ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
سلام
این پستو اختصاص دادم به سفرنامه تهران
انشاءالله به زودی خاطرات (از نظر خودم) جالبو مینویسم.
همونطور که گفتم برای سه شنبه شب بلیت داشتیم.
من بودم و آنی و یکی از آقایون همکارش. عماد رو هم گذاشتیم خونه پدر و مادرم، فکر میکردم پشت سرمون ناراحتی کنه اما فقط گفت: برید به شرطی که برام سی دی «بن تن» و لباس «بتمن» بیارین!!
برای اینکه راحت باشیم بلیت اتوبوس VIP گرفتم اما ساعت 11 شب که راه افتادیم معلوم شد چون تعداد مسافر کم بوده همه رو با ماشین VIP آوردن!!
اول صبح رسیدیم تهران راستش تعجب کردم چون توی تهران بیشتر از ولایت برف روی زمین مونده بود. من برای ترمینال آرژانتین بلیت گرفته بودم، اتوبوس توی ترمینال جنوب نگهداشت که همکار آنی از ماشین پرید پائین هرچقدر هم گفتیم پیاده نشو فایده نکرد و اتوبوس هم راه افتاد و حاضر نشد که نگه داره.
رسیدیم ترمینال آرژانتین و از اونجا با آژانس رفتیم شهرک غرب.
وقتی آدرسو به راننده گفتیم یه نگاهی بهمون کرد و گفت: میرین انستیتو؟ ما هم فکر کردیم حتما کلاسهای آنی توی یه انستیتو برگزار میشه گفتیم: بله
وقتی رسیدیم تازه متوجه جریان شدیم آخه یه انستیتو بزرگ درمان ناباروری اونجا بود!!!
رفتیم توی کوچه و محل کلاسو پیدا کردیم اما در قفل بود. چند دقیقه ای پشت در لرزیدیم و بالاخره رفتیم توی یه آزمایشگاه که سر کوچه بود. چند دقیقه توی آزمایشگاه نشستیم که همکار آنی هم با یه خانم دیگه که از یه شهر دیگه اومده بود اومدند اونجا. در همین لحظه خانم کارمند آزمایشگاه آنی رو صدا زد و گفت: ببخشین میشه از اینجا برید بیرون؟!
چند دقیقه دیگه پشت در موندیم تا اومدن و در رو باز کردند و کلاس که به گفته آنی شامل 13 نفر از نقاط مختلف کشور بود شروع شد.
من هم از اونجا رفتم پیش اخوی گرامی که توی تهران درس میخونه و تا بعدازظهر مزاحم او و هم اتاقیهاش بودم و بعد هم رفتم دنبال آنی و با هم رفتیم هتل.
همکار آنی هم رفت خونه یکی از اقوامش که خانمش فوت کرده بود و دوتا پسر بزرگ داشت (اینها رو برای این مینویسم که ایشون به آنی گفته بود: چرا مزاحم آقای دکتر شدین؟ شما هم می اومدین خونه فامیل ما!!!!!)
همون روز بلیت برگشتو به صورت اینترنتی از اینجا خریدم.
شب توی هتل بودیم و صبح آنی با آژانس رفت کلاس و من توی هتل بدون مزاحم چندساعتی درس خوندم و عصر هم رفتم دنبال آنی و با برادر گرامی و ماشینی که از دوستش گرفته بود چندساعتی تهران گردی کردیم و بعد از خوردن یه پیتزا خانواده توی فروشگاه «پدرخوب» او رفت خوابگاه و ما هم رفتیم هتل.
روز سوم آنی رفت سر کلاس و من هم اتاق هتلو تحویل دادم و ساکمونو بردم ترمینال جنوب و بعد از چند ساعت تهران گردی رفتم دنبال آنی تا با هم بریم ترمینال اما سوار یه اتوبوس اشتباه شدیم و کلی راه خودمونو دور کردیم تا اینکه به زحمت با مترو و در آخرین دقایق خودمونو رسوندیم به ترمینال.
من بلیت «ایران پیما» رو برای اینکه ساعتش مناسب بود گرفتم اما مدل پائین ماشین و بوی نامطبوع توی اون حسابی حالمونو گرفت! (انشاءالله به زودی باز هم یه کم پول بیاد توی دست و بالمون تا مجبور نباشیم با اتوبوس بریم سفر!)
توی راه هم یه دخترخانم محترم که اصفهان هم از اتوبوس پیاده شد فقط برام بلوتوث میفرستاد که شما روی کدوم صندلی نشستین؟! و وقتی بهش نگفتم بالاخره دست از سرم برداشت (من که نفهمیدم چرا اینقدر به این که من کجام علاقمند شده بود آخه بگو مگه تو از من چی میدونی؟! تازه شانس آوردم آنی خواب بود وگرنه تکه بزرگه ام گوشم بود!)
حدود سه و نیم صبح رسیدیم ولایت و رفتیم خونه و از ساعت هشت صبح دیروز تا ظهر امروز هم سر کار بودم و حالا هم که در خدمت شما هستم.
پ.ن1: خودمونیم خیلی منتظر بودیم تا بعضی از دوستان اینترنتی رو از نزدیک ببینیم اما ظاهرا هیچکدوم قابل ندونستن.
پ.ن2: امروز ظهر بالاخره کارهای مربوط به وام خونه تموم شد و قراره فردا بریم محضر.
به این ترتیب بعد از 10 سال پرداخت قسط وام 250000 تومنی ما هم صاحبخونه میشیم هورررراااا!!!!!!!!!!!!
خب
هر وقت افتخار دادید تشریف آوردید قم زیارت بی بی فاطمه معصومه(س) من و همسر و پسرم با کمال میل و افتخار در خدمتم.خدمت به زائر بی بی باعث افتخار ما هست.
شماره ام رو که قبلا نوشتم براتون.البته همیشه یعنی اکثرا سایلنتم.بنابراین باید یه پیامک هم بفرستید تا به محض دیدن بفهمم چی به چیه کی به کیه.
چشم
البته به شرط رضایت عیالات متحده
من هم بچه بودم مامی هر جا می خواست برود چیزی نمی گفتم ولی الان هر بار می گم بابت اون بار که منو تنها گذاشتی باید مبلغی که می خوام رو بدی!!!
عماد هم وبلاگ نویس شد حتما این مورد رو بهش یادآوری می کنم!!!
ببخشید اگر نگویید فضولی کردم باید بگویم اکبر خان برای هیچ کس آدرس نمی گذارد!!! اگر می خواهید من آدرسش را بگذارم
من نیز هر سری از لینکهایم درشان می آورم
آره
عجب!
نه ممنون آدرسش توی فیس طب هست
مبارکتون باشه
ایشالا به سلامتی و دلی خوش برید حالشو ببرید
ممنون
رفتیم تموم شد!
خسته نباشی دکتر!!!!!!!!
دستت درد نکنه.
سلامت باشی
برای چی؟
آقامن شخصا از این مهمون نوازی ضعیفمون معذرت می خوام!!!!!!!!
من که گفتم بیاید کلبه درویشی من!!!!!!!!
آدرس که ندادی!!!!!!!!!!!!!
راستی شما چرا آدرس وبلاگتو اینجا نمیگذاری من هم که حالشو ندارم دوباره برم از توی فیس طب درش بیارم!
ایشاالله که مبارک باشه!کاش میدیدمتون اخه 1تحقیق دارم بایداز1دکتروطرزکارش فیلم بگیرم
ممنون
اما من که برای کار نیومده بودم تهران!
مبارکهههههههههههههههههههههههههههه
وبلاگ خوبی دارید...موفق باشید
ممنون
ممنون
باز هم ممنون
سلام. درسته. منم نظر کارشناسی نمی تونم بدم در مورد کاری که هیچ تخصصی روش ندارم. ولی موضوع دردناک برخوردی بود که با اون کوچولوی بی کس و کار داشتن و حرفایی که در موردش میزدن. و اینکه شبیه همون بلا رو سر کوچولوی ما هم اورده بودن. قبل از اینکه ما و معرف هامونو بشناسن!!!
سلام
خوب در این مورد حق با شماست
اما باور کنین همه دارن دنبال یه نفر بی کس و کار میگردن تا انتقام همه بلاهائی که سرشون اومده سرش دربیارن
سلام علیکم
رسیدن بخیر
آقای دکتر بلوتوثتون رو روشن نزارین خوب!سعی کنین همیشه خاموش باشه.خیلی راحت میتونن به اطلاعات موبایل دسترسی پیدا کنن آنها که بلد هستنددد!معلومه اسم بلوتوث شما مردونه هست.خودمونیم چقدر پررو بود.نگفت شاید این آقا متاهل باشه!
خونه مبارککککککک انشالله منم خونه بخرم!
سلام
اگه خودم اوکی نکنم هم میتونن؟
چه جور
ممنون
انشاءالله
کاملاً درسته
اما من اینو نمیدونستم
ممنون از بازدید شما
خوب حالا میدونین!
خواهش میگردد
سلام
خسته نباشید.
چرا خودشون فکر اسکان شرکت کنندگان رو نکرده بودن؟
(سوال بیجایی بود)
خب اون دختر خانم اول باید بدونه کجا نشستین، بعد برنامه های بعدیشو پیاده کنه دیگه.
سلام
ممنون
چی بگم؟
برنامه بعدی تا چند لحظه دیگر ...
مگه میخواس چکار کنه آیا؟!
سلامت باشین
ممنون
چشم
سلام دکتر رسیدن بخیر
شاید آنی خودشو به خواب زده بوده
عجب تعارفی کردنا همکار آنی خانم!!!!!!!!!!!!
راستی دکتر شما از کجا فهمیدین دختر خانم محترم کجا نشسته؟
سلام ممنون
چه جورررر شیطونه میگه برم شیردونشو بکشم بیرون!
ما اینیم دیگه
نه دیگه بعد از ده سال میشناسمش
مبارک باشه!
سلامت باشین
چه بد.من خیلی دوست داشتم شما و آنی رو ببینم.اما گفتم اگه بگم میگید وا این چه پررویه!
وا این چه پررویه!!
سلام خوبین خسته نباشین مبارکههههههههههه صابخونه شدین خیلی خوشحال شدم
بدقولی نکرده باشین اونوقت عمادکوشولو عصبانی میشه
لباس بتمن و سی دی بن تن رو خریدید یا نه؟؟
راستی تا یادم نرفته بگم به وبم سربزنید به نظرتون احتیاج دارم ممنون...
موفق باشین انشالله سری بعد با ماشین خودتون برید مسافرت
سلام
ممنون
بله از میلاد نور خریدیم
چشم
ماشین که داریم اما ظاهرا خبر ندارین که یارانه بنزینو برداشتن!
خونه مبارک! و مرسی که سر زدین. این روزا خیلی از وبلاگ ها رو نمی پسندم دیگه ولی پستهای شما رو حتما می خونم.
راستی، مطمئنین اون خانوم جای شما رو پیدا نکرد؟ شما که ظاهرا جای ایشونو پیدا کردین!!!!!
ممنون
خواهش
نه بابا بعید میدونم
با اون نوکیای قراضه اش!
cd و لباس بتمن رو پس کی خریدین؟

همون روز دوم از میلاد نور (میدون صنعت)
من دیر متوجه شدم دارین میاین تهران!!!!! والا زودتر می گفتین با انی هماهنگ می کردم همو ببینیم!!!!

من خیلی دوست د اشتم ببینمتوناااااااا
حیف شد...
دیگه نمی ایین تهران؟؟؟
نکه دوران امتحانای من بود اصلا نفهمیدم یعنی دیر فهمیدم!!!!
می گم حالا برای عماد بن تن خریدین؟؟
داداشه من عشقه بن تنه!
خوب اشکال نداره انشاءالله دفعه بعد
آره سی دی یکشو داشت ۲ و ۳ و ۴ رو براش خریدیم
تهران اومدین حداقل خبری میدادین...بجای هتل با خانم میومدین پیش ما خوب
وا
من که پیش از اومدن نوشتم!
akhaiii, aman az garibi balamjan!
آی گفتی!!
سلام
رسیدن بخیر انشالله که خوش گذشته.
راستی ایندفعه من اول شدم
سلام
ممنون
تبریک