جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (275)

سلام

1. به خانمه گفتم: سرگیجه هم دارین؟ گفت: نه فقط حالتشو دارم!

2. مرده گفت: پارسال جراحی کردم. دکتره گفت یک سال دیگه بیا تا ببینمت. حالا باید برم پیش خودش؟ گفتم: خب اگه برین پیش خودشون که بهتره. گفت: آخه چند ماهه که از ایران رفته چطوری برم پیشش؟!

3. یکی از همکاران ماما بعد از چند سال از یکی از مراکز روستایی جابجا شد. اما به دلایلی بعد از چند سال دوباره برش گردوندن همون جا. یک روز رفتم اونجا و دیدم خانم ماما تنها توی اتاقش نشسته و در را هم بسته و هیچکس هم بهش محل نمیگذاره. علتو که پرسیدم فهمیدم روزی که میخواسته از اونجا بره درمورد پرسنل اونجا هرچی توی دلش بوده به تک تکشون گفته و رفته!

4. (16+) روزی که هیچکس مرخصی نبود منو فرستادند به یکی از درمونگاههای همیشه شلوغ که قانونا باید سه نفره باشه اما الان مدتهاست که به دلیل کمبود پزشک دونفره است. تا آخر وقت اداری اون دوتا خانم دکتر چندبار اومدند و گفتند: از شانس شما امروزکه سه نفره شدیم  اینجا خیلی خلوته! چند روز بعد که یکی از اون خانم دکترها مرخصی بود دوباره رفتم اونجا و دونفره مریضها را دیدیم و اتفاقا اون روز خیلی شلوغ شد. آخر وقت اون یکی خانم دکتر اومد و گفت: شما که قدمتون سبک بود. چرا امروز این قدر شلوغ شد؟ گفتم: فکر کنم باید حتما خانم دکتر ... هم باشه. گفت: حق با شماست. باید شما و خانم دکتر را با هم جفت بندازیم تا اینجا خلوت بشه! (اگه میخواین بگین این که 16+ نبود باید بگم من ذهنم منحرفه ببخشید)

5. توی خیابون راه میرفتم که دیدم یه اسکناس روی زمین افتاده. برش داشتم و چند قدم دیگه راه رفتم که یه مغازه دار که جلو در مغازه اش نشسته بود گفت: بِدِش به من! گفتم: چیو؟ گفت: اون اسکناس از دست من افتاد و باد بردش اونجا. منتظر بودم یکی برش داره و بیاردش این طرف تا بگیرمش!

6. پیرزنه گفت: دکتر برام قرص قند نوشته از این بزرگها. نمیتونم قورتشون بدم. از این کوچیکها برام بنویس! گفتم: آخه همین طوری که نمیشه قرص قندو عوض کرد! گفت: خب نمیتونم بخورمشون. اون قدر گفت تا عوضشون کردم. چند دقیقه بعد برگشت توی مطب و گفت: من همیشه از اون قرص بزرگها میخوردم. اشتباه نوشتی درستشون کن! گفتم: مگه خودتون نگفتین عوضشون کن؟ گفت: من؟ نه! من همیشه از این بزرگها میخورم!

7. پیرمرده که شرح حالشو گفت گفتم: شما قند ندارین؟ گفت: همین الان آزمایشگاه گفت قندت صد و شصته خیلی خوبه! گفتم: اگه 160 بوده که خوب نیست! جواب آزمایشتونو میدین؟ گفت: برگه بهم نداد فقط گفت صد و شصته! رفتم توی آزمایشگاه که خانم مسئول آزمایشگاه گفت: من تازه از این آقا نمونه خون گرفتم. اصلا جوابی نداشته که من بگم خوبه یا بده!

8. پیرمرده در زد و بعد اومد توی مطب. با اشاره دست سلام کرد و بعد روی صندلی نشست و بدون هیچ حرفی کیسه داروهاشو از جیبش بیرون آورد و گذاشت روی میز و بهش اشاره کرد. طوری که بتونه راحت تر لب خونی کنه ازش یکی دوتا سوال پرسیدم که یکدفعه دستشو کرد توی جیبش و یه استوانه سیاه رنگ بیرون آورد و گذاشت روی گلوش و با اون صدای مصنوعیِ بعد از جراحی حنجره شروع کرد به جواب دادن!

9. جواب سونوگرافی پیرزنه را دیدم و گفتم: سنگ کلیه داشتین. گفت: اون وقت این سنگ کلیه توی کلیه است یا توی کبد؟!

10. خانمه با علائم حساسیت اومده بود. گفتم: قبلا هم این طور شده بودین؟ گفت: بله هربار که قهوه دم میکردم و میخوردم. گفتم: امروز هم قهوه دم کردین؟ گفت: نه چون فهمیده بودم که بهش حساسیت دارم دم نکردم. فقط یک دونه قهوه را انداختم توی دهنم و جویدم!

11. داشتم با گوشی حرف میزدم که یه پیرمرد اومد توی مطب و نشست روی صندلی. حرفهامو زود تمام کردم و گفتم: بفرمایید. گفت: من وقتی اومدم تو سلام هم کردم. یه وقت بهم بدهکار نشی!

12. وقتی درمونگاه خلوت بود برای اون خانم مسئول داروخونه که برام چای آورده بود چای ریختم و بردم. عکس العملش طوری بود که انگار معجزه رخ داده  برام جالب بود.

پ.ن1. به امید سلامتی برای پدر گرامی "دختر بارونی" همکار گرامی.

پ.ن2. از بانکی که پولها را توش ریختم پرسیدم: حالا ما چقدر میتونیم از شما وام بگیریم؟ گفت: به ازای هر ماه که این پول توی حساب باشه میتونین 130 میلیون وام بگیرین. گفتم: اون وقت حداکثری هم برای پرداخت وامتون دارین؟ فرمودند: بله ما حداکثر صد میلیون با این روش وام میدیم! دارم مدارک گرفتن وامو جور میکنم!

پ.ن3. عماد اون پست وبلاگو که درباره تولد عسل نوشته بودم بهش نشون داده. حالا عسل میگه: اون صفحه را باز میکنی ببینم چی نوشتی؟ میگم: کدوم صفحه؟ میگه: همون صفحه که هرروز توش مینویسی. میگم: من هیچ صفحه ای که هرروز توش بنویسم ندارم!

نظرات 27 + ارسال نظر
سودا یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 08:21 ق.ظ

سلام جناب دکتر
خاطرات عالی بود. ممنون بابت زحمت نوشتن.
مورد ۲ منو یاد جوکی انداخت. یه نفر رفته بود پیش دکتر برای لاغری، دکتر پیشنهاد داده بود که فقط روزی ۲۰ کیلومتر پیاده‌روی کنه. بعد از یک ماه به دکتر زنگ زده بود که الآن سر مرز رسیدم، ادامه بدم؟
مورد ۵ که دیگه باید تو گینس ثبت بشه به عنوان تنبلی! البته اگه راست گفته باشه.
مورد ۶ هم که طفلک شاید آلزایمر داشته.
مورد ۱۲ هم جالب بود، با لطف‌تون خوشحالش کردین.
بقیهٔ خاطرات‌رو خوندم فقط خدا صبرتون بده که خدارو شکر هم داده
پ. ن. ۲ یعنی چی که به ازای هر ماه پول بمونه ۱۳۰ تومن وام اما حداکثرش ۱۰۰ تومنه!!!
ای عسل عزیز به زودی مثل عماد جون همشو می‌خونی

سلام
خواهش میگردد
2. بله قبلا هم شنیده بودمش
5. اگه راست گفته باشه؟ بهش فکر نکرده بودم
6. بعید نیست.
12. فکر کنم دفعه بعد برام کاپوچینو بیاره
ممنون
پ.ن2. طبق فرمولشون 130 میلیون میتونم وام بگیرم اما حداکثر مقدار مجاز وام این طرح فقط 100 میلیونه! (راستی تازه یه ضامن پیدا کردم. هنوز نرفتم سراغ گرفتن وام!)
متاسفانه

بهار چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 10:20 ب.ظ

سلام آقای دکتر.
ممنون. عالی بود.

سلام
ممنون

مارال سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 08:52 ب.ظ https://mypersonalnotes.blogsky.com/

وای خدا صبرتون بده من اصلا نمیتونستم با مردم سر و کله بزنم . برای اون خانم ماما هم دلم سوخت هم اینکه خب چه کاریه ؟ چرا اینطوری کرده ؟

دیگه عادت کردم
چه عرض کنم؟

یک عدد مامان سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 09:49 ق.ظ http://Kidcanser.Blogsky.com

بعصی هاش دیگه سوتی نیست انگار ای کیو مردم پایین اومده


واقعا همین طوره

نیلو دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 03:36 ب.ظ http://nil-nil.blogfa.com

مثل همیشه خاطرات جالبی بود، بخصوص اونی که خودش گفت قرص قند رو عوض کن و فرداش منکر شد

ممنون
البته فرداش که نه همون چند دقیقه بعدش!

طیبه جمعه 20 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 11:38 ق.ظ

سلام آقای دکتر خدا قوت
همه موارد خیلی خوب بودند و من معمولا وقتی وبلاگ شما رو می خونم هرچی دور و برم حرف بزنند هیچی نمی شنوم و اغلب نیشم بازه و یا دارم می خندم حتی اگر خیلی خیلی در درون غمگین باشم.ممنونم از شما.مانا باشید و برقرار
شماره ۴ وقتی رسیدم به قسمت اعتراف شخصیتون که دیگه از خنده ریسه رفتم واقعا.داشتم فکر می کردم که این کجاش مثبت داره که خودتون اعتراف کردید و موجبات خنده و ریسه رو فراهم کردید.مرسی از صداقت.هرچند بازم باورش برام سخته ولی جهت بامزه بودنش ممنون
مورد ۱۲ هم خیلی عالی.فقط کاش درباره خانم مسئول پذیرش بیشتر توضیح بدید.مجرده ، متاهله، چندسالشه، به هر حال ما هم ذهنمون ممکنه مثل ذهن شما فعال بشه (حتی به غلط)
درباره عسل هم قربونش برم یه روزی که دور نیست پیدات می کنه دکتر .دختره.دست کم نگیریدش

سلام
ممنون از لطف شما
خوشحالم اگه تونسته باشم حتی برای لحظه ای باعث کم شدن ناراحتی تون بشم.
خانم 12 مجرده و بیست و چند ساله و اهل همون روستا.

امیرحسام پنج‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 01:53 ب.ظ

سلام.
آقای دکتر وام ۳۰۰ میلیونی را باید ۹۷۰ میلیون برای شش ماه بخوابونی به حساب.
اگر کسی ۹۷۰ میلیون داشته باشه، نیازی به ۳۰۰ تومان داره؟

سلام
و مسئله اینه که ارزش اون 970 میلیون هم بعد از شش ماه کلی کمتر میشه

مریم سه‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 09:43 ق.ظ

سلام آقای دکتر .ممنون ازاینکه می‌نویسید. وام بانک قرض الحسنه رسالت را اطلاع دارید؟ تا جایی که میدونم سقف وام بسته به اعتبارسنجی بیشتر از ۱۰۰میلیون تومان هست

سلام
راستش نه
اما اگه بخوام از اونجا وام بگیرم باید دوباره چندماه پولمو اونجا بخوابونم.

پریمهر سه‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 08:28 ق.ظ https://parimehr.blogsky.com

سلام دکتر
کامنتهای جالب دوستان هیجان خوندن پستهای شما رو بیشتر میکنه42537

سلام
بله
دوستان همیشه به من لطف دارند.

تارا دوشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 11:42 ق.ظ http://rogam.blogfa.com

وای خدای من.مورد ۵ و یازده خیلی خیلی خندیدم

خنده تون مستدام

علی دوشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 07:29 ق.ظ

سلام
اقای دکتر چه شکلی ممکنه یکی پزشک باشه اما نه تو سازمان نظام پزشکی اسمش بیاد و نه وقتی توی نت اسمشا سرچ میزنیم؟

سلام
اگه ربولی حسن کور را سرچ میکنین که این اسم واقعی من نیست
اما خارج از شوخی تا کسی عضو نظام پزشکی نشه قانونا حق طبابت در ایران را نداره. البته من افرادی را میشناسم که به محض اتمام درسشون از ایران رفتند و الان دارن خارج از کشور کار میکنن.

مارس دوشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 02:45 ق.ظ

۳. کنف شدن یا کارما مسئله این است
۴.
۵. من بودم متین و موقر پولو میدادم مرده همزمان تو خیالم دستمو دور گردنش فشار میدادم از حس ضایع شدن. بعدم میرفتم و ایندفه بد و بیراه به خودم میدادم چرا ضایعم کرده من با احترام پولو بهش دادم و نزاشتم خودش برداره
۶و ۷ و ۸ و۹ .بزرگترین کابوس زندگیم پیر شدنه و هیچ جوره نمیتونم باهاش کنار بیام فقط نمیدونم چطور خدا رو راضی کنم منو به اون سنین نرسونه
راستی یه وقت بدهکارتون نشیم دکتر

3. واقعا
4.
5. فقط همین؟
6و7و8و9. متاسفانه کاری نمیشه کرد.
اختیار دارین.

مینا دوشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 12:18 ق.ظ

سلام
به آقاعماد بفرمایید لطفا وبلاگ لو ندهید، که پدرجان مجبور نشند وبلاگ ببندند(عماد به خودت بیا مرد ما به درد میخوریم)
من از سال 88 با وبلاگ شما آشنا شدم.
از این خواننده های پروپاقرص وبلاگ بودم، یادمه یکبار کامنت گذاشتم به قدری ذوق جواب کامنت داشتم که چندین مرتبه کافی نت رفتم ببینم جوابمو دادید یا نه

سلام
عماد الان توی سنیه که چیزی بهش بگیم عکسشو عمل میکنه مدتی باید بگذره تا بفهمه ما خیر و صلاحشو میخوایم.
وای شرمنده پس کلی هزینه گذاشتم روی دستتون.

لیدا یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 11:03 ب.ظ

واای شماره ۵عالی بود یاد این افتادم که سایه خودش می آیه

سپاسگزارم

مینا مهرآفرین یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 10:06 ب.ظ http://Www.sky2sky.blogfa.com

سلام و خداقوت با این مریض های شگفت‌انگیز... خانم شماره ۱۰ دیگه اوجش بود.

سلام ممنونم
واقعا

سارا یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 05:57 ب.ظ https://15azar59.blogsky.com

سلام
۳: به قول طرف: ای بابا بد شد که..
۵: ادم یاد این مثل میوفته که میگه : تنبل نرو به سایه ؛ سایه خودش میایه ( می آید)
۶و ۷: پیرزن و پیرمردهای خاطراتتون از مرحله پرحاشیه بودن دارن به مرحله خطرناک شدن میان
.
به ازای هر ماه که این پول توی حساب باشه میتونین 130 میلیون وام بگیرین. گفتم: اون وقت حداکثری هم برای پرداخت وامتون دارین؟ فرمودند: بله ما حداکثر صد میلیون با این روش وام میدیم ...نفهمیدم چی شد؟؟ بالاخره ۱۳۰ تومن وام میدن یا ۱۰۰ تومن؟؟ بعد یعنی اگر ۳ ماه خواب پول باشه سه تا ۱۳۰ تومن وام میدن؟؟ کلا گیج شدم

سلام
3. خیلی هم بد شد چون احتمالا حالا حالاها اونجاست.
5. دقیقا
6و7. واقعا
پولی که من به حساب گذاشتم اون قدر هست که میشه باهاش بعد از یک ماه 130 میلیون وام گرفت. اما عملا چنین اتفاقی نمی افته چون اون بانک حداکثر صد میلیون با این روش وام میده. پس دیگه هرچقدر هم پولم توی اون حساب بمونه بی فایده است.

سعید یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 04:11 ب.ظ https://anti-efsha.blogsky.com

سلام. احتمالاً بهش گفتن یا خودش فکر کرده که مشکل در کبدشه، اون هم انتظار داشته که شما به مشکلی در کبدش اشاره کنید!

سلام
بعید نیست.

نوشین یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 03:47 ب.ظ

هروقت میام اینجا و میرم دکتر استرس میگیرم نکنه منم اشتباه چیزی بگم بعد اون دکتر تو صفحه‌ش چیزی بگه، و این خاطراتو برای خونوادتونم تعریف میکنین؟

من شرمنده ام. امیدوارم دست کم حواستونو بیشتر جمع کنین.
اینهایی که اینجا مینویسم که نیاز به تعریف نیست خودشون میخونن. چیزهایی که نمیشه اینجا نوشت شفاهی خدمتشون عرض میکنم.

فاطمه یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 02:45 ب.ظ http://ftmhs.blogfa.com/

سلام بعضی اوقات یه سری سوالات خیلی بی موقع و الکی هستند من معلمم و توی دوره ی ابتدایی از این سوالای بی ربط هر روز و هررررر ساعت دارم

سلام
بله البته برای شما بدیهیه. برای کسی که علمشو نداشته باشه نه.

نسیم یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 01:43 ب.ظ

5 : عالی و گشاد
11 :
عسل وروجک

5. خیلی گشاد
11.
واقعا

پریمهر یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 12:35 ب.ظ https://parimehr.blogsky.com

سلام دکتر
من سلام کردم تا بدهکار نشم
مگه سنگ کبد هم داریم

سلام بر شما
من هم همین طور
کبد نه ولی توی کیسه صفرا داریم.

لیمو یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 12:11 ب.ظ https://lemonn.blogsky.com

سلام دکتر
امروز از اون روزهاست که کمر همت بستم و شانسم هم خوبه دارم زود به همه پستها میرسم.
۱. از قوه ادراک من خارجه!
۲. در وهله ی اول حق دارن اما اگر بیشتر بهش فکر کنیم نه! خب مرد حسابی حالا که دکترت رفته و نیست پاشو برو یه دکتر بگو جراحی شدی و معاینه ات کنه. سوال کردنت چیه؟ مثلا توقع داره بهش بگید برو ویزا بگیر؟!!
۳. واااهاهای
۵. چه خسته بوده یه معاینه ش میکردین
۶. آلزایمر؟!
۷. قبلی هم با همین بوده. یه چیزی مصرف میکنن اینا. حالشون اصلا خوب نیست!
۹. من بودم میگفتم هیچکدام. معده.
۱۰. ارجاع به روانپزشک مینوشتین!
پ.ن۲: چی شد؟ هنگ کردم.
پ.ن۳: طفلی دلش خوشه فکر میکنه هر روز برای ما پست مینویسین.

سلام
درخدمتم
1.
2. دقیقا. نمیدونم انتظار داشت من چی بگم؟
3.
5. حالشو نداشتم
6. احتمالا
7. باهم؟ خاک وچوک
9.
10. واقعا نیاز داشت.
پ.ن2. از صد میلیون بیشتر وام نمیدن حالا من هرچقدر میخوام پول بگذارم اونجا.
پ.ن3. هیییی

حسن ف یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 11:20 ق.ظ

سلام. زیبا نوشتین.
در مورد اون پیرمردها و پیرزن هایی که میان پیش شما به نظرم اکثرا حواس پرتی یا آلزایمر یا همیچن چیزایی باعث سوتی میشه. با خودم فکر می کنم شاید منم یه روزی مثل اونا بشم
مورد 11 بستگی داره با چه احساسی و لحنی گفته باشه. با لحن طلبکارانه، مهربان، ساده دلی یا ...

سلام
بله البته دور از جون شما
11. احسنت

تیلوتیلو یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 11:19 ق.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

1- فکر کرده برای داشتن سرگیجه باید مثل رقص سماع خودش دور خودش بچرخه؟؟؟

2- باید تاکید میکردین حیاتی هست و باید حتما بری پیش خودش...

3- همین هست که میگن پل های پشت سرتون را خراب نکنیدا... حالا چه دل پری هم داشته ... چیا گفته که دیگه هیچکس دور و برش پیداش هم نمیشه...

4- حالا شما صبر میکردید ما یه کمی قضاوتتون کنیم بعد اعتراف میکردید

5- دیگه مرزهای تنبلی جابجا شده به خدا
من سکه های ریز و کوچولو اگه روی زمین پیدا کنم میگم خوش شانسی میاره و برشون میدارم... اسکناس ها را بر نمیدارم

6- خب اشتباه نکنید... داره میگه که از اون بزرگها میخورده

7- یا خدا... اهالی دسته جمعی دچار توهم شدند... مراقب خودتون باشید

8- اخ ... این صحنه دردناک و غم انگیزی هست... خدا به همه کمک کنه و بلا از همه دور باشه...

9- پاسخ صحیح: توی کبد...
خیلی وقتا فکر میکنم خودمون هم گاهی از این چرت و پرتا میگیم ها...

10- باور کنید ورژن های جدیدی از دیوانگی هرروز پیدا میشه
خب عزیز من وقتی میدونی حساسیت داری..... اخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

11-
حالا بدهکار شدید... یا جواب دادید؟؟؟؟

12- پس چای جبرانی را هم پاس کردید

پ ن 1: الهی آمین
پ ن 2: سی میلیونش این وسط چی شد؟
پ ن 3: اینم از عواقب یواشکی نبودن وبلاگ

1. لابد با صدای دف
2. اون هم میرفت دنبال ویزا شاید هم همون جا موندگار میشد و به جونم دعا میکرد
3.واقعا
4. چیزی که عیان است
5. واقعا. ارزش اسکناس که بیشتره
6.
7. چشم
8. بله
9.
10. چه عرض کنم؟
11. با سودش بهش پس دادم
12. بله البته هنوز به بعضی ها بدهکارم
پ.ن1. ممنون
پ.ن2. هیچی
پ.ن3. دیگه هم نمیشه یواشکیش کرد

تیلوتیلو یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 11:04 ق.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

سلام جناب دکتر
روزتون زیبا
خب شد اومدم ... پست جدید دارید... هوراهورا..
پست را جداگانه میخونم و کامنت میدم

سلام
ممنونم
شما لطف دارید
درخدمتم

عابر یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 09:23 ق.ظ

سلام . (بدهکار نشید) :)) ش.۲ :باید چیکار میکرد جانشین معمولا تعیین می کنند، پزشک معالج دخترخاله ام وقتی دخترخاله ام ماه هفت بارداریش بود فوت شد ، من اینو شنیده بودم، تمام مدت بارداریم می ترسیدم دکترم یه چیزیش بشه. شماره ۵، خیلی خنده دار بود، شماره ۶ یه کم ترسناک بود .

سلام

معمولا بله. بعضیشون هم نه
ممنون
بله البته بیشتر به فراموشی میخورد!

دزیره یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 08:27 ق.ظ https://desire7777.blogsky.com/

سلام
اینبار نمیتونم هیچکدومو انتخاب کنم به یک نسبت همه عالی

سلام
شما همیشه به من لطف دارین. ممنون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد