جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۸۹)

سلام

دو ساعت پیش از ملاقات مریضمون برگشتیم. گفتند دیشب به هوش اومده ولی چون میخواسته لوله تراشه شو دربیاره با دارو دوباره بیهوشش کرده اند. ضمن اینکه تغذیه با رژیم مایعات هم براش شروع شده. به هرحال از همدلی و دعای همه دوستان عزیز مجازی ممنون.

امیدوارم خدا همه مریضها رو شفا بده به ویژه دوستان مجازی که دچار مشکل شده اند و پای همه شون براشون پا بشه (چون ممکنه راضی نباشند اسمشونو نمیارم)

خلاصه، دیشب داشتم خاطرات از نظر خودم جالبی که به صورت خلاصه روی کاغذ نوشتمو نگاه میکردم دیدم چندتا از قدیمیهاشونو کلا یادم رفته که جریان چی بوده که درموردشون اون جمله رو نوشتم! پس تا بیشتر از این فراموشم نشدن یه پست دیگه مینویسم:

۱. خانمه با کمردرد اومد و گفت: این چند روزه خیلی فعالیت داشتم. آخه عروسی دخترم بود به سلامتی!

۲. مریضه که از مطب رفت بیرون یه پیرمرد دوید توی اتاق و گفت: آقای دکتر! الان پسرم میاد پیشتون، اگه خواستین ازش سوالی بپرسین یا آزمایشی براش بنویسین یادتون باشه تریاک میکشه اما مثلا ما اصلا خبر نداریم!

۳. داشتم مریض می دیدم که گفتند: تلفن کارت داره. رفتم و گوشیو برداشتم و گفتم: بفرمائین. یه خانمی گفت: ببخشید مزاحم میشم آقای دکتر! اما بی زحمت اگه یه مریضی به اسم .... اومد پیشتون بهش بگین ما نرفتیم مهمونی برگرده خونه!!!

۴. پسره گفت: من الان آزمایش برای گروه خون دادم و گفتند خونم ارهاش مثبته. گفتم: خب؟ گفت: آخه گروه خون پدر و مادرم یکیشون مثبته یکیشون منفی، مگه مثبت در منفی نمیشه منفی؟!

۵. به مرده گفتم: چربیتون از آزمایش قبل خیلی کمتر شده. گفت: آخه از اون روز دارم هر روز از ساعت دو تا پنج ورزش می کنم!

۶. خانمه گفت: برام داروهامو مینویسین؟ گفتم: چی میخورین؟ گفت: بگذار الان از توی کیفم درشون میارم. یه مقدار توی کیفشو گشت و گفت: حالا این قرصه کجا رفته خاک بر سر؟!

۷. خانمه بچه چند ماهه شو آورده بود و گفت: ادرار نداره. گفتم: از کی؟ گفت: از دیروزو مطمئنم که ادرار نکرده قبلشو نمیدونم!

۸. (+۱۴) پیرمرده جواب آزمایششو داد دستم و گفت: اگه گفتی الان چه چیزیم بالاست؟!

۹. مرده گفت: چند روزه که دستم خیلی درد میکنه اما چون دستم به پشت کتفم نمیرسه هی دستمو ماساژ میدم!

۱۰. روز بعد از اعلام نتیجه های کنکور یه دخترو که غش کرده بود آوردند. به مادرش گفتم: چی شده؟ گفت: درست همون رشته و شهری که دوست داشته قبول شده استرس پیدا کرده!

۱۱. به خانمه گفتم: این دفترچه که مال خودتون نیست. گفت: نه هیچ داروئی نخوردم. دخترش گفت: میگن این دفترچه که مال شما نیست. آروم گفت: میدونم دارم حواس دکترو پرت میکنم!

۱۲. به پیرزنه گفتم: الان توی خونه هیچ داروئی میخورین؟ گفت: نه. پسرش گفت: پس اون قرصها که میخوری؟ گفت: اونهارو که برای یه چیز دیگه میخورم!

پ.ن۱: چند هفته است که یه همسایه جدید پیدا کردیم که ظاهرا از برادران نیروی انتظامیه و هرچند روز یکبار میره و یه نگاهی به پشت بام میکنه و برمیگرده. و الان دیگه هیچ د.یشی روی سقف یافت می نشود! به قول آنی این هم یه علت دیگه که باید این خونه رو میفروختیم!

پ.ن۲: به شدت شایع شده که رئیس شبکه داره عوض میشه. ببینیم رئیس جدید کی میشه و چه اخلاقی داره؟!

پ.ن۳: با توجه به افزایش میزان اقساط ماهانه مون از امور مالی پرسیدم: خبری از اضافه کار و پول غذا و ... که طلبکاریم نیست؟ گفت: با این وضعیت شما دعا کنین حقوقتونو بتونیم بدیم تا بقیه اش!

پ.ن۴: مصرف سرم مرکز هر ماه حدود سیصدتا بود. این بار فقط شصت تا برامون آوردند و گفتند: کلی به شرکتهای داروئی بدهکاریم ممکنه به زودی کلا بهمون دارو ندن!

پ.ن۵: صبح با عماد سوار آسانسور شدیم تا ببرم و سوار سرویسش کنم. دو طبقه پائین تر از ما یه دختر کلاس اولی هم سوار آسانسور شد. بعدازظهر به عماد گفتم: دیدی .... خودش تنها میره و سوار سرویسش میشه اما من هنوز باید با تو بیام؟ حالا چه نتیجه ای میگیریم؟ گفت: نتیجه میگیریم که پسرها قویند و میتونن پدر و مادرشونو مجبور کنن باهاشون بیان اما دخترها ضعیفند و نمیتونن!

پ.ن۶: مجبور شدیم دوتا از دندونهای عمادو هم پر کنیم چون بدجور درد گرفته بودند.

دعا

سلام

الان درحالی دارم تایپ می کنم که کمتر از دو ساعت پیش از دست یکی از دندونهائی که توی این پست براتون گفتم خلاص شدم و با تموم شدن اثر داروهای بی حسی دردش داره کم کم شروع می شه.

می خواستم این هفته یه پست خاطرات دیگه بنویسم که فعلا امکانش نیست و نمیدونم تا کی به این دلیل

به هرحال وظیفه بود که خدمت برسم و سلامی عرض کنم.

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۸۸)

سلام

۱. خانمه گفت: برام آزمایش بنویس. وقتی نوشتم گفت: وقتی جوابشو آوردم خودت ببینیشا!

۲. مرده گفت: پهلوم درد می کنه. فکر کنم کلیه ام باشه. راستی کلیه طرف راسته یا چپ؟!

۳. پیرمرده گفت: چند روز پیش اومدم برام دارو نوشتین اما داروها اصلا برام حکم نکردند!

۴. پیرزنه گفت: برام آزمایش قند بنویس. گفتم: فقط قند؟ گفت: خوب قند و چربی که همیشه با همند!

۵. پیرمرده گفت: نمیدونم این قرص مال چی بود اما خیلی خوب بود!

۶. برای پیرزنه طبق دستور آزمایش کلی نوشتم. بعد شصتاد نوع قرص قند و فشار و ... ریخت روی میز و گفت: اینهارو هم میخورم. برام بنویس. شروع به نوشتن کردم که گفت: حواست باشه داروهارو ننویسی روی آزمایشها!

۷. توی اتاق استراحت بودم که زنگ زدند، یعنی مریض اومده. اومدم بیرون دیدم یه پیرزن نشسته روی صندلی های جلو در مطب. رفتم و نشستم توی مطب اما هرچقدر منتظر شدم از پیرزنه خبری نشد. اومدم بیرون و بهش گفتم: میخواین برین پیش دکتر؟ گفت: بله. گفتم: خب بفرمائین تو. گفت: نشستم اینجا گفتم شاید دکتر بعدی که میاد زن باشه!

۸. دختره گفت: چند روزه گلو درد دارم. دردش هم درست مثل وقتیه که خیلی جیغ می زنم!

۹. به خانمه گفتم: بچه تون چیزی نخورده که باهاش مسموم شده باشه؟ گفت: فکر کنم موز نشسته خورده!

۱۰. پیرمرده گفت: برام داروی خوب بنویسی ها. من هم جای پدرت هستم!

۱۱. پیرزنه گفت: فکر کنم قند گرفتم برام آزمایش بنویس. حالا اگه قند داشتم انسولین چقدر بزنم؟!

۱۲. به پسره گفتم: مشکلتون چیه؟ یه کم من و من کرد و گفت: آقای دکتر! شما سربازهارو دوست دارین؟!

پ.ن۱: شرمنده که از پست پیش تا حالا این قدر طول کشید. عیالواری و گرفتن وام جدید و به تبع اون دادن شیفت بیشتر و ... خلاصه که شرمنده.

پ.ن۲: طبق حسابی که کردم با دادن قسط وام خونه و وام جدید و پول اینترنت و بیمه عمر تا چند سال باید ماهی حدود یک میلیون تومن قسط بدیم. خدا به دادمون برسه!

پ.ن۳: چند روز پیش بالاخره سبد کالا بهمون دادند. فقط نمیدونم مال ماه رمضون امسال بود یا سال پیش که بهمون ندادند؟!

پ.ن۴: از وقتی دفترچه های بیمه روستائی رو دادند وظیفه داشتیم شبها از ساعت هشت به بعد و روزهای تعطیل اونهارو ببینیم. اما مدتیه که نامه اومده دیگه با این دفترچه ها قرارداد نداریم و نبینینشون! فکر کنم با اداره بیمه مشکل پیدا کردن. به هر حال علت هرچی که باشه درمونگاه ها شبها کلی خلوت شدن دستشون درد نکنه! (یادتون که نرفته؟ ویزیت رایگان و دارو رایگان و ...)

پ.ن۵: فکر کنم این پست هم نوبت خاطرات نه چندان جالب بود شرمنده!