ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
سلام
1. شیفت صبح یکی از درمونگاههای شبانه روزی بودم. آقای راننده آمبولانس اومد و گفت: ساعت یک بریم برای ناهار. موافقین؟ گفتم: شما بفرمایین. من ساعت دو میرم خونه و همونجا ناهار میخورم. گفت: حالا مگه من گفتم بیا ناهار بخور؟ گفتم ما نیستیم حواست باشه! (ایشون توهین نکرد. از قبل با هم شوخی داریم و حتی رفت و آمد خانوادگی هم داریم)
2. خانمه بچه شو آورده بود و گفت: از دیشب چیزی نمیخوره و فقط داره استفراغ میکنه.الان دیگه داره غذاهایی که یک هفته پیش خورده بود بالا میاره!
3. برای اولین بار در طول تاریخ اتفاق افتاد! : خانمه با دختر و نوه اش اومد و گفت: اینها ساکن شهر هستند. اونجا چندبار رفتن پیش متخصص و بهتر نشدن. گفتم بیان توی ده تا شما که تشخیصت خوبه ببینیشون! (نمردیم و یکی قبولمون داشت!)
4. پیرمرده با یه پسر ده ساله دچار اسهال و استفراغ اومد و گفت: اینو خوبش کن طوریش نشه یه وقت! سه تا زن طلاق دادم تا یه پسر گیرم اومده!
5. مسئول آزمایشگاههای درمونگاههای شهرستان بهم زنگ زد و گفت: با هزار بدبختی مجوز آزمایش B-HCG (آزمایش خون تعیین بارداری) را گرفتیم. برای این که مجوزش باطل نشه حداقل تا مدتی باید تعداد آزمایشاتش زیاد باشه. بی زحمت تا میتونی این آزمایشو برای همه بنویس، زن و مرد!
6. مرده گفت: عضلات کمرم گرفته. گفتم: یه چیز سنگین بلند کردین که درد گرفت؟ گفت: نه! یه نفر کمرش گرفته بود بهش خندیدم درد گرفت! (بعد از مدتها نتونستم جلو خنده مو بگیرم)
7. صبح رفتم توی درمونگاهی که به جز من کل پرسنل خانم بودند. موقع ورود دست یکی از خانمها هم یه جعبه بزرگ شیرینی بود. بعد از چند دقیقه بیشتر خانمها توی یه اتاق جمع شدند و صدای صحبت و خنده و شوخیشون بلند شد و فقط هر کدوم که ارباب رجوع داشتند از اون اتاق خارج میشدند و دوباره برمیگشتند. من هم نشسته بودم توی مطب و مریض میدیدم. حدودا نیم ساعت به آخر وقت مونده بود که یکی از خانمها با یه بشقاب اومد توی مطب و گفت: یکی از همکارها شیرینی آورده بود شما هم بفرمایید. بعد یک بشقاب گذاشت روی میز که توش چهار پنج تا شکلات بود با نصف یک شیرینی!
8. پیرزنه جواب آزمایشات شوهرش را آورده بود. درحین دیدنشون پرسیدم: الان چه داروهایی میخورن؟ گفت: اصلا با دارو جماعت خوش نداره!
9. خانم مسئول تزریقات یه آمپول آورد توی مطب و گفت: یه خانم اینو آورده تا بزنه. توی بروشورش که نگاه کردم میبینم نوشته تزریقش توی زنان باردار ممنوعه. بهش بزنم؟ گفتم: خانمه حامله است؟ گفت: نه!
10. پیرزنه را که دیدم دخترش یک جعبه دارو گذاشت روی میز و گفت: هربار که این قرص را بهش میدم میگه این تاریخش گذشته است. حالا شما بهش بگین تاریخ داره تا خیالش راحت بشه. جعبه را نگاه کردم و گفتم: اتفاقا درست میگن تاریخشون گذشته!
11. خانمه گفت: توی خونه شربت نداشتم به بچه ام فقط قرص دادم. براش زیاد نبوده؟ گفتم: نه میتونه بخوره. اما اگه میخواین تا براش شربتشو بنویسم. گفت: این که از بچگی اصلا شربت نمیخوره!
12. پیرزنه یه پلاستیک از توی کیفش درآورد و درش را باز کرد و یک بسته قرص از توش درآورد و گفت: از این قرصها هم برام بنویس. گفتم: چشم! درحین درآوردن اون بسته قرص یک بسته قرص دیگه از توی پلاستیک افتاد روی زمین. بهش گفتم: یه بسته قرص از پلاستیکتون افتاد روی زمین. توی پلاستیکو نگاه کرد و گفت: نه من قرص دیگه ای نداشتم! گفتم: ایناهاش افتاده روی زمین نگاه کنین! گفت: نه من فقط همین یه بسته قرصو آوردم! کد رهگیری داروهاشو روی کاغذ نوشتم و بهش دادم که از دستش افتاد موقع برداشتن کاغذ چشمش به اون بسته قرص افتاد و اونو هم برداشت و بدون هیچ حرفی رفت بیرون! (نمیدونم شاید هم عمدا انداختش زمین تا قرصو برداره!)
پی نوشت: یکی از دوستان برام پیام خصوصی گذاشتن و نوشتن: چطور میشه خاطراتشونو توی این وبلاگ بگذارن؟ بهشون ایمیل زدم و گفتم: اینها همه خاطرات خودمه نه دیگران. امیدوارم خاطرات ایشون را هم به زودی توی وبلاگ خودشون ببینیم.
۶. الان ما هم خندیدیم، کمر درد میگیریم؟
باید صبر کرد و دید
سلام بر دکتر عزیز،من خیلی قبل با اسم رها براتون پیام می ذاشتم که تو خوندن سفرنامه تون ترجیح دادم برای اشتباهی با اسم رها ،چیزی ننویسم تا اشتباه نشه

باور می کنین منم 6 برام اتفاق افتاد
شمالی ها در این مضمون یک ضرب المثل دارند :مسخره نکن کسون ره سر شونه ته وچون ره
یعنی دیگرانو مسخره نکن که سر خودت یا بچه هات می آد،اینم پیام آموزشی من
سلام از ماست
پس اینجا چقدر رها هست و من خبر ندارم!
ممنون از پیام آموزشی
مرتیکه سه تا زن طلاق داده و یکی نبوده بهش بگه پسر و دختری بچه با مرده نه زن !
اون آمپوله رو هم چند بار خوندم تا فهمیدم
واقعا. گرچه درواقع دست خود مرد هم نیست!
من خودم هنوز نفهمیدم شما چطور فهمیدین؟
سلام دکتر. وقتتون بخیر





1. یاد توییت یکی افتادم: تعمیرکار اومده بود خونه شون و مشغول کار بوده. سینک ظرفشویی پر از ظرف کثیف بوده. تعمیرکار بلند شده رفته سمت سینک و اسکاچ رو برداشته و خب صاحبخونه رفته جلو گفته این چه کاریه خودم ظرفها رو میشورم و تعارف و اینها... تعمیرکار گفته نه میخواستم نشتی لوله رو چک کنم.
2. مادر میدونه بچه ش چی خورده
3.
4. کاش خودش مریض بود و میمرد
5. عالی!
6. بنده خدا شانسش رو میشناخته.
7. چه کار زشتی.
10. دیگه هیچوقت نمیتونه بی تفاوت باشه طفلک
12. پیرزنه مامور مخفی بوده انگار
سلام




1.
2. بله چه حافظه ای هم داشت
3.
4. چه خشانتی
5. آخه دیگه نمیشه برای همه هم نوشت
6. ظاهرا
7. اصلا نیاورده بودن سنگین تر بود!
10. دقیقا
12. اصلا صداشو هم درنیاورد که برش داشته!
چه خوب که دوباره از خاطراتتون نوشتین
سپاسگزارم
پست های خودتون هم مستدام
سلام جناب دکتر
چقدر پست خنده داری بود .... چند بار خندیدم
خدا خیرتون بده
سلام
خنده تون مستدام
سپاسگزارم
وای دکتر جان ما شما رو خیلی قبولداریم این چه حرفی بود راننده امبولانسه و اون کمردرد بینظیر بود
و روح مادر بزرگوارتون شاد
شما لطف دارید.
برای بعضی دوستان توی وبلاگ داروهایی را توصیه کردم. رفتند و دیگه پیداشون نشد
ممنون
قبول دارین اگه توی استانهای دیگه که قومیتشون با استان شما یکی نباشه کار میکردین اینقدر خاطرات با مزه نداشتین ؟سوء تفاهم نشه استانهامون همسایه هستن و تجربه ویزیت بیماران ولایت شما رو دارم
متوجه منظورتون شدم. اما چون جای دیگه ای کار نکردم نمیتونم نظر قطعی بدم
مثل همیشه با نکته بینی نوشتید. منهم خندیدم از اونیکه با خندیدن به کمردرد دیگران کمر درد گرفته بود. این علت رو هم باید به علتهای کمردرد که آنلاین هست اضافه کنن.
تبریک میگم به تشخیصتون که باعث شده از دکتر متخصص بیشتر بهتون اعتماد کنن
ممنونم امیدوارم شما کمردرد نگرفته باشید
فقط همون یک بار بود
سلام برای مورد 9 چرا اینقدر "حالا" نوشتید؟
سلام
حق با شماست. باور کنید دقیقا جملات گفته شده را نوشتم اما چشم حذفشون میکنم
امثال شماره چهار رو من خیلی دیدم.
مثلا شخص ۲ دختر داشته و ۱ پسر، اگه تزش میپرسیدین چند تا بچه داری جواب میداد: ۲ دختر دارم و یک بچه. انگار اصلا دختر، بچه به حساب نمیاد.
یا مثلا یک خانواده ۵ تا دختر دارن و اون آخری پسره، تمام اون ۵ تا دختر قبلی قرار بود پسر باشن و چون پسر نبودن اینقدر بچه دار شدن که یک پسر گیرشون بیاد و چرخه فرزندآوری متوقف بشه.
بله حق با شماست.
و مسئله اینه که در آینده همون دخترها بیشتر هوای آدمو دارند.
سلام دکتر جان
خسته نباشید دلمون تنگ شده بود واسه خاطرات درمانگاه
سلام
شرمنده من مقصرم. فکر نمیکردم سفرنامه این قدر طول بکشه.
مثل همیشه جالب و خوندنی بود به خصوص اون بخش واگیر کردن کمردرد از طریق مسخره کردن
ممنون از لطف شما
تحصیلات پرسنل تزریقات معمولا چیه؟ باسواد و دانشگاه رفته اند یا نه؟
شاید فکر کرده آمپولش کلا باعث نازایی میشه وگرنه واقعا پرسیدن نداشت
همه نوع مدرکی توشون هست. بخصوص از زمانی که خصوصی شدن.
از پرستار تا ماما و بهیار تا تکنیسین اتاق عمل!
بعدا گفت ترسیدم برخلاف قانون جوانی جمعیت باشه. الله اعلم!
ممنون که باعث خنده ما میشید
مورد 12 مشکوک به آلزایمر نیست؟
کامنت ها رو که میخونم یک دور دیگه باید پست رو بخونیم تا ببینیم در مورد کدوم شماره کامنت گذاشتن خلاصه که هر پست خاطراتتون حداقل به اندازه کامنت ها بازخوانی میشه
خنده تون مستدام
بعید میدونم. کسی که تنها تا درمونگاه میاد و دارو میگیره و رمز کارتش یادشه را نمیشه فقط به خاطر این مسئله بگیم آلزایمر داره.
خیلی خندیدم البته بجز اون پیرمردی که پسر داشتن انقدر براش مهم بوده

مسئول تزریقات با خودش چند چنده؟؟
من کلا پست های شما رودوست دارمولی این خاطرات حرفه ای یه چیز دیگه ن ..مرسی که مینویسید
خنده تون مستدام. حق دارید خدایی دختر یه چیز دیگه است
گرچه میگن نباید فرق گذاشت 
بعدا ازش پرسیدم گفت ترسیدم برخلاف قانون جوانی جمعیت باشه!
شما همیشه به من لطف داشتید. ممنون
سلام؛
مورد 6 را کاملاً درک می کنم.
سلام
خندیدین؟ مراقب باشین کمرتون درد نگیره!
از اول تا آخر »»»»


سپاسگزارم
ممنون از خاطرات جالبتون ،کار پرسنل درمانگاهی که براتون شیرینی آوردن اصلا جالب نبود نمیوردن سنگینتر بودن من روی این موضوعات حساسم! ولی میدونم شما فوکوس نمیکنید روی موضوعات سطحی
خواهش
فکر کنم داشتن آخرین شیرینی را میخوردن که یهو یکیشون گفته: پس دکتر؟!
سلام.سالهاست که میخونمتون ولی کمتر پیش اومده بود اینقدر به خاطراتتون بخندم واقعا نمیسد به خیلیهاشون نخندید .شماره 2.شماره 4.شماره 5.شماره 6.شماره 7. اصفهانی نبودن احتمالا خانم همکار .8منو یاد پدربزرگم انداخت خندیدم وبغضی شدم آخه بیست وپنج ساله که فوت شدن .9.یه آزمایش بتا اچ سی جی مینوشتین براش دومنظوره .10.بهش الهام شده بوده بنده خدا.12.پیرزنه یک کلام بوده وگردن گیرش خراب بوده .چیزی رو گردن نمیگرفته ِ.خدا خیرتون بده به خنده احتیاج داشتم تواین روزهای پر استرس .
سلامممنون. البته فکر میکنم بخشیش هم مال این باشه که چند هفته بود پست خاطرات نگذاشته بودم.



7. نخیر اتفاقا همه شون اهل ولایت و اطرافش بودند
8. آخی یادشون گرامی
9. راست میگینا! به ذهنم نرسید
10. بیچاره هرچی هم میگفته حرفشو باور نمیکردن.
12. ظاهرا
خنده تون مستدام.
سلام
شماره ۳ را که فرمودین برای اولین بار در تاریخ فک کنم اشتباه میکنید ایشون رتبه دوم را دارند .
چون بنده قبلا عرض کرده بودم با دارو های تجویزی شما خوشبختانه بعد از چندین بار سرگردانی بین مطب پزشکان ولایت راحت شدم .
سلام
از لطف شما سپاسگزارم
ببخشید که برای اولین بار براتون سرم نوشتم
سلام ، ش ۵
ش :۷ خجالت آور بود خوب اونهممی خوردن دیگه! ۹: اینا بندگان خدا چیزی میزنند میان سرکار؟یه جوری نیستن؟
۱۲: باید میگفتید قرص رو پس بده شاید مریضی که انداخته بیاد دنبالش
سلام


۵.
۷. همینو بگو!
۹. چه عرض کنم؟
۱۲. نه بابا پیرزن بیچاره
۶- خوبه شما که بهش خندیدین کمرتون درد نگرفت تا این چرخه ادامه پیدا کنه
۶. بله شانس آوردم
مورد شماره پنج
زن و مرد
خیلی بامزه بود شماره دو هم خیلی خندیدم
امان از دلسوزی و بزرگنمایی مادرانه
خنده تون مستدام.
سلام چه خوب که می نویسید
سلام چه خوب که می خونید
منم با شماره ۶ خندیدم
آفرین به شما که مادربزرگ قبولتون داشت و دختر و نوه رو آورده بود
خنده تون مستدام
همون یک بار بود
در مورد 6 تلاش کردم نخندم
من که موفق نبودم
سلام،هورااا دوباره پست خاطرات! ممنون ، خداقوت!
واقعافکرکردم خانم مسوول تزریقات در جواب شما میگه: پ ن پ!
سلام ممنون
میخواستم وقتی گفت بله بپرسم چند ماهشه که یکدفعه ...