-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (132)
جمعه 10 مردادماه سال 1393 16:03
سلام 1. به پیرمرده گفتم: آزمایشتون سالمه. گفت: خیلی ممنون خدا خیرت بده! 2. خانمه گفت: ویزیتمو رایگان می کنی؟ باور کن ندارم. حالا اینو نمیگم که بهم کمک کنیا کسی چه میدونه شاید تو از من مستحق تری! 3. خانمه گفت: من رفتم سونوگرافی بهم گفتن مادرزادی یه کلیه دارم. حالا با یه کلیه هم میشه زندگی کرد؟! 4. خانمه گفت: بهم گفتن...
-
روزی که «هواپیما» آمد
سهشنبه 31 تیرماه سال 1393 20:11
سلام پیش از این که بیام ترک اعتیاد توی خونه بیشتر این پستو نوشتم اما همه اش پرید. شب هم از همین جا باید برم سر شیفت. اما برای این که به بلاگ اسکای ثابت کنم که کی قوی تره تصمیم گرفتم این پستو با موبایل بنویسم حالا هرچقدر که میخواد سخت باشه! راستی مدتها بود که از این نوع تیترهای روزی که..... آمد استفاده نمیکردم اما...
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (131)
شنبه 21 تیرماه سال 1393 16:32
سلام 1. به خانمه گفتم: چربی تون بالاست. گفت: ما که همه اش روغن مایع میخوریم پس چرا چربی؟ راستی ببخشید خامه و کره هم موثرند؟! 2. به خانمه گفتم: چه داروئی به بچه تون دادین؟ گفت: قطره دایم تکون! 3. دوتا دختر اومدند توی مطب گفتم: بفرمائین. یکیشون گفت: ما از طرف دکتر .... اومدیم برای تعیین گروه خون! 4. خانمه گفت: اجازه هست...
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (130)
سهشنبه 10 تیرماه سال 1393 16:27
سلام 1. به خانمه گفتم: چربی تون بالاست. گفت: اون وقت آزمایش براش خوبه؟! 2. مرده گفت: برام چند بسته قرص آتنولول صد میلی بنویسین شبی نصفشو میخورم. گفتم: خب براتون پنجاه میلیشو مینویسم که یکی کامل بخورین. گفت: نه ممنون من سالهاست که عادت کردم شبی نصف قرص بخورم کامل نمیتونم بخورم! 3. (13+) ساعت حدود یازده شب مرده در اتاق...
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (129)
جمعه 30 خردادماه سال 1393 21:24
سلام 1. خانمه گفت: به نظر شما کدوم آزمایشگاه برم؟ گفتم: آزمایشگاه ... کیفیتش خوبه. گفت: اون که خیلی گرون میگیره. گفتم: خب برین آزمایشگاه .... گفت: اون که کیفیت نداره! 2. (12+) به خانمه گفتم: دخترتون مشکلش چیه؟ گفت: دو روزه که پریود شده اما خونریزی نداره! 3. شیفتو از پزشک قبل تحویل گرفتم و نشستم روی صندلی مطب. خانمه...
-
معتادنامه (4)
یکشنبه 18 خردادماه سال 1393 10:07
سلام امروز صبح هرچقدر منتظر سرویس اداره شدم خبری نشد. بالاخره زنگ زدم اداره که فرمودند: «ای وای! یادمون رفت شمارو توی برنامه بنویسیم! خب برین درمونگاه .... توی شهر» حالا توی درمونگاه .... شهری هستم که چون اصلا قرار نبوده امروز دکتر داشته باشند از مریض هم خبری نیست. جالب تر این که هنوز اینترنت دارند و مثل سایر درمونگاه...
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (128)
جمعه 9 خردادماه سال 1393 16:08
سلام ۱. خانمه گفت: من چند روزه هروقت دهنمو باز می کنم استفراغ می کنم! ۲. خانمه گفت: میخواستم خواهش کنید و این آزمایشو برام بنویسید! ۳. خانمه گفت: ببخشید هرکسی که حامله میشه این قدر استرس داره یا فقط من دارم؟ گفتم نمیدونم من تاحالا حامله نشدم! ۴. مرده گفت: برام آسپیرین بنویس برای رقیب خونم! ۵. خانمه گفت: اومدم برای...
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (127)
دوشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1393 15:56
سلام ۱. (۱۵+) مرده اومد توی مطب و گفت: الان چندباره که میام اینجا و کا.ندوم نیست. حالا چکار کنم؟ از بیرون تهیه کنم؟! ۲. یه بچه سرماخورده رو میدیدم که مادرش گفت: چند روز هم هست که میگه قلبم درد می کنه. گفتم: توی این سن بعیده مشکل قلبی داشته باشه. بچه گفت: نخیر من میدونم چون بدنم درد می کنه قلبم هم داره گریه می کنه! ۳....
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (126)
شنبه 20 اردیبهشتماه سال 1393 23:04
پیش نوشت: سلام مدت ها از زمان شروع نوشتن این خاطرات میگذره. بیشتر دوستانی که از این وبلاگ بازدید کردن بهشون و به من لطف داشتن و بعضی هم خوششون نیومده. تا به حال چند نفر اومدن و گفتن که این خاطرات تمسخر بیمارانه و من هربار قبول نمی کردم. تا این که برای اولین بار کامنت منطقی و بدون ناسزا و ... یکی از دوستان خوب مجازی...
-
بار دیگر ...
شنبه 13 اردیبهشتماه سال 1393 00:05
سلام یه بار دیگه به مراسم جمع دوستان قدیمی رفتم. همون چیزی که بعضی ها بهش میگن امتحان دستیاری. هر سال از تعداد افراد آشنا کاسته میشه اما هنوز تعدادشون اون قدر هست که بخوام برم. هرچند دیگه قیمت آب معدنی و کیک و آب میوه شونو خیلی گرون کردن! خب دیگه شاید باید باور کنم که هنوز عمومی باید به همیشه عمومی تبدیل بشه!! پ.ن1:...
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (125)
سهشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1393 16:36
سلام ۱. نسخه مرده رو دادم دستش و بلند شد که بره داروخونه. دم در برگشت و گفت: نسخه تون همینه که تازه نوشته شده؟! ۲. مرده گفت: فکر کنم به حاجی حساسیت دارم هروقت میرم دیدن یه حاجی بعدش آبریزش بینی پیدا می کنم و سرفه! ۳. برای خانمه سونوگرافی نوشتم. وقتی میخواست بره گفت: حالا نوشتی از کجا باید سونوگرافی بگیره؟! ۴. میخواستم...
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (124)
جمعه 22 فروردینماه سال 1393 23:16
سلام ۱. داشتم خانمه رو معاینه میکردم که موبایلش زنگ زد. گوشیو برداشت و یه کم گوش کرد و گفت: باشه. بعد گوشیو قطع کرد و شروع کرد به خندیدن. گفتم: چیه؟ گفت: پسر کوچیکه ام بود. گفت یه کم دیرتر از درمونگاه بیا خونه آخه امشب تولدته میخوایم سورپرایزت کنیم! ۲. به خانمه گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: چند روزه که یه سوزش ادرار بدبو...
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (123)
سهشنبه 12 فروردینماه سال 1393 13:30
سلام اول شرمنده از این تاخیر طولانی و اما بعد: ۱. به خانمه گفتم: وقتی راه میرین کمردردتون بیشتر میشه؟ گفت: یعنی میگین توی خونه هم راه نرم؟! ۲. به پیرزنه گفتم: چه داروئی میخورین الان؟ گفت: قرص دونه ای میخورم! ۳. داشتم برای یه خانم سرماخورده نسخه مینوشتم که گفت: من هروقت که سرما میخورم با قطره بینی بهتر میشم! ۴. خانمه...
-
سال نو
پنجشنبه 29 اسفندماه سال 1392 15:15
سلام در این آخرین ساعت های سال 1392 امیدوارم همه شما دوستان مجازی سال خوبی را پشت سر گذاشته و سالی بهتر در پیش رو داشته باشید. شرمنده که این بار آپ کردنم این قدر طول کشید. تا سال بعد خداحافظ پ.ن: به نظر شما از زمان سال تحویل تا 12 شب امشب سال 92 محسوب میشه یا 93؟!
-
معتادنامه (3)
یکشنبه 18 اسفندماه سال 1392 23:06
سلام ۱. هروقت سرمون یه کم خلوت می شه، مشاور محترم مرکز میاد توی اتاق و شروع می کنه به صحبت کردن. گه گاه هم فکر میکنه داره با مراجعینش صحبت می کنه و شروع می کنه به حرف زدن. یه بار درحال صحبت بود که منشیش اومد و گفت: خانم .... پشت تلفن با شما کار داره. جناب مشاور فرمودند: بگین من نیستم. این خانم خیلی حرف می زنه. پیش...
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (122)
شنبه 10 اسفندماه سال 1392 23:08
سلام ۱. ساعت یک صبح مرده اومد و گفت: الان سه ماهه که بی خوابی دارم! ۲. زنه گفت: داروهائی که نوشتین داروخونه اینجا نداشت. گفتم: میتونین بیرون بگیرین؟ گفت: اون وقت شما اینجا نوشتین داروخونه بیرون بهمون میدن؟! ۳. خانمه گفت: اسهالم درست مثل آبیه که دست و صورتمونو باهاش میشوریم!! ۴. خانمه گفت: اگه آزمایش کامل برم بعد اگه...
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (121)
جمعه 2 اسفندماه سال 1392 14:57
سلام اولا شرمنده به خاطر تاخیر که به دلیل شیفت و ایستادن توی صف سبد کالا (!) و ... رخ داد. ۱. به خانمه گفتم: چربی تون خیلی بالاست باید قرص چربی بخورین. دخترش که همراهش بود گفت: این قرص قند میخوره طوری نیست قرص چربی هم بخوره؟! ۲. مرده گفت: چند روز پیش هم اومدم و برام نسخه نوشتین اما بهتر نشدم. نسخه شو دیدم و گفتم: اینو...
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (120)
پنجشنبه 24 بهمنماه سال 1392 00:56
سلام: ۱. داشتم نسخه مرده رو مینوشتم که گفت: اگه میخواین برام کدئین بنویسین بی زحمت کدئین دارشو برام بنویسین! ۲. میخواستم برای خانمه نسخه بنویسم که گفت: شما میدونین اون شربتی که هربار میخوردم خوب می شدم چی بود؟! ۳. خانمه گفت: بچه مو هروقت بهش استامینوفن میدم تبش بالا میره! ۴. نسخه مرده رو که نوشتم گفت: ما دوتا کپسول...
-
خاطرات (از نظر خودم) ناجالب (3)
چهارشنبه 16 بهمنماه سال 1392 16:29
سلام سال پیش یه روز رفتم به یه درمونگاه روستائی. به جای یکی از همکاران پزشک خانواده که اون روزو مرخصی گرفته بود. خوشبختانه درمونگاه خلوت بود و مریض ها تک تک میومدند. چند مریضو دیده بودم که خانمی حدودا پنجاه ساله وارد مطب شد. یه چادر کهنه به سرش بود که به همراه لباسهای مشابهش به خوبی وضعیت مالی شو نشون میداد. گفتم:...
-
خاطرات (ازنظر خودم) جالب (119)
سهشنبه 8 بهمنماه سال 1392 23:29
سلام ۱. به مرده گفتم: توی خونه هیچ داروئی نخوردین؟ خانمش گفت: دارو نخورد فقط روزی دوتا سیگار! ۲. خانمه توی ماه آخر بارداری با درد شکم اومده بود و گفت: قرار بود سزارین کنم. گفتم: برای کی براتون نوبت سزارین زده بودند؟ گفت: هفته پیش. گفتم: پس چرا نرفتین؟ گفت: گفتم صبر کنم ببینم چی میشه؟! ۳. به مرده گفتم: چند سالتونه؟...
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (118)
سهشنبه 1 بهمنماه سال 1392 23:04
سلام ۱. خانمه گفت: برام آزمایش بنویسین. گفتم: چه آزمایشی؟ گفت: قراره قبل از بارداری بشم! (ترجمه: آزمایشات پیش از بارداری) ۲. پیرزنه گفت: دفترچه مو مهر کن برم پیش متخصص. گفتم: برای کی مهرش کنم؟ گفت: برای خودم! ۳. از بس مسئول محترم تزریقات اصرار کرد برای مریض سرم نوشتم و گفتم: برین تزریقات تا بهتون بزنن. گفت: نه میریم...
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (117)
یکشنبه 22 دیماه سال 1392 16:18
سلام ۱. خانمه گفت: برام آزمایش بنویس. گفتم: قبلا هم آزمایش دادین؟ گفت: خدا نکنه! ۲. خانمه گفت: بچه مو وقتی قطره میریزم توی بینیش میره توی حلقش طوری نیست؟! ۳. پسره گفت: الان یک هفته است یه خلط میاد توی گلوم من هم قورتش میدم باز میاد بالا! ۴. به خانمه گفتم: هیچ داروئی مصرف کردین؟ گفت: آره پماد عادی مصرف کردم! (ترجمه: آ...
-
معتاد نامه (2)
جمعه 13 دیماه سال 1392 21:53
سلام ۱. به مرده گفتم: چند وقته که مواد مصرف می کنین؟ گفت: از وقتی برگشتم ایران. گفتم: مگه کجا بودین؟ گفت: من توی کشور .... زندگی می کنم. وقتی از ایران رفتم اونجا تریاکو ترک کردم و حالا که برگشتم مجبورم متادون بخورم. گفتم: پس اونجا چکار میکردین؟ گفت: فقط مشروب میخورم! ۲. پسره با یه نامه از یه روان پزشک اومد که میزان...
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (116)
چهارشنبه 4 دیماه سال 1392 22:01
سلام ۱. خانمه گفت: من تا حالا اسپری نزده بودم حالا رفتم پیش متخصص برام نوشت گفت اگه اسپری بزنی یاد میگیری راست گفته؟! ۲. نسخه خانمه رو که نوشتم گفت: برام دوتا شیشه کپسول امپراتور هم بنویس! (ترجمه: امپرازول) ۳. خانمه گفت: بچه ام خیلی سرفه می کنه سرفه هاش هم دلخراشه! ۴. به خانمه گفتم: کپسول براتون بنویسم یا آمپول؟ گفت:...
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (115)
سهشنبه 26 آذرماه سال 1392 15:22
سلام ۱. از پیرمرده شرح حال گرفتم و میخواستم نوشتن نسخه شو شروع کنم که گفت: من یه چیز مهمو هم نگفتم. گفتم: بفرمائین. گفت: من معلم بازنشسته ام! ۲. خانمه گفت: برام یه آزمایش کامل بنویسین. داشتم مینوشتم که گفت: من میخواستم آزمایش تیروئید هم بدم وقتی آزمایش کامل بدم آزمایش تیروئید هم توش هست؟! ۳. پیرزنه فشار خونش بالا بود....
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (114)
شنبه 16 آذرماه سال 1392 16:10
سلام: ۱. پیرمرده گفت: یه بار دیگه هم اومدم اینجا اما خوب نشدم البته اون بار اینجا دکتر نبود فقط یه زن بود! ۲. پیرزنه گفت: دیروز اومدم اینجا یه دکتر بداخلاقی اینجا بود که نگو. باز هم قربون اخلاق خودت! ۳. به مرده گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: من عشایرم، بچه شهر هم نیستم اما سرما خوردم! ۴. (۱۳+) خانمه شرح حالشو گفت و بعد گفت:...
-
معتادنامه (1)
پنجشنبه 7 آذرماه سال 1392 18:56
سلام ۱. بعد از گرفتن شرح حال و مشاوره روان شناس و ... شیشه متادونو گذاشتم جلو مریض و میزان مصرفشو بهش گفتم که یه نگاه کرد و گفت: اینو باید بخرم هجده هزار تومن؟ همون تریاکو بکشم که ارزونتره که! بعد هم بلند شد و رفت! ۲. به پسره گفتم: تزریق هم میکردی؟ گفت: برای خودم نه اما هرکدوم از بچه ها که نمیتونست رگشو پیدا کنه میومد...
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (113)
سهشنبه 28 آبانماه سال 1392 23:11
سلام ۱. پیرزنه گفت: اونقدر سرم گیج میره که وقتی دارم از این طرف میرم انگار دارم از اون طرف میرم! ۲. معاینه بچه تموم شد. پدرش بهش گفت: بلندشو تا بریم. بچه گفت: چوب بستنی که بهم نداد! ۳. به مرده گفتم: نوار قلبتون مشکل داره حتما باید برین پیش متخصص. گفت: آخه برم پیش متخصص بگم چی؟! ۴. پیرزنه گفت: نمیدونم چرا وقتی خون دماغ...
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (112)
دوشنبه 20 آبانماه سال 1392 00:25
سلام ۱. خانمه گفت: برام آزمایش بنویس. گفتم: چه آزمایشی میخواین بدین؟ گفت: هر هورمونی که توی بدنم هست آزمایششو بنویس! ۲. خانمه گفت: تازه از بیمارستان مرخص شدم و حالا میبینم دهنم زخمه. فکر کنم وقتی بیهوشم کردن و میخواستن لوله بگذارن توی گلوم هی خورده این طرف و اون طرف و دهنمو زخم کرده! ۳. داشتم نسخه خانمه رو مینوشتم که...
-
خاطرات (از نظر خودم) جالب (111)
شنبه 11 آبانماه سال 1392 23:48
سلام ۱. خانمه گفت: این بچه رو پارسال آپاندیسشو درآوردیم اما نمی دونم چرا هنوز دل درد داره؟! ۲. خانمه گفت: رفتم پیش دکتر زنان برام سونوگرافی نوشت اما حالا که رفتم انجامش بدم گفتند تاریخش گذشته. میشه باز بنویسینش توی دفترچه؟ گفتم: باشه. گفت: اون وقت خانم دکتر نمیگه چرا رفتی پیش دکتر مرد برات سونوگرافی بنویسه؟! ۳. چند...