جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات( از نظر خودم) جالب (۱۴)

۱.بیمار یه پیرمرد ۹۳ ساله بود که با چهار پنج تا همراه آمده بود.تا گفتم مشکلش چیه ؟یکی از همراهانش گفت: ببخشید آقای دکتر راسته که میگن یه آمپولی هست که وقتی میزنی عضلات گرفته را باز می کنه؟گفتم: بله گفت: بی زحمت یکی از اون آمپولا براش بنویسین. گفتم :مشکلش چیه؟ گفت :چند روزه شکمش کار نکرده می خوایم عضلات پایینش شل بشه!!  

۲.به پیرزنه گفتم با اینکه داروهاتونو زیاد کردیم هنوز چربی خونتون بالاست .گفت:توی آزمایشگاه هم بهم گفتن فکر کنم دیگه مجبورم پرهیز هم بکنم!

۳.به پسر ۱۴-۱۳ ساله ای که با درد شکم اومده بود گفتم: دردش اونقدر هست که شبها از خواب بیدارت کنه؟ گفت: شبها درد میگیره اما منو از خواب بیدار نمیکنه!  

۴.یه خانم عروسشو که حامله هم بود به خاطر سرماخوردگی آورده بود. وقتی نسخه شو نوشتم گفت: فشارشو هم بگیر! فشارسنجو برداشتم و برای اینکه حرفی زده باشم به مریض گفتم: توی حاملگی که فشارت نمیره بالا؟ یکدفعه مادر شوهرش گفت: حالا کَمِت میاد فشارشو بگیری؟! 

۵.یه دختر دبیرستانی با سردرد اومده بود. داشتم ازش شرح حال میگرفتم که مادرش گفت: آقای دکتر! از زیاد نشستن پای تلویزیون توی شب هم آدم سردرد میگیره؟ گفتم: ممکنه٬ از بیخوابی هم ممکنه آدم سردرد بگیره. حالا مگه شبها میشینه پای تلویزیون؟ گفت:چند شبه سی دی های سریال «فرار از زندان» رو گرفته شبانه روز پای تلویزیونه! 

۶.پیرزنه میگفت: آقای دکتر چندوقته بیخوابی افتاده به جونم٬ بعضی از شبها تا ۱۰ یا حتی تا ۱۱ هم بیدارم!! 

۷.به یه آقای ۳۵ ساله گفتم: گلوتون چرک کرده. گفت: میدونستم٬ آخه از دیشب ادرارم پررنگ شده بود! 

۸.آقائی با سرماخوردگی اومده بود و میگفت: گفتم تا شدیدتر نشده بیام٬ آدم زودتر پیشگیری کنه بهتره تا دیر پیشگیری کنه! 

۹.خانمه میگفت: آقای دکتر بچه ام به همه شربتهای «چرک خشک کن» حساسیت داره فقط «آموکسی کولا!!» بهش میسازه! 

۱۰.برای معاینه یه بچه سرماخورده اول توی گلوشو (درحالی که به شدت گریه و بیقراری میکرد) نگاه کردم٬ بعد گوشی رو برداشتم تا بگذارم روی سینه اش که دیدم بچه داره جیغ میزنه و مادرش داره دوباره با زور دهنشو باز میکنه! 

۱۱.برای یه پیرزن قرص «آلفن-ایکس ال» (مسکن) نوشتم. یکی دوساعت بعد که «حمله» تموم شد و از مطب اومدم بیرون مسئول داروخانه مرکز گفت: آقای دکتر! چرا آتنولول (داروی فشارخون) رو اینقدر بدخط نوشته بودین؟ به زحمت تونستم بخونمش. یه چیزی شبیه آلفن نوشته بودین!! (امیدوارم بلائی سرش نیومده باشه) 

۱۲.یه پسر جوون با سرماخوردگی اومده بود و گفت: چند روز پیش هم اومدم اینجا و خانم دکتری که اینجا بود برام آمپول نوشت اما بهتر نشدم٬ نمیدونم آمپولش آمپول نبود یا دکترش دکتر نبود؟! 

۱۳.مریض یه دختربچه یک ساله بود که مادرش میگفت: آقای دکتر! از دیروز ادرارش «شور» شده! گفتم: از کجا فهمیدین؟ گفت: آخه پاهاش خیلی سوخته! 

۱۴.خانمه میگفت: چندروزه که وقتی غذا میخورم معده ام ورم میکنه٬ اونقدر زیاد که معده ام از کل شکمم بزرگتر میشه! 

۱۵.برای یه بچه آزمایش مدفوع نوشتم و به مادرش گفتم: برید از آزمایشگاه یه قوطی بگیرین. 

گفت: قوطی رو بگیرم و بیارم خدمت شما؟! 

۱۶.مادره میگفت: آقای دکتر! این بچه رو چند روز پیش آوردم پیش خودتون اما اصلا خوب نشده. 

یه نگاه به دفترچه بیمه و نسخه قبلیش کردم و گفتم: یعنی هنوز سرما خورده؟ گفت: نه! سرماخوردگیش که همون روز خوب شد الان اسهال داره! 

من اینجا هم هستم اما میترسم خوندن این پست به بعضی از شما بربخوره!!

نظرات 64 + ارسال نظر
سرویس وبلاگ دهی قلم وبلاگ سه‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:30 ب.ظ http://www.ghalamweblog.com/

www.ghalamweblog.com سرویس وبلاگ دهی قلم ویلاگ با ارایه سرویس های متفاوت با سرویس های دیگر وبلاگ دهی و بدون تبلیغات در وبلاگ ها و با قالب های جدید و متنوع

چندبار میگی آخه؟!

جلجل سه‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:32 ب.ظ

سلاممممممممممممممم
اخجون اول شدم

سلام
تبریک

جلجل سه‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:33 ب.ظ

آقا قبول نیست امن اولم
دکتر جان خصوصیتو چک کن پلیز

شما همیشه اولین
ایمیلتو چک کن پلیز البته چند دقیقه دیگه که نوشتمش!!

جلجل سه‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:36 ب.ظ

خاطرات ایندفه ات خیلی با حاللللللللللللل بود
شماره 4 احتمالا میدونسته که ما چقده از فشار گرفتن عاجزیم

ممنون
اون دفعه گفتی بیمزه بودند خواستم این بار جبران کنم

جلجل سه‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:38 ب.ظ

کاربرد جدید و مهم امپول روباکسین مبارک

ما هم متقابلا تبریک عرض مینمائیم

جلجل سه‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:39 ب.ظ

آقا عزت زیاد فعلا باس بریم

خوش بگذره
هرچند اونجا که خوش میگذره!

سمیه سه‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:28 ب.ظ http://somayehoseini.blogfa.com

چقد مریضاتون باحالن!!

باحالی از خودتونه!
میدونی هر شماره این خاطرات از دل چندتا مریض درمیاد؟!

مهدیه سه‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:43 ب.ظ http://atropin.blogfa.com/

وای 7و 8 فوق العاده بودن!!!
ولی خداییش مریضای شما ترکا رو رو سفید کردن

ممنون
خوب از بعضی جهات همینطوره!

فینگیلی سه‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:05 ب.ظ http://www.ruzegaran.blogsky.com/#

بیمار اولی 1 چقدر تخیلش قوی بود!
من نگرفتم این پای سوخته چه ربطی به ادرار شور داره؟!!!
بعد اینکه دکتر تو گودر مگه عکس میزنن؟!!

حتما
خوب فکر میکرد به خاطر شوری ادرارش پاش سوخته دیگه
خیلی از عکسها میاد

ali mahrooz سه‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:21 ب.ظ http://www.byrapid.com

سلام خوبی وبلاگ خیلی قشنگ و جالبی داری خوشحال میشم اگه به سایت من هم سر بزنی در مورد فروش اکانت های رپیدشیر و مگا آپلود هستش منتظرتم راستی میشه یه لینک از سایت من تو وبلاگت بدی با همین عنوان فروش اکانت های رپیدشیر و مگا آپلود ایشالا جبران میکنم مرسی فعلا بای

میدونی قبلا هم این کامنتو برام گذاشته بودی البته بهتره بگم نرم افزارت گذاشته بود!

حامد سه‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:31 ب.ظ http://www.picax.blogfa.com

سلام
فقط عکسهای مجاز و در موضوعی که توی وبلاگم بیان کردم رو توی وبلاگ قرار میدم
به هر حال ممنون از لطفتون دوست عزیز

سلام
خواهش

likemoon سه‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:34 ب.ظ http://1of1000.blogfa.com

همه خاطراتتون یه طرف آیکون جلوی شماره 7 یه طرف
دکتر خیلی بامزه بود خیلییییییی
ولی شکلک شماره 7 خیلی اعجوبه بودددددد
<-- اینو میگماااا

ما خودمون هم اعجوبه ایم!

امیلی چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:38 ق.ظ

این مریضا که خودشون همه تو یه رشته تخصص دارن ای ول،فکر کنم تنها دلیلشون برای مراجعه به شما اینه که مهر نظام پزشکی ندارن تا داروشون رو تو دفترچه بنویسن

آفرین
استخدام نشده راه افتادی!!

یه پرستار چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 02:37 ق.ظ http://www.ghalame-parastar.blogfa.com

جالب بودن دکتر جون...............بازم بنویسین.

چشم
دیگه امری نیست!!
خدمت شما هم میرسیم (البته وبلاگتونو میگم)

fifi چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 02:41 ق.ظ

kheili bahal bood doctor joon.kolli khandidim khoda shadet kone ishalla

ایشالا!

دکتر ف.خش چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 02:19 ب.ظ

بسی خوشمان آمد دکتر
من تازه وبلاگتونو پیدا کردم. یک جی پی تو یک مرکز تحقیقات که مدتیه از درمان دورم بنابراین خاطراتتون خاطراتمو زنده میکنه. با این نکته سنجی منو یاد یکی از دوستام میندازید

خوش آمدی که خوشم آمد از خوش آمدنت!
یعنی مردم ولایت شما هم .... بله؟!
من که هرچی فکر میکنم توی همکلاسیهام ف.خش نداشتیم!

دکتر نفیس چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 04:44 ب.ظ httP://drnafis.blogfa.com

سلام
کما فی السابق از نظر ما هم جالب!
تازه اخیرا چند مامان جان ما هم به خوانندگان وبلاگ شما پیوسته (وبگرد حرفه ای است ایشان!)
ازون خاطره کشتینش بالاخره اینترنی اطفال هم کلی خوشش اومده!

سلام
آی آی آی ....
خودم که هنوز متعجبم با اون هجومی که اونها داشتن چطور در رو نکندند و بیان تو!
خیر مقدم خدمت چند (!) مامان خانم وبگرد حرفه ای دکتر نفیس عزیز
به افتخارشون هی بیب ....

یک دانشجوی پزشکی چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 07:10 ب.ظ http://manopezeshki.persianblog.ir/

سریال فرار از زندان رو همه تعریف می کنن.من خودم چند قسمت دیدم.هیجانی بود!باید همش میخکوب بشین!

نمیدونم
من که کلی دی وی دی دارم که هنوز ندیدم
همونهائی که اخوی گرامی از تهران برام آوردن

زبل خان چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:05 ب.ظ http://zebelestan.wordpress.com

زیادی عضلاتشون شل نشه...بد میشه..

داشتیم زبل خان؟!

زبل خان چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:08 ب.ظ http://zebelestan.wordpress.com

چرک گلوشو دفع کرده..زده به مثانه اش..وقتی میگن همه چی به همه چی ربط داره همینه..

از مثانه اش کجا میره اونوقت؟!

زبل خان چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:10 ب.ظ

شماره 15: می گفتید نه قوطی رو ببرید پیش بابش....
شاید فکر میکرده منظورتونه خودتون ازمایش بدید...



خوب شاید همیشه این طوری آزمایش میدادن!

DR Eli چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:46 ب.ظ http://myeli.blogsky.com/

دکتر جون اولین باره میام اینجا
ولی خاطراتت خیلی بامزه بود
کلی خندیدمممممممم
ایشالا بازم پیدامون میشه!!!!
مشتری شدیم!

خوش اومدین
ممنون
ایشالا
ما هم میرسیم خدمتتون

خانم ورزش چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:05 ب.ظ

جالب بود مخصوصا شماره ۱۵

ممنون

medisa چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:40 ب.ظ http://naughtydentist.blogfa.com

salam!
mese hamishe jaleb va khande dar!
morede 7 o 9 fogholade bud!makhsusan 7
tu morede 9 shoma khodetun khandatun nemigire??

سلام
ممنون
دیگه عادت کردیم که جلو مریض خنده مون نگیره!

بهداشتی پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 07:50 ق.ظ

...آدم زودتر پیشگیری کنه بهتره تا دیر پیشگیری کنه!
کلا آدم باید پیشگیری کنه.خیلی کلاس داره(اون خانومه بود تو انیمیشن بهینه سازی مصرف سوخت)

دقیقا اصل مطلبو گفت!!
راستی خصوصیتان را هم خواندیم
ممنون

مژگان امینی پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:09 ق.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

هیچ فکر کردید راز طول عمر پیرمرد 93ساله چی بوده ؟ بله تجویزهای همراهانش!
اگر مورد شماره دو مرد بود می گفتم حتما" همسرم پیش شما آمده!
مورد هفت : چو عضوی بدرد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار

یعنی همیشه از اون آمپولها میزده؟!
چادر که سرش بود اما دیگه مطمئن نیستم!!
دقیقا!

DR Eli پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:56 ق.ظ http://myeli.blogsky.com/

من فعلا مهندسم!
ولی به عنوان اسم مستعار DR ELI رو انتخاب کردم
چون می خوام هدفم هویشه جلوی چشمم باشه!
شکلک ها هم فقط با IE میشه ازشون استفاده کرد!

عجب
پس هویجوری گذاشتین!
خوب ما هم با همون اومده بودیم!

wandering stager پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:41 ب.ظ http://www.wanderingstager.blogfa.com

سلام اقای دکتر خسته نباشین
میگم بعدا میتونین از اینا یه کتاب جک بنویسین ها خداییش!!!
وای انصافا 7-13-15 خییییییللللیییی تمیز بودن!!!
حالا دکتر واقعا کمتون می اومد از بدبخت یه فشار بگیرین!!!!دهه!!!!

سلام
کسی چه میدونه شاید این کارو کردم!
تمیز بودن؟!
تا فشارشو نگرفتم که نرفت!!

مریم! پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:39 ب.ظ

سلامممممم

چقدر با مزه بوووووووووووووووود.

اما عجب حافظه ای دارین شما ها

سلام
ممنون
میگم شما همون مریم هستین که من فکر میکنم یا اون یکی که من فکر نمیکنم؟!

مانیل خانومی پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 02:25 ب.ظ

وبلاگتون رو باز کردم اما فرصت نشد بخونمش! زودی میام

پس منتظر میمانیم

مرجان پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 03:33 ب.ظ

سلام
وای خانم پیره تا ۱۰ شب بیداررررررررررررررررر بود.وای وای وایچقدر خطرناک
شماره ۷ فوق العاده بود و واقعا" دو موضوع با هم سازگاری داشتن!
شماره 9: احتمالا منظورشون کوکاکولا بود!
شماره 11: مگه داروها رو نمیارن شما چک کنین ؟؟!!!
ما که داروخونه مرکزمون نداره باز مریضا دارو رو میارن برای چک شدن.شما که داخل مرکز دارین و راهم نزدیک.ووووووی
برای شماره 13 : به توان n

وای شماره 14 خیلی باحال بود.چقدر خوب حس میکرد خانمه
شماره 15 خندیدیم


این دفعه خاطراتتون خیلی بامزه و خنده دار بود.

سلام
آره من هم براش نگران شدم!!
کاملا منطبق بودند!
لابد
اکثرا نمیارن
و همچنین
ممنون
بازهم ممنون
دوباره ممنون!!

سمیرا پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 04:09 ب.ظ http://rangarang2.blogfa.com

بسی نشاط رفت

بسی مرسی

رهــــا پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 04:11 ب.ظ http://rad6718.wordpress.com

اون مورد ۷ منو کشته

منو کشته منو کشته منو کشته وااای!!

رهـــــا پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 04:12 ب.ظ http://rad6718.wordpress.com

راستی به یه بازی دعوتتون کردم

بیام ببینم چیه؟

بهداشتی پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 06:31 ب.ظ

چیزایی که فکر می کردم لازمه رو گفتم دیگه.
بسی از آشنایی با وبتان خرسند شدیمو اینا

و همچنین و اینا!

مریم! پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 07:24 ب.ظ

والاه من نمیدونم تو فکر شما چی میگذرهحالا میخواین بدین من کف دستتون و ببینم

من اولین باره اینجا اومدم جناب دکتر.اسمم رو احتمالا توی کامنتدونی های فینگیلی و دکتر رعیت دیدینگرچه دکتر نیستم ها

عجب
پس شما اون مریم که من فکر میکردم نیستین
شرمنده

زندگی جاریست... پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 08:09 ب.ظ http://parvazz.wordpress.com/

سلام
خاطرات این دفعه بسی جالب بود.
فرار از زندان که فوق العاده است . من با اینکه وقت ندارم فصل دومش رو تموم کردم و کم کم میخوام فصل سومش رو شروع کنم. بجای ۲۴ برین فرار از زندان رو ببینین. هر چند آقاداداش من میگکه ۲۴ هم سریال جالبیه.

سلام
ممنون
شما انگار خانوادگی هرازچندگاهی غیبت میکنین
مسئله اینه که ما فعلا داریم ۲۴ رو از یه جائی مجانی میبینیم اما فرار از زندان پول میخواد!

مریم! پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:06 ب.ظ

دکتر من متحیرم از این اسپید بالای شمادست مریزاد داره

بعد اینکه بعله دیگه شما منو نمیشناسید اما من میشناسم شما رو

یعنی که مدتی است اسمتون رو خیلی دیدم و بسیار هم مشکوک بود حتی نتونستم بخونمش(باور کنید من سواد نوشتن و خوندن دارم ها)

گفتم بیام سر و گوشی آب بدم چه خبره

شما لطف دارین
اسپید هم از خودتونه :دی
شرمنده آنی هم بعضی وقتها غر میزنه که اسمتو عوض کن آخرش بهش گفتم هروقت تخصص قبول شدم اسممو عوض میکنم!

مریم! پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:09 ب.ظ

اها من باب کامنت بالایی عرض کنم اینجانب با مشقت زیاد از تو میدترم و فاینال و اینا خولاصه الان من فصل آخری فرار از زندان هستمآقا من نشستم فقط قربون صدقه این فیلمسازای خارجکی میرم

بعد این جناب دکتر از اون جاهای مفتکی هم میشه دید این رو اما یکم جلو هستن یعنی یکی آوا بود که گذاشت و تموم شد.الان هم یه شبکه دیگه میذاره اونم آخرای فصل۳ میباشد.فکرکنم جدیدا فارسی وان هم میخواد بذاردش!

((راستش من خودم هم نفهمیدم چرا اینقدر زود صمیمی شدم))

عجب!
پس احتمالا ما هم در آینده نزدیک این سریال را خواهیم دید!
ناراحت نباشید من هم در برابر بعضی از دوستان همین حالتو دارم و زود صمیمیت از خودم دروکنم!

رضا مدهنی جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:06 ق.ظ http://madhani.blogfa.com/

خداوند هم ولایتی های شما را از گزند حوادث روزگاری حفظ بفرماید
خیر و برکت شان جهانی شده

انشاءالله!

[ بدون نام ] جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:08 ق.ظ

روزگار صحیح است
(همراه مهر و امضا)

خوب شد مهر و امضاش کردین وگرنه بیمه برش میگردوند!

زبل خان جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 05:01 ب.ظ http://zebelestan.wordpress.com

اپیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم...................

میرسیم خدمتتون

شهاب حسینی جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:19 ب.ظ http://www.roozneveshtam.blogfa.com

سلام دکتر جان !

مثل همیشه مطالبتون جالب هستند !

موفق باشید

سلام از ماست
ما مخلصیم

رضا مدهنی جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:18 ب.ظ

سلام
پیام خصوصی

سلام
خواندیم
خصوصی پاسخ خواهیم داد

دکتر ف.خش شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:44 ق.ظ

همکلاسی نیستم دکتر
من از هول شروع زودتر طرح بخاطر امتحان رزیدنتی اوایل طرحم در یکی از ولایات همجوار ولایت خودمون مشغول طبابت شدم.. در وصف مردمانش سکوت می کنم تقریبا به سمت ولایت خودمون فرار کردم پیرم دراومد تا انتقال طرح گرفتم! البته مریضای شما یه ورژن بالاترن انگار (برای خنده اضافه کنم: آخرشم بخاطر چند روز که حکمم دیرتر از ۳۱ شهریور خورد نتونستم رزیدنتی شرکت کنم)

عجب
پس حسابی خوش گذشته بهتون!!

مژگان امینی شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 05:41 ب.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

آمار آمار

ها؟

مانگی سو یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:20 ق.ظ http://www.mangisoo.blogfa.com/

سلام آی دکتر!
منم یه چند وقتی بود که مثل اون پیرزنه بیخوابی زده بود به سرم تا ساعت ۲ بعد از نصفه شب خوابم نمی برد و در نتیجه قیر و قات بودم روز بعدش. اما حالا که تا ساعت ۱۱ می شه پلکام می افته رو هم می فهمم همش از استرس امتحانا بود. شما دارویی درمانی واسه این استرس امتحان(غیر از خواب آورا...) نداری؟
می گما... شما تمام روز با این مریضای باحال خوش می گذرونینا... حالا تو دلتون می خندین یا بلند؟

سلام
متاسفانه بیشتر ضد اضطرابها خواب آور هم هستند
جرات داریم جلوشون بخندیم؟!

مرجان یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 03:00 ب.ظ

! !

و همچنین!

خان داداش یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 05:13 ب.ظ http://asemann.wordpress.com

سلام.حالا خودمونیم آمپولش آمپول نبود یا دکترش دکتر نبود؟
در مورد شماره ۱۵به ایشون هم می گفتین نخیر ببرید بذارید سر تاقچه خونه تون!!! به درد خودتون بیشتر میخوره.

سلام
فکر کنم هر سه!
خوب دیگه من عقلم به اینجا قد نداد!

[ بدون نام ] یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 07:33 ب.ظ

خیلی باحال بود... کلی خندیدم آقای دکتر

شما؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد