جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

مثبت می شویم! (۲)

سلام

توی پست قبلی نوشتم که روز جمعه هفته پیش چه اتفاقاتی افتاد.

عصر اون روز با صدای گرفته و سرفه رفتم مرکز تست. برای اولین بار بود که به عنوان بیمار میرفتم اونجا. منشی مرکز منو شناخت و گفت: اومدی تست بدی؟ گفتم: بله. صدامو که شنید سرشو تکون داد و گفت: حتما از مریضهای دیشب گرفتی. یادته که چقدر شلوغ بود؟ گفتم: آره. و از اون موقع تا به حال دارم فکر میکنم اون شب این بنده خدا کی اومده بود درمونگاه که من یادم نیست؟!

پزشک مرکز را نمی‌شناختم. احتمالا برای این که دیگه پزشکهای خانواده را توی مراکز تست نمیگذارن (علتشو نمیدونم) او هم وقتی اسممو گفتم منو شناخت و بعد از وارد کردن مشخصات گفت: تست رپید یا pcr؟ گفتم: pcr میدم که نتیجه اش مطمئن تر باشه. بعد هم رفتم قسمت ثبت مشخصات و بعد هم قسمت نمونه گیری که گفت: برات هر دو نوع تستو میگیرم! بعد هم هر دو سوراخ بینی را مورد عنایت قرار داد! همون جا نشستم تا جواب آزمایشم آماده شد و برگشتم خونه. جواب مثبت را برای خانم "ر" فرستادم که جواب داد: وااای حالا من شیفت های این هفته تونو چکار کنم؟!

روز شنبه حالم کمی بهتر بود. و از صبح روز یکشنبه یکدفعه حالم بهتر شد. از صبح دوشنبه تونستم بعد از مدتها کمی مشغول مطالعه و دیدن فیلم و ... بشم. این چند روز چند فیلم دیدم که فیلم فرانسوی "هفت روز" بیشتر از بقیه فکرمو درگیر کرد (البته تماشای این فیلم را در حضور بچه‌ها توصیه نمیکنم) فیلمی که به مسائلی مثل انتقام و قصاص و... اشاره می‌کرد. البته از دیدگاه اروپایی.

روز دوشنبه برای رئیس ستاد شبکه پیام دادم که دیروز جواب تست pcr خودمو گرفتم. امکانش هست پنج روز استعلاجی کرونا را از دیروز حساب کنین و روز شنبه را با استعلاجی پزشکی که روز جمعه منو ویزیت کرد؟ گفت: اشکالی نداره اما خبر داری مرخصیهای استعلاجی از حقوق پزشک خانواده کسر میشه؟! گفتم: پس چکار کنم؟ گفت: از مرخصی های استحقاقی حداکثر میتونی پونزده روزشو ذخیره کنی و  امسال هم چون بیشتر ماه‌ها مرخصی ها به خاطر کرونا لغو بوده مطمئنا کلی شون باقی مونده. به نظر من این دو روز آخر هفته را استحقاقی بگیر. گفتم: چشم.

دیشب خانم "ر" پیام داد و گفت: حالتون بهتره؟ گفتم: بله خیلی بهترم ممنون. گفت: خب پس مرکز واکسیناسیون ... فردا صبح خالی مونده. میتونین برین؟!

و به این ترتیب من الان توی مرکز واکسیناسیون ... درخدمت مردم هستم (البته تا الان که حتی یک نفر هم نیومده!)

پ.ن۱. از این که هیچ کدوم از اعضای خانواده هیچ علائمی پیدا نکردن هم خوشحال بودم و هم متعجب. تا اینکه از دیروز گلودرد آنی شروع شد. تا ببینیم چی میشه.

البته خونه همسایه ها پیش از ابتلای من مبتلا داشتیم.

پ.ن۲. اخوی تهران نشین که از یکی دو سال پیش به خاطر سنگ کیسه صفرا هر شش ماه سونو میداد تا اندازه شونو چک کنه حوصله اش سر رفته و بدون این که به کسی چیزی بگه رفته و جراحی کرده! خدایی من اگه بودم جراتشو نداشتم.

پ.ن۳. عسل که روز اول با زدن سه ماسک معمولی و یک ماسک پارچه ای توی خونه راه می‌رفت الان چند روزه که اصلا ماسک نمیزنه و میگه: اگه خدا بخواد بگیرم که بالاخره میگیرم! خوشبختانه تا به حال علائمی نداشته اما جرات این که ببرمش و دوز اول واکسنشو بزنم هم ندارم.

مثبت می شویم!

سلام

دو سه روز پیش بود که نامه اومد از این به بعد مرخصی استعلاجی کرونا به پنج روز کاهش پیدا میکنه. پیش خودم گفتم از شانس ما حالا که مدتش کوتاه شده کرونا میگیرم!

دیروز ظهر به محض این که رفتم سر شیفت احساس گلودرد کردم. به تدریج سرفه و تب و لرز و حالت تهوع و تنگی نفس هم شروع شد. اتفاقا شیفت هم شلوغ بود و از یک بعدازظهر تا صبح جمعه حدود ۱۶۰ مریض اومد. آخر شب دیگه مریضها را می‌دیدم و بعد میرفتم توی اتاق استراحت و پتو را به خودم میپیچیدم و به شوفاژ می‌چسبیدم!

صبح که رسیدم خونه رسما از پا دراومدم. آنی که بیدار شد و حال منو دید گفت: یه نسخه برای خودت بنویس تا برم بگیرم اما نتونستم. پس منو برداشت و رفتیم پیش دکتر. برام یه مقدار دارو نوشت که باعث شد حالم بهتر بشه. بعدازظهر هم رفتم و تست rapid دادم که مثبت شد و برای اطمینان تست pcr هم دادم تا جوابش آماده بشه.

خلاصه که مراقب حرفهایی که به خودتون می‌زنید باشید!