جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

معتادنامه (4)

سلام 

امروز صبح هرچقدر منتظر سرویس اداره شدم خبری نشد. بالاخره زنگ زدم اداره که فرمودند: «ای وای! یادمون رفت شمارو توی برنامه بنویسیم! خب برین درمونگاه .... توی شهر»

حالا توی درمونگاه .... شهری هستم که چون اصلا قرار نبوده امروز دکتر داشته باشند از مریض هم خبری نیست. جالب تر این که هنوز اینترنت دارند و مثل سایر درمونگاه ها به اینترانت تبدیل نشده. خب هرچی باشه مسئولش یکی از ازمابهترون هستند دیگه! 

دیدم حالا که توی خونه فرصت آپ کردن پیدا نمیشه این جا آپ کنم. 

۱. اون قدر توی پست قبلی معتاد نامه درباره خانم پرستارمون صحبت کردیم که بعد از عید دیگه نیومد و به جاش یه آقای پرستار که جدیدا بازنشسته شده اومد! 

۲. مریضه اومد و گفت: کارخونه ای که ازش شربت میگیرینو عوض کردین؟ گفتیم: چطور؟ در شربتشو باز کرد و گفت: داروی آخری که بهم دادین طعم مولتی ویتامین میداد! بیائین بچشین! 

۳. پروانه کارم توی مرکز ترک اعتیاد رسید. به موسس مرکز گفتم: این که کد ملی من نیست. گفت: پس کد ملی کیه؟! (بعدنوشت: ای وای! اینو که توی معتادنامه قبل هم نوشته بودم!)

۴. خانمه برای تبلیغ یه داروی گیاهی اومد و گفت: برای کاهش وزن خیلی خوبه. من که خودم مصرف می کنم و کاملا راضیم! (اسمشو که نمیخواین؟ تبلیغ میشه!) 

۵. پسر یه نفر از یکی از اقشار مهم جامعهء امروز (!) اومد و ازمون شربت گرفت. چند روز بعد اومد و داد و فریاد به راه انداخت که شربت هاتون خیلی رقیقند و به درد نمی خورند. چند روز بعدترش که با پدرش اومد برای گرفتن دارو پدرش داروهاشو گرفت و رفت. پسره گفت: چرا داروهامو دادین به پدرم؟ گفتم: چطور؟ گفت: تازه فهمیدم پدرم دفعه پیش آب توی شربتم ریخته بوده تا من زودتر ترک کنم! 

به پدرش زنگ زدیم و اومد و با روانشناس مرکزمون کلی صحبت کردند و ظاهرا بهش گفته بود: شما توی شربت دیفن هیدرامین یه آدم سرماخورده هم آب می ریزین تا زودتر خوب بشه؟ این هم یه نوع مریضیه. 

۶. پسره اومد تا برای یکی از خانم های مریض دارو ببره. آقای پرستارمون ازش پرسید: شما چه نسبتی با ایشون دارین؟ پسره کلی فکر کرد و گفت: آخه چطور بگم نسبتمون چیه؟ و بعد از کلی فکر گفت: زن عموم میشن! 

۷. مرده اومد دارو ببره. گفتم: شماره پرونده تون چنده؟ شماره شو گفت. همون موقع یه مریض دیگه اومد. آقای پرستارمون گفت: شماره پرونده تون چنده؟ مریض قبلی گفت: شماره .... اما نه اون که مال منه! 

۸. شربتو که دادیم به مرده گفت: حتما باید آب قاطیش کرد؟ گفتم: نه لازم نیست. گفت: آخه همین طوری که نمیشه خورد تلخه! 

۹. توی یکی از درمونگاه ها بودم که یکی از معتادین محترم باخانمش اومدند. چون ممکن بود خانمش از اومدنش به مرکز ترک اعتیاد خبر نداشته باشه اصلا به روی خودم نیاوردم که میشناسمش. وقتی نسخه شو نوشتم و داشت میرفت بیرون خانمش گفت: ببخشید راسته که میگن ترک متادون از ترک مواد سخت تره؟! 

