جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (278)

سلام

1. خانمه با درد دندون اومده بود بهش گفتم: پیش دندون پزشک نرفتین؟ گفت: نه پدرش فوت کرده امروز نیومده. اواخر وقت که مریض نداشتیم از مطب اومدم بیرون که دیدم دندونپزشک طرحی مرکز هم توی سالنه. از آقای مسئول پذیرش پرسیدم: خانمه گفت پدر دندون پزشک فوت کرده امروز نیومده! آقای مسئول پذیرش هم گفت:پدر دستیارش فوت کرده نیومده. خیلی از مردم اینجا دستیار دندون پزشکو که بومیه و باسابقه دندون پزشک میدونن نه دندون پزشکهای طرحی که میان و یکی دو سال بعد هم میرن!

2. توی یک سوپرمارکت برای خونه خرید کردم و رفتم پای صندوق. خانمه داشت خریدها را حساب میکرد که همکارش اومد جلو و گفت: ببخشید! شما پزشکید؟ گفتم: بله. به خانمی که پشت صندوق بود گفت: دیدی گفتم دکترها از قیافه شون مشخصه؟! بعد یه نگاه دیگه توی صورتم کرد و گفت: متخصص اطفال هم هستین! گفتم: نخیر عمومی هستم. (احتمالا منو با یک متخصص اطفال که دیده بود اشتباه گرفته بود!)

3. خانمه بچه شو با استفراغ آورده بود. گفتم: اسهال هم داره؟ گفت: از دیروز شکمش کار نکرده که ببینم اسهال داره یا نه!

4. برای یه بچه که توی بغل مادرش بود نسخه نوشتم. مادره گفت: ببخشید خودم هم از دو شب پیش دارم سرفه میکنم. چی باید بخورم؟ گوشیو گذاشتم روی سینه مادره و گفتم: نفس بکشید. مادره، بچه توی بغلش و پسر پنج شش ساله همراهش همزمان شروع کردند به کشیدن نفس عمیق!

5. برای خانمه نسخه نوشتم. کد رهگیری را هم نوشتم و میخواستم بدم بهش که یکدفعه دیدم اسم و فامیل روی قبض با اسم و فامیل توی کامپیوتر با هم فرق دارند. وقتی بررسی کردم متوجه شدم یک رقم از کدملی مریضو اشتباه زدم و نسخه به اسم کس دیگه ای ثبت شده. اون نسخه را حذف کردم و از اول نوشتم. فقط نمیدونم اگه برای صاحب اون کدملی اولی پیامک رفته باشه چه فکری کرده؟! (معمولا وقتی یک رقمو اشتباه میزنیم سامانه خطا میده و مگه چنین کدملی وجود ندارد. از این نظر هم برام جالب بود)

6. به مرده گفتم: بفرمایید. گفت: من دیروز در یک بازه زمانی سه ساعته اسهال داشتم!

7.(14+)  پیرمرده گفت: چند روز پیش جراحی کردم. حالا جای عمل خیلی درد داره. گفتم: چه عملی کردین؟ گفت: سنگ مثانه داشتم. خانمش سرشو آورد جلو و گفت: یکی از بیضه هاشو درآوردن. روش نمیشه بگه. مرده یکدفعه داد زد: دهه! دهه! بعد هم سرشو انداخت پایین!

8. خانمه گفت: این بچه اصلا شربت نمیخوره. وقتی میخوام بهش شربت بدم اون قدر خودشو تکون میده که میترسم شربته بریزه روی ریه اش!

9. به پسره که با اسهال اومده بود گفتم: توی مدفوعتون خون هم بود؟ گفت: شک دارم! گفتم: چرا؟ گفت: امروز صبح لبو خورده بودم. حالا نمیدونم این خون بود توی مدفوعم یا اثرات لبو!

10. خانمه بچه شو آورده بود و گفت: مدتیه یاد گرفته تا گلوش درد میگیره تب میکنه!

11. تصادفا به یکی از خانم دکترها برخوردم که چند سال پیش توی ولایت طرح بود و حالا تخصص گرفته. با هم صحبت کردیم و بحث روزی شد که عماد را بردم پیش متخصص پوست. خانم دکتر گفت: پیش چه دکتری هم بردیش! گفتم: چطور؟ گفت: توی یک بیمارستان بودیم. او تخصص پوست میخوند و من هم تخصص .... یکی از همکاران بهش رسید و یه سوال درباره مشکل پوستیش ازش پرسید. خانم دکتر هم یه دستگاه پوز (کارتخوان) از جیبش درآورد و گفت: یه ویزیت بکش تا جوابتو بدم!

12. خانمه بچه شو با تب آورده بود. چوب برداشتم تا گلوشو ببینم اما دهنشو باز نمیکرد. مادرش گفت: چوبو بدین به من تا بهش بدم. بعد چوبو گذاشت دم دهن بچه و گفت: اینو بخور! اما باز هم بچه دهنشو باز نکرد. مادره به من گفت: حالا حتما باید برای تبش اینو بخوره؟!

پ.ن1.میخواستم این پست را چند روز زودتر بگذارم اما گفتم صبر کنم دوستانی که احیانا توی ایام نوروز سفر بودند هم پست قبلیو بخونن!

پ.ن2.  با لطف خانم دکتر خ بعد از مدتها بعضی از مطالب این وبلاگ در یک نشریه جدید چاپ شد. طبیعتا چون اسم واقعیمو اونجا ثبت کردن از بردن اسم نشریه معذورم!

پ.ن3. توی خیابون مرده بهم گفت: من هرچندماه یکبار میام به شهر شما. و هربار توی مغازه کبابی که اینجا بود غذا میخوردم اما انگار مغازه را جابجا کردن. شما آدرس جدیدشونو دارین؟ گفتم: جابجا نشدن مغازه را کلا جمع کردن. گفت: چه حیف. خیلی ممنون. و رفت. به نظر شما باید بهش میگفتم علت جمع شدن مغازه شون فروش کباب گوشت الاغ بوده؟!

نظرات 50 + ارسال نظر
لیمو پنج‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1403 ساعت 09:39 ب.ظ https://lemonn.blogsky.com

با تاخیر سلاااام
1. عالی احترام آشنا رو نگه میدارن برای روزهای سخت احتمالا
2. خب شاید صورتتون مهربونه.
3.
4. آخییییی
6. چه دقیق و تایم دار!
10. احتمالا رفیق ناباب داشته یادش دادن!
12. احتمالا قبلا یکی بهش داده بوده خورده برای همین دوست نداشته
پ.ن2: به به تبریکات فراوان و آرزوی چاپهای بیشتر.
پ.ن3: شاید طعم اون رو دوست داشته بنده خدا

سلام از ماست
1. احتمالا
2. شما لطف دارید
3.
4. واقعا بامزه بود!
6. یادش رفت بگه از ساعت چند تا چند!
10.
12. چرا؟ خوشمزه است که
پ.ن2. سپاسگزارم
پ.ن3. شاید

حج نقطه شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 08:03 ب.ظ

خیلی عجیبه من اولین باره این اسامی میشنوم اونم چی شقایق ! لاقل کامین میتونه اسم پسر باشه فکر کنم ولی شقایق دیگه اخرش بود جدی جدی ربولی من اینها نیستم حالا امیدوارم فقط این عزیزان کامنتای باشخصیت گذاشته باشن و فوشی چیزی نداده باشن

نخیر محترمانه بود
با همین پرچم و آی پی

طیبه شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 09:20 ق.ظ http://parandehdararamesh.blogfa.com/

سلام آقای دکتر خدا قوت
2. منتظر بودم بگه دستت بیار جلو فالت بگیرُم
7.شرم و حیا،خداروشکر همسرش بود
8.ریه....خخخخ
12.مادرِ عجیب
پی نوشت 2.تبریک میگم.مانا باشید.

سلام ممنون
۲. نه بابا قیافه اش به این حرفها نمی‌خورد
۷. بله
۸. ظاهرا از نظر ایشون بدن توخالیه
۱۲. واقعا
پ.ن۲. سپاسگزارم

حج نقطه جمعه 24 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 07:14 ب.ظ

من نقطه بودم و هستم اسامی مختلف کوجا بود مومن؟ فیلترشکن اولتراسونیگ میزنیم که دست کل ایران کوچه بازار ریخته ای پی یکسان میافته ربول بدخواه مدخواه داری پ انگار؟ یه ندا بده تو گونی کلشونو تحویل بگیر
شاید از اهالی همون شهر اسمشو نبر هستن بنویس دلمون برای این دختره بهاره سوخته چشای اندازه نعلبکی و سبز آبی اونوقت اینجوری خودشو به فنا داده اونوقت تو دهات ما دخترا با دوماغای کج و ابروهای پاچه ورمال بزی میگن بیا خواستگاری تا جوابتو بدیم

پس کامین و شقایق کی هستن با همین IP؟
این دختره هم خودش کم بی تقصیر نیست.

حج نقطه جمعه 24 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 07:13 ب.ظ

من نقطه بودم و هستم اسامی مختلف کوجا بود مومن؟ فیلترشکن اولتراسونیگ میزنیم که دست کل ایران کوچه بازار ریخته ای پی یکسان میافته ربول بدخواه مدخواه داری پ انگار؟ یه ندا بده تو گونی کلشونو تحویل بگیر
شاید از اهالی همون شهر اسمشو نبر هستن بنویس دلمون برای این دختره سوخته چشای اندازه نعلبکی و سبز آبی اونوقت اینجوری خودشو به فنا داده اونوقت تو دهات ما دخترا با دوماغای کج و ابروهای پاچه ورمال بزی میگن بیا خواستگاری تا جوابتو بدیم

پس کامین و شقایق کی هستن با همین IP؟
این دختره هم خودش کم بی تقصیر نیست.

. جمعه 24 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 02:25 ب.ظ

ربولی پست جدید بنویس نوشته های این دختره بهار مصدقیان این چند روز روحیه همه مردمو خرد کرد یه پست بنویس دلمون گرفته

خوشم میاد هردفعه با یه اسم کامنت می‌گذارین
مسئله اینه که یکی از دوستان کامنت خصوصی گذاشته مگه چاقو گذاشتن زیر گردنت که این چرت و پرت ها را بنویسی؟
آدم نمیدونه به حرف کی گوش بده.
اون خانم هم درنهایت خودش هم بی تقصیر نیست.

آرش پنج‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 08:26 ق.ظ

افرین به دکتر ربولی حسن کور خورشید وبلاگستان که به همه کمک میدهد

خورشید
قیافه من بیشتر به ماه شبیهه

بیتا پنج‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 06:58 ق.ظ

قربون دستتون برم الهی خیر از دوتا بچه هاتون ببینید من انگلیس هستم و اینجا دکتراش فوق العاده زبون نفهم هستن و از طرفی هیچ بیمه و حمایتی هم ندارم دکتر جون کمکم کن اسم اون امپول را بام بگین که پیدا کنم و برم دو قدم جزیره سیاهپوستها بزنم و برگردم یه چندماه پریود نشم ممنونم ازت خدا الهی برات بسازه

اسم اصلیش مدروکسی پروژسترون استاته اما به نام دپو پروورا هم معروفه
Medroxy progesterone acetate
Depo provera

Marjan Emami پنج‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 04:08 ق.ظ

سلام، منظورم فیلتر شکن ایرانه. وقتی اونجا فیلتر شکن هست، و ایمیل ما هم باید ازش عبور کنه، برای همین هی میریم هلند و برمی گردیم
در مورد دوم هم لااقل دیگه بیرون کمتر غذا بخورن.
البته برای خودم هم پیش اومده که یه نفر بهم غذا تعارف کرد ‌و من خنگ دیدم شبیه فیله مرغه و یه دونه برداشتم بعدش که خوردم دیدم داره به بقیه میگه: این فیش اند چیپس سر خیابون، کروکدیل های سوخاریش خیلی خوشمزه است. دوست داشتین؟

و از اون به بعد به قول اینا من هم لسنم رو‌ گرفتم

I got my lesson
نه، بعد از کوید دیگه ایران نیومدیم. الان هم‌ پسر کوچولو ۱۸ سالش داره میشه و‌من نمی دونم اگه بیاییم، مشمول محسوب میشه یا نه.

سلام
آهان از اون لحاظ
بله اما توی سفر عملا چاره ای نیست
نمیدونم والا

بیتا چهارشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 04:06 ب.ظ

دکتر ربولی آیا امپولی هست که بزنیم یه چندماهی پریود نشم؟ سونودادم سالم بود‌نمیدونم چرا اینجوزی شدم

توی همه درمونگاههای ایران آمپولهای سه ماهه ضد بارداری هست که عارضه اصلیشون قطع طولانی مدت پریوده

رضوان چهارشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 12:44 ب.ظ http://nachagh.blogsky.comy

سلام دکتر.ضمن تبریک عید فطر،وآرزوی قبولی طاعات و عبادات(که شغل شما خدمت به انسانها، از نظر سعدی« عبادت به جز خدمت خلق نیست »خودش عبادت است،دستنوشته هاتون بسیار خوب نوشته میشه و پاسخ دهی به نظرات با حوصله (روشن سازی) عالی تر.کاش پزشکان مان همه وبلاگ نویس هم بودند

سلام
ممنون از لطف شما
بعضی از دوستان که امیدوارن پزشکهایی که پیششون میرن وبلاگ نداشته باشند تا سوتی هاشونو ننویسند
الان که وبلاگتون باز نمیشه آدرسو درست نوشتین؟

Marjan Emami چهارشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 10:55 ق.ظ

سلام بر شما. این فیلتر شکن ها هم من رو همه جای دنیا بردن. راستی پی نوشت دو هم خیلی سنگین بود. من بودم میگفتم تا طرف حواسش رو از این به بعد جمع کنه

سلام دوباره
مگه شما هم فیلترشکن دارین؟ اومدین ایران؟
بله. اما مسئله اینه که چطور میشه حواسو جمع کرد؟!

Marjan Emami چهارشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 10:15 ق.ظ

سلام، نوشته خیلی عالی ‌جذابی بود، هم مطالب خنده دار و هم غمگین. ولی بعضی از بیمارانتان یا واقعا متوجه حرفاشون نیستن و یا اینکه مشکل روحی دارن. آخه بعضی از حرفاشون دیگه از توهین گذشته.
راستی شعر رو‌هم کامل خوندم. شعر زیبایی بود ولی پایان تلخی داشت. انتظار داشتم بهتر تموم شه. خانوم دکتر جوان شعر، خیلی بهش ستم شد.

سلام بر اوزی هلندنشین!
ممنون از لطف شما
سپاسگزارم. چه خوب که فقط شعر بود

رامین چهارشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 06:12 ق.ظ

فقط مورد ۷ خیلی عالی بود

سپاسگزارم

جوراب پاره و انگشت آزاد سه‌شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 07:19 ب.ظ

مورد هفت طفلکی
مورد هشت راست می گه خب ممکنه آسپیره کنه
سلام منو به خانم دکتر خ برسونین زیااااد

واقعا
بله ممکنه توی ریه اش بره اما روی ریه اش نمیریزه
چشم. مگه خودتون باهاشون در ارتباط نیستین؟

بیتا سه‌شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 02:12 ب.ظ

اقای دکتر کسی اگر سیکل قاعدگی اش قبلن سی الی ۳۵ روز بوده الان شده ۲۰ روز یکبار ! این باید چه دارویی بخوره؟ و چی کار بکنه؟ لطفا راهنمایی کامل کنید مرسی

تغییرات در دوران قاعدگی ممکنه به دلایل مختلفی پیش بیاد اما اگه فاصله بین خونریزی ها برای چندماه کمتر از ۲۴ روز باشه حتما به بررسی نیاز داره. حداقل یه سونوگرافی نیاز دارین و طبق نظر پزشکتون آزمایشات هورمونی و ...

تیلوتیلو سه‌شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 11:39 ق.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

حالا باید آدرس بدم برای نشریه؟ یا نشریه الکترونیک بود و همینطوری میفرستید؟

نخیر الکترونیک نبود.
کاغذی بود اون هم چه کاغذی!

دریا دوشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 05:40 ب.ظ http://Taarikheman.blogsky.com

سلام آقای دکتر
من قبلا میخوندمتون. بعد هیستوری گوشیم پاک شد و آدرستون رو گم کردم. چندتا از خواننده های وبلاگم کمک کردن و پیداتون کردم.
خیلی خوبه این خاطراتتون. البته من استرسی هم شده ام که وقتی میرم دکتر سوتی ندم که اونا هم برن توی وبلاگهاشون بنویسن.

سلام
خوش برگشتین
با تشکر از همه عزیزانی که در پیدا شدن من با شما همکاری کردن
نه بابا همه پزشکها که وبلاگ ندارن. هرچه میخواهد دل تنگت بگو!

یاسمن دوشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 05:13 ب.ظ

بعضی از بیماراتون اتفاقا به نظر باهوش میان، مثل قضیه لبو و خون در مدفوع.

بله. من موارد از نظر خودم جالب را مینویسم نه کم هوش ها را!

استاد یکشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 07:35 ب.ظ

دکتر داری معرووووف میشی کم کم. تبریک بابت چاپ خاطرات!
من برای خوندن نشریه پول میدم یکی بدید به من

مخ لسیم

ندا یکشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 03:06 ب.ظ http://Diyazpame10.blogfa.com

عاشق اون دو تا بچه شدم که با مادرشون نفس عمیق کشیدن ای جان


بله جالب بود

سارا یکشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 01:00 ب.ظ https://15azar59.blogsky.com

سلام
گوشت الاغ
میدونم بی ربطه اما یاد یه خاطره تو بچگی ام افتادم احتمالا شما هم به یاد بیارید که وقتی ماها(دهه ۵۰ و ۶۰ ای ها) بچه بودیم و سفر میرفتیم ورودی شهرها بخصوص شمال و اطراف حرم مشهد پسر بچه هایی بودن که داد میزدن اتاااق اتاااق ما یه همسفر داشتیم که از قضا الان پزشک هم هستن به پدرش میگفت چرا این بچه ها میان به مسافرا هی میگن الااااغ الااااغ دیگه نگم چقدرررر همه خندیدن از حرفش

سلام
بله خوب یادمه بخصوص وقتی ماشین از جلوشون رد میشد و صداهاشون با هم قاتی میشد!

تیلوتیلو یکشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 12:24 ب.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

1- توی جاهای کوچیک بومی ها را ترجیح میدن و حس امنیت دارن

2- دیگه میخواسته با اون سوال دوم خودش را متخصص شناسایی دکترها معرفی کنه ها

3-

4- عزیزم... چه حس قشنگ مشترکی

5- متوجه میشه که اشتباه شده ... نگران نباشید
سالهاست پیامک های دارو و درمان یه نفر روی گوشی من میاد
توی این سالها بارها و بارها اون کدی که میگه اگه مغایرت داره را به سرشماره ارسال کنید، ارسال کردم و هیچ فایده ای نداره ... حتی پیامک های واریز بیمه تکمیلی ایشون!!!!!!!!!

6-
خب حالا که دیگه نداشت... چرا اومده بود؟؟؟؟؟؟؟

7-
ای بابا...

8-
حالا نریزی توی چشمش روی ریه ش اشکال نداره

9- این پست زیادی اسهال و مدفوع نداشت؟؟؟؟؟؟؟
من حساس شدم یا واقعا زیادی اینطوری بود؟

12- آفرین به این بچه با این یادگیری خوب و دقیق

11- یا خدا...
ایشون ذکات علمشون را نمیدادن

12- خب در این مواقع سریع تر عمل کنید
خوبه چوب را به خورد بچه بیچاره نداد
شما هم نشستید نگاه کردید؟؟؟؟؟؟ بابا گناه داره بچه .... خدایا مادرهای امروزی را یه کمی عاقل تر کن

پ ن 1: شما ماشااله فعال هستید ... من که کلا دیر میرسم
پ ن 2: به به مبارک باشه ... اسمش را نمیگید نشریه را برامون بفرستید
پ ن3: یا خدا ... چقدر کار خوبی کردید که نگفتید...

