ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
سلام
همونطور که قول داده بودم کل خاطرات این پست مربوط به یکی دوهفته اخیره و معاینات بچه های بدو ورود به دبستان خاطرات متفرقه رو که توی چند شیفت عصر و شب پیش اومد میگذارم برای پستهای بعد:
۱. به مَرده گفتم: قد دخترتون خیلی کوتاهه. گفت: اشتباه میکنین دکتر! این سه برابر این قدش زیر زمینه!
۲. ملتحمه چشم یه بچه رو نگاه کردم و به (ظاهرا) خواهرش که همراهش بود گفتم: ظاهرا یه کمی کم خونه اگه میتونین یه آزمایش ببرینش. دختره فورا موبایلشو درآورد و شروع کرد به چند نفر زنگ زدن که: دکتر میگه .... کم خونه حالا باید چکار کنیم؟!
۳. به خانمه گفتم: بچه تون قد و وزنش خوبه گفت: میدونم دکتر این از نظر فیزیکی خوبه از نظر شیمیائی مشکل داره خیلی شیطونه!
۴. (۱۶+) به خانمه گفتم: معاینه بچه تون مشکلی نداره. خودش سابقه هیچ مشکلی رو نداشت؟ گفت: خیلی انگشت شستشو میک میزنه آقای دکتر چکارش کنم؟ خوب این هم دختره زشته جلو مردم میترسم هی بزرگتر که میشه بخواد چیزهای بزرگتری رو هم میک بزنه!!
۵. به خانمه گفتم: بچه تون مشکلی نداره٬ توی خونواده مشکلی ندارین؟ گفت: نه گفتم: باباش سیگار نمیکشه؟ گفت: اگه بکشه با تی پا از خونه شوت میشه بیرون!
۶. به دختره گفتم: خیلی از دندونات خرابند مگه مسواک نمیزنی؟ گفت: مامانم برام مسواک نمیخره من چکار کنم؟!
۷. دوتا دختر دوقلو اومدند که یکیشون دندون خراب نداشت ولی دومی سه تا از دندونهاش خراب بود. به دومی گفتم: مگه مسواک نمیزنی؟ گفت: چرا! ما هرشب با هم مسواک میزنیم. اولی گفت: نخیر! یادته اون شب هرچقدر بهت گفتم: بیا بریم مسواک بزنیم گفتی حالشو ندارم؟!
۸. میخواستم فشار یکی از بچه ها رو بگیرم گفت: بگذار من این صندلیو بکشم جلو تا آقای دکتر راحت باشه!
۹. به خانمه گفتم: خیلی از دندونهای بچه تون خراب بوده. گفت: نمیدونم چرا٬ این از صبح تا شب یه مسواک تو دهنشه!
۱۰. خانمه گفت: اگه باز هم غذا نخورد میارمش بهش یه آمپول بزنین. بچه گفت: خوب بزنین من که هروقت آمپول میزنم اصلا دردم نمیاد!
۱۱. خانم «ر» (مسئول امور درمان شبکه) بهم زنگ زد و گفت: پسر برادرم داره میره اول راهنمائی٬ بیاد اونجا پرونده بهداشتیشو مهر میکنید؟ گفتم: باشه بیاد.
به محض اینکه اون رسید٬ آقای «الف» (رئیس واحد بهداشت مدارس استان) هم اومد بازدید و گفت: این که اول راهنمائیه چرا اومده اینجا؟ گفتم: مشکلی نیست آشناست. به مادر بچه گفت: خانم شما میدونین الان چکار کردین؟؟ مادره گفت: نه چکار کردم مگه؟
گفت: شما الان ۵۰۰ تومن به آقای دکتر ضرر زدین! چون این بچه شما هیچ جا ثبت نمیشه و حق الزحمه اش هم پرداخت نمیشه! مادره میخواست ۵۰۰ تومن از کیفش دربیاره که نگذاشتم!
۱۲. یه بچه دیگه با وزن کم اومده بود. گفتم: مگه خوب غذا نمیخوری؟ گفت: نه من فقط آشغال پاشغال میخورم! (ظاهرا اصطلاح مخصوص این خانواده بود برای هله هوله)
۱۳. امروز صبح به خانمه گفتم: وزن بچه تون کمه. گفت: چون غذا نمیخوره اما هله هوله میخوره. بچه به مادرش گفت: خوب تو نخر تا من نخورم!
پ.ن۱: سعی میکنم ماجراهای بچه های بدو ورودو از این به بعد هم توی یه پست مجزا بگذارم.
پ.ن۲: دیروز بالاخره موفق شدیم برای عماد واکسن پیدا کنیم و بهش زدند. هنوز زیاد دست چپشو حرکت نمیده. منتظریم وضعش یه مقدار بهتر بشه تا ببریمش سنجش.
سلام من دانشجوی پزشکی هستم و خیلیم به وبلاگ شما علاقه مندم معمولا از گوگل ریدر مطالب میخونم و به دوستام هم این وبلاگ معرفی کردم اتفاقا اونا هم خیلی این وبلاگ دوست دارن خاطرات جالبی مینویسید نمی دونم چرا بعضیا اونارو توهین و تمسخر تلقی کردن آخه خیلیاشون بین مردم مشترکن مثلا خیلیا اسم داروها اشتباه میگن، یا به جای این که مشکلشون بگن دستور میدن! فلان دارو میخوام یا خیلی از مادربزرگ پدربزرگا داروهارو با رنگشون میشناسن و خیلی موارد دیگه
به هر حال براتون آرزوی موفقیت میکنم
سلام
خوشوقتم
ممنون از لطفی که به من دارین