۱۰. خانمه اومد تا برای شوهرش پرونده درست کنه. گفتیم: خودش کجاست؟ گفت: نمیتونه بیاد. گفتیم: چندوقته معتاده؟ گفت: دقیقا نمیدونم. گفتیم: روزی چندگرم مواد مصرف می کنه؟ گفت: نمیدونم. گفتیم: باید بیاد پیش روانشناس. گفت: نمیتونه بیاد. آقای پرستارمون گفت: حالا باز خوبه شربتشو خودش میتونه بخوره! 

۱۱. آقای پرستارمون به خانمه گفت: پولتون دوهزار تومن کمه. گفت: میدونم. پول کم دارم میخواین بگیرین منو ..... (این مکث بودا نه حذف یه کلمه خاص!) بتکونین هرچقدر پول ریخت مال شما! 

۱۲. پسره اومد و پرونده درست کرد و درطول درست کردن پرونده شصتادبار پرسید: حالا اطلاعات این جا محرمانه است؟ بالاخره آقای پرستارمون گفت: مگه خانواده ات نمیدونن مواد مصرف می کنی؟ گفت: چرا. گفت: نمیدونن میخوای ترک کنی؟ گفت: چرا. گفت: پس مشکلت چیه؟ گفت: آخه بابام فکر می کنه من خودم میخوام ترک کنم. نمیدونه میخوام شربت بگیرم! 

پ.ن۱: احتمالا هفته آینده برای یه سری کار اداری باید بیام تهران. آنی هم داره فکر می کنه که باهام بیاد یا نه؟! شاید امسال یکی و نصفی مسافرت رفتیم! 

پ.ن۲: آنی داره با گوشیش ورمیره که عسل میاد و میگه: پوک ..... پوک ..... من و آنی هرچقدر فکر میکنیم نمیفهمیم چی میگه. تا بالاخره گوشیو نشون میده و میگه: پوک .... آنی «پو» رو براش میاره و میگه: همینو میخوای؟ با خوشحالی گوشیو میگیره و مشغول حمام کردن چندین باره «پو» بیچاره میشه!

نظرات 32 + ارسال نظر
سارا پنج‌شنبه 17 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 01:00 ق.ظ

سلام,
راستش این پستای اعتیادی رو ک میخوندم یه سوال برام پیش اومد:
اینها برای اعتیاد به مواد مخدر هست یا کلن اعتیاد به هرچیزی؟
ینی مثلن برای درمان اعتیاد به اینترنت هم باید دارو خورد؟

سلام
متادون برای ترک اعتیاد به مواد مخدر سنتیه مثل تریاک و هروئین
حتی برای قرصهای روانگردان و شیشه هم کاربرد نداره چه برسه به اینترنت

امیلی شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 02:45 ب.ظ

دشمنتون شرمنده! ولی ما همچنان از پستاتون لذت میبریم.
آپدیت اتوماتیک کامپیوتر رو باید خاموش کنید وگرنه هرجی دم دستش بیاد خود بخود دانلود میکنه.و اینی میشه که الان شده :)

خواهش و ممنون
واقعا؟ بلد نیستم خو!

امیلی جمعه 30 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 06:05 ب.ظ http://dlneveshtehayeman.persianblog.ir

شماره 6 و 11 خیلی خوب بودن
به عسل بگین که وقتی سکه های زیادی جمع کنه میتونه رنگ پوست و لباس و دکور اتاق "پو" رو عوض کنه

ممنون
خبر ندارین که هرچقدر آنی پول جمع می کنه خرجشون می کنه!
شرمنده همچنان قادر به نظر گذاشتن برای وبلاگهای پرشین نیستم

مهران پنج‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:45 ب.ظ http://daneshjoyepezeshki.mihanblog.com/

سلام حالا مشکلی نداره که بخاد به اسم شوهرش متادون بگیره ولی خودش بخوره ولی مثلا شرم و حیا و اینا اجازه نمیداده که بگه من هم مصرف کننده ام
یه بار یکی از دوستان با صدایی که ازش اضطراب و استرس میبارید زنگ زده بود و دنبال یه قرصی چیزی برای استفاده "جلوگیری اورژانسی " میگشت و تاکیید داشت که یکی از دوستام میخاد من نمیخام من این شکلی بودم اون لحظه تازه مجرد هم بود

سلام
اصلا گذشت دیگه اون دورانی که دکتر محرم بود!

خاله آذر سه‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:59 ق.ظ

اون خانوم ویزیتور چند صد کیلو بود؟!

چند صد کیلو؟
نه بابا تقریبا هموزن خودم بود!

طاها دوشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:49 ب.ظ http://dastanakeman.mihanblog.com

سلام دکتر
ممنون از نوشتنتون
شاد باشید و ماندگار

سلام
از لطف شما ممنون

رها یکشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:26 ب.ظ

ایول نداره که! دومی رو با داییم شریکیم !!!

دلی یکشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 06:08 ب.ظ

سلام

اون موضوعی که میخواستم مطرح کنم درمورد درمونگاه اینجا بود که ببینم اونجا یا همه جا اینجوریه یا فقط اینجا اینجوریه(جمله رو حال کردید)

چندوقت پیش ساعت 4عصر رفتم درمونگاه که دکتر یه ازمایش تو دفترچم بنویسه منم به سرهت خودمو برسونم ازمایش، موقع ورود تاریک تاریک کلا همه چراغای درمونگاه رو خاموش کرده بودن ، از نگهبان سوال کردم دکتر هیت گفت نه 5:30، 6 میاد،میگم مگه دکتر ان نیست گفت نه فقط موارد اورژانسی دکترو صدا میزنیم

مورد دوم یکی ازاقوام سرساعت خاصی تزریق داره رفته بود درمونگاه تا تزریقاتی نبوله میگفت هرچی به دکتر التماس کردم تزریق انجام بده راضی نشده موردای دیگه هم شنیدم که میگن دکتر حاضر نشده تزریق انجام بده مگه دکتر اونجا نیست که کار مردم رو راه بندازه درضمن من بارهاهمینجا خوندنم که شما گعتید واسه بیمارا تزریق هم انجام دادم
مورد سوم اینکه ساعت9شب داروخانه درمونگاه تعطیله وعملا درمونگاه هم تعطیله چون وقتی دارو نباشه طبابت هم فایده نداره و مردم کیلومترها میرن مرکزاستان
شماکه تو سیستم درمونگاهی کار کردید واقعا اونجام اینجوریه یافقط اینجا اینجوره؟؟؟!!!

سلام
مورد اولو من قبلا هم شنیدم اما ندیدم. خودم که هیچوقت جرات چنین کاریو نداشتم
درمورد دومی تزریقات من به چند مورد محدود خلاصه میشه و خودم هم حتی الامکان از زیرش فرار می کنم به دو دلیل: 1. مریض نگه این دکتره برای چهارتومن پول آمپول هم میزنه. 2. اگه یه مشکلی پیش اومد بعید میدونم بیمه هم زیر بار بره که فقط برای کمک بوده. پس خودم هم جز در موارد خاص تزریقات انجام نمیدم.
مورد سومو نه دیدم و نه شنیدم. به قول شما نسخه بدون داروخونه به چه درد میخوره؟
اما خودمونیم من فکر میکردم شهر شما بزرگتر از این حرفها باشه

مهران یکشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 02:38 ب.ظ http://daneshjoyepezeshki.mihanblog.com/

مورد دو هم تعارف زده اگه دستشو رد کنین ناراحت میشه ها
اون مورد 10 بو داره...مطمئنین که فقط شوهره هست که مصرف کنندس...اصن شوهری در کارهس؟


شوهری که درکار بود.
بر اساس شناسنامه
گرچه خودش هم بخواد بخوره که مشکلی نیست هست؟

نیلو پنج‌شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:23 ب.ظ http://qenti.blogfa.com/

10

ممنون

داش آکل پنج‌شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 05:12 ب.ظ

سلام
من مورد 4 و مورد 7 رو نفهمیدم منظور چی بود؟ تو کامنتا هم کسی اشاره نکرده بود.

سلام
4. معمولا یه خانم جوون به یه آقای جوون چنین حرفی نمیزنه میزنه؟!
7. مسئله فقط این بود که اون مریض اولی فکر کرد هرکسی میاد اونجا شماره پرونده اش همونه
الله اعلم!

بیتا پنج‌شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:25 ب.ظ

لله الله الله الله الله الله الله الله الله هرچی از الله میشه غیر الله نمیشه برای 9نفر بفرست به جون خودم فردا خبر خوبی بهت میرسه اگر کوتاهی کنی تا 9سال بد شانس میشی برای نام خدا استخاره نکن حقیقت داره.........

ستاره چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 04:10 ب.ظ http://razesukoot.blogfa.com

سلام
این مدتی که نظر نمی دادم فکر نکنید فراموشتون کردم ها خیر منتها خواننده خاموش بودم بعضی وقتها خاموش بودن خوبه الان هم گفتم حالتون رو بپرسم و خسته نباشیدی عرض کنم و خلاصه اینکه وبلاگ شما از دوست داشتنی ترین وبلاگهایی که من می خونم

سلام
شما که منو از نگرانی کشتین
خوشحالم که سلامتین و خوشتون اومده

آسیه چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 02:53 ب.ظ

سلام آقای دکتر
مورد 10 خیلی جالب بود

از طرف من عسل جونو ببوسین من که دستم بهش نمیرسه

سلام
ممنون
چشم

BARAN چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:42 ق.ظ http://mahe-mehr.mihanblog.com

جالب بودن...حال و هوام عوض شد وسط مطالعه ی جنین شناسی
ممنان...
ای جاااان... عسل

خوشحالم که خوشتون اومده
خواهش
ممنون

پرنیان چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:36 ق.ظ

مریضا همینجوریش اعصاب ندارن منتظرن تا دکتر براشون معجزه کنه ، چه برسه به معتادا ، یهو قاطی می کنن می زنن آدمو چپ راست می کنن ، واه واه .....

خدارو شکر ما تا حالا چپ و راست نشدیم!

ساچلی سه‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:07 ب.ظ http://www.abcdarti.persianblog.ir

راستش منم عاشق این بازی پو هستم..خودم که وسع مالی ندارم از اون گوشی باکلاسا بخرم همچین گوشو کافیه دست مهمونی کسی ببینم ازش میگیرم و تا حد مرگ بازی میکنم....


راستش من هم همچنان به گوشی قبلی خودم وفادار موندم اما چون اخیرا آنی یه سیمکارت خریده و سیمکارت هدیه اش هم داره برای من بیاد مجبورم یه گوشی دیگه هم بخرم!

ریحان سه‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 04:48 ب.ظ http://itwasntme.persianblog.ir

چه عالمی دارن معتادا!

امیدوارم از این عالم بیرون بیان

مهسا سه‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:26 ق.ظ http://med90mahsa.blogfa.com

ینی چی با خودشون؟
منظورم اون گیم بود تو گوشیشون

آخه گفتین با اون موجود خمیری ور میرن ...

عاطفه سه‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:03 ق.ظ http://www.ati-91.blogfa.com

سلام آقای دکتر
این شربتی که بهشون میدن چیه؟
گربه ی سخن گو بهتر از پو ولی در کل هر دو زیاد شارژ مصرف میکنن...

سلام
شربت متادون
اتفاقا هردوشون روی گوشی آنی هست
عسل هم هر روز شصتادبار بهشون میگه عسلللل و منتظر میشه تا تکرار کنن!

پیمان سه‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:16 ق.ظ

سلام، من از خوانندگان چراغ خاموش شما هستم (الان که چراغا روشن شد ؟) بعقیده من که خوب مینویسید و توهین به کس یا قوم خاصی هم ندیدم، انشا.. قلمتان (ببخشید صفحه کلیدتان) هر روز پربارتر شود ...

سلام
ممنون از لطف شما

صدای قلم2 سه‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 06:13 ق.ظ http://sedayeghalam2.blogfa.com

سلام
ممنون که اومدی
زیر یکی از کامنت هات نوشتم :
دکتر شما مگه اقا نیستی؟ واسه چی از کلمه ( وا ) که منحصرا برا خانوم ها استفاده مینمویی ؟ فیمینیسم های عزیز تکلیف این اقارو روشن کنید[نیشخند]

سلام
خواهش می شود
حالا روشن کردن؟!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 02:40 ق.ظ

همه ش خوب ولی 6،8،10 بیشتر خندیدم عسله دیگه دست پرورده ی عماد ! شایدم به زودی برعکس شه

خنده تون مستدام دوست ناشناس من
بعید نیست

پونی سه‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:45 ق.ظ http://pppooonnnyyy.blogfa.com

ما فقط پو نداریم انگار!

خوب بود

ظاهرا
ممنون

عطیه دوشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:53 ق.ظ

معتادا خیلی جماعت جالبی ان. خدا کنه فقط زودتر ترک کنن.(اون موقع که دیگه جالب نیستن چیکار کنیم حالا؟)
ماشالا چ اسمشم میدونه عسل.
برادرزادم 1سالشه. بازی فروت کرفت رو خیلی دوست داره. فقط نمیدونم چرا گاهی عصبانی میشه و گوشی رو میذاره زیرپاش و میپره روش؟؟؟

من بیشتر دلم برای خانواده شون میسوزه
لابد میخواد آبمیوه بگیره!

صدای قلم2 دوشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:49 ق.ظ http://sedayeghalam2.blogfa.com

سلام دکتر
دمت گرم
9 و 10 و 11 خیلی باحال بود

سلام
مخلصیم
ممنون

پردیس دوشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:05 ق.ظ

سلام
این اولین بار که تظرمو مینویسم، چند ماهی هست وبلاگتون رو میخونم،هر چند زودتر باید از اینکه وقت میذارید و خاطرات جالبتون رو مینویسد تشکر میکردم، برای نگارش منظمتون هم ممنون.

سلام
من هم از لطف شما ممنونم

*setare* یکشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:41 ب.ظ

سلام
این شماره 10 فوق العاده بود...اصلا کل ماجراهاتون قشنگ و جالبه

سلام
ممنون از لطفتون

مهسا یکشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 09:06 ب.ظ http://med90mahsa.blogfa.com

این بازی عجیب طرفدار بیدا کرده.هم کلاسی های بنده هم تو کلاس به جای گوش کردن به حرف استاد تو گوشیشون با این موجود خمیری ور میرن

باخودش؟!

سما یکشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 01:32 ب.ظ

این آقای پرستارتون نیمده چقدر سوژه دست شما داده!
مورد 3تون رو هم فکر کنم یه جای دیگم خونده بودم

واقعا
حق با شماست نمیدونم چرا دوبار نوشتمش!

محیا یکشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:47 ق.ظ http://khatrate-man.mihanblog.com

سلام ببخشید من اصلا نفهمیدم یعنی چی الف هام سبزه؟؟؟؟؟؟

سلام
توی وبلاگتون عرض می کنم

ستاره بامداد یکشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 11:36 ق.ظ http://morningstars.blogsky.com

من موندم پو چرا انقدر سیاهه؟؟؟!!!!
تا قبل از پو هم انگری بردز بلای جون بچه ها و بزرگترا بود!

سیاه؟
نه پوی ما سیاه نیست گرچه سفید هم نیست
واقعا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد