جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (273)

سلام

1. خانمه پسرشو که زمین خورده بود و یه خراش وسیع روی گونه اش ایجاد شده بود آورده بود و گفت: هرچی لازمه براش بنویسین فقط تا فردا خوب بشه. گفتم: مگه فردا چه خبره؟ گفت: تازه از پدرش جدا شدم. تا فردا پیش منه. اگه پدرش اونو اینطوری ببینه دوباره یک سری جنگ و دعوا داریم!

2. به خانمه گفتم: این قرصهای قند و فشارتونو به اندازه یک ماه بنویسم خوبه؟ گفت: نههه! من روزی سه تا از این قرصها میخورم. اگه برای یک ماه بنویسی زودتر از یک ماه تموم میشن برای دوماه بنویس!

3. (18+) خانمه گفت: من دیشب با شوهرم رابطه داشتم. و حالا از صبح دارم فکر میکنم که من دیشب قرص جلوگیریمو خوردم یا نه؟! حالا برم قرص اورژانسی بگیرم؟ گفتم: اگه بقیه شبها را مرتب خوردین نگرانی نداره. نهایتا اگه مطمئن شدین که نخوردین امشب دوتا قرص با هم میخورین. گفت: پس من قرص اورژانسی نمیخورم اما اگه حامله شدم گردن شماست! (بعدا فهمیدم قرص اورژانسی را هم از داروخونه گرفته!)

4. طبق معمول مراکز دوپزشکه (!) خانم دکتر گفت: من مجبورم تا آخروقت بمونم و اینجا انگشت بزنم. شما اگه دوست دارین تشریف ببرین. چند دقیقه سر خیابون ایستادم و هیچ ماشینی سوارم نکرد. گوشیمو درآوردم وبرنامه اسنپ را باز کردم و داشتم مقصد را مشخص میکردم که یک پراید جلوی پام ایستاد. من هم بی خیال اسنپ شدم و سوار شدم. چند کیلومتر بیشتر نرفته بودیم که موبایل آقای راننده زنگ خورد و چند جمله صحبت کرد و بعد با تعجب از من پرسید: مگه شما اسنپ نخواسته بودین؟ گفتم: نه! گفت: من راننده اسنپم. اومدم جایی که ماشین خواسته بودند و دیدم شما با گوشی ایستادین من هم سوارتون کردم. حالا زنگ زدن میگن ما اسنپ خواسته بودیم پس کجایین؟! نهایتا دور زدیم و برگشتیم دم درمونگاه که دیدم یکی دیگه از پرسنل درمونگاه اسنپ خواسته و با هم برگشتیم ولایت!

5. توی روستایی بودم که تعدادی از اهالی اون روستا فامیلشون با من یکیه. پیرزنه اسممو از روی قبض خوند و گفت: اهل همینجایی؟ گفتم: نه از ولایت اومدم. گفت: خب حالا مگه فرقی هم میکنه که مال کجا باشی؟!

6. مریضها که تمام شدند خانم مسئول داروخونه لطف کردند و برام چای با یک شیرینی کنارش آوردند. داشتم چای میخوردم که آقای مسئول پذیرش اومد توی مطب و با دیدن چای گفت: هیچوقت برای من چای نیاورده اما برای شما که فقط یک روز اینجا هستین میاره! بعد گفت: خودمونیم دیروز رفتم توی بانک تا ضامن وام یه نفر بشم. چک را که دادم ازم پرسید شغلتون چیه؟ گفتم پزشکم. اگه بدونین چقدر بهم احترام گذاشتن!

7. یک "خانم مسئول پذیرش" جدید توی یکی از درمونگاه های شبانه روزی استخدام شد! اولین باری که با هم شیفت دادیم آخر شب گفت: یه چیزی بهتون بگم؟ گفتم: بفرمایید. گفت: من قبلا دوبار بچه مو آورده بودم اینجا و وقتی میدیدم شما شیفتین به شوهرم میگفتم این دکتره به قیافه اش نمیخوره که دکتر خوبی باشه بیا بریم. اما حالا که با هم شیفت دادیم میبینم انگار خیلی هم دکتر بدی نیستین!

8. برای یک دختر 17 ساله نسخه مینوشتم که مادرش گفت: براش آمپول بنویس. دختره گفت: مامااان!  من تو رو توی خونه قَسَمت دادم که دیگه اینو نگی!

9. یه آقای مسئول پذیرش که فرزند شهید بود اون قدر پیگیری کرد که در آخرین سال کارش از استخدام قراردادی به رسمی تبدیل شد. و در تمام طول چندماهی که تا بازنشستگیش مونده بودهر ماه روز واریز حقوق این جمله را ازش شنیدیم: انگار اون موقع حقوقم بیشتر بود که!

10. (شبیه شماره هشت شد اما تقصیر من نیست!) درحال نوشتن نسخه برای یک دختر بودم که پدرش گفت: یه آمپول هم براش بنویس. دختره گفت: بابا! این کارو با من نکن!

11. سر شیفت بلاگ اسکای را باز کرده بودم. شیفت را تحویل دادم و اومدم دم در درمونگاه که یه لحظه شک کردم بلاگ اسکای را بستم یا نه؟ برگشتم و رفتم توی مطب و درحالی که خانم دکتر داشت بیمار میدید رفتم جلو کامپیوتر که خانم دکتر گفت: وقتی میخواستین برین از سامانه خارج شدین. من الان دارم با یوزر و پسورد خودم مریض میبینم خیالتون راحت باشه!

12. خانمه گفت: برای درد گوشم قطره ننویسین. گفتم: چرا؟ گفت: چون وقتی میخوام توی گوش دوم قطره بریزم قطره های گوش اول میریزن بیرون!

پ.ن۱. یلدا بر همه دوستان مبارک. طبق رسم خانواده ما شب یلدا هرخانواده ای خونه بزرگترهای خانم خونه است.  ما هم دیشب خونه مادر آنی بودیم و اخوی هم خونه مادرخانمش. و امشب همه خونه بابا هستیم. جای همه خالی.

پ.ن2. یه خانم حدودا سی ساله توی یکی از مراکز بود که چند هفته پیش به بقیه خانمهای همکار میگفت: میگن یه خواننده مُرده به اسم "گلپا" شما اسمشو شنیده بودین؟! دو سه هفته پیش هم میگفت: میگن یه خواننده دیگه مُرده که اسمش "شاهرخ" بوده. این خواننده ها کجان که من اصلا اسمشونو هم نشنیدم؟! پیش خودم گفتم: خب شاید اصلا اهل موسیقی نیست. اما چندروز پیش که از یکی دیگه از خانمها میپرسید: دیشب یه چیزی توی تلگرام خوندم که نفهمیدم یعنی چی. تو میدونی پارتنر چیه؟! فهمیدم مسئله فقط موسیقی نیست!!

پ.ن3. اخوی گرامی که پیش بابا زندگی میکرد چون دیگه پسر و دخترش بزرگ شده بودند خونه دوخوابه ای که داشت فروخت و با پولی که توی این چندسال از مستاجرشون گرفته بود یه خونه سه خوابه خرید و رفت اونجا. بابا هم که دیگه اون خونه دوطبقه براش بی استفاده بود و حال و حوصله مستاجر را هم نداشت اون خونه را فروخت و یه خونه ویلایی خرید. اما فاصله مون از هم خیلی بیشتر شد.

نظرات 41 + ارسال نظر
لیمو سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1402 ساعت 10:13 ق.ظ https://lemonn.blogsky.com

سلام
۴. نه واقعا مگه در حد تغییر جنسیت

سلام

مهربانو شنبه 9 دی‌ماه سال 1402 ساعت 01:51 ب.ظ http://baranbahari52.blogsky.com/

1- شاید خیلی مهم بنظر نیاد ولی واقعا بعضی از والدین سر این آسیب ها شر بپا می کنند قسمت ناراحت کننده ش اینه که موضوع بچه نیست دقیقا ، موضوع اینه که یه دست آویز برای آزار طرف دیگه س
3-دنبال شریک جرم می گشته
5- خوددرگیری داشته
7- مردم دیوانه ن آخه این چه حرفیه !! بعضیا میگن صداقت داره ولی بنظر من بحث صداقت نیست ، بیشعوریه
11- خیلی باحال بود
12-وااای
یلدا برای شما هم مبارک ، منزل نوی پدر هم مبارک
بی اطلاعی و بی خبری از دنیای امروز فاجعه ست و متاسفانه اسیب های جدی به خانواده میخوره علی الخصوص که بچه هم داشته باشند

1. بله درواقع از هر وسیله ای میخوان برای پیروزی توی دعواهاشون استفاده کنن.
3. برای شوهرش؟
5. ظاهرا
7. هر راست نباید گفت!
11. ممنون
12.
ممنونم
بله البته ایشون هنوز مجرده اما درمجموع حق با شماست.

سودا جمعه 8 دی‌ماه سال 1402 ساعت 04:26 ب.ظ

سلام جناب دکتر
ایشالا همیشه بخندین، چقدر خندیدم از بعضی خاطرات. مورد سه‌رو می‌خواستم بهتون پیشنهاد بدم که یه وام دیگه بگیرین که خدارو شکر دیدم موضوع منتفی شد
شما که نمی‌دونستید اون ماشین اسنپه اما خود راننده گاهی اسم و مقصدرو می‌‌پرسه
چه عالی که پدر بزرگوار خونه‌رو عوض می‌کنن، تغییر خیلی خوبه. بی‌تحرکی کسالت میاره.
مبارک باشه، به سلامتی و دل‌خوشی ان‌شاالله.

سلام
ممنونم خنده تون مستدام.
بله خوشبختانه به خیر گذشت!
بله اینو واقعا من مقصر نبودم!
ممنون. بله اما مسئله اینه که بابا اصولا اهل اسباب کشی نبود و از سال 60 تا 99 توی یک خونه بود!

لیمو چهارشنبه 6 دی‌ماه سال 1402 ساعت 02:06 ب.ظ https://lemonn.blogsky.com

سلام مجدد
۱. حالا جدا از وضعیت پدر و مادر، واقعا با خودش چی فکر کرده؟ اصلا چنین ماده ای اختراع شده که زخم رو یه روزه خوب کنه؟؟
۲. چه استرسی میکشه بنده خدا. لابد خریدای خونشون هم کیسه کیسه ست که تموم نشه.
۳. شغلتون خیلی حاشیه داره ها
۴. من هروقت میخوام سوار اسنپ شم اول پلاک، دوم پلاک، سوم ماشین رو نگاه میکنم. ولی خوش شانسیدااا (چقدررر از کامنت خانم شیرین خندیدم. کاش بعد از سوتی ها رو هم تعریف میکردن)
۵. بهش میگفتین آره تا یاد بگیره توی کار بقیه فضولی نکنه دردش رو بگه بقیه پشت در منتظرن.
۷. بنده خدا راننده بولدزره نه مسئول پذیرش!
۹. این داستان: چشمان گرسنه.
۱۰. این حد از علاقه والدین به آمپول رو هیچوقت نفهمیدم. هیچی هم نباشه میگن پاشو بریم تقویتی بزن.
۱۱. بنظرتون به ما میگن مریض؟
پ.ن ۱: چه رسم خوب و قشنگی. یلدا مجددا مبارک.
پ.ن۲ : یاد مجسمه های ایستر افتادم که بچه های این دوره زمونه بهشون میگن کاکاسنگی و بین خودشون نماد افعال: ندیدم، نخوندم، نشنیدم هستن.
پ.ن۳ : مبارک باشه امیدوارم توی خونه های جدید فقط جشن و شادمانی داشته باشین.

سلام
1. اگه باشه هم من ندیدم
2. احتمالا
3. چه جوررر!
4. یعنی اصلا به راننده نگاه نمیکنین؟ بله جالب بود. میتونن یه وبلاگ بزنن!
5. بعد میگفت پسر کی هستی؟!
7.
9.
10. تو مو میبینی و ...
11. لابد
پ.ن1. ممنون
پ.ن2. بله دیدمشون.
پ.ن3. سپاسگزارم.

عاطفه سه‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1402 ساعت 09:22 ب.ظ http://atipsychology01.blogfa.com/

سلام اقای دکتر1-به علت دیدن بیماران پارانوئید در هفته گذشته: از کجا معلوم زمین خورده کار خودش نبوده2- هان این که وگفته یعنی چه3- این خودش تمایل داشته حامله شه ولی از مکانیزم های دفاعی فروید استفاده کرده4-میشه از این اسنپ یه پست نوشت من همیشه با این قضیه درگیرم ( اقای دکتر هر بار که از دانشگاه میرم بیمارستان یه اسنپی هست میگم شماره کارت بدین واریز کنم اونم میگه به قرآآآآآآن ازت نمیگیرم من برای تفریح میام بعد هم سکوت میکنه پول نقد میخوام بدم میگه به این ابالفضل... کلا باید موجودی رو افزایش بدم این بچه اخرش ورشکسته میشه)( اقای دکتر راننده هم ولایتی( اسمشو نبر)شماست 5- احتمالا منظورش این بوده که به هر حال از خودمون هستید6- وقتی میرم بیمارستان اگه روپوش سفید بپوشم همه احترام میذارن* این پزشکی چیست که یک عالم همه دیوانه ی اویند7- این خب فحش میداد بهتر بود8- اقای دکتر یادمه وقتی بچه بودم آمپول برام تزریق میکردن وقتی اشکم میومد پاک میکردم میگفتم: تب دارم این اشک گریه نیست!! چقدر مغرور بودم که حتی این جمله رو که بابا امپول نه! برام سخت بود بگم!!9-جمله بابا10- اقای دکتر خب خداییش همکاری کنید با بچه ننویسین11-قضاوت !! 12-مشکل مامانم
پ.ن۱. بر شما هم با تاخیر مبارک
پ.ن2. نمیدونم ولی فکر میکنم دنبال بهانه هست تا با کسی صحبت کنه
پ.ن3. به سلامتی مبارکه... سایه پدر بزرگوار مستدام اقای دکتر
پر و پیمون کامنت گذاشتم که جبران شه خاموش بودنم
پنجشنبه قراره یه قاتل رو ویزیت کنم امیدوارم واقعا مشکلش روان باشه نه فرار از مجازات!!! اگه شد پستش رو میذارم

سلام
ای ول. هیچ وقت چنین کامنت پر و پیمونی از نظر روانشناسی نداشتم.
ممنون

منجوق سه‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1402 ساعت 11:59 ق.ظ http://MANJOOGH.BLOGFA.COM

نفرمایید دکتر. میخونمتون و بقیه رو هم میخونم اما خیلی دل و دماغ کامنت گذاشتن ندارم.
راستش تو گوش چپم قطره میریزم و تا صبح می خوابم اما صبح که بیدار میشم قطره هنوز تو گوشم هست و پایین نمیره. هر چی سرم و این ور اونور می چرخونم بازم پایین نمیره. فقط گوش چپم این طوریه. شنواییش هم کم شده . اما دکتر میگه هیچ چیت نیست و شنواییتم خوبه!
ولی خودم حس میکنم داخل گوشم متورمه و راهش بسته شده که شنواییم کم شده و قطره هم پایین نمیره. بهش گفتم حداقل یه شستشو بده گوشمو . گفت لازم نیست. عوضش برام ام ار ای نوشت که ببینه عصبش سالمه یا نه که سالم بود. میگه پرده گوشت هم سالمه . اما من واقعا با این گوشم فقط صداهای بلند را میشنوم اونهم به صورت بم. اما دکتر میگه چیزیت نیست. عوضش هی بهم میگه بیا دماغتو عمل کنم!! متخصص گوش حلق بینیه ها اما گیر داده بیا جراحی زیبایی بکن.

شما لطف دارید
این طور که گفتین به جرم گوش شک کردم اما اگه دیدن و نرمال بوده دیگه من نمیدونم واقعا!

تیلوتیلو سه‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1402 ساعت 11:44 ق.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

سلام
پدرجانتون دی ماه 99 این خونه را خریدند و حالا عوضش کردند... آفرین به این قدرت پذیرش تغییر... خیلی خوب و کاربردی به قضایا نگاه کردن یکی از بهترین خصوصیات هست

اینا نتیجه این هست که پست ها را چند بار چند بار بخونیم ها...
و البته با خوندن مجدد متوجه شدم که متولد 53 هستید

تا خواندنهای مجدد و کشفهای بیشتر خدانگهدار

سلام
بله واقعا با این سن خیلی سرحال و سرزنده هستند (خدا پدر شما را رحمت کنه)
بله
شرمنده اما اشتباه فرمودید!

فنجون سه‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1402 ساعت 10:19 ق.ظ http://Embrasser.blogsky.com

تو این روزهای یکنواخت وبلاگ شما خیلی حس زندگی داره ... قشنگ انگار نشستیم تو لیست انتظار بیماران و قصه هاشونو میخونیم :))
در مورد ترس از امپول که من سردسته همشونم و بدتر از اون آنژیوکت ... یعنی تا دکتر اسم آمپول و سرم میاره اینطوریه که من برم یه دور بزنم دوباره برمیگردم :)) اشاره مستقیم نمیکنم ولی مورد داشتیم طرف از اتاق زایمان بخاطر آنژیوکت فرار کرده و بعد که دیده چاره ای نداره با وساطتت خانواده و پرستارها برگشته :)))
یکی از استرس های من همین باز بودن وبلاگ اونم سرکار هست ...

شما لطف دارید
ای بابا. شما که مجبورین برای مدتی تزریقات هم داشته باشید
راستی خبر دارین کل مطالب اون وبلاگتون کپی شده؟

پگاه سه‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1402 ساعت 03:41 ق.ظ

آقای دکتر شما هر روز چک میکنین که کی قرص اورژانسی از داروخونه گرفته؟

همه را که نه اما این یکی بد تهدیدی کرده بود

دزیره دوشنبه 4 دی‌ماه سال 1402 ساعت 02:11 ب.ظ https://desire7777.blogsky.com/

اره منظورم خانم شماره 3 بود

بله متوجه شدم اما منو که میشناسین دیگه

دزیره دوشنبه 4 دی‌ماه سال 1402 ساعت 09:45 ق.ظ https://desire7777.blogsky.com/

سلام دکتر جان
خانم شماره 2 !!!!!!!!! واقعا گفت گردن شماست ؟!!!!!
و پ. ن شماره 2 یعنی واگعیه یا کیکه ؟!!! مگه میشه اینقدر پرتاب از مرحله ؟
و یلداتون با تاخیر مبارک و سایه همه بزرگترها مستدام انشالله

سلام
نخیر خانم شماره 2 اصلا چنین چیزی نگفت
باور بفرمایید
ممنونم امیدوارم شما هم همیشه شاد باشید.

منجوق دوشنبه 4 دی‌ماه سال 1402 ساعت 09:09 ق.ظ http://manjoogh.blogfa.com

فکر کنم خانومه واقعا ترسیده که شما گردن بگیرید رفته و قرص اورژانسی گرفته.
اون مورد 12 هم من هستم.

چه عجب به فقیر فقرا هم سرزدین!
دلش هم بخواد من گردن بگیرمش!
واقعا؟ کمی صبر کنید بعد بلند بشید بهتر میشه.

روشنک دوشنبه 4 دی‌ماه سال 1402 ساعت 12:32 ق.ظ

آقای دکتر یه سوال
تورو خدا به من بگید قطره رو چه جوری تو گوش می ریزند؟ آخه من یکی دو سال پیش گوشم درد می کرد دکتر برام قطره نوشته بود هر چی قطره می ریختم تو گوشم دریغ از یه قطره که بره تو گوشم همش می ریخت بیرون! یعنی هر چقدر هم سرمو یه وری نگه می داشتم تا تکونش می دادم می ریخت بیرون و اصلا هیچی تو گوشم نمی رفت

من که چند قطره میریختم و بعد چند دقیقه به همون حالت باقی میموندم تا بره پایین. کار خاصی نمیکردم!

مامان خانومی یکشنبه 3 دی‌ماه سال 1402 ساعت 10:35 ب.ظ http://mamankhanomiii.blogfa.com

سلام یلدای گذشته تون مبارک آقای دکتر
میگم امیدوارم قرص ها مثل سایر ادوات پیشگیری قلابی و بی کیفیت از آب در نیان والا که بیچاره گردنتون

سلام ممنون
دیگه وقتی قرص اورژانسی هم خریده و خورده به من ربطی نداره. نهایتا میگه چه شوهر قدرتمندی دارم

کوهنورد یکشنبه 3 دی‌ماه سال 1402 ساعت 06:24 ب.ظ http://1kouhnavard.blogsky.com

سلام
در مورد خاطره شماره ۳ احتمالا اگر خانمه باردار باشن خرج بچشون با شماست، دیگه تهدید شدید که گردنتونه. پیشنهاد میکنم کم کم شروع به پس انداز کنین

سلام
خوشبختانه دیگه با خریدن قرص اورژانسی خطر رفع شد

سید محسن یکشنبه 3 دی‌ماه سال 1402 ساعت 03:04 ب.ظ

برای حل کردن یک مسئله مشکل –آنرا یکبار دیگر، برای خودت تعریف کن.

به به آقا سید
مدتی بود خبری ازتون نبود.
برم ببینم این جمله را توی چندتا وبلاگ پیدا میکنم!

سارینا۲ یکشنبه 3 دی‌ماه سال 1402 ساعت 02:55 ب.ظ http://sarina-2.blogfa.com/

سلام
من تازه وبلاگ شما رو دیدم
برای خانم شماره ۱ خیلی دلم سوخت باید بهانه ای پیدا می کرد که پدر اون بچه یه چند روزی نیاد دنبالش

سلام
خوش اومدین
احتمالا تا حالا دیگه مشکل حل شده!

بهار شیراز یکشنبه 3 دی‌ماه سال 1402 ساعت 11:01 ق.ظ

من چند روز پیش یه کلیپ دیدم از دختره پرسید که آقایی که کنارته کی هست؟ گفت اکسم...متوجه نشدم، رفتم گوگل کردم نوشته بود دوست پسر یا همسر سابق

پس ظاهرا خیلی هم "سابق" نبوده

امید یکشنبه 3 دی‌ماه سال 1402 ساعت 10:11 ق.ظ

مورد 3 مگه ممنوع نشده که دیگه قرص های جلوگیری به کسی ندن
یاد یه جوک افتادم
تو یکی از همین مراکز یه خانمی میاد میگه من خیلی بچه دارم چیکار کنم دکتره بهش میگه موقع نزدیکی این قرص را میزاری دهنه رحم بعد چند وقت میاد میگه دکتر من که دوباره حامله شدم دکتر تعجب می کنه و میگه غیر ممکنه حتما درست استفاده نکردی ! چطوری ستفاده می کرده انجام بده ببینم
خانمه بلند صدا میزنه رحم رحم شوهرش که اسمش رحیم بوده میاد تو میگه این قرص را بذار دهنت اقای دکتر ببینه درست میذارم

دیگه رایگان نمیدن هرکی بخواد باید بخره.
جوکتون یه کم مثبت 18 بودا!

شیرین یکشنبه 3 دی‌ماه سال 1402 ساعت 09:58 ق.ظ

سلام دکترجان
بعضی ازخاطراتتون بعضی ازخاطرات ما رو زنده میکنه وکلی میخندیم و..(عجب جمله ای شد)

اشتباهی سوارشدن !

باهمسر رفتیم بیرون من جایی کارداشتم گفتم 5 دقیقه بیشترطول نمیکشه زود برمیگردم کارم تموم شد سوار شدم درحالیکه کمربندومیبستم گفتم بریم عزیزم
بایه لحنی گفت کجا دوس داری بریم عزیزم؟؟! برگشتم نگاش کردم دیدم یه مرد سیبیل کلفت نشسته پشت فرمون!
بقیشو میتونین حدس بزنین دیگه

دسته جمعی باخواهرا رفته بودیم شمال. یه آپارتمان که سه طبقه بود و نزدیک دریا گرفتیم دوطبقه دیگش خالی بود.
صبح بعدازصبحانه رفتیم بیرون . هوا گرم وشرجی بودبرگشتنی من ازهمه زودتر رسیدم باعجله رفتم بالا و در آپارتمان بازبودرفتم داخل و درحالیکه که لباسامودرمیاوردم رفتم توی آشپزخونه سریخچال دنبال یه نوشیدنی خنک ، پیدانکردم ! همینطورکه غرمیزدم اه چرا جای خوراکیاروعوض میکنین ؟ کابینتاروهم بازمیکردم و میگشتم اصلا نوشیدنیاو خوراکیامون نبود!!!عصبانی برگشتم که برم توی پذیرایی یهو خشکم زد !
8 تا مرد پاسور به دست نشسته بودن و زل زده بودن به من ...

یک بارهم بادوستام قراربود جایی بریم خیلی دیرشده بود اون زمان اسنپ واین چیزانبود سریع یه دربست گرفتیم ودوستم جلونشست وما عقب .چندثانیه گذشت راننده حرکت نکرد دوستم گفت بروآقا دیرمون شد! راننده گفت چشم میرم اگه شما اجازه بدین! دوستم باعصبانیت گفت این حرفا چیه آقا برووو دیگه!!!
راننده گفت خانم چطوری برم ؟؟:شما روی دست من نشستی
الان خانومای مجلس بیشتردرک میکنن حس وحال اون موقع دوستم وحال مارو که ازخنده زمینو گازمیگرفتیم!

دکتر درمورد شماره 3 من جای شما بودم به خانومه میگفتم مگه قبلش بامن هماهنگ کرده بودی!؟

به هرحال ممنون تواین اوضاع خراب باعث میشین یه خنده ای رولبمون بیاد
تنتون سلامت ودلتون شادباشه همیشه
روح مادرعزیزتون شاد وسایه پدربزرگوارتون مستدام

سلام
انصافا خاطرات شما از من جالب تر بود
میتونم حدس بزنم چه حالی داشتین
همینو بگو! فکر کنم چند دقیقه بیشتر توی درمونگاه بود باید بهش نفقه هم میدادم
سلامت باشید.
امیدوارم همیشه درکنار خانواده خوشبخت باشید.

زری.. یکشنبه 3 دی‌ماه سال 1402 ساعت 09:20 ق.ظ https://maneveshteh.blog.ir

این خانم پی نوشت دو واقعا چکار میکنه تو زندگی اش؟ خیلی عجیبه برام! کلا چطور آدمیه؟ رفتارهاش نرمال مانند هست آیا؟

طفلکی خانم شماره پنج، یه جوری خاص دوستش داشتم انگار بخواد مراقب باشه که کسی از حرفش ناراحت نشه.

چقدر خوبه پدرتون حوصله عوض کردن خونه را داشته اند! آفرین بهشون!

همین طوریه که مجرد مونده دیگه! به قول خودش اگه یه نفر بهش پیشنهاد آشنایی بده هم اون قدر اضطراب پیدا میکنه که طرفو پشیمون میکنه!
بله بله
ممنون. البته ما هم یه کمک کوچولو کردیم

کانین یکشنبه 3 دی‌ماه سال 1402 ساعت 08:22 ق.ظ

اقای دکتر منم از سیستم درمانگاهمون خوندم این پستو.
ی زمانی کنکوری بودم و میخوندم الانم که دندون پزشک طرحی

به به سلام خانم دکتر
خوش اومدین.
امیدوارم باز هم اینجا ببینمتون و خاطرات شما را هم توی وبلاگتون بخونیم.

زهره یکشنبه 3 دی‌ماه سال 1402 ساعت 12:48 ق.ظ https://shahrivar03.blogsky.com/

سلام
چقدر خوبه که بلاگ اسکای اطلاع رسانی نمی‌کنه فکر کنم از قبل بهش زمان می‌دید منتشر بشه اینجوری میشه ولی من که کیف می‌کنم. ‌ مزه اش بیشتر هست خودم میام می بینم پست گذاشتید یا نه.

من ذهنم روی پ.ن. ها قفلی زده. خانواده خانواده خانواده بمونید برای هم همیشه و سایه بزرگترها همیشه روی سر شما بمونه یا لااقل طولانی تر بمونه

سلام
اتفاقا این پست را از قبل زمان ندادم
شما لطف دارید ممنون

مارس شنبه 2 دی‌ماه سال 1402 ساعت 11:45 ب.ظ

۳.
۶. حسودیه دیگه هممون حسودیم یه وقتایی
۹. هیچکس هیچکس هیچکس توی این مملکت به اندازه من از سهمیه داران تقریبا محترم ضربه نخورده . اغراق نمیکنم ولی حیف نمیشه توضیح بدم

3.
6. دقیقا
9. درک میکنم.

گرگ دهن آلوده یوسف ندریده شنبه 2 دی‌ماه سال 1402 ساعت 08:50 ب.ظ

خانم شماره دو رو دوباره که خوندم متوجه شدم چی شد! فکر کنم من هم بله!

و در باره شماره سه آقای دکتر نکنه چند وقت دیگه یه شهریوری مغرور بیوفته گردن شما!


دیگه قرص اورژانسی هم گرفته بود. اگه اتفاقی هم افتاد به من ربطی نداره!

عابر شنبه 2 دی‌ماه سال 1402 ساعت 05:00 ب.ظ

۳. یعنی اگه باردار باشه هزینه بزرگ شدنش و ... شما باید بدید


خوشبختانه قرص اورژانسی هم گرفته بود.

زندگی در خیابان بیست و هفتم شنبه 2 دی‌ماه سال 1402 ساعت 12:46 ب.ظ https://24street.blogsky.com/

ولی این امپول یکی از بهترین اختراعات بشر بوده
خواهر زاده ی یک ساله م که مریض شده بود و تحت هیییییچ شرایطی دارو نمیخورد واقعا پیرمون کرد
مامانش تصمیم داره از این به بعد بهش امپول بزنه. به قول خودش: با امپول یه بار درد میکشی، با دارو روزی 3 مرتبه هر 8ساعت یه بار :)))

کاملا موافقم
اما برای بچه یه ساله؟ گناه داره خو

سارا شنبه 2 دی‌ماه سال 1402 ساعت 12:08 ب.ظ https://15azar59.blogsky.com

سلام
۱: این زن را کاملا میفهمم
۲:آخی طفلکی حساب کتابا همه خراب شده
۳: به قول برره ایا باید میگفتید من چه کاااره بیدددم
۴: این موضوع برای منم پیش اومده البته من هم اسنپ گرفته بودم و یکی دیگه هم همزمان در نزدیکی من اسنپ گرفته بود ماشین ما سفید و اون رنگ تیره بود ولی اون خانم اشتباه سوار اسنپ ما شد و رفت نه اسنپ نه اون خانم نپرسیده بودن از هم و دقت نکرده بودن به رنگ و پلاک خودرو برگشتیم و ماشین ها را عوض کردیم
۹: چطور نمیدونست حقوق قراردادی ها بیشتر از رسمی ها هست
.
پ.ن۱: یلدا شما هم بعد از سه روز مبارک
پ.ن۲: بنده خدا یا کلا تو باغ نبوده یا تمارض میکرده تو باغ نیست
پ.ن۳: سلامت باشن پدر

سلام
1. میدونم
2. بله
3. همینو بگو. بابای بچه یکی دیگه است اون وقت گردن من باشه؟
4. این هم جالب بوده
9. چه عرض کنم. ظاهرا فقط میخواست رسمی باشه!
پ.ن1. ممنونم بر شما هم مبارک
پ.ن2. فکر کنم واقعا توی باغ نیست!
پ.ن3. ممنونم.

پریمهر شنبه 2 دی‌ماه سال 1402 ساعت 11:48 ق.ظ https://parimehr.blogsky.com

سلام دکتر
1: تو منطقه ما هر اتفاقی برای بچه بیفته مادر رو مقصر میدونن
3: حالا باید مسئولیت بچه مردم رو هم گردن بگیرین
8و10:کلا آمپول ننویسین بهتره

سلام
1. درکتون میکنم.
3. واقعا!
8و10. ظاهرا البته اگه پدر و مادرها بگذارن.

تیلوتیلو شنبه 2 دی‌ماه سال 1402 ساعت 11:09 ق.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

سلام جناب دکتر
بازم بلاگ اسکای اطلاع نداد...
1- اخی... ولی یک روزه فکر نکنم خراش با اون وسعت خوب بشه ... کاش جنگ و دعوا نشده باشه
2-
3- اون گردن شما را با چه رویی گفت؟؟؟؟؟؟
4- به این میگن خوش شانسی... یادتون بمونه هر چی را اراده کنید کائنات براتون فراهم میکنه
5- پس چرا میپرسی؟
6- از دست آدمها... بی اعتماد به نفس... بی عزت نفس... لااقل دیگه نیا با افتخار تعریف کن... به جای اینکه خجالت بکشه ...
7- خدای من چقدر ملت بی ادب شدن به خدا ... اولا که این چه گفتنی داشت ... بعدش هم تازه دکتر بدی نیستید؟؟؟؟؟؟؟؟ چه اعتماد به نفسی هم داره ... با چه معیاری شما را ارزیابی میکنه؟ تازه تمام و کمال هم قبول نکرده ... بعضیا واقعا نوبرن...
8- این نشون میده که دیگه قسم روی مامانهای امروزی کار نمیکنه... باید فکر راه حلهای تازه تر باشن
9- وقتی آدمها خودشون هم نمیدونن چی میخوان
10- انگار این جنگ آمپول بنویس و ننویس بین بچه ها و خانواده ها حل شدنی نیست
11- خب خانم دکتر هم عین شما حتما صفحه های خودشون را باز میکنن و متوجه میشن که شما برای چی برگشتین
12- با اینهمه هوش سرشار این ملت... خدایا ... تازه چقدر هم بهش فکر کرده ...


مهم اون توافق هست و اینکه هر دو طرف راضی و خشنود هستند
چقدر عالی


اون خانم علاوه بر اینکه هیچی نمیدونست از گوگل هم بی خبر بود ... اونم در جایی که همه دارن به سمت چت جی پی تی میرن...


مبارکشون باشه
هم جناب برادر
هم پدرجان ... ولی پدرجان باید فکر فاصله را میکردند... نزدیک باشن برای خودشون هم راحت تره ...

سلام. شرمنده
1. دقیقا. من هم امیدوارم
2.
3. ظاهرا که خیلی راحت گفت
4. بله. فقط چند کیلومتر را رفتیم و برگشتیم.
5. فکر کنم اگه اهل اونجا بودم فرق میکرد!
6.
7. اما من خوشحال شدم که نظر واقعیشو گفت!
8. بله بله
9. فقط میخواست رسمی باشه!
10. نخیر. و از نسلی به نسل دیگه منتقل میشه!
11. یعنی ایشون هم وبلاگ داره؟!
12. بله. نهایتا براش قرص نوشتم.
بله
ظاهرا
ممنونم
بله. دیگه باید بیشتر بهشون سربزنیم.

نسیم شنبه 2 دی‌ماه سال 1402 ساعت 09:20 ق.ظ

حسین شنبه 2 دی‌ماه سال 1402 ساعت 09:06 ق.ظ

سلام
یلداتون مبارک خیلی بامزه بود
دکترمراقب باشید مسئولیت بعضی چیزا گردنتون نیفته

سلام
یلدای شما هم مبارک ممنون
آخه من چکاره بیدم؟!

زهره شنبه 2 دی‌ماه سال 1402 ساعت 07:53 ق.ظ

جالب بود ممنون

سپاسگزارم

مریم شنبه 2 دی‌ماه سال 1402 ساعت 03:48 ق.ظ

پی نوشت دو. احتمالا خانم در یک محیط خیلی مذهبی و خشک بدنیا اومده و فقط صدا و سیمای ج ا رو دیده.

احتمالش هست.

مریم و سعید. شنبه 2 دی‌ماه سال 1402 ساعت 01:13 ق.ظ http://Saghf.blogsky.com

سلام
۱ چقدر جدایی و فروپاشی خانواده ها زیاد شده

۴در بسیاری از کشورهای اروپایی به خصوص فرانسه تاکسی اینترنتی های اشتراکی زیاده جهت کمپکردن هرینه ،بهینه سازی سوخت که خدا رو شکر دیدم تپسی هم داره این سرویس رو فعال میکنه

اون خانمی که استاد گلپایگانی رو نمی شناختند اصلا درک نمیکنم ...

خونه جدید داداش و پدر مبارک

سلام
1. بله متاسفانه
4. چه خوب. اما توی ولایت تپسی هنوز راه نیفتاده.
واقعا
ممنون

نگار شنبه 2 دی‌ماه سال 1402 ساعت 12:31 ق.ظ https://zanekhoshbakht.blogsky.com/

خیلی خوب بودند. راستی توی بلاگ اسکای داشتید وبلاگ کیو می خوندید که باز مونده بود؟
اون خانم سی ساله که گفتید دهه هفتادی به حساب میاد. حق داره گلپا و شاهرخ رو نشناسه.

ممنونم
سایت اصلی بلاگ اسکای باز بود. کامنتها را جواب میدادم.
بالاخره اسمشونو باید شنیده باشه!

من. شنبه 2 دی‌ماه سال 1402 ساعت 12:21 ق.ظ

دکترجون ماها افتادیم تو سراشیبی
من چهل سالمه هیچوقت گلپا گوش نکردم البته اسمش برام اشنا بود.شاهرخ رو هم همینطور
عوضش خواننده های جدید رو اصلا نمیشناسم.کلا دنیام با دنیای دخترم ک چهارده پونزده ساله ش خیلیی فرق داره..کلمات هم اپدیت میشن..پارتنر ک هیچ حتی مثلا لوازم‌ارایشی ک همیشه جزیی از وسایلم بوده اسمهاش تغییر کرده اونقد ک دخترم در موردش صحبت میکرد هرچی میگفت میگفتم برام به انگلیسی بنویس ببینم چی ب چیه تلفظ صحیح رو بدونم

حق با شماست.
من که خیلی از آهنگهای رپ را اصلا نمیفهمم چی میگن!

من جمعه 1 دی‌ماه سال 1402 ساعت 10:15 ب.ظ

سلام به سلامتی

سلام سلامت باشید

رها جمعه 1 دی‌ماه سال 1402 ساعت 09:50 ب.ظ

پایدار باشید

سپاسگزارم
شما هم همین طور

فرزان جمعه 1 دی‌ماه سال 1402 ساعت 09:29 ب.ظ

سلام
خوشحال شدم دیدم خاطره جدید گذاشتید
اقای دکتر یه سوال فنی،اگر قند خون ناشتا بیشتر 12ساعت از ناشتا بودن فرد گذشته باشه خطا میده؟یا اینکه اگر فردی ناشتا نباشه و با گلوکومتر قندشا چک کنیم میتونیم حدودا بفهمیم فرد دیابت داره یا نه؟درسته؟
۵_فامیل اهالی روستا چیه؟اصلنم نمیخوام هویتتون معلوم شه
۷_دکتر مگه چه شکلی هستید؟تا حالاچندبار به این موضوع اشاره کردیدمثلا خود من وقتی پزشک خیلی قرتی باشه نمیتونم بهش اعتماد کنم
فوت گلپا خیلی ناراحتم کرد
امیدوارم قبل اینکه دیر بشه کنسرت خواننده هایی که دوست دارم برم(شجریان ،معین ،سیاوش،امید)

سلام
معمولا میگن حداقل هشت ساعت ناشتا بودن لازمه. اگه بیش از حد باشه ممکنه قند افت کنه.
در کسی که ناشتا نیست بسته به غذای مصرفی و زمانش تا قند 200 هم میتونه نرمال باشه اما بالاتر از اون حتما غیرطبیعیه.
5.
7. عکسم گوشه وبلاگ هست
واقعا
آمین

سین جمعه 1 دی‌ماه سال 1402 ساعت 08:22 ب.ظ

سلام
یلدای گذشته شما هم مبارک و ممنون از خاطرات

سلام
ممنون از لطف شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد