جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) ناجالب (15)

سلام

اواخر وقت اداری بود. حدودا یک ساعت بود که حتی یک مریض هم ندیده بودم. مثل همه روزهای دیگه در اواخر وقت اداری. اما پرسنل از ترس احتمال حضور و غیاب و زدن غیبت جرات این که زودتر درمونگاهو تعطیل کنیم نداشتن. (دستگاههای حضور و غیاب انگشتی هنوز تحویل درمونگاه ها نشده بود.) نمیدونم چرا اما من توی این دقایق بی مریض بیشتر از ساعتهای اول صبح و شلوغی اون خسته میشم. هنوز نفهمیدم وقتی کاری برای انجام دادن نیست چرا به جای این که برگردیم خونه و پیش خانواده مون باشیم باید بشینیم توی درمونگاه و به در و دیوار نگاه کنیم؟ یک بار که همینو به یکی از مسئولین شبکه گفتم گفت: حضور فیزیکی خیلی مهمه! حالا چه اهمیتی داره من که هنوز نفهمیدم!

یک بار دیگه به ساعت روی دیوار نگاه کردم. فقط یکی دو دقیقه به پایان وقت اداری مونده بود.کیفم را گذاشتم روی میز. روپوشم را درآوردم و گذاشتم توی کیف. بعد هم مُهر و خودکار و شارژر موبایل. خب به سلامتی عقربه ثانیه شمار هم از دوازده گذشت و وقت اداری تموم شد. دیگه هیچ کس نمیتونست به خاطر ترک درمونگاه مواخذه ام کنه. یکدفعه یادم اومد که راننده درمونگاه امروز مرخصیه و صبح با یکی دیگه از راننده های شبکه اومدیم درمونگاه و حالا هم باید منتظر بمونیم تا یه راننده دیگه از شبکه بیاد دنبالمون. یکی دو دقیقه دیگه صبر کردم و از راننده خبری نشد. گوشی را برداشتم و شماره مسئول نقلیه را گرفتم:

-: سلام

+: سلام آقای دکتر خوب هستین؟

-: ممنون. میگم یادتون که نرفته یکیو بفرستین دنبال ما؟

+: مگه هنوز نیومده؟

_: نه کی؟

+: آقای ... اومده دنبالتون. خیلی وقته که راه افتاده. تا الان باید رسیده باشه.

در همون لحظه صدای یک ماشین توی حیاط درمونگاه پیچید. گفتم:

_: انگار اومد. خیلی ممنون.

گوشیو قطع کردم و بعد با خودم فکر کردم: "کاش اصلا زنگ نزده بودم. حالا میگن طاقت چند دقیقه صبر را هم نداره! اما خب اونها که مثل من حوصله شون سرنرفته!

صدای ماشین نزدیک تر شد و بعد ماشین خاموش شد. اول صدای باز و بسته شدن در ماشین اومد و بعد در درمونگاه و چند لحظه بعد بود که آقای راننده اومد توی مطب. اول سلام و علیک کردیم و بعد گفتم: بریم؟ گفت: اومدم دنبالتون که بریم اما بقیه کجان؟ هیچکس توی درمونگاه نیست! گفتم: یعنی چه؟ بلند شدم و از مطب اومدم بیرون و دیدم واقعا هیچکس توی درمونگاه نیست. نه مسئول پذیرش بود نه مسئول داروخونه نه مسئول تزریقات ...! تازه فهمیدم که چرا از چند دقیقه پیش درمونگاه در سکوت مطلق فرو رفته بود. اما یعنی کجا رفته بودند؟ چند دقیقه با تعجب همونجا ایستاده بودیم که اول سروصدای حرف زدن پرسنل بلند شد و بعد هم اومدند. گفتم: کجا بودین؟ یکیشون گفت: یکی از همسایه ها اومد و گفت پسر این خونواده که خونه شون کنار درمونگاهه خودشو دار زده. رفته بودیم تماشا!

پ.ن1. شرمنده اینو هم میخواستم به عنوان یک شماره از خاطرات بنویسم اما دیدم جای بیشتری میخواد اما فکر کنم در حد یک پست هم نبود.

پ.ن2. با گذشتن یک ماه و خروج اون روزهایی که تعداد بازدیدها به شدت بالا رفته بود از میانگین ماهیانه بازدیدها، میانگین بازدیدها یکدفعه افت کرد و به یک عدد منطقی تر رسید.

پ.ن3. عماد به عنوان یکی از معدل های بالای کلاسشون تونسته این ترم 20 واحد برداره و توی شهریه اش هم تخفیف گرفته. اما اگه واقعا عماد با این نمرات یکی از بالاترین معدلهای کلاسشونو داشته باید نگران آینده وکالت در این مملکت شد!

پ.ن4. در جواب کامنت یکی از دوستان در پست موقتی که حذف شد:

دکتر پرسیسکی وراچ فرمودند ساکن آلمان هستند و فقط باید در آزمون زبان آلمانی قبول بشن تا اجازه کار در اون کشور را پیدا کنند. گفتند چون اگه برگردم اوکراین ممکنه وضعیت اقامتم توی آلمان به خطر بیفته فعلا از برگشتن منصرف شدم. ضمنا اون صفحه فیس بوکی که فرمودین اصلا نمیشناختن.

نظرات 28 + ارسال نظر
لیمو شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 11:04 ق.ظ

باز خوبه مثل یه آقایی نگفتین "هیچی"

لیمو پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 12:26 ب.ظ https://lemonn.blogsky.com

پرسنل هیجان خونشون افتاده هماهنگ کنین از طرف شبکه یه سینمایی تئاتری چیزی ببرنشون. آخه خودکشی تماشا داره؟ باز اگر کاری ازشون برمی اومد و برای کمک رفته بودن یه چیزی -___-
+ تبریک میگم. چه حسی دارید که پسرتون معدل الفه؟

چشم
در گُنج خودم نمیپوستم

زهره چهارشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 11:03 ب.ظ https://shahrivar03.blogsky.com/

سلام
کاش زودتر پست جدید بگذارید
هر بار میام می‌بینم به روز نشده یاد حس تلخ بعد خوندن آخر این مطلب می‌افتم دوباره انگار بار اول هست که خوندم

سلام
چشم

مهربانو دوشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 04:27 ب.ظ http://baranbahari52.blogsky.com/

سلام
آمار خودکشی بشدت بالا رفته بر باعث و بانیانش لعنت
ولی تماشا داره واقعا؟؟ برای این جور ادما دعای شفا میکنم
راستی منم وقتی کار ندارم حوصله م سر میره و خسته میشم

سلام
بله متاسفانه.
آمین
امیدوارم بعد از بازنشستگی زیاد خسته نشین!
برای خصوصی هم ممنون

Negar دوشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 02:49 ق.ظ https://zanekhoshbakht.blogsky.com/

چه سکوت بد خاتمه ای...
دکتر به عماد یه کم اعتبار بدید خوب. هیچی به اندازه اعتبار دادن بابا به بچه تشویقش نمی کنه.

واقعا
چشم. اما اگه نمراتشو میدیدین

الف مثل الی یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 06:01 ب.ظ

باکمال میل، آدرس بزارین

الف مثل الی یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 01:16 ب.ظ

ممنون از پاسخ و راهنماییتون

و ممنون از پاسخ سریعتون.
کاپ طلایی سرعت در پاسخ بهتون تعلق میگیره، باید برای اهدای هدیه، سریعا اقدام کنیم

خواهش میگردد
شما لطف دارید. پس آدرسمو یادداشت بفرمایید

الف مثل الی یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 12:24 ب.ظ

سلام دکترجان

نمیدونم کامنتم اومد یا نه؟ یهو غیب شد...

سوال: کسی آزمایش هورمونی کامل داده باشه و ازمایشش خوب بوده باشه، ایا امکان داره کیست داشته باشه؟ یا حتما باید سونوگرافی بشه؟


با ربط به پست:
حق دارین در عین حال حق ندارین..از اون مباحثی که تصمیم درست سخته

دار زدن و نگاه کردن...خدایا شکرت، فیلم سینمایی مگه؟

سلام
به جز این کامنت کامنت دیگه ای از شما نداشتم.
جواب: بله ممکنه کیست داشته باشه. برای اطمینان باید سونوگرافی انجام بدین.
بله اما نهایتا ناچاریم تا آخر وقت بمونیم. چه خوشمون بیاد چه خوشمون نیاد. بخصوص حالا که توی درمونگاه ها انگشت میزنیم.

شادی شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 08:36 ق.ظ http://setarehshadi.blogsky.com/

حالا شما مریض دارید و باز منطقیه که تا آخرین لحظه بمونید شاید مریض بیاد ما که ارباب رجوع هم نداریم محکوم به همین موندن و به دیوار نگاه کردن هستیم.
واقعا گفتن رفن تماشا؟ به همین خونسردی؟

بله قبول دارم که به شما بیشتر ظلم میشه.
به همین سادگی

دزیره شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 08:09 ق.ظ https://desire7777.blogsky.com/

برن برای تماشا؟ واقعا چقدر هنوز مشکل فرهنگی داریم چقدر متاسف شدم برای انتخاب مرگ

بله! حق با شماست. دست کم چند دهه لازمه تا مشکلات حل بشه.

ساغر شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 06:33 ق.ظ http://www.kachab.blogsky.com

اومدم پست بنویسم دیدم شما برغم همیشه نیستید، یعنی ردی از شما توی نوشته آخرم نیست، کامنت های شما برای من علاوه بر حس خوب خوانده شدن، الان دیگه یک جورایی مثل این می مونه که باید بدونم خوبید و هستید، می دونم شاید پررویی باشه این توقع ولی قدردان شما هستم همیشه.s

من شرمنده ام. نمیدانم چرا جناب بلاگ اسکای انتشار پست قبل شما را اطلاع نداده بود.
الان میرسم خدمتتون.
شما همیشه به من لطف داشتید.

نیلو جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 11:39 ب.ظ http://nil-nil.blogfa.com

مگه دار زدن هم تماشا داره! خدایا ملت چه سنگدل شدن!

چه عرض کنم؟

الهه جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 12:05 ق.ظ

سلام .عجب خاطره ای تعریف کردین دکتر خودتونو تو دردسر انداختین حالا هی کامنت سرزنش دریافت میکنید .همه هم میگن شما بخاطر تمام زمان حقوق میگیرین منتظر بودم شمام بگین همچی حقوقی هم نمیگیرم اگر مطابق حقوقم باشه باید چند ساعت زودتر مطب را ترک کنم .راستش یاد خاطره ای افتادم پسرم وقتی کلاس اول بود معلم مربوطه پایان اردیبهشت فقط کتاب فارسی را تمام کرده بود وباقی کتابها حداقل یکی دو درس باقی مانده بود حتی ریاضی .مدرسه هم از هفته بعد تعطیل میشد من به خانم معلم گفتم حق این بچه ها ضایع شده باید کتابها تا آخر تدریس میشد ایشون در جواب گفتن مگه من چقدر حقوق میگیرم .ای خانم تو این مملکت سه هزار میلیارد طرف میخوره کاریش ندارن شما به خاطر این موضوع منو عذاب وجدان میدین .(البته اون زمان داستان سه هزار میلیارد تنوری بود هنوز)من فقط نگاه کردم و با خودم گفتم انسان چقدر راحت میتونه خودشو گول بزنه .راستی تا جایی که یادمه معدل بالای هفده را بیست چهار واحد میدادن زمان ما .

سلام
بله واقعا بگو کار نداشتی اینو تعریف کردی؟
حق با شماست. احتمالا این هم از اون غلو کردنهای عماد بوده!

سارا پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 11:11 ب.ظ https://15azar59.blogsky.com

ممنونم از لطفتون اقای دکتر

خواهش
درخدمتم

عسل بانو پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 09:21 ب.ظ

بله به اجبار قانون نرفتید.
ببینید اصلا بحث شما نیستید، در کل همه ما در حرف فرهیخته هستیم و همه رو نقد می کنیم و زیر سوال می بریم ولی در عمل همه ما مثل هم هستیم و فقط ادعا داریم.

بله حق با شماست.
سعی میکنم دیگه بدون اجبار قانون هم نرم.

من پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 05:03 ب.ظ

سلام به شخصه رفتم درمانگاه دندانپزشکی به مصیبتی. بعد از کلی توی نوبت بودن گفت برو فلان جا عکس بگیر این عکسا واضح نیست و ما هم تا هفت و نیم هستیم. کلی حرص خوردم عکس که ظاهر شد با عجله تاکسی گرفتم رفتم یک دقیقه به هفت مانده رسیدم پرسیدم فلان دکتر هستند؟ گفت اینهاست همین حالا داره می‌ره و بیرون درمانگاه را نشان داد. ظاهراً همان لحظه سوار ماشین شده بود و رفته بود و من تمام خستگی ام ماند چون از شهر دیگر آمده بودم مرکز به خاطر تخصص حالا یک بار دیگر آمده بودم و برگشته بودم چون روز کاریش اون روز نبود.
منظورم این که ممکنه بتوانید همان چند دقیقه جان یک نفر را نجات بدهید. حادثه خبر نمی کند و در ضمن شما به خاطر مریضهای احتمالی در آن زمان و مکان هستید و حقوق دریافت می کنید.‌ بروید خدا را شکر کنید که وقت خالی و استراحت هم دارید. می توانید مطالعه کنید که دانشتان به روز باشد.

سلام
آقا به خدا من ول نکردم برم فقط غر زدم

عسل بانو پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 12:25 ب.ظ

خوب دیگه اون موقع تکلیف بیمار مشخصه، میدونه که تایم تموم شده و درمانگاه تعطیله، میره یه جای دیگه. نه اینکه به هوای باز بودن درمانگاه بیاد و ببینه دوستان حوصله نداشتن و رفتن.
در کل ما آدم ها همیشه از اینکه وقتی مراجعه می کنیم ادارت کارمون به هر دلیلی(نبودن مسئول و...) راه نمیفته کلی غر میزنیم. ولی وقتی نوبت به خودمون میرسه با کلی حرف کار خودمون رو توجیه می کنیم.
در کل از شما انتظار نداشتم.

باور بفرمایید توی بیشتر روستاها توی یکی دو ساعت پایان وقت اداری عملا مریضی وجود نداره.
حالا من هم که زودتر نرفتم که

لیدا پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 02:49 ق.ظ

معدل بالا که میتونه۲۴واحد بگیره.۲۰واحد رو که همه میتونن بگیرن

یعنی سرمونو گول مالید؟
راستش مدتها از دوران دانشجویی من میگذره. دیگه این چیزها را درست یادم نیست.

رها چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 11:03 ب.ظ

نگفتین طرف زنده موند یا نه

نه متاسفانه

زهره چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 08:02 ب.ظ

امان از دقایق پایانی کار من خودم یه بار عینا حس کردم دقیقه اخر کارتکس ۳ دقیقه طول کشید

دقیقا

ساجده چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 05:36 ب.ظ

سلام
اقای دکتر من از این ویروس جدیده گرفتم و نمیتونم برم دکتر تا شنبه
چی بخورم که زودتر خوب شم؟یا چه سرمی بزنم؟
تب و لرز و ابریزش و بی حالی و بدن درد دارم

سلام
ببخشید که دیر جواب میدم.
بدون نسخه میتونین سرم بگیرین؟
پس بهتون سرم نمکی را پیشنهاد میکنم. با ریختن آمپولهایی مثل دگزا یا ویتامین سی و وقتی مریض بدحال باشه معمولا یک آنتی بیوتیک هم مینویسم مثلا سفازولین

عسل بانو چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 04:18 ب.ظ

سلام
عرض کنم خدمت تون که حق با شبکه هست، اومدن یا نیومدن بیمار توی یه ساعت خاص شانسی هست و ممکنه یه روز توی همون ساعت نیاز به پزشک باشه.
بعد هم اینکه کادر درمانگاه دارن بابت کل شیفت حقوق می گیرن چه بیمار باشه چه نباشه.
حالا یه جا قانون رعایت میشه باید خدا رو شکر کرد.
برای فرهنگ پایین مردم سرزمینم(تماشای صحنه خودکشی) بسیار بسیار متاسف شدم.

سلام
فرمایش شما متین اما اگه بخوایم این طور حساب کنیم بعد از اتمام وقت اداری هم ممکنه مریض بیاد!

لیلا چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 03:46 ب.ظ

آقای دکتر چون روز ولنتاین هست من فکر کردم آخرش اینگونه تموم میشه که دوستانتون سوپرایز کردنتون.(:
...
ترمهای اول حقوق سخت نیست از مدنی ۳ به بعد احتیاج به خوندن داره .
بهش بگید اگر میخواد وکیل زبانزد و باسوادی بشه حتما حتما کتابهای خود استاد کاتوزیان رو بخونه.به هفتاد صفحه جزوه استاد بسنده نکنه.برای فوق‌لیسانس هم حتما خوب بخونند که بره دانشگاه علامه یا امام صادق...اونوقته که قطعا جزو وکلای تاپ خواهد شد.وگرنه الان چنان امتحان بی‌ارزشی می‌گیرند که همه قبول خواهند شد.
پیشنهاد میکنم ترم دو بیست واحد برنداره .تو سه ماه کلا چیزی یاد نمیدند.علی‌الخصوص دروس دادرسی مدنی رو حتما خوب بخونه و با حجم زیاد درسها قاطی نکنه.

نه متاسفانه
ممنون از لطفتون
امیدوارم بشون عمل کنه

پریمهر چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 12:06 ب.ظ https://parimehr.blogsky.com

سلام دکتر
من هم روزایی که کار بیشتری دارم کمتر خسته میشم و زمان زودتر برام میگذره
دیروز راهروی ما خیلی خلوت بود، همه رفته بودن هرس درختان محوطه رو تماشا کنن!!

سلام
کاملا میفهمم چی میگین

شیرین چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 11:45 ق.ظ

آخییی عزیزم طفلک اون پسروبیچاره مادرش!
چقدر آمارخودکشی بالارفته توهرقشروسنی
دکترجان شما آدم متعهدومقیدهستین وگرنه همکارایی دارین که پشیزی واسه وقت مراجعینشون ارزش قائل نیستن
چندوقت پیش یه سونو داشتم که بخاطرحساسیتش یه خانم دکتری روتوی فلان بیمارستان معرفی کردند وبایدحتمامیرفتم اونجا
وقت گرفتم باتاکیدزیادگفتن 8صبح اونجاباش
آقا نشون به اون نشون تا ساعت 10 ونیم نشستم تازه خانوم دکترخوش خوشان تشریف اوردند ونیم ساعت هم جلوی استیشن با بچه های پذیرش خوش وبش کردند وبعدرفتند لباس عوض کنن تازه 11ونیم منکه اولین مریض بودم رفتم داخل
دلم میخواست خانم دکتره رو به 8 قسمت مساوی تقسیمش کنم
خیلی خودموکنترل کردم که حرفی نزنم!
ولی همه مثل من نیستن مطمئنم به همین روال ادامه بده حتمایکی ازخجالت ش درمیاد

نگران وضعیت وکالت نباشید ماشالا انقدرررر تومملکتمون شکایت وشکایت کشی سرهمه چی زیاده که یکی حقوقم نخونده باشه یکسال تودادگاه رفت وامد داشته باشه یپا وکیل میشه
دیدین زندانیای سال بالا(انگارپزشکی میخونن!) چقدر ازاحکام وقوانین سردرمیارن وبقیه رو راهنمایی میکنن؟

ایشا عمادجان هم وکیل خوب ودرجه یکی میشه

واقعا
بله متاسفانه زیاد شده
ممنون از لطفتون اما متاسفانه خیلی جاها همین طوره
چشم

سمیه چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 11:15 ق.ظ

به عنوان مدرس دانشگاه، در مورد پی نوشت سوم بگم که نگرانیتون کاملا به جاست، و متاسفانه فقط در رشته حقوق و وکالت نیست و در مورد بقیه رشته ها هم این نگرانی از نحوه درس خوندن دانشجوها به شدت وجود داره

خدا به دادمون برسه!

سارا چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 10:24 ق.ظ https://15azar59.blogsky.com

سلام
چه پایان غم انگیزی داشت فکر کردم اخرش میخواید برسید به اینکه مثلا سوپرایزی چیزی بوده
.
پ.ن۲: شاید بشه از این زوایه هم به ماجرا نگاه کرد که امتحانات مشکل بوده و همون سطح نمرات هم انتظار نمیرفته ... این اولاد ما هم ترم های قبل بعد از هر امتحان میگفت خیلی اسون بود و فلان و اینا و ترم گذشته دوتا از امتحانات را در کمال تعجب گفت خیلیییییی سوالاش سخت بود و حتی ممکنه نمره زیر ۱۴ بیاره در حالیکه من فکر میکردم این دوتا درسشون که خیلی تخصصیه را باید خیلی نمره خوبی بگیره

سلام
نه متاسفانه
بله این هم ممکنه
امیدوارم همه دانشجوها موفق باشند

غ ز ل چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 08:47 ق.ظ https://life-time.blogsky.com/

بیچاره اطرافیان اون پسر

واقعا چرا آمارها گاهی اینطور غیرمنطقی میشن
فکر میکردم وبلاگ من اینطوریه

واقعا
پس شما هم همین مشکلو دارید؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد