جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (276)

سلام

1. برای دختره نسخه مینوشتم که مادرش گفت: امسال دانشگاه قبول شده. از وقتی میره دانشگاه دیگه هرشب میشینه توی اتاقش و تا نصف شب میکشه! گفتم: چی میکشه؟ گفت: خب گرافیک قبول شده دیگه!

2. مرده گفت: یه چیزی بگم؟ گفتم: بفرمایید. گفت: من از سال هشتاد و پنج ساکن اینجا شدم و بعضی وقتها که اومدم درمونگاه شما ویزیتم کردین. گفتم: خب؟ گفت: قیافه تون از اون موقع هیچ تغییری نکرده. فقط موهاتون داره سفید میشه چطور آخه؟!

3. به خانمه گفتم: بفرمایید. گفت: من همیشه پریودم هفت روزه بود. این بار پنج روزه تموم شد!

4.مرده گفت: از دیروز گلوم درد میکنه. دیشب هم اومدم اینجا و دارو داد ولی خوب نشدم. معاینه اش کردم و شروع کردم به نوشتن نسخه که گفت: میگم دکتره دیشب اصلا گلومو نگاه هم نکرد. پس چطور برام دارو نوشت؟!

5. به یه بچه گفتم: سرفه هات خلط داره؟ بچه به مادرش گفت: خلط دیگه چیه؟ مادره گفت: وقتی سرفه میکنی یه چیز سفت میاد توی گلوت؟ بچه گفت: آهان! همونها که من قورتشون میدم؟!

6. مرده اومد توی مطب و گفت: دیشب خونه مادرم اینها بودیم. نشستیم و یکی یکی دکترهای این درمونگاهو بررسی کردیم. آخرش هم تو را پسندیدیم! خداروشکر که الان خودت اینجایی! (البته بعید نیست هرکس دیگه ای هم که شیفت بود همینو بهش میگفت!)

7. نصف شب دیدم آقا و خانم مسئول تزریقات نشستن و دارن افسوس میخورن. گفتم: چی شده؟ آقای مسئول تزریقات گفت: خانم دکتر ... که چند سال پیش طرح بود یادته؟ گفتم: بله چطور؟ گفت: استوریشو توی اینستا دیدی؟ گفتم: نه چطور؟ گفت: رفته کانادا. اونجا یه همسایه کویتی داشته که میاد دم خونه خانم دکتر و میگه اگه میشه آمپول منو بزنین. خانم دکتر هم براش میزنه. همسایه اش هم برای تشکر یه ساعت مچی بهش داده. گفتم: خب؟ گفت: عکس ساعت را استوری کرده بود. اینجا رفتم و قیمتش کردم گفتند پنجاه میلیونه! (دیگه روم نشد بپرسم مگه چه ساعتی بوده؟)

۸. پیرزنه گفت: برام آزمایش بنویس. گفتم: چه آزمایشی؟ گفت: من کبدهای آنزیمیم بالاست!

۹. خانمه گفت: این قرصها را هم برام بنویس.  گفتم: چندتا بنویسم؟ گفت: روزی دوتا ازشون میخورم. سی تا بنویس که برای دوماهم بشه!

10. خانمه گفت: پهلوم درد میکرد. سونوگرافی هم رفتم که طبیعی بود. جواب سونوگرافی را ازش گرفتم و نگاهش کردم و گفتم: سنگ کلیه داشتین. گفت: بله خودم هم خوندمش و دیدم که نوشته سنگ دیده شد. اما دکتره که سونوگرافی میکرد گفت سونوگرافیت سالمه من هم گفتم بالاخره هرچی باشه دکتره بهتر میدونه!

11. توی یه مرکز دوپزشکه خانمه جواب آزمایش بچه شو آورد. گفتم: آزمایشش سالمه. گفت: پس چرا دلش درد میکنه؟ گفتم: من که اصلا ندیدمش. بعد بالای برگه را خوندم و گفتم: خانم دکتر که این آزمایشو نوشتن الان توی اتاق کناری هستن. میخواین با خودشون صحبت کنین. خانمه هم تشکر کرد و رفت. حدودا پونزده دقیقه بعد یه مرد اومد و گفت: جواب آزمایشمو بردم خانم دکتر ببینه گفت بیارمش پیش شما. گفتم: چرا؟ گفت: نمیدونم!

12. خانمه گفت: کد ارجاع برام بزن میخوام برم پیش متخصص جراحی مغز و اعصاب. حتما بنویس متخصص جراحی مغز و اعصاب دیروز اومدم اینجا دکتره اشتباه نوشته بود برای جراح مغز و اعصاب!

پ.ن1. چند هفته پیش از این سایت یک پرداخت سیصدهزار تومنی داشتم و بعد از چند روز دیگه اصلا سایتش برام باز نمیشه! الان فقط هرچند شب یک بار توی خونه نگاهی به مطالبشون میکنم. اما نه مثل قبل هر روز. این هم از بخت مایه!

پ.ن2. (14+) به نظر شما من چه حسی باید داشته باشم وقتی میشنوم یکی از آقایون معلم دوران ابتداییم که چند سال پیش همسرشو از دست داده را با پسر مجردش دستگیر کردن. اون هم به این جرم که شبها میرفتن روی پشت بام همسایه و از توی نورگیر مشغول تماشای رابطه همسایه ها میشدن!

نظرات 47 + ارسال نظر
سودا پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 11:11 ب.ظ

سلام جناب دکتر
ممنون بابت زحمات. من چندان کار زیادی ندارم اما وقت خوندن وبلاگ ندارم شما با این همه مشغله با نوشتن این خاطرات خیلی هنرمندید.
۲- ماشاالله
۳-آدم بی‌درد
۶- مطمئن باشید به همه نمی‌گفت
۷- اولش که خوندم نگران شدم فکر کردم خانم دکتر و یا همسایه کویتی، بر اثر تزریق آمپول طوری شدن!
۸-

سلام
ممنون از لطف شما
۲. ممنون
۳. واقعا
۶. سپاسگزارم
۷. نه خوشبختانه
۸. ؟

مهشید جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 07:04 ب.ظ

سرکار خانم مینو
درود بر شما. کار متصدی دستگاه ام آر آی درست بوده. مکانیسم کار این دستگاهها با سایر تجهیزات تصویربرداری فرق میکنه.‌سیستم ام آر آی به خاطر داشتن آهنربای قوی بعضی از فلزات رو با شدت زیاد به سمت خودش میکشه و خرابی به بار میاد. دستگاه روشن بوده فقط در حال تصویربرداری نبوده. میدان مغناطیسی قویش فعال بوده.

بله حق با شماست
اما فکر میکنم منظورشون این بود که اگر ویلچر مخصوص اونجا بوده چرا برای موقع ورود ایشون ازش استفاده نکردن.

آرش جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 10:17 ق.ظ https://apblog.ir/

جدای از اینکه مثل همیشه خاطراتتون عالی بود، ولی وقتی رسیدم به مورد آخر واقعا موندم اصلاً، جای هیچ حرفی نمی مونه...

سپاسگزارم
بله متاسفانه

لیمو پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 12:15 ب.ظ https://lemonn.blogsky.com

سلام دکتر. باز هم بلاگ اسکای بد خبر نداده...
1. وقتی به مامانت میگی یه چیزی رو نگو
2. میگفتین خانومتون خوبه خوب موندین
3. از طرف ما هم تبریک میگفتین بهش. خوش شانس
4.
5. آخییی این اولین آشناییش با خلط بوده.
6. دکتر محبوب دلها
7. گریه حضار
8. احتمالا خونهای گلبولش هم زیاده.
9. میدونست هر ماه چند روزه؟
10. شما هم میگفتین آره سنگ داری ولی سالمی. کی به کیه
11. احتمالا آقاهه همسرش بوده و از اینها بوده که: خانوما چه میفهمن بده خودم میرم میپرسم از دکتر
پ.ن2: ما که نمیشناسیم حس بدی داریم چه برسه به شما. خدا صبر بده!

سلام
شرمنده
1. دقیقا
2. اون که البته اما من دیگه اجازه ندارم ازشون توی وبلاگ اسم ببرم
3. تبریک؟
4.
5. احتمالا
6. شما لطف دارید
7.
8. بعید نیست و همین طور قلبهای تپشش
9.
10. ظاهرا هم میخواست همینو بشنوه
11. یعنی؟
پ.ن2. واقعا!

مهربانو پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 10:22 ق.ظ http://baranbahari52.blogsky.com/

سلام
مثل همیشه خوندن خاطرات روزهای طبابت ، دوست داشتنی و جذابه . با پینوشت 2 یه بار دیگه با خودم فکر کردم، از این موجود دوپا چه کارهای عجیبی که سر نمیزنه !!
حالا منو بگو که در وهله ی اول فکرم رفت سمت اینکه معلم ابتدایی شما یه خانم بوده و مادر و پسر شبانه به دیدن اکران زنده ی " امشب با همسایه ها" می رفتند !!! و مغزم چند برابر بقیه هنگ کرد .

سلام
از لطفتون سپاسگزارم
واقعا
حق با شماست باید توضیح میدادم. الان میرم درستش میکنم.

مینو پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 01:25 ق.ظ http://milad321.blogfa.com

سلام
آپارتمان ما در طبقه همکف واقع شده وساختمان روبرویی ۱۶-۱۷ متر از واحد ما فاصله دارد.از اولین روزهای اقامت،به محض اینکه متوجه شدم یکی از ساختمان روبرو با لیزر نور میاندازه و یکی هم دیدم از پشت بام با دوربین ساختمانهای طرف ما را رصد میکنه،همیشه پرده اطاقم کشیده هست.نمیدونم از این فاصله یک پیر زن شصت وچند ساله دیدن داره؟
آقای دکتر گاهی وسوسه میشم که سوتی های کادر پزشکی یا بیمارستانها ودرمانگاهها را بنویسم.
آخریش این بود که رفتم ام.آر.آی.سه ساعت با لباس نازک بیمارستانی نشستم که همون یک ذره حس هم از پاهام رفته.گفتند با ویلچیر خودم نمیشه تا نزدیک دستگاه که خاموش بود برم.از خانم تکنسین خواهش کردم کمک کنه که محل نذاشت.پسرم دو تا دستم را از زیر بازو تا کف دست گرفته،میلیمتری عق رفه ومنو با خودش که تقریبا بهش آویزون شده بودم کشونده.ام ،آر آی که تموم شده خانم تکنسین یک ویلچیر دیگه آورده ومیگه این مال مرکز هست،فلزش برای دستگاه مشکلی نداره.با این از اطاق ببریدش بیرون.در هر دوبار دستگاه خاموش بود.چرا بار اول این کار را نکرد؟

سلام
برای بعضی ها اصل نگاه کردنه. بقیه چیزها در فرع موضوع قرار میگیره. البته خودتونو هم دست کم نگیرین.
واقعا امیدوارم چنین سوتی هایی را بنویسین. برای من کمکی میشه که این اشتباهات را تکرار نکنم.

بهار شیراز چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 11:58 ق.ظ

مورد آخر ...چطور ممکنه آخه؟ حالا اگه دو تا دوست بودند شیطنت می کردند یه چیزی...با پسرش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مورد شماره هفت...منم آدم خوش شانسی هستما کاش اتفاق بیفتد

چی بگم؟
آمین

رامین سه‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 10:38 ب.ظ

واقعا از خاطرات شما لذت بردم بعضی هاش خیلی خنده دار بود
درضمن چقدر تو وبلاگ شما سوالات پزشکی از شما میپرسن

خوش اومدین
خنده تون مستدام
دوستان به من لطف دارند. فکر میکنند من یه چیزی بلدم

یک عدد مامان سه‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 09:07 ق.ظ http://Kidcanser.Blogsky.com

امان از پیرمردها
طفلی خانوم مرحومشون چی کشیده از دست این پدر و پسر

امان!
واقعا

Marjan Emami سه‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 08:31 ق.ظ

سلام، اختیار دارید آقای دکتر. من مشتری پر و پا قرص اینجا هستم. همیشه هم تو‌این صفحه هستم. مخصوصا وسط جلسات خسته کننده آنلاین
گاهی وقتا پیام‌نمی زارم چون دوستان بهتر از من حق مطلب را ادا می کنند.

سلام
شما همیشه به من لطف دارید در همه زمینه ها

ستی سه‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 04:48 ق.ظ

این که تو شهر های کوچک این همه زود خبر ها می پیچه خیلی ضایع س
بعد جالبه که آخه شب از تو نورگیر که نمیشه حجم بدن ها را دید ! تاریکه خب !! من حدس میزنم این یک اتهام واهی باشه برای پوشاندن یک جرم سنگین تر...
چون تو شهرستان ها از این چیزا هست..
بعد شما ببین طنز را ... یک عده از بی مکانی رنج می برن... این پدر و پسر که مکان داشتن؛ چرا زید نداشتن؟! .. نمی دونم ها ... کلا مورد عجیبی یه

بله
چه عرض کنم
آخه کی میاد زید یه پیرمرد بشه؟!

استاد دوشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 06:30 ب.ظ

توی قسمت تداخل دارویی این سایت دیدم

https://vista.ir/w/a/34/3i7fi

ممنون که پاسخ دادین بهرحال

ممنون برای اطلاع رسانی
چه آسپیرین را درشت هم نوشته!
اما من واقعا جای دیگه ای ندیدم.
بهتره با یک متخصص هم صحبت کنید.

من دوشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 05:28 ب.ظ

سلام دوباره
در مورد نورگیر: خوابیدن زیر یا نزدیک جایی که شیشه داره یا حتی تابلو و لوستر و غیره خطرناکه. غیر از ناامنی بصری به خاطر زلزله که هر چند کوچک باشه باعث فاجعه است.

سلام
کاملا حق با شماست.

حسنا دوشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 03:15 ب.ظ

سلام ‌و وقت بخیر
امیدوارم حالتون خوب باشه
اقای دکتر جسارتا یه سوال داشتم ازتون
موضوع اینه که بنده چندروز قبل بینیمو عمل کردم ، بعد به محض اینکه از اتاق عمل به اتاق ریکاوری منتقل میشم ظاهرا شروع به حرف زدن و انجام یکسری کارها کردم ، بعدش وقتی خانواده برام تعریف کردن اصلا چیزی یادم نبود از هیچکدوم اون رفتارها و حرفها ! من وقتی به هوش اومدم که خونه بودم و از قبل اون هیچ چیزی یادم نمیاد :/

مشکل اینجاست که فقط از اتاق ریکاوری به بعد خبردارم و از قبلش هیچ اطلاعی در دست نیست متاسفانه!
سوالم اینه که ایا این طبیعیه یا فقط بیهوشیه من دچار اختلال شده ؟
خیلی نگرانم که قبلش هم ( یعنی زمانی که هنوز تو اتاق عمل بودم ) کاری کرده باشم یا حرف نامربوطی زده باشم . حالا تو ریکاوری فقط یه خانم پرستار بوده و خانوادم ، اونجا خیلی آبروریزی نشده اما اگر توی اتاق عمل جلوی اونهمه پرستار و دکتر کاری کرده باشم که واقعا آبروم رفته و احتمالا الان من به یکی از خاطرات طنز و خنده دار اقای دکتر تبدیل شدم !
حقیقتا هنوز شوکه ام که چرا اون حرف هارو زدم و اون رفتارارو کردم اخه من در هشیاری ادم بی ادبی نیستم !
بعضی از همکلاسیهام به تازگی عمل کردن هیچکدوم اینجوری نبودن ،لااقل به این شدت نبوده

راستش به من دیرگفتن که قبل از بیهوشی چه چیزایی ممنوعه و من خیلی از اون موارد و انجام داده بودم متاسفانه .
میخواستم با دکتر درمیون بگذارم اما خانوادم نذاشتن گفتن نترس هیچی نمیشه فقط اینهارو بگی بیخودی عملت به تعویق میفته بعدم که دیگه عید و بعدهم امتحانات و .. منم حقیقتش ترسیدم گفتم الان عملم کنسل شه معلوم نیست بعد چی میشه!

حالا ممکنه که دلیلش همین باشه ؟؟؟ عوارض دیگه ای نداشته باشه حالا

سلام
بروز این اتفاقات طبیعیه. و به عکس العمل متفاوت افراد در برخورد با داروهای بیهوشی مربوط میشه.
یکی از اقوام تعریف میکرد که وقتی همسرش (که برای جراحی کیست تخمدان بیهوش شده بوده) داشته به هوش می اومده فقط داد میزده و میخواسته بچه شو بهش بدن تا شیر بده!
متاسفانه احتمال تکرار شدنشون هم هست! اما عارضه خاصی نداره.

Marjan Emami دوشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 01:59 ب.ظ

سلام، چه خاطرات ‌و اتفاقات خوندنی و جالبی. هر کدوم به نوعی.

سلام
بله
ممنون که باز هم سرمیزنین

استاد دوشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 12:13 ب.ظ

سلام
ببخشید دکتر قرص دروکانتین و آ اس آ تداخل دارویی دارن؟
من الان دیدم اینو درموردشون نوشته. بعد پدرم که سابقه سکته قلبی داشته مصرفشون میکنه. مشکلی نیست؟

سلام
راستش چنین چیزی نشنیدم
الان که سرچ کردم هم چیز خاصی پیدا نکردم.

شیرین یکشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 11:56 ب.ظ

بعدازکامنت اولم ازکامنت بقیه دوتا چیزمتوجه شدم
یکی اینکه بعضی ازاتاق خواب ها هم نورگیردارند
یعدیادم اومد اتاق خواب عمادهم نورگیرداشت که اون پسرافتادپایین
دیگه اینکه مادوتا شیرین هستیم ایشون وبلاگ دارند ومن ندارم
کامنت ما دوتا پشت سرهم اومده که دکتر فقط جواب ایشون رودادند

بفرمایید
بله. البته اون اتاق خواب ماست نه عماد.
شرمنده ام. نمیدونم چطور جواب نداده بودم الان جواب دادم.

مریم و سعید. یکشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 12:00 ب.ظ http://Saghf.blogsky.com

خوندم خوندم
به مورد آخر که رسیدم ببخشید حالت تهوع گرفتم! همه ی مطالب قبلی پرید
آخه چراااا؟بعضی کارها خودش خیلی زشته اما کنار فرزند خودت زشتیش هزااا برار بولد میشه!
خدا به فرزندان این سرزمین اگر اینها معلمند رحم کنه

کاملا حق دارید
آمین. البته ایشون بازنشسته شدن.

مینا شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 07:35 ب.ظ

سلام
با این پی نوشت ۲ کامنتها از خود پست جذاب تر شد

سلام

دوستان به من لطف دارند.

افسون شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 06:22 ب.ظ

چطور کامنت قبلی اشاره به مورد دو داشت؛ گفتم اگر رازی هست بفرمایید یا اگر اکسیر جوانی دارید رو کنید!
مورد یازده احتمال داره مریض اول صرفا بدون ذکر دلیل گفته باشه شما فرستادینش پیش خانم دکتر. بعد هم خانم دکتر به تلافی یک نفر بار کاری رو سمت شما روانه کرده باشه

رازم کجا بود؟!
بعید نیست.

سارا شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 04:26 ب.ظ https://15azar59.blogsky.com

سلام
۶: یاد اهنگ طلیسچی افتادم: پسندیدمت از دور و دلم رفت
9: یکی سی تا قرص برای دوماهش هست تازه روزی دوتا هم میخوره یکی از بچه های طرحی ما بعد ۴۰۹ مینویسه ۵۰۰!! اصلا این علم ریاضی هیچ کاری برای بشریت نکرده فقط ادمو هر روز گیج تر میکنه
.
پ.ن۲: فکر کنم اینا از اوناش هستن که تو خونشون همه جور فیلمی با خانواده میبینن ....کلا اپشن شرم و حیا روشون نصب نبوده

سلام
6.
9. یعنی نمیدونه میشه 501؟
پ.ن2. ظاهرا

امید شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 11:27 ق.ظ

مورد 7 من بعید میدونم ایشون تزریقاتی برای همسایه انجام داده باشند
احتمالا برعکس بوده که جایزه یک ساعت 1000 دلاری بهشون دادند


بعید میدونم چنین چیزی را با افتخار استوری کنند

دزیره شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 11:05 ق.ظ https://desire7777.blogsky.com/

اصلاح میکنم مورد 5
معنی اینکه پدر و پسر هر دو اجرای زنده رو نگاه کنن و هیچ شرمی حیایی چیزی .... این وسط نباشه عجیبه
معلم ابتدایی!!!! ایا سلامت روان بخصوص سلامت روان جنسی موضوع مهمی برای یک معلم ابتدایی نیست؟!!

بله متوجه شدم
چه عرض کنم؟

شیرین شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 11:01 ق.ظ

سلام دکترجان
میشه لطفا به ماهم بگین چیکارمیکنین که فقط موهاتون سفیدمیشه وقیافتون هیچ تغییری نمیکنه؟؟!

مگه اتاق خواب نورگیرداره؟ حالا چرا همسایه ها زیر نورگیرو بجای دیگه ترجیح میدادند؟
امان ازین جنس مذکر !

سلام
این دیگه از اسراره!
بعضی شون. اینو دیگه باید از خودشون بپرسین
امان

شیرین شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 10:04 ق.ظ http://khateraha95.blogfa.com/

سلام دکتر جان خوبید؟؟
انی خانم و بچه های گلتون خوبن ؟؟؟
چه بابای پایه ای داشته درسهارو حضوری به بچش یاد میداده

سلام
ممنون
بله حسابی هم پایه بوده

نسیم شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 09:22 ق.ظ

3-زنه بیکار و خل بوده خدایی
8-عالی عالی
9- دکترای ریاضی داشتن
10-پ ن 2 : خاک تو سرشون

دزیره شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 08:09 ق.ظ https://desire7777.blogsky.com/

پ. ن2. !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!واقعا موندم یعنی چی ؟
والبته مورد 8 مورد ماهم هست امان از سرفه خلط دار خوب نشو

یعنی پخش زنده نگاه میکردن
شما هم کبدهای آنزیمی تون بالاست؟

لیدا شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 01:00 ق.ظ

چه پدر منحرفی(پی‌نوشت ۲)

واقعا!

من جمعه 4 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 10:49 ب.ظ

وای خدا بگم چیکارتون نکنه. برای شماره ی هفت همش دلم تاپ تاپ میکرد که بگید همسایه ی عرب خانم دکتر را کشت یا دست کم بهش تجاوز کرد. ولی انگار فعلأ با یک ساعت داره مخ میزنه

وا
یعنی ناراحتین که حالش خوبه؟

مارس جمعه 4 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 10:42 ب.ظ

مورد ۲ ما به جای ایشون براتون می‌زنیم به تخته
مورد ۶ شکسته نفسی نکنید
مورد ۷ دیگه هممون شدیم ملت افسوسیان
مورد ۱۰
مورد ۱۱ سریعترین لج بازی تاریخ
پ ن پ شما هم دکتر ورژنهای کوروش کمپانی
پ ن پ آخر دیگه این دنیا به درد نمیخوره

پیشنهادم اینه وارد اینستاگرام بشید و همین نوشته ها رو به زبان اینستا در بیارید آدمای زیادی فیض ببرن

۲
ممنون
۶. چشم
۷. متاسفانه
۱۰.
۱۱. آخه این هم لجبازی داره؟!
پ.ن. بله بله

افسون جمعه 4 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 09:03 ب.ظ

پست بسیار پر و پیمونی بود!
فقط می مونه دتا سوال:
اول اینکه واقعا چطور آقای دکتر؟
دوم هم اینکه واقعا همزمان و باهم پدر و پسری می رفتند تماشا؟!!!

ممنون
بفرمایید
چی چطور؟
ظاهرا!

. جمعه 4 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 03:45 ب.ظ

اتاق خواب منم نورگیر داره و همیشه نگرانم یکی از اون بالا نگاهم کنه! با این پست شما هم نگرانیم چندین برابر شد و هم معلوم شد نگرانیم بی‌دلیل نیست! باید از داخل شیشه‌ها رو رنگ کنم...

ببخشید که باعث نگرانی تون شدم

ارش جمعه 4 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 02:56 ب.ظ

شماره ۹ فقط محاسبه حجمی هندسه فضایی پیشرفته را نظاره گر بودیم تن و بدن مریم میرزاخانی رفت رو ویبره با عدد اخری که گفت بنویس برای دوماه !

آرش جمعه 4 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 02:55 ب.ظ

شماره ۹ فقط محاسبه حجمی هندسه فضایی پیشرفته را نظاره گر بودیم فی الواقع تن و بدن مریم میرزاخانی رفت رو ویبره با عدد اخری که گفت بنویس برای دوماهش بشه !

عابر جمعه 4 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 02:04 ب.ظ https://alef-palef.blogsky.com/

سلام.۱) چه تعلیقی ایجاد کرد ش. ۱۱ برای چی دوباره فرستادش پیش شما؟!
پ.ن ۲: از نورگیر معمولا پاسیو رو میشه نگاه کرد فقط، خنده دار بود ، معلمتون آقا بود دیگه؟ چطور اینقدر رسانه ای شده که همه فهمیدن؟

سلام
۱. بله
۱۱. یه مریض دیگه بود!
پ.ن۲. این هم از خصوصیات شهرهای کوچیکه

پگاه جمعه 4 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 01:30 ب.ظ

آقای دکتر وقتتون با ارزش تر از غلط گیری یه سایته ها

اون که بله اما واسه نونه واااسه نوووونه!

پگاه جمعه 4 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 01:28 ب.ظ

واقعا این خلط سینه رو باید تو مدرسه آموزش بدن. باور کنید من خودم هم تازه یاد گرفتم. تو اغلب پست هاتون هم به سوتی درباره خلط هست

دقیقا

شیشه جمعه 4 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 10:51 ق.ظ http://www.sangoshishee.blogsky.com

پدر و پسر با هم ، یعنی این همه صمیمیت ، من هیچ وقت از این آدم ها سر در نیاوردم ، من حتی آدم هایی رو هم که فیلم .... می بینند رو هم درک نکردم ، چی به اونا میرسه ، معلم دوران ابتدایی تون حداقل ۲۰ سال باید از شما بزرگتر باشه در اون سن و سال این کارها.... عجبا
بعد چرا نورگیر مناطق شنا با اتاق خواب هست ، قاعدتا نورگیر به سمت پاسیو باید باشه یا به جایی غیر از فضای خصوصی ، و باز اینکه وقتی دراز می کشید و بالا سرتون پنجره می‌بینید احساس معذب بودن نمی‌کنید که ممکنه کسی از اون بالا نگاهتون کنه
راستی اگر اسم ولایت رو بگید از فردا به خاطر این جاذبه جذاب تاریخی پر از گردشگر میکشه و همچون هم بهشت بام خوابی قانع میشن

صمیمیت
چه عرض کنم؟
تاریخی؟

کامشین پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 10:29 ب.ظ

من فقط در مورد اخر پلاس فورتین می توانم بنویسم
1- نگران نباشید به زودی پدر و پسر از نورگیر یک خونه سقوط می کنند و بعد هر دو رشته شیمی دانشگاه بوعلی همدان قبول شده و بعدا هر کس ازشون درباره سابقه مشعشعشون سوال کنه می فرمایند" " من شیمیدانم!"
2- به نفس آموزشی که در دوران ابتدایی دیدید شک کنید و محض تبری جستن هم شده ان مقطع را دوباره تکرار کنید.
3- به فکر درمان بیماری روحی روانی شون باشید. شاید از صدقه سر این کار امتحان تخصص قبول شدید. کسی چه می دونه

ممنون از لطف شما
1. اما هر نورگیری باعث قبولی در رشته شیمی نمیشه ها!
2. هر پنج سالو یا همون یک سال که شاگرد ایشون بودم؟!
3. اگه امکانش باشه چشم.

زهره پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 02:24 ب.ظ https://shahrivar03.blogsky.com/

نفرمایید :))) عرضی نیست :)

خواهش
بزرگوارید

آتشی برنگ آسمان پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 02:12 ب.ظ https://atashibrangaseman.blogsky.com

مورد آخر , هرچی رو هم بفهمم،صمیمیت پدر و پسر رو تا این حددددد نمیفهمم

حق دارید

نازی پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 01:49 ب.ظ

دکتر مورد ۱۲ را من نفهمیدم! یعنی چی؟ چرا خانمه دوباره برگشته بود؟ شما مورد پسند ما هم هستین دکتر پستی که بدون پی نوشت های عسل جون باشه خوندن نداره ها

این دو چیزی که گفت عملا یکی بودند. اما چون اصرار داشت دقیقا همونو بنویسم دوباره براش نوشتم. اگه نمینوشتم و میرفت شهر و به هردلیلی ازش قبول نمیکردن اون وقت میگفت تقصیر شماست!
شما لطف دارید.
چشم. فقط یه چیزی بگه که قابل نوشتن باشه!

زهره پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 12:16 ب.ظ https://shahrivar03.blogsky.com/

وای از مورد یک! اومدم بگم برای شما جوکه برای ما خاطره است، دیدم اتفاقاً برای شما هم خاطره است!
من دقیقاً برعکس این خاطره رو دارم :) یکی گفته بود بچه های گرافیک میرند پشت دانشکده شون گل میکشند. گفتم خوب رشته شون هست دیگه میرند درختها و گلهای اون پشت رو میکشند ایرادش چیه؟!؟
بعد متوجه شدم اون گل نه اون گل
یعنی نیمۀ پر رو ندیده بودم فقط، اصلاً لیوان رو زیر شیرآب گذاشته بودم بس که همیشه پر بود


چه خوب که این قدر نیمه پر لیوانو میبینین
راستی پست جدید گذاشتم دیگه امری چیزی؟

بیتا پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 12:14 ب.ظ

سلام دکتر جان. من تقریبا کل وبلاگتون رو خوندم و البته تا اینجا خواننده خاموش بودم باید بگم واقعا لذت میبرم از قلمتون
در مورد پی نوشت اخ از دست بعضی از این مردای نر

سلام خوش اومدین.
مگه مرد ماده هم داریم؟!

طیبه پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 11:11 ق.ظ

سلام و خدا قوت
برای پی نوشت ۲
معلوم نیست دیگه چه کارا که نمی کردن؟؟؟ من منفی نگر شدم در این فقره به شدت با شنیدن ماجراهای روز کشور درباره آدم های مذهبی که پست های مهم دارن..اینا که خب معمولی ترن
ولی اینا قطعا به سزای اعمالشون می رسند همونطور که اونا پست های بهتر گرفتند همیشه

سلام
چه عرض کنم
بعید میدونم یه معلم بازنشسته را توی پست مهم تری بگذارند!

سارینا پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 09:36 ق.ظ http://depayser.blogfa.com/?

اقای دکتر برای کسایی که مشکلشون رو بیماری نمی دونید مثلا مورد 3 دارو تجویز می کنید یا اینکه بیمار قانع میشه که سالمه ؟

درواقع کمتر پیش میاد که چنین موضوعی تنها دلیل مراجعه شون باشه.
معمولا پیش از مطرح کردن چنین مواردی داروهاشونو به دلایل دیگه نوشتم

ماری پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 09:07 ق.ظ

پی نوشت دوم فقط اینکه احتمالا خانمه از دست این پدر و پسر منحرف دق کرده

بعید نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد