جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

سال نو

سلام

در این آخرین ساعت های سال 1392 امیدوارم همه شما دوستان مجازی سال خوبی را پشت سر گذاشته و سالی بهتر در پیش رو داشته باشید.

شرمنده که این بار آپ کردنم این قدر طول کشید.

تا سال بعد خداحافظ

پ.ن: به نظر شما از زمان سال تحویل تا 12 شب امشب سال 92 محسوب میشه یا 93؟!

معتادنامه (3)

سلام

۱. هروقت سرمون یه کم خلوت می شه، مشاور محترم مرکز میاد توی اتاق و شروع می کنه به صحبت کردن. گه گاه هم فکر میکنه داره با مراجعینش صحبت می کنه و شروع می کنه به حرف زدن. یه بار درحال صحبت بود که منشیش اومد و گفت: خانم .... پشت تلفن با شما کار داره. جناب مشاور فرمودند: بگین من نیستم. این خانم خیلی حرف می زنه. پیش خودم گفتم یعنی اون دیگه چقدر حرف می زنه؟!

۲. به پسره گفتم: چی مصرف می کنین؟ گفت: ما آسیابمون همه چی خرد می کنه!

۳. چند عکس ناجور درباره اعتیاد زدیم به دیوار مرکز. مریضه اومد و بهشون نگاه کرد و گفت: آدم نگاه می کنه که اینها دارن مواد مصرف می کنن وسوسه می شه!

۴. پسره شربت متادونشو گرفت و گفت: من دیگه تا چند روز نمیام حالا ببینین. فردا اومد توی مطب و گفت: من اون دیروزی نیستما اشتباه نکنین!

۵. خانم پرستار مرکز به مریضه گفت: الان حدود دو ماهه نیومدین دارو ببرین کجا بودین؟ گفت: من که دفعه پیش گفتم شاید یه کم دیر بیام!

۶. خانم پرستار برای مریض پرونده تشکیل داد و گفت: الان باید سی و شش هزار تومن بدین برای دو شیشه متادون. مریضه دوتا شیشه گرفت و رفت. چند روز بعد اومد و گفت: شربت میخوام. گفتیم: پولشو بده. گفت: شما گفتین سی و شش هزار تومن بده برای مصرف یک ماهت! حالا هم باید تا آخر ماه هرچقدر شربت خواستم با همون پول اون دفعه بهم بدین! با یه فلاکتی بیرونش کردیم!

۷. به مریضه گفتم: بدهی تون خیلی زیاد شده دیگه نمیتونیم بهتون دارو بدون پول بدیم. همراهش گفت: اگه می شه این بار بهش یه شربت بدین من پولشو میدم. گفتیم: باشه پولشو بدین. گفت: حالا که پول همراهم نیست!

۸. خانم پرستار مرکز تازه از انبار چند شیشه متادون آورد که یهو یه مریض اومد تو. یه لحظه شنیدم که خانم پرستارمون گفت: اینو بهش بده دکتر و تا سرمو برگردوندم دیدم یه شیشه متادون داره میاد طرف صورتم!

۹. خانم پرستار مرکز گفت: امشب فروشمون خیلی خوب بود. صاحب مرکز حتما خیلی خوشحال می شه. گفتم: حالا چقدر درآمد داشتیم؟ گفت: ....صد و بیست و هشت هزار تومن. البته برای اینکه پولش رند بشه دوهزار تومن از جیبم گذاشتم روش وگرنه ....صد و بیست و شش هزار تومن بود!

۱۰. مریضه یه مقدار پول آورد و گفت: بدهی مو خط بزنین. وقتی خط زدیم گفت: حالا یه شیشه متادون بهم بدین پولشو بعدا میارم!

۱۱. پروانه مسئول فنیو از صاحب مرکز گرفتم و گفتم: این که کد ملی من نیست که اینجا نوشته. گفت: پس کد ملی کیه؟!

۱۲. روز اولی که رفتم مرکز ترک اعتیاد از خانم پرستار اونجا پرسیدم: اینجا روال کار چطوریه؟ و اون هم کلی برام توضیح داد. بعدها فهمیدم که اون هم روز اولش بوده!

پ.ن۱: رسما برامون یه نامه اومد که از سال آینده وازکتومی و توبکتومی (لوله بندی مردان و زنان) دیگه رایگان نخواهد بود!

پ.ن۲: عماد عسلو اذیت کرد و رفت. عسل صداش کرد و بعد دستشو به نشونه «بیا» براش حرکت داد. وقتی عماد برگشت پیشش عسل باز انگشتهاشو تکون داد که یعنی بیا پائین. وقتی عماد سرشو آورد پائین عسل محکم کوبید توی صورتشو فرار کرد! دختر هم این قدر زرنگ؟!

خاطرات (از نظر خودم) جالب (122)

سلام

۱. ساعت یک صبح مرده اومد و گفت: الان سه ماهه که بی خوابی دارم!

۲. زنه گفت: داروهائی که نوشتین داروخونه اینجا نداشت. گفتم: میتونین بیرون بگیرین؟ گفت: اون وقت شما اینجا نوشتین داروخونه بیرون بهمون میدن؟!

۳. خانمه گفت: اسهالم درست مثل آبیه که دست و صورتمونو باهاش میشوریم!!

۴. خانمه گفت: اگه آزمایش کامل برم بعد اگه حامله هم باشم نشون میده؟!

۵. خانمه بچه شو آورده بود و گفت: میشه واکسنشو بزنیم؟ گفتم: چرا نزنین؟ گفت: اینو واکسن بدو تولدشو که زدیم گردنش باد کرد، واکسن شش ماهگی شو که زدیم زیر بغلش. حالا هم نوبت واکسن یک سالگیشه!

۶. مرده گفت: این مریض سرم نمیخواد؟ گفتم: نه. چند دقیقه بعد اومد و گفت: سرم براش ننوشته بودین؟ گفتم: نه. گفت: خودتون وقتی گفتم سرم بنویسین گفتین خب باشه!

۷. مسئول تزریقات اومد پیشم و گفت: بی زحمت به مریض ها بگین داروهاشونو بیارن بهتون نشون بدن. گفتم: چرا؟ گفت: آخه خیلی از داروها توی داروخونه اینجا نیست. نزدیک داروخونه بیرون هم یه تزریقاتی هست!

۸. خانمه گفت: باید برم پیش متخصص داخلی؟ گفتم: نه باید برین پیش جراح. گفت: مگه متخصص داخلی با جراح فرق می کنه؟!

۹. مرده گفت: مدتیه که چند روز پشت سرم درد می گیره، بعد میاد پشت شونه هام و همین طور میاد پائین تا پشت پاهام و بعد دوباره از اول!

۱۰. به خانمه گفتم: توی خونه بهش دارو هم دادین؟ گفت: بله استامینوفن. گفتم: تب داشت؟ گفت: نه همینطوری!

۱۱. خانمه گفت: اون قدر اشتها ندارم که وقتی یه بار غذا میخورم همه تعجب می کنن!

۱۲. خانمه ساعت یازده شب بچه شو با استفراغ آورده بود. گفتم: اسهال هم داره؟ گفت: نمیدونم از هشت صبح که پوشکش کردم دیگه بازش نکردم!

پ.ن: و سرانجام از «دائی» تبدیل شدم به «باباجی» !!

خاطرات (از نظر خودم) جالب (121)

سلام

اولا شرمنده به خاطر تاخیر که به دلیل شیفت و ایستادن توی صف سبد کالا (!) و ... رخ داد.

۱. به خانمه گفتم: چربی تون خیلی بالاست باید قرص چربی بخورین. دخترش که همراهش بود گفت: این قرص قند میخوره طوری نیست قرص چربی هم بخوره؟!

۲. مرده گفت: چند روز پیش هم اومدم و برام نسخه نوشتین اما بهتر نشدم. نسخه شو دیدم و گفتم: اینو که من ننوشتم. گفت: چه فرقی می کنه توی همین درمونگاه نوشتن دیگه!

۳. خانمه اومد توی مطب. گفتم: بفرمائین بشینین. گفت: خیلی ممنون. یادتونه من چند روز پیش بچه مو آوردم گفتین برای اطمینان ببرینش پیش متخصص؟ گفتم: خب؟ گفت: بردیمش متخصص دیدش و گفت چیزیش نیست. میخواستم بدونین اگه باز یه بچه رو اون طوری آوردن چیزیش نیست!

۴. برای یه بچه سرماخورده کپسول ۲۵۰ میلی گرمی نوشتم. پدرش گفت: میشه توی دفترچه اش کپسول ۵۰۰ میلی هم بنویسین؟ گفتم: نه چون کپسول ۲۵۰ میلی نوشتم دیگه نمیشه. گفت: خب اینو که دیگه برای بچه نمیخوام که، برای خودم میخوام!

۵. نسخه مریضو که نوشتم همراهش گفت: اگه با این داروها بهتر نشد باز بیاریمش یا بهتر میشه؟!

۶. خانمه گفت: برام آزمایش بنویس. وقتی نوشتم گفت: خب حالا باید برم آزمایشگاه؟!

۷. به بچه گفتم: دهنتو باز کن. مادرش گفت: این که همیشه دهنش بازه!

۸. نسخه خانمه رو که نوشتم گفت: داروهاشو از همین جا بگیرم؟ گفتم: بله. رفت و اومد و گفت: داروخونه اینجا داروهامو نداشت حالا میشه از بیرون بگیرم؟!

۹. (۱۴+) یه دختر شونزده ساله رو آوردند و گفتند: بدن درد داره. گفتم: الان کجاتون درد می کنه؟ گفت: پاهام درد میکنه و ک.و.ن.م!!

۱۰. مرده اومد و گفت: دکتر بی زحمت یه نوار قلب برام بنویس. نوشتم و دیدمش و گفتم: نوارتون سالمه. گفت: بی زحمت یه آزمایش ادرار و یه سونوگرافی شکم هم برام بنویس. گفتم: شما اصلا مشکلتون چیه؟ گفت: راستش من تازه از کربلا اومدم میخوام مطمئن بشم اونجا هیچ مریضیی نگرفتم!

۱۱. مرده گفت: مریضمونو با آمبولانس نمیفرستین بیمارستان؟ گفتم: نه حالش اونقدرها هم بد نیست خودتون باید ببرینش. گفت: اون وقت اگه توی راه پنچر شدیم چی؟!

۱۲. مرده گفت: ببخشید برای یبوست داروی شیمیائی هم وجود داره؟!

پ.ن۱: مسئول واکسیناسیون یکی از درمونگاه ها ناراحت بود. گفتم: چیه؟ گفت: سی سال پیش که داشتم استخدام می شدم همه تلاشمو کردم تا پیش از تعطیلات نوروز استخدام بشم و توی ایام نوروز حقوق داشته باشم و بالاخره روز بیست و هشتم اسفند اومدم سر کار. حالا بهم میگن اگه فقط یه روز بعد از عید می اومدی سر کار یه حکم توی سال جدید هم برات می زدیم و پونزده میلیون تومن به پاداش پایان خدمتت اضافه می شد!

پ.ن۲: آقامعلم کلاس عماد (سوم) رو با خانم معلم کلاس چهارم عوض کردند. وقتی علتو از مدیر مدرسه پرسیدیم فرمودند: آموزش و پرورش گفته معلم کلاس چهارم دبستان و بالاتر باید حتما همجنس باشه!

پ.ن۳: توی چند پست از کارهای عسل نوشتم و یکی از دوستان کامنت گذاشتند که: از عمادجان هم بنویسین ظاهرا عسل داره کلا جاشو میگیره. از عماد نوشتم یکی از دوستان فرمودند: چرا دیگه از عسل نمینویسین! یه لحظه یاد ملا و پسرش افتادم که نمیدونستن کدومشون سوار الاغشون بشن و برن شهر!!

پ.ن۴: امسال قرار نیست خرید آجیل تحریم بشه؟ پارسال کلی از هزینه هامون کم شد! 

پ.ن۵: وقتی از همه جا ناامید شدم (البته به جز خدا) یه ایمیل برای مسئولین بلاگ اسکای فرستادم و ازشون کمک خواستم که لطف کردند و کد وبلاگمو مال وقتی که هنوز کد وبلاگستانو بهش اضافه نکرده بودم برام فرستادند. حالا تنها مسئله اینه که چندتا وبلاگی که اواخر کار و بعد از اضافه کردن کد وبلاگستان لینک کردم توی لینکهام نیستند. فعلا دوتاشونو یادم اومده و اضافه کردم. به امید پیدا کردن یه بلاگرول درست و حسابی. باز هم خدا رحمتت کنه گودر!