جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

نویسنده های دروغگو

سلام

یادمه توی کتاب عربی توی یکی از سالهای تحصیلی حکایتی را میخوندیم که توش نوشته بود: پادشاهی خواب دید که همه دندونهاش ریخته و فقط یکی مونده. از خوابگزار دربار تعبیرشو سوال کرد و او بهش گفت: همه اعضای خانواده شما پیش از شما میمیرند و او ناراحت شد. بعد از "ابن سیرین" پرسید و او بهش گفت: عمر شما از همه اعضای خانواده تون بیشتره و او خوشحال شد.

اما نمیدونم چرا الان دو روزه که ما هر کار کردیم هنوز نتونستیم به مادر آنی بگیم که با مرگ خواهرش الان او تنها بازمانده خانواده اش شده و عمرش از همه خواهرها و برادرهاش بیشتر شده. متاسفانه به دلیلی دوری مسافت مراسمش را هم نتونستیم بریم.

چند روز دیگه با یک پست جدید درخدمتم.

بعدنوشت: بنا به درخواست رسمی آنی، از این پس مطلقا هیچ خبری درباره ایشان و خانواده محترمشان در این وبلاگ درج نخواهد شد. 

نظرات 32 + ارسال نظر
Marjan Emami سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1402 ساعت 04:22 ق.ظ

سلام
من همیشه از اینکه خبر بد رو برسونم‌خیلی احتراز می کنم. همیشه یادشون میمونه که مثلا فلانی زنگ زد و حامل این خبر بد بود. به این دلیل سعی می کنم من پیام های بد رو نرسونم
رفتار شما درباره درخواست همسرتون خیلی منطقی و‌متمدنانه است. مواردی رو سراغ دارم که اصلا به حرف همسرشون اهمیتی نمی دن

سلام بر دوست استرالیایی هلند نشین!
کاملا حق با شماست.
سپاسگزارم. اما گاهی واقعا امکانش نیست

فنجون دوشنبه 18 دی‌ماه سال 1402 ساعت 02:33 ب.ظ http://Embrasser.blogsky.com

خدا به مادر آنی جان صبر بده و سایه اشون مستدام باشه.
اوه اوه پس آنی جان حکم حکومتی دادن
راستی بابت محبت و وقتی که میزارید و ایراد های دیکته و نگارشی پست های منو گوشزد میکنید خیلیییییی ممنونم ... جالبه خودم انقدر به این موضوع حساسم و هر دفعه هم تو نوشته هام سوتی میدم

ممنونم
بله چه جور!
ببخشید. مدتیه دارم سعی میکنم این عادتو ترک کنم. اما گاهی لغزش میکنم

Negar یکشنبه 17 دی‌ماه سال 1402 ساعت 07:42 ق.ظ https://zanekhoshbakht.blogsky.com/

خدا رحمتشون کنه. داغ بعضی ها با این حرفها خوب نمی شه. چون طرف در اون لحظه به نبودن اون آدم فکر می کنه نه به خوش شانس و عمر طولانی خودش.

ممنون از لطف شما
بله همین طوره

رها شنبه 16 دی‌ماه سال 1402 ساعت 08:31 ب.ظ http://rahashavam

سلام جناب دکتر
من هر وقت پستهای شما رو میخونم جز ذکر خیر از خانم آنی و خانواده‌ش چیزی نیست. شما هم ظاهرا داماد ارام و بی حاشیه و محترمی هستین حالا اینکه چرا ایشون انقد حساس شدن به نوشته‌های شما خدا میدونخ چرا؟
ربطی به مطلب بالا نداره اکر هم دوست دارین جواب ندین مدتی بود کنجکاو بودم بپرسم شغل آنی خانم چیه

سلام
به هرحال این حق طبیعی ایشونه. فقط دیگه نباید انتظار داشته باشند در هیچ موردی از خانواده شون نامی ببرم
اگه تا چند روز پیش میتونستم به این سوال جواب بدم از این به بعد اصلا نمیشه

آرش شنبه 16 دی‌ماه سال 1402 ساعت 10:35 ق.ظ https://apblog.ir/

روحشون شاد...
از دست دادن آدمای نزدیک همیشه سخته و همیشه حس تنهایی رو با خودش میاره...

سپاسگزارم
بله همین طوره

لیمو شنبه 16 دی‌ماه سال 1402 ساعت 10:24 ق.ظ https://lemonn.blogsky.com

اومدم جواب کامنتم رو بخونم بعد نوشت رو دیدم و بامزه تر از اون، کامنتهای مربوطه ست.
امیدوارم همیشه در شادی و سلامتی زندگی کنین.

سپاسگزارم

مارس شنبه 16 دی‌ماه سال 1402 ساعت 02:33 ق.ظ

داشتم میخوندم رسیدم خطوط آبی. فکم ریخت. حس بچه ایو پیدا کردم هلک هلک رفته خونه عموش مهمونی رسیده پشت در صدای دعوای عمو و زنعموشو میشنوه
شوخی کردم دکتر . بازگوی این درخواست ازمتمدنانه ترین نوع رابطه یک فرد با اجتماع اطرافشه.
همچنین منم اونقدر بچه نیستم و سالهای زیادی از بزرگسالیم میگذره. زیاد دور نیستم ازشما

ممنون که درک میکنید

لیمو جمعه 15 دی‌ماه سال 1402 ساعت 03:38 ب.ظ http://From-m.blogsky.com

اوه اوه عجب موقعیت آشنایی
دکتر وقتشه رمزی کنید اینجا رو

اون وقت میتونم رمزو بهش ندم؟

سین جمعه 15 دی‌ماه سال 1402 ساعت 12:51 ب.ظ

سلام
خدا رحمتشون کنه. بدترین خبره چون شخص میفهمه کاملا تنها شده

سلام
ممنونم. بله همین طوره

مینا جمعه 15 دی‌ماه سال 1402 ساعت 11:05 ق.ظ

سلام
با این بعدنوشت اگر در خطرید سه بار پشت سرهم پلک بزنید

سلام

مادر خونه پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1402 ساعت 11:40 ب.ظ

ولقعا جز سخت ترین باورهاست
تازه مادر آنی خانم ترس وحشتناکی میفته به دلش
تنهایی
نوبت مرگ
و...
خدا صبرشون بده

ممنون از لطفتون
همین طوره

من. پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1402 ساعت 06:24 ب.ظ

بابت پی نوشت:رسما اعلام میکنم بسی سپاسگزاریم

خواهش
فقط میخواستم یه مدرک از درخواست وجود داشته باشه

ترانه پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1402 ساعت 06:02 ب.ظ

سلام. تسلیت به شما و آنی عزیز.
تصورش را بکنید آدم با خوشحالی و هیجان به کسی که عزیزی رو از دست داده بگه؛« خوشحال باش که تو عمرت طولانی تر بوده!»
عکس العملشون تماشایی خواهد بود!

سلام
ممنون
البته اگه گوینده را زنده بگذارن

Mahsa پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1402 ساعت 01:16 ق.ظ

همه یک طرف بامزگیه اون بعدانوشت و "درخواست "رسمی" یک طرف

سپاسگزارم
خواستم یک مدرک کتبی هم داشته باشم تا بعدا اعتراضی نباشه

مینا پنج‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1402 ساعت 12:34 ق.ظ

این خط آبی. اخر پست بوی خون میده خودایی ی دعوای مفصل پشتش بوده ها

آبی و خون؟ استقلالی هستین؟

تیلوتیلو چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1402 ساعت 01:30 ب.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

سلام و روز بخیر
اون بعدا نوشت چه تهدید آمیز بود...

سلام
ناجور

دزیره چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1402 ساعت 12:50 ب.ظ https://desire7777.blogsky.com/

تسلیت میگم دکتر جان خدارحمتشون کنه
و اون حکایت رو خوب یادمه پادشاه به ابن سیرین صد سکه طلاداد و بعد گفت به خوابگزارش هم یک کیسه بدن و گفت ان بدبخت هم هم همین راگفت منتها یک مدل دیگه!!!

سپاسگزارم
بله. اما یادم نمیاد به اون یکی هم کیسه داده باشه

زری.. چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1402 ساعت 12:49 ب.ظ http://maneveshteh.blog.ir

خدا رحمتشون کنه.

ممنون

. چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1402 ساعت 11:43 ق.ظ

خدا رحمتش کنه!
می‌بینم که بانو دعواتون کرده مسائل خونه رو آوردین اینجا!

سپاسگزارم
برای ورم جای ضربه پاشنه کفش چی تجویز میکنین؟

شیرین چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1402 ساعت 10:10 ق.ظ

چه التیماتومی
آفرین به آنی (الله اکبراین همه جلال الله اکبراین همه شکوه)
من که درخواست را دستورخوندم شمارونمیدونم

واقعا

حق دارین

الف مثل الی چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1402 ساعت 09:49 ق.ظ

سلام دکترجان
خیلی تسلیت میگم، بار غم زیادی هست و امیدوارم صبر زیادی بهشون بده. همچنین امیدوارم عمر با عزت و سلامتی داشته باشند و سایه اشون بالاسر شما و همسر محترمتون باشه.

سلام
ممنون از لطف شما

آذردخت چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1402 ساعت 08:22 ق.ظ http://azardokht.blog.ir

روحشان شاد

سپاسگزارم

زهرا چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1402 ساعت 07:54 ق.ظ

خدا رحمتش کنه و به مادر همسرتون صبر بده. مرحوم مادر من هم دائم میگفت :همه خواهر و برادرهام رفتند، چرا من موندم؟

سپاسگزارم

رها سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1402 ساعت 11:05 ب.ظ

پایدار باشید

ممنونم

پگاه سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1402 ساعت 03:09 ب.ظ

تسلیت میگم خدمت آنی خانوم و مادرشون. خدا بهشون صبر بده و روح خاله گرامیشون در آرامش و رحمت الهی
چرا اسم پست نویسنده های دروغگو ست؟

ممنون از لطف شما
چون دلیلی نداره آدم برای چنین چیزی خوشحال بشه که توی اون حکایت نوشته بود.

الهه سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1402 ساعت 02:43 ب.ظ

سلام .تسلیت میگم .واقعا عمر طولانی که رفتن تک تک عزیزانت رو ببینی اصلا دلچسب نیست .البته بعضی افراد هم دوست دارن .خدا به مادر آنی خانم سلامتی بده .کاش برای مراسم چهلم یا ...ببرینشون سر مزار رفتن احتمالا آرومشون کنه .

سلام
ممنون از لطف شما
اگه امکانش بود حتما

سارا سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1402 ساعت 01:48 ب.ظ https://15azar59.blogsky.com

سلام
خدا رحمتشون کنه

سلام
ممنونم

آتشی برنگ آسمان سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1402 ساعت 01:20 ب.ظ https://atashibrangaseman.blogsky.com

بنظرم اجازه بدید سوگواری هاشم تموم شده... هرچقدر هم ک طول بکشه

ممنون اما ظاهرا بهشون گفتن

لیمو سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1402 ساعت 12:00 ب.ظ https://lemonn.blogsky.com

ببینین خب هروقت از بلاگ اسکای گله میکنم بار بعدی رو خبر میده!
سلام
روحشون شاد باشه
فکر کنم چون خواب یه احتماله و اینکه خود شخص میپرسه قضیه ش متفاوته. موقع خبر بد دادن ما بیشتر ناراحت این هستیم که نکنه شخص مقابل از خبری که بهش میدیم حالش بد بشه. در واقع بخاطر خودمون عذاب وجدان داریم.

برای پشتیبانی پیام فرستادم گفتند مشکل فنی وجود نداره
ممنون
بله ممکنه

پریمهر سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1402 ساعت 11:58 ق.ظ https://parimehr.blogsky.com

خدا رحمتشون کنه
خبر مرگ دادن سخته

ممنون
بله سخته

زهره سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1402 ساعت 11:54 ق.ظ https://shahrivar03.blogsky.com/

سلام
خدا رحمتشون کنه
ان شا اله که خبرهای بعدی براتون بیشتر خبرهای شادی باشه
چیه این مرگ
امیدوارم زودتر راهی پیدا کنید بهشون بگید و خدا هم به ایشون صبر لازم رو بده تا با موضوع کنار بیاند...

من یاد آخرین جمله های فیلم مسیر سبز افتادم... اونجایی که اون آقای دکتر در مورد اون زندانی چیزی با این مضمون میگند که «فکر میکرد با طولانی تر شدن عمرم بهم هدیه داده ولی اینکه شاهد از دست دادن همه عزیزانت باشی رنج بزرگیه»

سلام
ممنون از لطفتون
ظاهرا باخبر شدن
بله خیلی خوب یادمه. واقعا فیلم قشنگی بود به جز اون صحنه های جادو جمبلیش!

امید سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1402 ساعت 11:48 ق.ظ

خدا رحمتشون کنه
ولی جالبی خاطرات شما فقط این:
"بعد از خوردن غذا وقتی برای دو پرس غذا (یه چلو ماهی و یه چلوکباب بختیاری) و یه ظرف دوغ صد و سی هزار تومن پول دادم تازه فهمیدم چرا منو رستوران قیمت نداشت!"
بعد از سه سال پول یک ظرف دوغ میشه 130 تومن

ممنون
بله یکی از مسئولین فرمودند تا جایی که مردم تحمل میکنند گرون میکنیم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد