه نسخه شو گرفت و اومد توی مطب و گفت: ببخشید طریقه دستور این دارو چیه؟!
12. به خانمه گفتم: سرم میزنین؟ گفت: کسی همراهم نیست طوری نیست؟!
پ.ن1: من هم مثل شما همچنان منتظر پست جدید دکتر پرسیسکی هستم.
پ.ن2: طبق دستور بعضی از دوستان آنی با دکتر نفیس تماس گرفت و ایشون هم گفتند چون الان رزیدنت سال یک هستم شیفتهام خیلی زیاده از اول مهر که میشم سال دو و سرم خلوت تر میشه باز مینویسم.
پ.ن3: پزشک طرحی هم ظاهرا برای آپ کردن دچار مشکل شده اند. کامنتشون توی پست قبلی هست.
پ.ن4: آنی بهم گفت: برو اون شکلات خوریو بیار. تا ازجام پا شدم دیدم عسل شکلات خوریو برداشته و داره به زور میاره. ظرفو ازش گرفتم و گفتم: مواظب باش نشکنه. اگه بشکنه اون وقت چکار کنیم؟ عسل گفت: جارو میاریم خرده هاشو جمع میکنیم!
پ.ن5: این پستو دارم با موبایل و سر شیفت مینویسم. چون بهتون قول هفت تا ده روزو داده بودم نمیشد دیرتر نوشت. دوستانی هم که برای این پست کامنت میگذارن باید چندروزی منتظر جواب بمونن. چون ما به زودی مسافریم.
انشاالله پنجشنبه از ولایت راه می افتیم تا در اولین ساعتهای بامداد جمعه سوار هواپیما بشیم. پست بعدی به احتمال قوی سفرنامه خواهد بود با تیتر احتمالی <<از صیام تا سیام>> (ببینم چندنفر مقصد سفرو فهمیدند؟)
سلام
1. به پیرمرده گفتم: بفرمائین. گفت: من هربار میرفتم اصفهان پیش دکتر اما این بار از بس حالم بد بود مجبور شدم بیام پیش شما!
2. پیرزنه گفت: برام کپسول بنویس. گفتم: از کدوم کپسولها؟ گفت: این رنگی بودند و با دست به آبسلانگ (چوب معاینه گلو) توی دست من اشاره کرد!
3. (14+) خانمه گفت: دستمو بریدم. گفتم: چسبشو باز کنین ببینم چطوره؟ گفت: چشم. به محض این که چسبو باز کرد خون با شدت به طرفم پاشید و به زحمت خودمو کنار کشیدم! گفتم: چسبو بزنین روش و برین اتاق تزریقات تا بیام. چند لحظه بعد یکدفعه صدای یه جیغ کوتاه از اتاق تزریقات اومد و وقتی رفتم اونجا دیدم روپوش بهیارمون پر از قطره های خونه!
4. مرده گفت: چه عجب یه دکتر مسن هم اومد اینجا همیشه دختربچه ها اینجا بودند وقتی میومدیم!
5. به خانمه گفتم: اسهالتون خونیه؟ گفت: نمیدونم از بس شکمم بزرگه نمیتونم ببینم!
6. به پیرمرده گفتم: آمپول میزنین؟ گفت: اگه فایده داره بنویس. چیزی که فایده نداره هیچ منفعتی هم نداره!
7. گوشیو گذاشتم روی قلب پیرزنه که همراهش گفت: نه قلبش صدا داره!
8. نسخه خانمه رو که نوشتم گفت: اجازه هست خودمو وزن کنم؟ گفتم: بفرمائین. رفت روی وزنه و گفت: ببخشید وزن من با لباس اینقدره؟!
9. گوشیو گذاشتم روی سینه یه بچه سرماخورده که متوجه یه صدای غیرطبیعی توی قلبش شدم. به مادرش گفتم: پیش یه متخصص هم ببرینش من یه صدای غیرطبیعی توی قلبش میشنوم. مادرش گفت: حتما دارین اشتباه میکنین. من قبلا هم اینو پیش دکتر بردم اما چنین چیزی نگفت!
10. (14+) به خانمه گفتم: این داروهای مال عفونتو هم خودتون میخورین هم شوهرتون. بعد گفتم: یه پماد هم براتون مینویسم. گفت: اونو هم با شوهرم استفاده کنیم؟!
11. مرده گفت: برام آزمایش قند بنویس. نوشتم و گفتم: ببرین آزمایشگاه. گفت: من آزمایش قند میخواستم. حالا این درسته؟!
12. یه خانم حامله رو آوردند و گفتند: چند بار پشت سر هم استفراغ کرد. توی استفراغ آخرش هم یه کم خون بود. گفتم: مشکلی نداره. الان براتون دارو مینویسم. شوهرش گفت: از گلوش خون اومد. یعنی بچه زنده است؟!
پ.ن1: هتلها و بلیت های هواپیما و بقیه چیزهائی که قراره توی مسافرتمون از طرف تور بهمون داده بشه توی اینترنت سرچ کردم (البته به جز دوتا تور شهری و هزینه گرفتن ویزا) حدود یک و نیم میلیون کمتر خرجمون میشه اگه بدون تور بریم! اما وقتی آنی میخواد با تور بره که خیالش راحت باشه دیگه چاره ای نیست.
پ.ن2: از سر کار میام خونه. عماد میگه: بابا میدونی رکوردم چقدره؟ پونزده تا از جلو، چهارده تا از عقب! میگم: رکورد چی؟
آنی میگه: از صبح داره تمرین طناب زدن میکنه!
سلام
1. خانمه بچه شو آورد و گفت: هرچقدر شربت استامینوفن بهش دادم تبش قطع نشد. گفتم:شربت بروفن بهش دادین تا حالا؟ گفت: اون روز توی تلویزیون می گفت به بچه زیر یه سال بروفن ندین. گفتم: پس براش شیاف مینویسم. گفت: نه! اسهال میگیره! گفتم: آمپول میزنین بهش؟ گفت: نه! تا حالا آمپول نزده!
2. وسط معاینه یه بچه سرماخورده به مادرش گفتم: دقت کردین که یکی از چشمهاش انحراف داره؟ گفت: بله! بردمش چشم پزشک گفت باید عمل بشه. گفتم: خب؟ گفت: باباش میگه وقتی خدا صلاح دونسته که بچه مون اینطوری باشه ما نباید بهش دست بزنیم!
3. ساعت حدود دوازده شب توی درمونگاه شبانه روزی توی یه شهر کوچیک بودم که دونفر از نیروی انتظامی اومدند سراغم. گفتم: بفرمائین. یکیشون گفت: فردا قراره اینجا دونفر قاچاقچی اعدام بشن. خونواده یکیشون هم گفتن هرکار بتونیم میکنیم تا جلو اعدامو بگیریم. اینجا هم تنها جای دولتیه که تا فردا صبح بازه گفتیم بهتون خبر بدیم مراقب باشین خیلی آدمهای خشنی هستن! اون شب با اضطراب خوابیدیم اما هیچ اتفاقی هم نیفتاد!
4. به مرده گفتم: بچه تون چیزی نخورد که مسموم بشه؟ گفت: دوتا از این گردالی ها خورد. اسمشون چی بود؟ پرتقال؟ ..... ؟ ....؟ آهان کیوی! (البته ایشون نفرمودند گردالی بلکه از یه اصطلاح خاص ولایت ما استفاده کردند!)
5. داشتم مریض میدیدم که یکی از پرسنل درمونگاه اومد توی مطب. گفتم: بفرمائین. چند لحظه فکر کرد و بعد گفت: ببخشید من چی میخواستم بهتون بگم؟!
6. داشتم یه خانمو معاینه میکردم که موبایلش زنگ خورد. گوشیو برداشت و گفت: چیه مامان؟ چی شده؟ کی؟ خب به سلامتی. بعد هم قطع کرد. گفتم: چی شده؟ گفت: هیچی بچه ام میگه بیا خونه عمو مرده!
7. به خانمه گفتم: حرص خوردین؟ گفت: آره. بعد گوشیشو درآورد و گفت: میشه به شوهرم زنگ بزنین و بگین اینقدر منو اذیت نکنه؟!
8. (14+) داشتم مریض میدیدم که یه خانم اومد توی مطب و خیلی محترمانه گفت: ببخشید من اومدم اینجا ویزیت بگیرم که متوجه شدم دفترچه ام تموم شده. برم دفترچه شوهرمو بیارم برام نسخه مینویسین؟ گفتم: باشه. رفت و چند دقیقه بعد با دفترچه شوهرش اومد. گفتم: بفرمائین. گفت: چند روزه عفونت زنانه دارم پماد برام بنویسین!
9. (12+) خانمه گفت: چند روزه که پریودم عقب افتاده. گفتم: اول یه آزمایش بدین ببینم حامله نیستین؟ گفت: یعنی توی چشمهام نگاه کنین نمیفهمین؟!
10. پیرزنه گفت: دو روزه لبم میسوزه یه آزمایش قند برام بنویس!
11. به مرده گفتم: بچه تون پنی سیلین زده؟ گفت: کلا یا برای این مریضی؟ گفتم: کلا. گفت: نه نزده!
12. خانمه گفت: رفتم جواب آزمایشمو بگیرم گفتند نیم ساعت دیگه آماده است. حالا برام دارو بنویس بعد جواب آزمایشمو میارم اگه باز دارو خواست دوباره ویزیت میگیرم!
پ.ن1: خدائیش دلم نیومد وبلاگو تعطیل کنم. اما شاید مجبور بشم کمی دیر به دیرتر به اینجا سربزنم.
پ.ن2: چشم کی شور بود؟! از وقتی درجواب کامنت یکی از دوستان مبلغ دریافتیمو نوشتم کلی ازش کم شد. بعدا فهمیدم از بقیه پزشکها هم کم شده. وقتی به رئیس شبکه اعتراض کردیم گفت: نامه اومده مالیات حقوق پزشکهارو دوبرابر کنیم!
پ.ن3: از سر کار میام خونه و میبینم آنی به عسل اخم کرده. میگم: چیه؟ آنی میگه: توی شلوارش پی پی کرده. عسل میگه: نههههه! من که توی شلوارم پی پی نکردم. فقط توی شورتم پی پی کردم!