۱. بله
۲. دقیقا
۳.
۴. بله جالب بود
۵. مشکلی که پیش نمیاد نهایتا میره داروخونه و میگن اصلا نسخه ای نداری
۶. برای این که برای سایر مشکلاتش که هنوز باقی مونده بود دارو بنویسم!
۷. واقعا
۸. نمیدونم چه تصوری از آناتومی بدن انسان داشت.
۹. چرا داشت و مقصرش هله هوله های ایام عیده
۱۲. منظور ۱۰ بود آیا؟
۱۱. نخیر اصلا
۱۲. خوشبختانه دهنشو باز نکرد
پ.ن۱. شما بزرگوارید
پ.ن۲. چشم آدرس؟
پ.ن۳. بله چون هیچ سودی هم نداشت.

تیلوتیلو یکشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 12:11 ب.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

بازم دیر رسیدم
دیگه باید خجالت بکشم واقعا
چرا بلاگ اسکای اطلاع نمیده را نمیدونم

اختیار دارید
شما همیشه برای من یک دوست باارزش هستید

مریم شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 11:45 ب.ظ https://marmaraneh.blogsky.com/

سال نو مبارک آقای دکتر.‌اول سالی چقدر اسهال؟؟؟؟
انشالا خاطراتتون بعد از نشریه، بره تو کتاب.

سال نو شما هم مبارک
بیشترشون به خاطر هله هوله های ایام عید بودند.
برای آرزوی خوبتون ممنون اما همچنان بعید میدونم کسی حاضر باشه برای خوندن این چیزها پول هم بده!

من شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 06:34 ب.ظ

پزشک و پرستار و دندانپزشک و دستیار دندانپزشک و غیره در یک ردیف به انسانها خدمت رسانی می کنند و چه بسا یک پرستار باتجربه نقش بسیار بیشتری در التیام بیمار دارد ولی متأسفانه نمیدانم چرا بعضی پزشکان خودشان را تافته جدابافته می دانند

کار درمان اصولا یک کار تیمیه و هیچ کس نمیتونه تنهایی انجامش بده

پریمهر شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 09:07 ق.ظ https://parimehr.blogsky.com

سلام دکتر
جالبه اینجا ماما ها و پرستارا رو پزشک میدونن
شماره هفت رو خیلی خوب تعریف کردید

سلام
بله این که شایعه
ممنون اما بیچاره خجالت کشید

دزیره شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 07:58 ق.ظ https://desire7777.blogsky.com/

سلام دکتر جان
امان از این خاطرات جالب شما و تبریک میگم حتما خواننده های مجله هم مثل ما کلی لذت بردن

سلام دوست بزرگوار
ممنون از لطف شما. من هم امیدوارم.

مارس شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 12:05 ق.ظ

تبریک بابت چاپ نوشته هاتون . گرچه شما الانم نویسنده اید و ما خواننده های مشتاق

به هر حال لذت بردیم مثل همیشه

ممنونم شما لطف دارید
ممنون

سلام جمعه 17 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 04:04 ب.ظ

سلام، به نظرم باید می‌گفتید علت جمع شدن ولی جوری که به مرد بیچاره برنخوره و واقعیت هم تا حدی داخلش باشه. مثلاً من بودم می گفتم آره کبابی خوبی بود اما امان از طمع، انگار این آخریها گوشت الاغ قاطی می کرده لو رفته جمعش کردند.

سلام بر سلام
بله این هم میشد. اما ترسیدم تا شب استفراغ کنه

من. جمعه 17 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 02:45 ب.ظ

من اسم واقعی تون رو میدونم حتی فکرشم نمیکنی از کجا

شما که خیلی بیشتر از این از من اطلاعات دارین

میترا جمعه 17 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 09:50 ق.ظ

وای شماره ۱۲محشر بود
دلم ترکید اونقدر خندیدم خدایاااا

سپاسگزارم
خنده تون مستدام

نازی جمعه 17 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 09:20 ق.ظ

نه اون مرتبطه به اون خصوصیه نبود یکی دیگه بود درباره....حالا هیچی نرسیده بیخیال

نه نرسیده شرمنده

فرزان جمعه 17 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 07:52 ق.ظ

سلام
دکتر اول‌برسم به پ.ن ۲...چرا نمیگید بخدا ما بی آزاریم قول میدیم از اون کامنتا که بعد گفتن شهر اسمشا نبر دریافت کردید نزاریم
آیا شما نمیگوید با این پ.ن حس کنجکاوی(همون فضولی)ما را برانگیخته اید؟؟؟؟آیا عذاب وجدان نمیگیرید؟آیا این کار درستی است؟بخدا که نه کار خوبی نیست
در مورد شماره۱۱.من همیشه سعی میکنم خارج محیط کاری از کسی سوال نپرسم ،فرقی هم نمیکنه ،چه پزشک ،چه معلم و چه مشاور
حتی معتقدم وقتی یکی میره پیش پزشک نباید مشکلات بقیه را هم پیش بکشه
اما بنظرم واسه همکار یکم زشته؟نیست؟شایدم شوخی کرده
والا مورد 1۰داداش خودمه،یاد گرفته تا مریض میشه اول تب میکنه
مورد۷،طفلی پیرمرد،چقدر که این خجالت ها باعث عقب انداختن مریضی و بدتر شدن اوضاع شده ،هعی،البته وقتی فکر میکنم حق دارن شاید حتی منم همین طور باشم

برای اثبات موضوع ۲میتونید یه عکس بزارید تا ما هم ببینیم واقعا قیافتون شبیه پزشکا هست یا نه

سلام
من شرمنده ام
11. بله. اما این هم دیگه زیاده روی بوده.
10.
7. بله شاید اگه زودتر میرفت دکتر کار به جراحی نمیکشید.
راستش تجربه خوبی از تبدیل دوستی های مجازی به حقیقی ندارم. شرمنده

فاطیما جمعه 17 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 02:29 ق.ظ

سلام
باحال وجالب
تا الان داشتم شبکه براکیال رو میخوندم بعدش اومدم سراغ اینجا
لبتون خندون و دلتون شاد.

سلام
خوش اومدین
این که آدم میدونه بعدا توی محل کار زیاد به دردش نمیخوره هم حفظ کردنشونو سخت تر میکنه!

زری.. جمعه 17 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 02:26 ق.ظ https://maneveshteh.blog.ir

خانم دکتر پوزیان :)) (اشاره به دستگاه پوز) واقعا من یکی کپ کردم! چه خبره بابا! به ذره خویشتنداری هم خوبه!
مبارک باشه چاپ مطالبتون.

بله یه مقدار زیاده روی کردن.
ممنونم

زهره جمعه 17 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 01:48 ق.ظ

طفلک اخری

واقعا

صبا جمعه 17 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 01:22 ق.ظ http://gharetanhaei.blog.ir

سلام
نتیجه ای که می گیریم الان فصل شیوع اسهاله

مورد ۴ خیلی بانمک بودن

مورد ۱۲ معلوم نیست مامانه چه چیزهایی به بچهه داده که کلا بچه دهنش قفل شده

سلام
بله
از یک طرف گرم تر شدن هوا و از طرف دیگه خوردن هله هوله های ایام عید مسبب اصلی هستند.

فاطمه جمعه 17 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 12:32 ق.ظ http://ftmhs.blogfa.com/

سلام
۱)واقعا چرا منشی و دستیار فکر میکنه بیشتر از دکتر باید دکتری کنه؟!حتی توی بعضی مطب ها دیدم منشی اول جواب آزمایش و سونو و اینا رو میبینه بعد یا طرف رو دلگرم میکنه یا دلسرد و بعد میفرسته تو

سلام
اینو واقعا من چکاره بیدم؟!

افق بهبود پنج‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 10:37 ب.ظ http://ofogh1395.blogsky.com

پ.ن ۳
واقعا نمیخواستین بگین؟
۱۱.به نظرم کار مناسبی کرده،اگه باب بشه پزشکا همه این کارو بکنن دیگه کسی چپ و راست سوال پزشکی نمیکنه ازشون،چد نفر خط شکن میطلبه فقط

پ.ن3. خب نگفتم دیگه!
11. نمیدونم. من که عمرا روم نمیشه چنین کاری بکنم. بخصوص جایی که همه آشنان.

بیوطن پنج‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 09:32 ب.ظ

دقیقا رو بروی خونه ما بود و هر شب دود کبابش مشام ما رو نوازش می‌کرد چه کبابهایی داشت .من حتی اون کباب را تو تبریزم نخوردم

بیوطن پنج‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 08:42 ب.ظ

سلام کبابی تو خیابون .....؟ ...... بود یا ....... که جمعش کردن و یه داستان اومد پشتش ؟

سلام
بله خودشه
ببخشید که پیامتونو سانسور کردم.
عمدا گذاشتم مدتی از این جریان بگذره تا نتونن با سرچ کردن پیداش کنن

آسمان پنج‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 07:59 ب.ظ http://avare.blog.ir

3. نمیدونم چرا معلم پرورشی اول دبیرستانمون بهمون تو جزوه تعریف اسهال رو گفته بود و بعد از اینهمه سال از یاد من نمیره که اجابت مزاج به طور آبکی بیش از 3 بار در طول روز را اسهال گویند
به نظرم باید دلیل جمع شدن کبابیه رو هم میگفتین

3. البته تعریفی که ما خوندیم یه کم کامل تر بود.
ترسیدم حالش بد بشه

نازی پنج‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 06:42 ب.ظ

یه نظر دیگه هم بود آخرین نظرم ! فکر کنم نیومده براتون تو پست قبلی

یه نظر دیگه هم بود اما چون به اون نظر خصوصی تون مربوط بود تایید نکردم!

سمیرا پنج‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 04:28 ب.ظ

مثل همیشه عالی چاپ شدن خاطرات رو بهتون تبریک میگم

سپاسگزارم

الف پنج‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 04:27 ب.ظ

سلام. فکر کنم شماره ۲ اگه برای کسی که دکتر هم نیست پیش بیاد تکذیب نکنه به هر حال آرزوی کلی آدم این بوده که دکتر باشن. همش خنده دار بود ولی شماره ۶ خیلی خنده دار بود اون بازه گفتنه، شماره ۱۲: خوب شد بچه دهنش رو باز نکرد یعنی مادر تا اون سن خودش دکتر نرفته بود کاربرد چوب رو بدونه:))) ، شماره ۱۱ سکوت میکنم .

سلام
2. نمیدونم نمیتونم خودمو به عنوان کسی که دکتر نیست تصور کنم!
6. بله خودم هم تعجب کردم
12. باور کنید یه لحظه هنگ کردم!
11. من هم همین طور!

نازی پنج‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 03:36 ب.ظ

دکتر!چشمم روشن! نظر منو حذف میکنید؟ پ نظرم برای پست قبلی کوووو؟

آخی چقدر خوب که تو مجله چاپ شده تبریک میگم بین تمام خاطره هاتون اونی که تو ذهن من مونده یه پیرزنه هست که اومده بود با فشارررررر خیلی بالا گفته بودین بهش حرص خوردی؟ پیرزنه گفته بود آره نشستم خرم سلطان را دیدم اینقدرررر برای ابراهیم گریه کردم اینجوری شد

وا
خودتون گفتین خصوصی باشه!
ممنون

آتشی برنگ آسمان پنج‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 02:28 ب.ظ https://atashibrangaseman.blogsky.com

بیشتر خاطرات اسهالی بود که

شماره ۶: چ با کلاس

راست میگین دقت نکرده بودم
واقعا

همکار پنج‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 11:35 ق.ظ

سلام دکترجان
احیانا اگه اسم واقعی شما نزد مخاطبینی که طی چندسال خواننده مطالب شما بودن
فاش بشه
چه اتفاقی ممکنه حادث بشه؟
اسمتون بره تو لیست ترور موساد؟
ابوالبکر بغدادی؟
جیش الظلم؟

پاینده و سلامت باشید

سلام

نه فقط دوست ندارم دوباره از اون کامنتهایی بگیرم که بعد از نوشتن خاطرات شهر اسمشو نبر میگرفتم. وگرنه موساد که اصلا عددی نیست

ماهی کوچولو پنج‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 11:15 ق.ظ http://tekrareman.blogsky.com

سلام.
ممنون که نوشتید کلیی خندیدم
خدا سلامتی رو ازتون نگیره.

سلام
خنده تون مستدام
یادم نمیاد قبلا کامنتی از شما دیده باشم. خوش اومدین.
ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد